موسیقی در دنیای امروز شکل و شمایل دیگری به خود گرفته و این تغییر رویه شاید در هنرهای دیگر کمتر به چشم میآید؛ شاید به این دلیل که موسیقی هنر پرطرفدارتری است. آنچه موسیقی را در کشور اهمیت صدچندان میبخشد قدمت باستانی و اساطیری آن است و از قضا پاشنه آشیل موسیقی کشورمان نیز همین قدمت هزاران ساله اما نادیده انگاشته شده است که در موسیقیهای اقوام مختلف امکان بروز یافته است. درحالیکه موسیقیهای عامهپسند جای موسیقی فاخر نواحی را گرفته است و دلیل این اتفاق بد به جز عدم توجه به موسیقی نواحی، عدم حمایتهای مالی و معنوی از فعالان آن است. حتی امروز به واسطه وجود اینترنت و فضاهای مجازی و پلتفرمها، این تهدید جدیتر هم شده است.
شاید یکی از کارهای موثری که میتواند بخشی ناچیز از آلام موسیقی نواحی کشور را مرتفع کند، توجه به موسیقیها و مقامها و راویات اصیلتر است و پس از آن است که باید از استادان مطرح هر منطقه سراغ گیریم. در ادامه این روند است که میتوان داشتههای بزرگان را مکتوب کرد و به ثبت و ضبط آثارشان پرداخت. البته این رویه مشمول زمان است چراکه تعداد زیادی از هنرمندان و استادان نسلهای گذشته موسیقی نواحی کشور، طی این سالها دارفانی را وداع گفتهاند.
یکی از موسیقیهای اصیل کشور که در شرف فراموشی است و حتی پیش از اسلام هم در میان ترکتباران مرسوم بوده، موسیقی عاشیقی است. بنا به دلایل مختلف تعداد عاشیقها روز به روز کمتر میشود و این تهدید با گذشت زمان جدیتر هم خواهد شد. شاید بتوان گفت در حال حاضر تعداد عاشیقهای نسلهای قبل و آنهایی که زیر نظر استادان قدیمی تعلیم دیدهاند، کمتر از انگشتان دست است و این مسئله اهمیت توجه به این هنرمندان را صد چندان میکند.
محمدرضا درویشی (پژوهشگر موسیقی و آهنگساز) درباره موسیقی عاشیقی اینگونه گفته است: «موسیقی عاشقی آذربایجان شرقی که امروزه توسط آواز و ساز عاشقی، بالابان و قاوال اجرا میشود نمونهای درخشان و ماندگار از هنر عاشقی است. یکی از ویژگیهای عمدهی این موسیقی سنت داستانگویی است که ریشه در هنر خنیاگران قدیم دارد. عاشق با ساز و آواز خود داستان را روایت میکند و حتا روال داستان را تغییر میدهد و متناسب با شرایط و اقتضای حال به بداههسرایی میپردازد.»
تعداد عاشیقهای گذشته و حال آذربایجان کم نیست، اما در میان آنها رسول قربانی، حسین ناموری، ایمران حیدری، حسن اسکندری، همت همتی و سخاوت محمدی از بقیه مطرحتر هستند.
عاشیق علی کریمی یکی از نوازندگان و خوانندگان خطه آذربایجان است که به گفته خودش موسیقی را به صورت سینه به سینه فرا گرفته و با حداقل امکانات این روند دشوار را تا به امروز ادامه داده است.
حسن اسکندری عاشیق و استاد و پیشکسوت «موسیقی عاشیقی» خطه آذربایجان است که عاشیق علی را کشف کرده و او را در اجراها و تولیدات با خود همراه کرده است. او میگوید علی کریمی عاشیقی واقعی است که مانند او را دیگر نخواهیم داشت.
این دو هنرمند که سالهاست در کنار یکدیگر به اجرای برنامه میپردازند، در گفتگو با ایلنا از مسایل و مشکلات موسیقی دیار خود گفتند. عاشیق علی کریمی درباره زندگی و فعالیتهای هنریاش از کودکی تا امروز و عاشیق حسن اسکندری از چگونگی پیدا کردن کریمی و ویژگیهای اخلاقی و هنریاش گفت.
