نیوشا مزیدآبادی: علیرضا قربانی از جمله خوانندگانی است که در سالهای اخیر بسیار پرکار بوده اما پرکار نه به این مفهوم که هر اثر هنریای را بخواند و هر جایی اجرا داشته باشد. او در این سالها علاوه بر اجراهایی که با ارکسترهای کلاسیک و ایرانی در ایران داشته به کشورهای مختلف سفر کرده و موسیقی ایرانی را در فستیوالهای گوناگون به مردم دنیا معرفی کرده است. به عقیده او حضور در این فستیوالها باعث تبادل فرهنگی بین کشورهای مختلف میشود و میتواند مکانی برای شکلگیری ایدههای نو باشد. قربانی این روزها در حال اجرای مجموعه حریق خزان در تالار وحدت است. اجرایی که با آلبوم منتشر شدهاش تا حدودی تفاوت دارد و دو قطعه از ساختههای جدید مهیار علیزاده و یک قطعه آوازی به آن اضافه شده است. قربانی معتقد است نوع آهنگسازی این اثر و اشعاری که در آن انتخاب شده او را از همان روز اول به خود جذب کرده است. اتفاقی که اگر در شکلگیری یک اثر هنری رخ دهد، میتواند منجر به خلق اثری شود که از طرف همه مردم مورد استقبال قرار گیرد. کمااینکه چنین تجربهیی در «حریق خزان» نمود پیدا کرد. رابطه خوب آهنگساز و خواننده و چیزی که مهیارعلیزاده از آن به عنوان اخلاق هنری درست علیرضا قربانی یاد میکند حریق خزان را تبدیل به اثری کرد که امروزه نه تنها طرفداران موسیقی ایرانی، بلکه دوستداران موسیقی پاپ هم از آن صحبت میکنند. در گفتوگوی زیر علیرضا قربانی نه فقط پیرامون این اثر بلکه درباره معضلات و مشکلات آواز خوانی در این سالها صحبت کرده است.
این کارها آزمون و خطا نیست. یک هنرمند میتواند مثل یک بازیگر نقشهای متفاوتی را بازی کند. بدون شک یکی از علاقهمندیهای من در زندگی آهنگسازی و آنسامبل ایرانی است چون خاستگاه فرهنگی من چنین است. از سوی دیگر در کنار علاقه به آنسامبل ایرانی دلبستگی خاصی هم به موسیقی ارکسترال دارم. بنابراین هر کدام از این شاخهها طیف ذهنی و رنگ و بوی خاص خودش را دارد و جامعه ما نیازمند همه اینهاست. ما هم به موسیقی بیکلام و با کلام احتیاج داریم و هم به ساز و آواز و کارهای ارکسترال و… همه اینها نیاز جامعه است که باید در کنار هم قرار بگیرند و هیچ کدامشان نباید حذف شوند
شما به عنوان خوانندهیی که بعد از انقلاب بیشترین اجراهای ارکسترال را داشته این روزها در گیر ودار اجرای «حریق خزان» هستید که با استقبال خوبی از سوی مردم روبهرو شد. این استقبال، هم از طرف کسانی بود که موسیقی پاپ را میپسندیدند و هم موسیقی اصیل ایرانی را. انتخاب اجرای این اثر با شما بود یا اینکه این پیشنهاد از طرف مهیار علیزاده مطرح شد؟
این اثر، هم به لحاظ انتخاب قطعات شعری و هم نوع آهنگسازی، هنر و ذایقه مهیار علیزاده است. او در ارمنستان و اتریش موسیقی خوانده و با دیدگاه خاص خودش به سمت این نوع آهنگسازی رفته است. من هم خیلی خوشحالم که این مجموعه بازتاب هنری خوبی در سطح جامعه برای او داشته است. به هر جهت مهیار پیشنهاد خواندن قطعات این کار را به من داد و من از همان ابتدا که کار را شنیدم بدون اغراق جذب آن شدم و نسبت به آن بسیار احساس تعلق خاطر و علاقهمندی کردم. ماحصل کار هم این شد که ما خیلی سریع کار را ضبط کردیم و بلافاصله منتشر شد و بازتاب خوبی هم از مردم گرفت.
