×
×

خاطره ای با حضور شجریان، مرادخانی و قربانی

  • کد نوشته: 429874
  • 18 خرداد 1400
  • ۰
  • محمد جواد فریدزاده ـ پژوهشگر فلسفه ـ از علی مرادخانی گفت و او را مردی توصیف کرد که دل در گروی حب و بغض سیاسی نداشت و عاشق کارش بود.
    خاطره ای با حضور شجریان، مرادخانی و قربانی
  • فریدزاده بعد از درگذشت علی مرادخانی، معاون پیشین امور هنری وزارت فرهنگ اشاد اسلامی و مدیر موزه موسیقی، با نگارش متنی درباره او عنوان کرده است:

    «دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

    با علی از سال‌های اول انقلاب دوست بودم. به خاطر دارم روزی برای انتخاب رشته درسی در دانشگاه به خانه ما در اکباتان آمد و من با توجه به علایق او پیشنهاد کردم، روانشناسی بخواند که خواند. علی کار خود را دوست می‌داشت و هر روز برای ازدیاد دانش و تجربه خود کوشش می‌کرد.

    به نسبت بسیای از دوستان دیگر می‌توان او را مردی غیرسیاسی توصیف کرد. می‌دانم که این تعبیر خطرناک است و ممکن است بد فهمیده شود و موجب وهن مقام او در مقابل چشم دوستان و خویشان او شود اما این تعبیر را باید درست فهمید. انسان غیرِ سیاسی کسی نیست که سیاست نمی‌داند، کسی نیست که سیاست نمی‌فهمد، حتی کسی نیست که از اهمیت سیاست در زندگی فردی و اجتماعی و فرهنگی جامعه غفلت کند. منظور من در اینجا مشخصا این است که او کسی بود که دل در گروی حوادث سیاسی نداشت. ملاک او خدمت به کاری بود که دوست داشت. هر کسی او را کمک می‌کرد، دست رد به سینه او نمی‌زد. او ذاتا و جوهرا دل در گروی حب و بغض سیاسی نداشت. استمرار در کار موسیقی از او کسی ساخته بود که ارتعاشات عصبی روانی، روحی و نفسانی او موزون و متقارن بود با افت و خیزهای آهنگ برآمده از دستگاه‌های موسیقی. مخصوصا موسیقی ایرانی را به خوبی می‌شناخت. با چنگ و دندان کوشش کرد تا موزه موسیقی را بسازد. او که خود با علمای علوم دینی حشر و نشر داشت، مطلقا تعارضی بین اعتقادات خود و کشش‌های قلبی که به سمت و سوی اصوات آسمانی موسیقی داشت، نمی‌دید. به لحاظ موسیقی نیز ملتزم بود. می‌دانید که موسیقی در علوم قُدمایی زیرمجموعه علوم ریاضی محسوب می‌شود. ریاضیات سرتا پا نظم است و بحث از نسبت میان امور ریاضی.

    در دفتر او که می‌رفتیم، این نظم را به خوبی می‌دیدیم. هر چیز در جای خود قرار داشت. کتابخانه‌ای که به زحمت فراهم آورده بود، گرچه کوچک بود اما منظم بود. در موزه موسیقی، سازها همه منظم و بسامان چیده شده بود. حتی گل و گیاه صحن موزه با نظم آشکار منظم شده و آرایش یافته بود.

    آدم‌شناسی او نیز تابع خوی موسیقایی او بود. آدم‌ها همه برای او در دستگاه واحدی واقع نمی‌شدند. ملودی آدم‌ها واحد نبود. هر آدمی در ذهن او شاید متناسب با گوشه‌ای و مقامی از گوشه‌ها و پرده‌ها و مقام‌های موسیقی تطبیق می‌کرد. این سخنان را او هیچگاه به من نگفت اما آدم‌ها فقط فراهم آمده از سخنانی نیستند که می‌گویند، هر کسی را که باید با سخنانی که نگفته، نیز شناخت. او نیز اگر سخنی را بدیع تشخیص می‌داد، با همه وجود آن را فراچنگ ذهن و قلب خود در می‌آورد. از این رو شنونده‌ای بود که به صیادی سخنانی که می‌شناخت، می‌پرداخت و آنها را در جان خود ذخیره می‌کرد.

    ارتباط خود را با کسی برای دلخوشی شخص دیگری کم یا زیاد نمی‌کرد. جزو معدود کسانی بود که از مقام موسیقایی و تاثیر بی‌نظیر آواز شجریان بر جان و قلب ایرانیان آگاه بود. روزی در تالار وحدت من را به صرف ناهار دعوت کرد و آن روزی بود که شجریان هم بود. نام سایر حضار را در ذهن ندارم اما خاطره دیگری از او در ذهن دارم که شنیدش بی‌لطف نیست. یکی از افطارهای ماه رمضان مرا به دفتر خود دعوت کرد، در همان تالار وحدت سفره افطار بر زمینه گسترده بود و تعدادی از دوستان دور و نزدیک بودند. بعد از افطار کسی را به من معرفی کرد که ظاهرا خراسانی بود و تنبور خراسانی را به شیرینی می‌نواخت و در کنار او جوانی نشسته بود که من هیچگاه او را ندیده بودم. علی گفت این جوانمرد و شخص محترم صدای بسیار زیبایی دارد که به زودی شهرت او در سرتاسر ایران گسترده خواهد شد. نام آن جوان علیرضا قربانی بود. از علیرضا خواست مجلس را و حال مجلسیان را با چند بیت خوش کند و آن شخص خراسانی نیز با تنبور او را همراهی کرد. صدای تنبور صدایی است که شنونده را مستقیم به اعماق قلب تاریخ سرزمین ما می‌برد. قلبی پر از رنج و درد و صبوری و فریادی که یا نواخته می‌شود و یا خوانده می‌شود. از این خاطرات پراکنده، بسیار در ذهن دارم اما همین چند کلمه را برای تسلی دل خود گفتم که می‌دانم چندان هم تسلی‌بخش نیست. نباید تعارف کرد، نباید اغراق کرد، مرگ زخمه روح است، زخمه‌ای که نتیجه آن ارتعاشی است از صوت و نغمه، از ماده به معنا اما این تعالی همیشه با دردی همراه است که تاکنون مرهمی برای آن پیدا نشده است. من می‌دانم، تو می‌دانی، همه ما می‌دانیم تسلیت گفتن در سفر مرگ هیچگاه تسلیت نمی‌آورد. اگر کسی بتواند با معجزه ایمان، مرگ را آرام گرفتن در دستان خداوندی ببیند که حتی برگی بی‌اذن او، بی‌علم و مشیت او از ساقه بر زمین نمی‌افتد، در این صورت آرام گرفتن در دست‌های خداوند می‌تواند حقیقتا تسلی‌بخش باشد.»

    علی مرادخانی به دلیل عوارض ناشی از کرونا دیروز، دوشنبه ۱۷ خرداد ماه درگذشت.

    منبع: ایسنا
       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *