اول تیر ۱۳۱۷ به دنیا آمده، عاشق ایران است و روزگاری مثل من و همکارانم روزنامهنگاری را هم تجربه کرده است. امیر اشرف آریانپور که او را با تالیف کتاب برجسته «موسیقی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب جمهوریاسلامی» میشناسیم، فعالیتهای پژوهشی ارزشمندی در عرصه موسیقی انجام داده و در عمر پر بارش همواره به تحقیق و پژوهش در این عرصه مشغول بوده است. با او در روز تولدش گفتوگوی کوتاهی درباره یک عمر فعالیت در عرصه موسیقی انجام دادیم. این موسیقیپژوه و مدرس دانشگاه، همسر پری ثمر (خواننده اپرا)، برادر امیرحسین آریانپور (جامعهشناس، نویسنده، فرهنگنویس، مترجم)، داییِ مهرداد مشایخی (جامعهشناس، پژوهشگر، فعال سیاسی و استاد جامعهشناسی) و پسرخاله سهراب سپهری (شاعر معاصر شعر نو و نقاش) این روزها بعد از سالیان سال فعالیت در عرصه موسیقی، اگرچه به پارکینسون مبتلا شده است، اما دست از نوشتن برنمیدارد و همچنان موسیقی میشنود.
استاد به تازگی تولد ۸۳ سالگیتان را پشت سر گذاشتید. روز تولد برایتان چه حال و هوایی داشت؟
راستش دیگر حال و هوای خاصی ندارد. من ۸۳ بار این اتفاق را تجربه کردهام و از یک سنی به بعد دیگر عادی و تکراری میشود. همه میپرسند اما راستش خیلی نمیتوانم جواب خاصی بدهم…
یعنی مقابل پنجره مینشینید و بیرون را نگاه میکنید. هیچ احساسی هم ندارید؟
نه اصلا اینطور نیست. در همه عمر اتفاقها و دلخوشیهایی برای لذت بردن از زندگی وجود دارد. بیشتر از اینکه برای تولد خودم خوشحال شوم تولد دخترم و نوههایم که آنها هم هفته اول تیر به دنیا آمدهاند خوشحالم. البته آنها ایران زندگی نمیکنند و هر وقت بتوانیم تولدمان را کنار هم جشن بگیریم خوشحالیام چند برابر هم میشود.
تنهایی برایتان سخت نیست؟
چرا مسلما سخت است. اما دوست ندارم از ایران بروم. چند سال بعد از پیروزی انقلاب بود که اعلام شد در دانشگاههای ایران موسیقی تدریس میشود. من آن زمان در دانشگاه فرانکفورت آلمان شاغل بودم و شرایط خوبی هم داشتم، اما همین که شنیدم میشود در ایران موسیقی تدریس کرد، دیدم نمیتوانم برنگردم. آدم هر جا باشد، هر چه هم داشته باشد، وطنش را میخواهد. با همسر و دخترم تمام گزینهها را بررسی کردم و دیدم برای من وطنم امتیاز بیشتری دارد. این بود که برگشتم و اصلا هم پشیمان نیستم. ایران هم مثل همه جای دنیا خوبیها و بدیها و کمبودهایی دارد، اما به هر حال وطن ماست و شیرین است.
هنوز هم مشغول تدریس هستید؟
بله کم و بیش.
چقدر به شرایط موسیقی در ایران امیدوارید؟
خیلی زیاد. چرا نباشم. ما امروز حق جوانان را در موسیقی رعایت میکنیم. آنها نوع موسیقی خاص خودشان را دارند و آهنگهای خوبی میسازند. مخاطب خودشان را هم دارند و در حال کار هستند. اگر نارضایتی هم وجود دارد، در سن جوانی طبیعی است. آدم دلش میخواهد خیلی چیزها را عوض کند و طبیعی است که تا حدی ناراضی باشد. به هر حال من از جوانها و بخصوص خانمها خیلی راضی هستم.
چرا از خانمها؟
چون در شرایطی پیشرفت میکنند که امکانات برایشان خیلی دیرتر از آقایان فراهم میشود. همیشه در کلاسها هم به خانمها نمرههای بیشتری دادهام و مطمئن هستم بالاخره راهشان را باز میکنند.
در تمام این سالها موسیقی کجای زندگیتان بوده است؟
سوال سخت و راحتی است. من از موسیقی چشم نمیپوشم؛ بیش از ۶۰۰ نوار در خانهام هست که با آنها از تنهایی درمیآیم و میخواهند این را هم از من بگیرند. ما موسیقیدان جوان فراوان داریم اما متأسفانه مشکلاتی هم سر کار هست. آنقدر آهنگساز داریم که باور نمیکنید از کجا آمدهاند و این به نظر من غلط و مانند ارتشی است که سرباز ندارد. این چند ماهی که از عمرم باقی مانده باز هم عاشق موسیقی خواهم بود برخی سعی کردند این را از من بگیرند اما موفق نشدند. من عاشق موسیقی هستم؛ موسیقی را دوست داشته باشید. موسیقی غذای روح آدم است. ما به خاطر موسیقی زندگی میکنیم.
در این میان تا چه حد باید به سلیقه مردم اهمیت داد؟
واقعیت این است که هنر برای کسانی جز مردم خلق نمیشود! اتفاقا شکلها و فرمها پیوسته باید تغییر کند تا ارتباط مردم با هنر مربوط از میان نرود. تابلوهای نقاشی را نقاشان دیگر نمیخرند، مردم میخرند پس سلایق و لذات آنها در خلق اثر هنری مهم است و نباید فراموششان کرد.
دیدگاهتان را بنویسید