نزدیک به دو دهه از عمر فعالیت او در سازسازی میگذرد. سازهای مختلفی را از چوب به سازی خوشصدا بدل کرده؛ از عود تا سهتار. همچنین نخستین زن ایرانی به شمار میرود که بعد از انقلاب، «چنگ» ساخته است. مریم سورنامهر بسیار کوشید و صحبتهای ناامیدکننده اطرافیان را نشنید؛ حالا کمانچههایش نیز مشهور هستند و از شهرهای مختلف ایران تا دیگر کشورهای جهان، مشتری دارند.او با اشاره به رکود هنر و همچنین داغ عزیزان ناشی از کرونا، گسترش فضای مجازی و ایجاد ارتباط میان هنرمندان با یکدیگر و همچنین مردم را جزو اتفاقات مثبت متأثر از سبک زندگی جدید مردم میداند. با او به گفتوگو نشستیم تا از چالشهایی که پشت سر گذاشته و همچنین شرایط فعلی سازسازی در ایران بگوید. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
در حال حاضر شرایط سازسازی در ایران چگونه است؟
ما سازندگان و نوازندگان روی یک تکنیک کار میکنیم، اما چرا صدای سازهایمان متفاوت است؟
به دلیل حسی که پای ساز گذاشته شده است…
آفرین، به خاطر انرژی درون آن آدم است، به دلیل عشق آن آدم است. خیلی از سازسازان هستند که سازهای خود را خیلی گران میفروشند و پول زیادی درمیآورند، ولی آن ساز، روح ندارد. صدا دارد، اما دلچسبی و دلنشینی را ندارد. در حقیقت آنها فقط به خاطر پولش، کار میکنند.اوایل که کار میکردم، اصلاً رشتهای برای سازسازی در دانشگاه وجود نداشت. من تلاشهایی کردم که بر هیچکس پوشیده نیست و همه استادان میدانند. خیلی تلاش کردم این رشته وارد دانشگاه شود. چرا؟ چون لحظه ورودم به کارگاه، وقتی سازها مخصوصاً «چنگ» را دیدم، روحی که در آن کارگاه و سازها بود، مرا گرفت. من آدمی بسیار نشانهای هستم، یعنی آدمیام که حسها را میگیرم و به انرژیها اهمیت زیادی میدهم. فقط میدانستم که این فضا را دوست دارم، ولی نمیدانستم دلیلش چیست. گذشت و من به دلیل مشکلاتی که به وجود آمد از جمله نداشتن کارگاه، این طرف و آن طرف کارهای مختلفی انجام دادم. ساز هم میساختم؛ قانون، عود و سهتار ساختم. میخواستم همه سازها را بشناسم، تا اینکه روی ساز کمانچه متمرکز شدم.
چگونه به کمانچه علاقهمند شدید؟
اولین جرقه برای من آلبوم «شب، سکوت، کویر» بود. اولین دفعهای که کمانچه اثر را شنیدم، تحت تأثیر قرار گرفتم. در نهایت به اینجا رسیدم که دیگر واقعاً هیچ کاری نمیتوانستم انجام دهم. به سراغ ساز رفتم، وقتی دوباره کمانچه را شروع کردم؛ در روز نخست سنباده و چوبساب نداشتم و در این حد دست خالی بودم.نهتنها درباره من، بلکه درباره دیگر شاگردان استاد بیاض امیرعطایی نیز همینطور بود. در شرایط مختلف، به کارگاه موزه موسیقی میرفتم و آنجا کار میکردم. خودم کارگاهی نداشت و آنجا ابزار موجود بود. روزی که کمانچه را شروع کردم، دیگر به آنجا نرفتم. نخستین بار به کارگاه استاد رفتم. او گفت: «از همینجا دوباره شروع کن. تو این همه سال شاگرد من بودی و ساز ساختی. هر سازی ساختی را من دیدهام. خودم هم کمکت میکنم. اکنون برای فروش، شروع کن. وقتی سازهای به این خوبی میسازی چرا روی فروش، کار نمیکنی؟» استارت کار با کمک استاد زده شد و من ۶ ماه در کارگاه کنار استاد بودم. شرایط سختی بود. خودش کار داشت و من احساس میکردم بیش از این او را اذیت میکنم. دو، سه کمانچه را به صورت کامل ساختم و دیگر در خانه، شروع کردم.