شما پیشتر در صحبتهای خود پیرامون این اثر گفته بودید که اجرای این آلبوم برای شما کار دشواری بود خصوصا اینکه این روزها در حال اجرای صحنهیی این آلبوم با ارکستر و گروه کر هستید. این دشواری به لحاظ تکنیکی و نوع خوانش قطعات بود یا نوع آهنگسازی؟
سختی این کار به جهت آهنگسازی آن است چون آهنگسازیاش خاص و ارکستراسیونش متفاوت است. در کارهای ارکسترالی هم که پیشتر شنیدهایم این نوع آهنگسازی کمتر دیده شده، مگر تعداد اندکی که آنها هم متفاوت و دشوار هستند. این گونه آهنگها تقریبا کشیدهاند و ریتم خاصی را دنبال نمیکنند در صورتی که اگر کار ریتمیک و پر تمپو باشد هم خواندنش راحتتر است و هم اجرایش توسط گروه. مثلا خواندن یک ریتم ۸/۶ خیلی راحتتر از ۴/۶ است. چون به جهت اینکه کشش بیشتر میشود خواننده باید دقت بیشتری برای اجرای قطعات و دنبال کردن خط ملودی داشته باشد. اما کارهایی که پر تمپو هستند برای خواننده راحتتر است، درست مثل ارکسترهای برنامه گلها. اما این اثر به جهت نوع آهنگسازی و ارکستراسیونی که مهیار علیزاده نوشته با ارکسترهای برنامههای گلها و در کل ارکسترهای اینچنینی، متفاوت است.
در اصل حرکتهای هارمونیک و کنترپوانتیکی که در اجرای این قطعات با ارکستر رخ میدهد بسیار با کارهای ارکسترال قبلی متفاوت است. گاهی ممکن است خطوط هارمونیک خواننده را به اشتباه بیندازد. در واقع اصل «موسیقی چند صدایی» به طور واقعی با تمام جزییاتش در این اثر دیده میشود در صورتی که ما اغلب کمتر میشنویم که یک اثر موسیقایی ایرانی، خصوصا ارکسترال، تا این اندازه فرم چند صدایی را رعایت کرده باشد. خصوصا اینکه در بسیاری از جاها خط ملودیای که ارکستر دنبال میکند، اصلا شبیه خط ملودیای که خواننده میخواند، نیست. از طرف دیگر در بعضی قطعات یکباره در وسط قطعه مدولاسیونی انجام میشود که این مدولاسیون به عهده خواننده است. مدولاسیون یکی از سختترین و مشکلترین کارها برای خوانندگان – به ویژه خوانندگان موسیقی ایرانی- است چرا که مشابه آن را فقط در آواز داریم که بحثش کاملا جداست. اما اینکه من باید به عنوان یک خواننده در این اجرا در بعضی جاهای خاص مدولاسیون کنم و از نوازندههای ارکستر هم تنها یک ساز ابوا یا فاگوت به اندازه سه نت چنگ در یک قطعه ۸/۶ ملودی مرا همراهی میکند، بسیار دشوار است. چون گرفتن آن چند نت از میان آن همه صدا که هیچ کدام با ملودی من همخوانی ندارند، بعید به نظر میرسد. در حالی که نمونه کارهای ارکسترالی هم که داریم در بسیاری موارد آنسامبلهای ایرانی هستند که برای ارکستر تنظیم شدهاند. ولی در مجموعه حریق خزان اساسا تفکر از روز اول، تفکر ارکسترال بود که حتی اجرایش برای گروه کر هم کار بسیار پیچیده و دشواری است و آنها را هم به زحمت میاندازد. یعنی با آن کارهای معمولی که قبلا من یا گروه کر یا حتی اعضای ارکستر اجرا کردهایم، متفاوت است. بنابراین فقط و فقط به جهت نوع آهنگسازی و انجام وظیفه خواننده، گروه کر و اعضای ارکستر است که کار سختی به حساب میآید.
در تجربههای پیشین شما هم چنین اجراهایی به صورت زنده کمتر دیدهایم و اغلب کارهایی که اجرا کردهاید با ارکسترهایی شبیه ارکستر گلها و… بودهاند، مثل اجراهایی که با استاد فرهاد فخرالدینی داشتهاید…
من در ارکستر ملی بعد از سال ۸۸ دو بار دو رپرتوار کامل از فردین خلعتبری را اجرا کردم که هر رپرتوار سه شب اجرا داشت. ۷-۶ ماه بعد هم رپرتوار دیگری از فردین زدیم که آن هم حدود ۱۵-۱۴ قطعه بود و به لحاظ اجرایی برای ارکستر و من به عنوان خواننده کار سختی بود اما اجرای کارهایی که با ارکستر ملی و جناب استاد فخرالدینی انجام دادیم خصوصا بازخوانی کارهای علی تجویدی، روحالله خالقی و مرحوم بنان به نوعی راحتتر بود.