مخاطبان موسیقی دنیای امروز استادان قدیمی نواحی مختلف را آنطور که باید نمیشناسند. خودتان را برای این دسته از افراد معرفی کنید.
درست است مردم مانند قبل هنرمندانشان را نمیشناسند. من عاشیق علی کریمی اهل استان آذربایجان شرقی و روستای «نو جده» هستم. این روستا در ۲ کیلومتری شمال جاده شبستر، تبریز قرار دارد. من کودکیام را در «نو جده» گذراندهام. عاشیق شدن من از همین جا شروع شده و بعد هم به شهر تبریز نقل مکان کردم و این عاشیقی کردنها تا امروز ادامه داشته است.
اگر بخواهید در یک جمله کودکی و عاشیقی را تعریف کنید، چه خواهید گفت؟
من با کمترین امکانات رشد کردم و بدون هیچ حمایت و توجهی پا در عرصه عاشیقی گذاشتم. این کمترین امکانات بودن را شما فقط در قالب جمله میشنوید و دشواریها و مصائب آن توضیح دادنی نیست. به هرحال مسیر را با وجود همه سختیها، طی کردم تا به آنجا رسید که حال بیش از هفتاد و پنج آهنگ «هشتری» را از بر هستم. به جز این حدود صد و هفت آهنگ از تبریز، قرهداغ و دیگر مناطق تابعه را جمعآوری کردهام.
موسیقی عاشیقی گستردهتر از آن چیزی است که تصور میکنیم.
بله درست است و اگر بخواهم درباره همه آهنگها و روایتها و قصهها بگویم باید ساعتها برایتان توضیح دهم. در رابطه با روایات و قصههای عاشیقی هم باید بگویم حال بیش از شصت داستان را در ذهن دارم و آنها را از بر هستم.
جدا از اینکه عاشیق باید روایات بسیار و قصههای بسیار بلد باشد و نحوه خوانشش را بر اساس آنها تنظیم کند باید شعر هم بگوید درست است؟
بله. من هم شعر میگویم و هم آهنگ میسازم و آثارم را بر همین اساس اجرا میکنم. اتفاقا در جشنواره موسیقی نواحی هم یک روز قبل از اجرا آهنگی ساختم که فردایش روی صحنه اجرا شد. عاشیقی صرفا نواختن و خواندن نیست. عاشیق جدا از اشراف بر مقوله موسیقی باید انسانی اخلاقمدار و متعهد باشد تا مردم او را دوست بدارند.
آنطور که میگویند و عاشیق حسن هم تایید کرده شما در زمینه سرایش شعر و ساخت آهنگ بسیار توانمند هستید. سرودن شعر از چه زمانی برایتان جدی شد؟
من از کودکی شعر و موسیقی را دوست داشتم و این رویه برای من مربوط به دیروز و امروز نیست. من در کودکی وقتی صدای موسیقی را میشنیدم، مثل لالایی مادرم مرا آرام میکرد. البته خانوادهام با هنر غریبه نبودند و این آشنایی در علاقه من به شعر و موسیقی بیتاثیر نبوده است. پدرم هم قرآن میخواند و هم موسیقی را دوست داشت و آثاری را میخواند. من تقریبا هفت، هشت سال سن داشتم که شعر گفتم. البته باید بگویم شعر بر من عارض شد، اما من نمیدانستم آنچه گفتهام یا نوشتهام شعر است. فقط میدانستم که کاری جدید کردهام که قبلا انجامش نداده بودم. زمانی که رشد کردم و بزرگ شدم تازه فهمیدم آنچه میگفتهام شعر بوده است.
از آن آثار قدیمی چیزی را نگه داشتهاید؟
بله سعیام این بوده که این اتفاق بیفتد لذا تقریبا هرآنچه سرودهام را جمعآوری کردهام و آنها را با نوا ضبط هم کردهام. البته زمانی که بزرگتر شدم این اتفاق افتاد.