سازسازی در خانه دشوار بود یا راحت بودید؟
در فضای خیلی کوچک کار میکردم، به طور مثال در حمام خانه ساز میساختم تا خاک چوب داخل خانه نیاید. فضای کوچک و کار سختی بود. بعد از یک سال، بازهم ساز نمیفروختم و فقط ساز میساختم. ۱۰ کاسه میساختم، چون عاشق فحوای چوب بودم. اگر از ابتدا سازهای کمانچه مرا ببینید، متوجه میشوید همگی با هم متفاوت هستند. چوبهای مختلف گردو را امتحان میکردم. وقتی جوش گردو را امتحان میکردم، دور و بریها میگفتند: «این چوب سوراخ سوراخ است، چه میخواهی از این دربیاوری؟ نمیتوانی این چوب را خم کنی، چون بسیار سخت است». هر گوشه از آن چوب را چهار، پنج بار خم کردهام، چون باز میشود. هنوز هم همین است. چوب جوش، چوب خیلی سفت و خاصی است و درون آن پر از خلل و فرج است. وقتی با آن ساز میساختم، اطرافیان میگفتند: «از این صدایی درنمیآید، چرا خودت را اذیت میکنی؟» ولی وقتی ساز را ساختم، تمام و نواخته شد، همه گفتند: «از آن چوب، عجب صدایی درمیآید».هنوز هم با عشق کارم را انجام میدهم. میدانستم فروش نخواهم داشت. سازهای دیگری ساخته بودم، ولی در کمانچه، کسی مرا نمیشناخت. در مصاحبهای از من پرسیدند: «چطور جرئت کردید در مسیری قدم بگذارید که فردی همچون استاد عطایی وجود دارد؟ استاد عطایی نفر اول ایران است و شما میخواهید در کنار ایشان شروع کنید. اصلاً میتوانید موفق شوید؟» همین کار شجاعت میخواهد. به من گفتند: «فکر نکردید کار بیهودهای است؟ چون پیش چنین استادی نمیتوانید سر بلند کنید». من همیشه گفتهام و همچنان میگویم: «هیچوقت نمیتوانم پیش ایشان سر بلند کنم. من شاگرد ایشان هستم، ولی سعی میکنم شاگردی را در حق ایشان تمام کنم. شاگردی باشم که حداقل حق مطلب را ادا کرده است». ایشان شاگردان زیادی داشتهاند و دارند.نمیتوانم بگویم در سازسازی جایگاهی ندارم، بلکه صاحب جایگاه هستم. استادان بزرگ ایران از استاد کلهر و استاد شکارچی تا استاد کامکار و استاد منتظری سازهای مرا دیدهاند و همگی با این سازها نواختهاند. وقتی یک سازنده با یک نوازنده کار میکند، نوازنده به شاگردانش میگوید: «فقط بروید از فلانی ساز بگیرید». این رسم است، چون سازنده و نوازنده با هم هماهنگ هستند. اگر ایرادی، اشکالی، خوبی و بدی هم دارد؛ هر دو با همدیگر برطرف میکنند. استادان مختلف گفتهاند ساز من خوشصدا و سلامت است. یک نفر هم نبوده، بلکه ۵ تا ۱۰ نفر از استادان بزرگ به من گفتهاند: «سازهای مختلف تو خوشصداست، نه یک ساز».
هر نوازنده سبک خودش را دارد، مثلاً آقای ایکس با یک روش نوازندگی میکند. استادی پوزیسیون میزند، استاد دیگری پوزیسیون نمیزند. استادی «گوشی» کار میکند و استاد دیگر به شکل دیگری ساز میزند، ولی وقتی همه آنها متفقالقول بر این نظر بودهاند که سازم خوشصدا و سلامت است، برای من یک جایگاه محسوب میشود. من تلاشم را کردهام و جایگاهم نیز در صدای سازهایم نشان داده میشود. همیشه میگویم آدم نباید کاری را انجام دهد، یا اگر انجام میدهد به بهترین شکل انجام دهد. بهترین کار با صحبت و خواهش از استادان به دست نمیآید، بلکه بهترین کار در اثر قابل مشاهده است. اثر در ساز، همان صدایی است که از ساز بیرون میآید. به نظر من چنین معنی میشود، نه اینکه چون من با استادی کار میکنم، بگوید ساز من خوب است.