معمولا تجربههای آهنگسازیای شبیه کار «حریق خزان» -که به نوعی آهنگساز در آنها به دنبال نوگرایی در موسیقی است-تجربههای موفقی نبودهاند و بازخورد خوبی را به دنبال نداشتهاند. با توجه به اینکه در این کار هم بحث هارمونی و کنترپوان پررنگتر از ملودی – ذائقه ما ایرانیان- است. فکر میکنید چطور این کار با چنین استقبالی رو به رو شد؟
حتما در آن کارها اشکالاتی وجود داشته که بازخورد خوبی نداشتهاند. معمولا اگر کسی که میخواهد حرکت نوگرایانهیی در موسیقی ایجاد کند اگر کمی با هوش و درایت و سابقه ذهنی کار کند، حتما جواب میدهد. ولی معمولا حرکتهای نوگرایانه حساب شده و دقیق و براساس رفتار و تفکر منطقی نیست اما اگر مواردی که گفتم رعایت شوند، معمولا جواب میگیرند.
شما به عنوان یک خواننده ایرانی در فستیوالهای مختلفی شرکت کردهاید و با یک خواننده عرب هم اجرا داشتهاید. آیا این اجراها به جهت معرفی موسیقی ایرانی به جوامع مختلف بود یا جنبه اقتصادی هم داشت؟
صرفا به جهت معرفی موسیقی ایرانی بود و هیچ دلیل دیگری نداشت. معمولا حضور گروهها در خارج از ایران اغلب جنبه اقتصادی دارد اما شرکت در فستیوالهای موسیقی حتی آنهایی که از رده بالایی برخوردار هستند بازتاب مالی چندانی ندارد و در نهایت تنها چیزی که عاید ما میشود تبادل فرهنگهاست. خود من بارها در فستیوالهای مختلف چند کنسرت از کشورهای دیگر را دیدهام که از آنها ایده و انگیزه گرفتهام. از طرفی میتوان در این گونه فستیوالها موزیسینها را با هم قیاس کرد. به عقیده من این فستیوالها محل پیدایش ایدههای جدید است به گونهیی که بسیاری از کنسرتهای تلفیقی هم به همین شکل به وجود آمدهاند. فستیوالهای موسیقی هم مثل فستیوالهای سینمایی، برای هنرمند اعتباری به وجود میآورد که اگر آن هنرمند از سطح خوبی برخوردار باشد، میتواند به این اعتبار دست پیدا کند.
شما هنوز هم در این فستیوالها شرکت میکنید و با گروههای مختلف به اجرا میپردازید. از طرف دیگر در ایران، هم با ارکستری مثل ارکستر ملی برنامه اجرا میکنید و هم با آنسامبل ایرانی. آیا علیرضا قربانی هنوز در حال آزمون و خطاست تا شاخه هنری خاص خودش را پیدا کند یا نه؟
این کارها آزمون و خطا نیست. یک هنرمند میتواند مثل یک بازیگر نقشهای متفاوتی را بازی کند. بدون شک یکی از علاقهمندیهای من در زندگی آهنگسازی و آنسامبل ایرانی است چون خاستگاه فرهنگی من چنین است. از سوی دیگر در کنار علاقه به آنسامبل ایرانی دلبستگی خاصی هم به موسیقی ارکسترال دارم. بنابراین هر کدام از این شاخهها طیف ذهنی و رنگ و بوی خاص خودش را دارد و جامعه ما نیازمند همه اینهاست. ما هم به موسیقی بیکلام و با کلام احتیاج داریم و هم به ساز و آواز و کارهای ارکسترال و… همه اینها نیاز جامعه است که باید در کنار هم قرار بگیرند و هیچ کدامشان نباید حذف شوند. هنرمندی هم که هنرش شامل یکی از این حوزهها میشود باید بتواند خودش را با این شرایط وفق دهد و به جامعیتی برسد که موجب امتیازش باشد. هرچند بسیاری از خوانندگان که در آواز مطرح هستند نمیتوانند کارهای ارکسترال را به خوبی آواز اجرا کنند. اما من معتقدم کسی که میتواند در قالبهای مختلف بخواند خود به خود به جامعیتی میرسد که موجب امتیازش میشود.