از چه زمانی شعر و موسیقی برایتان رویهای جدی پیدا کرد و چه شد سراغ نوازندگی رفتید؟
یادم هست هفتساله بودم و عروسی خواهرم بود. فردی به روستای ما آمده بود که عاشیق سلیم قینرلی نام داشت و در مراسم جشن هم حضور پیدا کرد. به یاد دارم در آن ایام که دور کرسی مینشستیم به قصهها و اشعار و اجراهای عاشیق سلیم گوش میکردیم. من در آن مدت چشم از عاشیق سلیم برنمیداشتم و هر جا میرفت چشمم به دنبالش میچرخید و همه حواسم به او بود. تا اینکه ایشان به زبان آمد و گفت این پسر کیست که مرا اینطور زیر نظر گرفته؟ در پاسخ به او گفتند این پسربچه به موسیقی خیلی علاقه دارد. یادم نمیرود که پس از این صحبتها عاشیق سلیم مرا صدا کرد و گفت بیا میخواهم این ساز را به تو بدهم تا آن را از نزدیک ببینی و لمس کنی. من در جواب او گفتم ساز خیلی سنگین است و نمیتوانم آن را در دستانم نگه دارم. در ادامه عاشیق سلیم گفت اصلا اینطوری نیست و ساز خیلی سبک است و بیا آن را ببین و در دستت بگیر. بالاخره سازش را به من داد و آن را در آغوش گرفتم. گفت دیدی میتوانی آن را بگیری. من گفتم منظورم خود ساز نیست. منظورم مسئولیت نگهداری آن است که سخت است و سنگین است. واقعا هم همینطور است و ساز عاشیقی مسئولیت دارد و هرکسی نمیتواند آن را در دست گیرد و بنوازد؛ من در کودکی به این موضوع فکر کرده بودم. خلاصه اینکه عاشیق سلیم خیلی از پاسخ من تعجب کرد و گفت این یک ذره بچه چه میگوید؟ آیا شما هم حرفهایش را شنیدید؟ واقعا باورش نمیشد کودکی به آن سن چنین حرفی بزند و میخواست تایید آن را از دیگران هم بگیرد که من چنین حرفی زدهام. این اتفاق الان که نگاه میکنم برای خودم تعجبآور نیست چون در رابطه به موسیقی و شعر خیلی خیلی کنجکاو بودم.
پس از مواجهه با عاشیق سلیم چه اتفاقات دیگری افتاد؟
این عشق از همان بچگی در دلم جای خودش را پیدا کرد و تا آن زمان که بزرگتر شدم در من وجود داشت و شعلهورتر هم شد. وقتی که بزرگتر شدم، ساز را از عاشیق خلیل جهانی گرفتم و به روستامان آوردم.
عاشیق خلیل استاد شما بود؟
خیر من فقط ساز را از ایشان گرفتم و برای یادگیری پیش هیچ استادی نرفتم که نوازندگی را به من یاد بدهد.
یعنی طی این همه سال زیر نظر هیچ استادی آموزش ندیدهاید؟
در ساز و نوازندگی هیچ استادی نداشتهام و همه چیز را خودم یاد گرفتهام. قبل از آنکه ساز را تحویل بگیرم نواها و صداهای شنیده شده را در ذهنم نگاه داشتم. مثلا حواسم به نوازندگی و انگشتگذاری روی پردهها بود و مثلا میدانستم اگر فلان پرده را بگیرم چه صدایی از ساز ساتع میشود. یا انگشت گذاشتن روی پردههای دیگر چه تغییراتی در صدای ساز ایجاد میکند. این موارد را در ذهن و مغزم داشتم تا اینکه خودم نوازندگی را شروع کردم و یواش یواش آن را آموختم.