وابستگی به استادان را در کارم ندارم. نمیگویم چنین کاری خوب یا بد است و هر فردی روش خودش را دارد، اما من در نوازندگی به استادان وابسته نیستم. برای آنها احترام زیادی قائل هستم. دوستشان داشتم و دارم، سازهایم را دیدهاند، نظراتشان را گرفتهام و حتی از انتقادهایشان در کارهایم استفاده کردهام که خیلی هم ارزشمند است. اگر چنین کاری را انجام نمیدادم به طور حتم به مشکل میخوردم. هر استاد، نظری دارد. شاید در هر مورد، استادی نظر بدهد. همه آنها برای من مفید بوده است. وقتی ساز را نزد استادان بردهام، صدای ساز را پسندیدهاند و دوست داشتهاند، یعنی تلاشهایم به ثمر نشسته است.
اکنون سازهایتان به فروش میرود؟ بیشتر مشتریان شما از کدام طیف هستند؟
واقعاً عشق به کار در ایجاد موقعیت آدمها چه مادی و چه معنوی خیلی مهم است. از قدیم گفتهاند: «هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند». بیشتر مشتریانم و افرادی که از من ساز میخرند در فضای مجازی هستند و ممکن است حتی یک بار هم مرا ندیده باشند. من از اشنویه در آذربایجان غربی تا استان گلستان و هرمزگان، بندر گناوه در بوشهر، شیراز، اصفهان، کرمان و مشهد و حتی خارج از کشور مشتری داشتهام. اخیراً یکی از دوستان که از من سفارش گرفته بود، وقتی ساز را تحویل گرفت، گفت: «من هفته دیگر به آمریکا میروم». قبلتر یک ساز برای ایتالیا فرستادم. آن آقا به من گفت: «زیبایی و صدای این ساز به قدری در ایتالیا مورد توجه قرار گرفته که ایتالیاییها عاشق این ساز شدهاند».من نظرات تمام دوستان را که لطف دارند و میفرستند و همچنین نظرات استادان را در صفحه شخصیام میگذارم. این نظرات باعث دلگرمی من است و سبب میشود بیشتر روی کارهایم دقت و تمرکز کنم تا شرمنده این همه لطف دوستان نباشم.
کشدار شدن دوران کرونا موضوع مهمی است. شاید خیلیها فکر نمیکردند تا این اندازه طول بکشد. بیشتر مردم فکر میکردند چندی با این بیماری سر میکنند و دوباره به زندگی عادی برمیگردند. چه در سبک زندگی و چه در بحث کار، چه تغییراتی در مسیر زندگیتان اتفاق افتاد؟
معضلات کرونا را همه ما درک کردهایم، به همین دلیل دوست ندارم درباره اثرات منفی کرونا صحبت کنم. میخواهم به جنبه مثبتی اشاره کنم؛ فضای مجازی رشد کرد و به سوی پیشرفت رفت. شاید قبل از کرونا تا این اندازه فضای مجازی را جدی نمیگرفتیم یا آشنایی با مردم تمام دنیا و حتی ایران چنین میسر نبود. پیشتر از طریق فیسبوک یا واتساپ مینشستیم و صحبتی میکردیم، اما فضای کرونا باعث شد مردم به فضای اینترنتی روی بیاورند.
پس کرونا سبک زندگی را تغییر داد…
بله، واقعاً تغییر داد و از این لحاظ، اتفاق خیلی مثبتی است. به طور مثال اگر من میخواستم چسب بخرم، به مغازهای میرفتم، اما حالا به دلیل شیوع کرونا نمیتوانم تا بازار تهران بروم، ولی با یک سرچ ساده در اینترنت، محصول را پیدا کرده، اینترنتی خرید میکنم و برایم ارسال میشود. اگر کرونا نبود، چنین روشی به راحتی در ایران جا نمیافتاد و به نظر من یکی از اثرات مفید کرونا، همین موضوع بود. البته معضلات کرونا بسیار بیشتر است، ولی از این جنبه، شناساندن آدمها به همدیگر بسیار خوب بود. من اصلاً نمیدانستم فردی در جای دیگری به ساخت صنایع دستی مشغول است و من علاقه دارم محصولات دست او را داشته باشم. حالا در فضای مجازی میبینم چه کارهای زیبایی انجام میشود که من شاید با مراجعه به ۱۰ مغازه، به چشمم هم نمیخورد و نمیدانستم چنین محصولاتی هست.