شما در سالهای اخیر به باز اجرای آثار قدما پرداختهاید. عدهیی معتقدند وقتی نمونه صوتی آثار هنرمندانی چون بنان، تجویدی، همایون خرم و… وجود دارد دیگر نیازی به باز خوانی آنها نیست. به عقیده شما لزوم بازخوانی آثار قدما چیست؟
در تمام دنیا این کار انجام میشود و من معتقدم کار پسندیدهیی است اما متاسفانه مردم ما در بسیاری از موارد چیزهایی را آن طور که باید نمیپذیرند و چیزهایی را که نباید، میپذیرند. این البته مربوط به بحث تعادل است. ما در بسیاری مسائل اغراق میکنیم که ازجمله آنها میتوان به تعارفهایی اشاره کرد که بخش اعظمشان واقعی نیستند. درباره بازخوانی هم وضع همین طور است که در بعضی مقاطع باید اصلاح شود. در تمام دنیا بازخوانی شبیه به آنچه ما در موسیقی مان داریم، وجود دارد.
مگر ما امروز تصنیف «مرغ سحر» را نمیخوانیم؟ چند ده نفر خواننده طراز اول از زمان مرحوم قمرالملوک وزیری تا امروز تصنیف «مرغ سحر» را خواندهاند. وقتی یک کار خوب است و مردم به آن علاقه دارند چه بهتر که باز خوانده شود. البته من با تقلید عین به عین مخالف هستم و معتقدم در هر بستر زمانی هر هنرمندی میتواند یک اثر هنری خوب را بازسازی کند و روایت و امضای شخصی خود از آن اثر را برجای بگذارد. جالب است که بگویم یک بار من در اسپانیا یک سی دی دیدم که یک ملودی خاص را ۱۵ نفر با برداشتها و روایتهای خود خوانده بودند. این کار به عقیده من ارزش هنری دارد.
از طرفی شکی نیست که امروزه بسیاری از ملودیهای ۵۰-۴۰ سال پیش را که به قول استاد خرم آسمانی بودند، جوانان ما به سبب پایین بودن کیفیت نشنیدهاند. چه چیزی بهتر از اینکه بتوان آنها را با ارکستراسیون امروزی بازسازی کرد و خوانندهیی که تبحر دارد آن را بخواند و کسانی که آن را نشنیدهاند، بشنوند. حتی بسیاری از کارها به جهت اینکه خواننده آنها خانم هستند قابلیت انتشار ندارند اما ملودی آسمانیشان که نباید به دست فراموشی سپرده شود. هر چند این نکته مهم است که زمانی یک هنرمند میتواند بازخوانی و بازسازی انجام دهد که سطح هنری آن اثر را از سطح هنری کار اصلی پایینتر نیاورد. اینکه کسی دلش میخواهد یک کار بازخوانی کند بحثش جداست اما بازخوردی که این اثر میتواند در بین مردم داشته باشد متفاوت است. مثلا آلبوم «رسوای زمانه» یکی از پرفروشترین آثار موسیقی در ۱۰ سال گذشته بوده است هرچند که بعد از آن کار سه اثر دیگر از استاد همایون خرم با خوانندگان دیگر منتشر شد اما هیچ کدام مثل «رسوای زمانه» از سوی مردم مورد استقبال قرار نگرفت. بنابراین وقتی این موارد را کنار هم میگذاریم، متوجه میشویم که چه چیزهایی برای بازخوانی یک اثر موسیقایی ایرانی مورد نیاز است. حداقل اینکه خواننده کار باید توانایی اجرای آن را داشته باشد و کسی که میخواهد آن را تنظیم کند موسیقی ایرانی را بشناسد. نه اینکه مثل بسیاری کارها بخواهند موسیقی مدرن بسازند و اسمش را موسیقی ایرانی بگذارند. کارهای اینچنینی نه تنها برای موسیقی ما سودمند نیستند بلکه به آن لطمه هم میزنند. در اصل کسی میتواند یک اثر هنری را بازسازی و باز خوانی کند که خاستگاه فرهنگیاش از جنس همان موسیقیای باشد که میخواهد بازخوانی کند و آن را به فرم جدید تنظیم کند. اگر همه این موارد در کنار هم قرار بگیرند میتواند منجر به کاری شود که شنیدنی است. من امروز میتوانم ۱۲-۱۰ ملودی عاشقانه را نام ببرم که قابل پخش نیستند. ملودیهایی از پرویز یاحقی، حبیبالله بدیعی، نصرالله زرین پنجه که تکرارناپذیرند و باید به گوش نسل جوان برسند.