در نهایت نوازندگی را خودتان بدون استاد آموختید. اما مقامها و روایات و قصهها را چگونه فرا گرفتید؟
به جز مقوله ساز و نوازندگی، هفت، هشت استاد داشتهام. یادگیری مواردی که میگویید، یعنی داستانها بدون وجود استاد امکانپذیر نیست. به طور مثال یکی از استادان من استاد زندهیاد عاشیق حسین ناموری بود. ایشان آن زمان که در قید حیات بودند در رادیو داستان میگفتند. استاد دیگرم عاشیق حسن غفاری بود و عاشیق حسین تبریزی استاد دیگرم بوده و به جز این بزرگان استادان دیگری هم داشتهام. کلا استادان موسیقی عاشیقی کم بودهاند، اما متاسفانه تعدادی از آنها دیگر در قید حیات نیستند که این فقدان جای تاسف دارد. به هرحال تلاشم در همه سالهای فعالیتم این بوده هرآنچه را لازم است، از استادان بیاموزم. الان هم از داشتن استاد بینیاز نیستم و اگر هنرمندی چیزی بداند که من از آن بیخبرم نزد او خواهم رفت و خواهم آموخت. این آموختن تا لحظه آخر حیات باید وجود داشته باشد.
یکی از مواردی که شاید عاشیقهای امروزی را با مشکل مواجه کند عدم دسترسی به استادان و آثار نواخته شده توسط آنهاست. شما این رویه را تجربه کردهاید؟
بله. البته یادگیری و یافتن آثار اصیل و با قدمت همیشه زحمت دارد. یادم هست برای یادگیری آهنگی به روستای «جولآخر» رفتم و یک هفته آنجا ماندم، چون هوا بد بود و راه بسته شده بود.
در حال حاضر تعداد عاشیقها در روستای شما و استان آذربایجان شرقی چقدر است؟
عاشیق زیاد داریم. تعداد عاشیقها اصلا کم نیست و اتفاقا اغلبشان صداهای خوبی دارند، اما خب مشکل این است که موسیقی عاشیقی مثل قبل مورد توجه و حمایت نیست. با اینکه عاشیق زیاد داریم اما داستانهای زیادی از بر نیستند و هیچکدام به اندازه من داستان بلد نیستند.
از همکاریتان با عاشیق حسن اسکندری که یکی از بزرگان حال حاضر موسیقی عاشیقی است، بگویید.
چند سال است که با عاشیق حسن همراه هستم و این افتخار را دارم که کنارشان باشم و با هم اجراهای متعددی داشتهایم. شما تصور کنید من مانند چشمهای بودم که آب آن به سمت دیگری میرفت و عاشیق حسن مرا به مسیر دیگر هدایت کرد و باعث شد مرا بشناسند و آثارم را بشنوند. من برای موسیقی عاشیقی و یادگیری و اجرای آن خیلی زحمت کشیدم و ایشان باعث شد همه آن تلاشهای چندینساله به هدر نرود. واقعا هیچکس نبود که مرا به دیگران بشناساند و عاشیق حسن این کار را کرد و از او خیلی خیلی ممنونم. من به فاصله زمین تا آسمان از عاشیق حسن و کمکهای او رضایت دارم. حال هم با عاشیق حسن دوست هستم و از این رویه بسیار راضیام. ایشان هرکجا برود من هم با او همراه میشوم. مدتی قبل در تالار رودکی تهران کنسرت مجازی داشتیم و در تالار وحدت هم به اجرای کنسرت پرداختیم که عاشیق حسن یک اثر به زبان فارسی خواند. در مراسم و عروسیها هم برنامه اجرا میکنیم. آخرین همکاری ما در قالب جشنواره هم اجرا در جشنواره موسیقی نواحی بود که در کرمان برگزار شد.
به عنوان آخرین سوال خاطرهای کوتاه از عاشیق حسین ناموری بگویید.
همانطور که گفتم من برای سرودن شعر اصلا کلاس نرفتم و کسی هم نگفت چه بگویم و چه نگویم. تا به آنجا پیش رفتم که شعرهای استادم عاشیق حسین ناموری را اصلاح میکردم. ایشان در ابتدا میگفت تو چه میدانی که این چیست و آن چیست که میخواهی چنین کاری انجام دهی! زمانی که پنج بند شعر را اصلاح کردم و به ایشان گفتم فلان بند و جمله را باید اینطور بگوییم استاد به من اعتماد کرد و اختیار کل اشعارش را به من داد و گفت تو وکیل تامالاختیار من هستی و هرکدام را که لازم میدانی اصلاح کن.