وقتی شروع به ساخت کمانچه کردم، ۱۴ سال بود مشغول سازسازی بودم، اما برای ورود به هر رشته جدیدی، استادان و نوازندگان باید تو را بشناسند. اگر تو را نشناسند چه کسی میخواهد ساز تو را بخرد؟ هیچکسی نمیداند کیفیت ساز تو در چه سطحی است. در حال آشنایی با استادان و رفت و آمد بودم که به دوران کرونا برخورد کردیم. به هر حال این شرایط باعث شد من صفحهام را فعال کرده و فعالیتهای مجازیام را افزایش دهم. این اتفاق باعث شد فردی که آن سوی دنیا است، بتواند ساز مرا ببیند و صدای سازم را بشنود. البته راستیآزمایی خیلی مهم است و صداقت در کار بسیار اهمیت دارد. اینکه آنچه ارائه میدهی، واقعی بوده و آنچه باشد که هست. این موارد بسیار مهم است. من صداقت را در صفحهام از هر طریقی که توانستم به وجود آوردم. با استادان صحبت کردم و صدای سازهایم را به صورت مستقیم با گوشی موبایل ضبط و منتشر کردم.شرایط تصویربرداری نداشتم. از استادان خواهش کردم اگر فردی سازی ساخته من را نزدشان برد، فیلمی بفرستند. اینگونه با زحمت، ارتباط را ایجاد کردم. جمعآوری آثار من در یک صفحه باعث شد همهجا کنار کمانچه، اسم من هم بیاید و صدای ساز من نیز شنیده شود. اکنون کسانی مرا میشناسند که من شرمندهشان هستم. شاید اسمشان را به خاطر نداشته باشم. استادان خیلی بزرگی هستند که من با آنها در ارتباط نبودهام. یکی در شیراز و دیگری در اصفهان و دیگری در استرالیا زندگی میکند. آنها به واسطه اینترنت و فضای مجازی با ساز من آشنا شدهاند.البته کرونا معضلات بسیاری نیز داشته و مردم در شرایط سختی قرار گرفتهاند. این شرایط برای ساز و موسیقی سختتر است. موسیقی جزو هنرهایی است که باید برایش هزینه کرد و کرونا اقشار متوسط را تحت فشار قرار داده است. البته آنهایی که واقعاً عاشق هنر هستند، هر طور شده یک ساز خوب تهیه میکنند. تعدادشان زیاد بوده و من هم تا جایی که توانستهام با آنها همکاری کردهام، ولی در مجموع قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده است.حبس شدن در خانه و ندیدن دوستان و گپ و گفت رودرو درباره کار از دیگر معضلات کرونا است. البته اعتماد در فضای مجازی کم است و خیلی باید تلاش کرد اعتمادسازی شود. ارسال ساز برای شهرها و کشورهای دیگر هم هزینه روی دست خریدار میگذارد. برای داخل کشور هم ممکن است مشکلاتی در ارسال پیش بیاید، اما آدمیزاد به گونهای آفریده شده که باید خود را با موقعیتهای جدید وفق دهد، وگرنه زندگیاش فلج میشود.همانطور که گفتم از جهات دیگر، کرونا سببساز رشدی برای فضای مجازی و شناخت و ایجاد ارتباط آدمها بوده است. انسانها میتوانند همدیگر را هرکجای دنیا بشناسند و ببینند یک سازنده ساز چه کار میکند و حالا ممکن است چه چیزهایی را به دست بیاورد که در ذهنش نبوده است. من به جنبه مثبت کرونا فکر میکنم. البته جنبه منفی شامل بیماری و مرگ و میر را همه درک کردهاند. همچنین کرونا رکودی در هنر به وجود آورد، هنرمندانی بیمار شدند و دوستانی را هم از دست دادیم. خودم به کرونا مبتلا شدم. بسیار سخت بود، هنوز اثراتش در بدنم هست و توان کار را از من گرفته است.
دیدگاهتان را بنویسید