در این سالها اکثر خوانندگان هم نسل شما که در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت میکنند به تصنیف خوانی روی آوردهاند. این در حالی است که مدام ساز و آواز چه در اجراهای زنده و چه در آلبومهای موسیقی کمتر و کمتر میشود. اما اغلب این هنرمندان معتقدند که تصنیف خوانی میتواند نسل جوان و مردم عادی را به موسیقی ایرانی علاقهمند کند. از طرف دیگر آواز خواندن از دوره قاجار تا به امروز از جایگاه والایی برخوردار بوده، کما اینکه اغلب آوازخوانان دوره قاجار دون شأن خود میدانستند که تصنیف بخوانند. شما فکر میکنید تا چه حد بینش تصنیف خوانی برای جذب مخاطب میتواند درست باشد؟
متاسفانه این مساله فقط به آواز معطوف نمیشود بلکه موسیقیسازی و تکنوازی براساس ردیف هم دارد تحلیل میرود اما اینکه آیا تصنیفخوانی میتواند به موسیقی ایرانی کمک کند، بحث دیگری است. اگر قرار باشد تصنیف خواندن مخاطبان تازهیی را که میخواهند به وادی موسیقی ایرانی وارد شوند، جذب کند، اشکالی ندارد. اما اینکه بعضیها گمان میکنند تصنیفخوانی میتواند کمکی برای آواز باشد من کمکی در این کار نمیبینم. اگر خدای نکرده، روی آوردن به تصنیف موجب کمرنگ شدن نقش آواز در موسیقی ایرانی و ردیف نواختن شود این اشکال کار است. بنابراین دیدگاه من این است که هر دوی این موارد باید در کنار همدیگر رشد کنند. متولیان امر آواز باید به عنوان یک هشدار یا توصیه، بیشتر به بحث آوازخوانی بپردازند. البته آواز هم باید یک المانهایی را در خود داشته باشد. باید درست خوانده شود، برای مخاطبان جذاب باشد و همه فاکتورهای شنیداریای را که برای لذت بیشتر و درک راحتتر هستند را در خود داشته باشد. اگر قرار باشد خوانندهیی با صدا و تکنیک بد آواز بخواند هرگز نمیتواند برای این موسیقی مخاطب جذب کند. اگر آواز «بیقرار» در آلبوم «حریق خزان» زیباست و بازتاب خوبی در جامعه داشته، به خاطر جاذبههای شنیداری آن است و نشان میدهد که آواز خوب هم میتواند مردم را به خود جذب کند، کمااینکه موزیسینهای پاپ هم از این آواز استقبال کردند. بنابراین وظیفه ما این است که در مسیری که میرویم با منطق و فکر و تامل حرکت کنیم تا هنر یگانه آواز تحلیل نرود.