عاشیق حسن اسکندری این استاد موسیقی خطه آذربایجان شرقی بوده که عاشیق علی را در روستای از توابع تبریز کشف میکند و او را به جامعه هنری معرفی مینماید.
عاشیق حسن اسکندری درباره آشناییاش با عاشیق علی به ایلنا اینگونه میگوید: زمانی که او عاشیقی میکرد ما هم به فعالیت مشغول بودیم و در مراسم به اجرای برنامه میپرداختیم. ما عاشیق علی را خیلی دیر شناختیم. ایشان هشتری هستند و ما که به مراسم و عروسیهای این منطقه میرفتیم، میگفتیم ما نواختن و اجرای آثار شما را بلد نیستیم و آنها هم میگفتند آهنگهای خودتان را بخوانید و ما هم اجرا میکردیم و برمیگشتیم.
عاشیق حسن ادامه داد: در یکی از همین مراسم از عاشیق علی پرسیدم که چند آهنگ هشتری بلد هستی و ایشان گفت حدود شصت اثر را بلدم. تا آن زمان او را اصلا نمیشناختم و برایم عجیب بود که یک عاشیق شصت اثر را از بر است، چون اشعار و روایات موسیقی عاشیقی یک بیت و ده بیت نیست و طولانی است. به عاشیق علی گفتم چطور این همه داستان را یاد گرفتی؟ که او توضیح داد؛ آثار را از هرکس میشنیده به سراغش میرفته و زمان میگذاشته و نزد آن فرد میمانده تا آن را یاد بگیرد. من برای تایید این موضوع از چند نفری سوال کردم تا مطمئن شوم. به من گفتند فقط عاشیق علی است که در هشتر همه آهنگها را بلد است.
عاشیق حسن اسکندری در ادامه روایتش گفت: پس از اتفاقاتی که گفتم و حرفهایی که دیگران زدند عاشیق علی را که دیدم از او عذرخواهی کردم و گفتم ببخشید که من شما را دیر شناختم.
این نوازنده و آهنگساز موسیقی نواحی در ادامه روایتش گفت: آن دوران من در تهران با انتشارات «ماهور» کار میکردم. پنج، شش سال پیش بود که به عاشیق علی گفتم من با مسئولان صحبت میکنم تا هرآنچه را بلدی، اجرا کنی و بخوانی تا آنها را به انتشارات بدهم که منتشر کنند، او هم قبول کرد. در ادامه انتشارات به ما گفت شما آثار را ضبط کنید و به انتشارات بدهید. ما من و عاشیق علی هم اینکار را انجام دادیم. جالب بود که ایشان در کمترین زمان آن شصت اثر را درست و بدون اشتباه خواند و روند ضبط به سرعت انجام شد و سپس وارد مرحله اخذ مجوز شدیم و کارها در نهایت انجام شد. میخواهم بگویم عاشیق علی فردی بسیار خاص و استثنایی است.
عاشیق حسن توضیح داد: من تمام عاشیقها را میشناسم و عمری است در این مسیر هستم و میدانم که هر کدام در چه سطحی هستند و دانششان در چه حد است. عاشیق علی استثنایی است. خدارحمت کند استاد او عاشیق حسین ناموری هم صد و ده داستان بلد بود و برای حضور درچند برنامه به تهران آمد. یک روز در هتل لاله از ایشان پرسیدم چطور این داستانها را یاد گرفتید. دستش را در جیب کرد و کاغذهایش درآورد، انگار که چشمبندی کرده باشد. همه داستانها را روی کاغذ نوشته بود. عاشیق علی هم همینطور است و مانند استادش داستانهای بسیار را از بر کرده.
عاشیق حسن اسکندری در پایان گفت: عاشیقهای گذشته مانند عاشیق حسین ناموری انسانهای تمام و کاملی بودند. عاشیقی علی هم بازمانده همان نسل است و نسبت به خیلیها چیز دیگری است و مانند او را در دنیای امروز کمتر پیدا میکنیم. اگر من شعری را فراموش کنم با عاشیقی علی تماس میگیرم و همان لحظه آن را میگوید.
دیدگاهتان را بنویسید