البته متاسفانه بسیاری از خوانندگان ایرانی هم در بحث آواز با به رخ کشیدن وسعت صدای خود و تحریرهای مداوم، که در نهایت موجب دست زدن حضار میشود، سعی میکنند جنبه نمایشی اجرایشان را بالا ببرند و به نوعی تکنیک خود را به رخ دیگران بکشند. شما فکر نمیکنید همین کار هم میتواند به بدنه موسیقی ایرانی و آواز خواندن لطمه وارد کند؟
این اشتباه است که کسی بخواهد وسعت صدای خودش را به رخ بکشد. اگرچه کسی که فرضا دو اکتاو وسعت صدا دارد از کسی که یک اکتاو صدا دارد، تواناییاش بیشتر است و در این بین کسی که ۵/۲ اکتاو صدا دارد، بدون شک بهتر. اما هر چیزی که برای شو و نمایش زیاد انجام شود به رسالت فرهنگی – هنری و اصل هنر لطمه میزند. هنر برای خلق زیبایی است. تصور کنید یک نقاش رگههایی از یک رنگ را در اثرش به کار برده باشد حال اگر همین نقاش آن رنگ را در همه جای اثر خود به کار گیرد، کار خراب میشود. در آواز هم، چنین است. از آنجایی که وسعت زیاد صدا یا اوج خوانی یک امتیاز محسوب میشود، اغلب خوانندگان به دنبال این میروند که آن امتیاز را حتما به دست آورند. منظورم از وسعت صدا فاصله بم تا اوج یک صداست. یک عده اصلا صدایشان قسمت بم ندارد اما آن کسی که صدایش ناحیه بم را هم شامل میشود، صاحب امتیاز ویژهیی است. ولی اساسا نباید فراموش کنیم که ما هنرمندی مثل استاد بنان را داریم که جزو کاملترین استادان آواز ایران تا به امروز به حساب میرود. استاد بنان با وسعت کم صدایی که داشت (که از بم تا اوجش خیلی فاصله زیادی ندارد) آثاری خلق کرده که به نظر میرسد، تکرارناپذیرند. پس این نقص آدمهاست که فکر میکنند همیشه اوجخوانی خوب است. یک خواننده باید بر اساس وسعت صدا و تواناییهایش بخواند و فراموش نکند که در کنار اوج خوانی که کار دشواری است، بمخوانی هم میتواند یک هنر و شاید در برخی موارد سختتر از اوج خوانی باشد و اثر بهتری روی مخاطب بگذارد. اما آنچه مسلم است این است که همه اینها به هوش و ذکاوت و اندیشه هنرمند برمیگردد.
امروزه یکی از آسیبهای آواز ایرانی بحث شبیهخوانی است. نسل جوان خوانندهها اغلب با تقلید کورکورانه سعی میکنند همه شبیه به استاد شجریان آواز بخوانند. به نوعی میتوان گفت موج «شجریانیسم « مدتهاست که نسل جوان هنرمند را در برگرفته است. البته که الگوی صدایی استاد شجریان کاملترین و بینقصترین الگو برای آواز است اما شما فکر نمیکنید اینکه همه براساس یک معیار و الگو میخوانند باعث یکنواختی و عدم تنوع در آواز ایرانی میشود؟
در یک برهه زمانی خاص که مربوط به ۱۵-۱۰ سال اول انقلاب میشود، شرایط به گونهیی شد که محدودیتهای زیادی در زمینه موسیقی به وجود آمد. صدای خانمها حذف شد و حتی سازهایی مثل پیانو و ویولن از موسیقی کنار گذاشته شدند. بنابراین در بعضی از رشتهها مثل خوانندگی صداهای محدودی توانستند عرض اندام کنند و خود به خود این صداها تبدیل به سلیقه عامه مردم و هنرجوها شدند.
اگر قرار باشد از بین آثاری که در زمینههای مختلف انجام دادهاید یکی را انتخاب کنید، فکر میکنید کدام اثر خاطرهانگیزترین کار شما بوده است؟ و آیا قصد دارید هنوز هم مثل گذشته پرکار باشید؟
من همه کارهایم را دوست دارم اما تقاضای مردم معمولا روی بعضی کارها بیشتر است. مثلا قطعه «اشتیاق» ساخته استاد فرهاد فخرالدینی یا «رسوای زمانه یا (راز دل)» مرحوم همایون خرم یا «سنگ خارا» اثر استاد علی تجویدی. اخیرا هم هر جا میرویم از ما میخواهند «ارغوان» مهیار علیزاده را اجرا کنیم. خود به خود در کارهای مختلف مردم با بعضی از قطعات بیشتر ارتباط برقرار میکنند و مطمئن باشید آن قطعات برای خود من هم اثرات خاصی دارند و خاطرهانگیزند. درباره کار هم باید بگویم بله. یکی از رازهای پویایی هنرمند کار است البته نه کار زیادی که جنبه هنریاش نازل باشد. باید شأن هنری و روح هنر در کار یک هنرمند حفظ شود چون اگر روح هنری و شیدایی و شیفتگی و خلاقیت هنرمند از بین برود و کارش به ورطه تکرار بیفتد، همهچیز عادتگونه میشود و میتواند ضربه محکمی به هنر او وارد کند.
دیدگاهتان را بنویسید