امیر بهاری: این روزها در تالار رودکـی «هفتــه موسیقی کلاسیک تهران» برگزار میشود که در آن طی ۹ شب بیش از ۱۸ اجرای زنده از گروهها و نوازندگان مختلف این جریان موسیقایی در ایران اتفاق میافتد. با توجه به اهمیت فرهنگی این رخداد سراغ «فردین خلعتبری»، آهنگساز نامآشنای ایرانی رفتیم تا درباره اهمیت پرداختن و بها دادن به موسیقی کلاسیک و مسائل مربوط به آن با او گفتوگو کنیم. خلعتبری بهرغم اینکه خیلی اهل گفتوگو نیست به دلیل اهمیت مساله با روی گشاده به سوالات ما پاسخ داد.
همانطور که در جریان هستید هفته موسیقی کلاسیک تهران در حال برگزاری است. به نظر شما برگزاری چنین رخدادی با محوریت موسیقی کلاسیک که چندان هم عامهپسند نیست، چه ضرورتی دارد؟
بهطور کلی موسیقی کلاسیک، پایهای برای هر نوع موسیقی است. موسیقی کلاسیک ایرانی هم پایه و اساس هر نوع موسیقی مرتبط است. اینجا بحث موسیقی کلاسیک غیرایرانی است. به نظرم نمیتوان با قاطعیت گفت موسیقی کلاسیک «غربی»، چون جریان کلاسیک از غرب خیلی دور تا روسیه در شرق پیش میآید. امروز اتفاقات مهمی در آمریکای شمالی حتی آمریکای جنوبی و آسیای شرقی در این جریان رخ میدهد هرچند آغاز و سرچشمه آن در اروپاست. در حال حاضر در همه دنیا این موسیقی اصطلاحا کلاسیکال جریان دارد. مساله مهم این است که موسیقی دورههای مختلف کلاسیک بستر خوبی برای آموزش است ولی متاسفانه به درستی در ایران به آن پرداخته نمیشود.
این عدم توجه دلایل مختلفی دارد. یک دلیل این است که به کارهای پایه کمتر توجه میشود و دوم اینکه ظاهرا دوستان متولی فرهنگ به اولین و آخرین چیزی که توجه دارند، پرمخاطب بودنِ یک اثر هنری یا یک جشنواره است و کمتر به اصالت آن میپردازند. در حال حاضر تنها کسانی که دغدغه این موسیقی را دارند هنرجویانی هستند که در این زمینه تحصیل کرده و با عشق و بدون توجه به سرنوشت مالی این جریان و بدون توجه به اینکه کار از نظر مخاطب چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد، کار میکنند و به هر ترتیبی همراه با کسانی که دوستدار این نوع موسیقی هستند، این مسیر را ادامه میدهند.
اگر بخواهیم برخورد واقعگرایانهای با جریان موسیقی کلاسیک داشته باشیم این دیدگاه اشتباه است که توقع داشته باشیم موسیقی کلاسیک پرمخاطب باشد زیرا این موسیقی خاستگاه آکادمیک دارد و سازنده ساختمان کلی موسیقی است. به نظر شما چطور میتوان این دیدگاه را در مسئولان تغییر داد که چنین توقعی از موسیقی کلاسیک نداشته باشند؟
بدترین اتفاقی که میتواند برای تحلیل یک موضوع بیفتد این است که ما دست به مقایسه بزنیم. یعنی مثلا موسیقی کلاسیک غربی را با موسیقی سنتی ایرانی یا هر دو اینها را با موسیقی پاپ مقایسه کنیم. این مقایسه به هر ترتیب و از هر جهتی که صورت بگیرد، میتواند گمراهکننده باشد. زمانی ممکن است یکسری جامعهشناس بخواهند اثر اجتماعی یک پدیده به لحاظ تاثیرگذاری روی جامعه را بررسی کنند. چنین بررسی و تحلیلی شاید از دید جامعهشناسی مفید یا لازم باشد اما در این حوزه که ما داریم بحث میکنیم چنین بررسی و مقایسهای محلی از اعراب ندارد. موسیقی کلاسیک یک پدیده است و ما باید آن را در جای خودش مورد بررسی قرار دهیم. نکته مهم اینکه این موسیقی-اگر مورد مقایسه با موسیقی پاپ قرار نگیرد- کم مخاطب نیست بلکه نسبت به موسیقی پاپ مخاطبش کمتر است.
ویژگی این موسیقی این است که هر چقدر مخاطب ظرایف فنی و ساختاری موسیقی را بیشتر بداند بیشتر از آن لذت میبرد و هر چقدر بیشتر آن را گوش کند مشتاقتر میشود. این مساله خیلی مهم است و برنامههایی مثل «هفته موسیقی کلاسیک تهران» میتواند از این جهت هم مفید باشد که عده بیشتری جذب این نوع موسیقی شوند و به مخاطبان این موسیقی بپیوندند.
متاسفانه در کشور ما اجرای خوب این آثار تعدادشان کم است و این مساله باعث میشود چنین جریانهایی بیشتر به سمت جریانهای آماتوری موسیقی کلاسیک میل کند. درحالیکه ما باید یک جریان حرفهای موسیقی کلاسیک هم داشته باشیم. ممکن است حرفه خیلی پردرآمدی نباشد اما باید وجود داشته باشد. مثلا آموزش موسیقی کلاسیک به صورت حرفهای وجود دارد. آموزشگاههایی هستند که در آنها یکسری افراد از طریق تدریس موسیقی کلاسیک ارتزاق میکنند. جریان اجرای موسیقی کلاسیک هم باید به چنین جایگاهی برسد. ما میتوانیم سالنهایی داشته باشیم که اینها به صورت هفتگی و دائم اجرای موسیقی کلاسیک داشته باشند. به این شکل مخاطب خاص این موسیقی میتواند مطمئن باشد که مثلا یک عصر پنجشنبه خود را میتواند با یک اجرای خوب کلاسیک سر کند.
با توجه به اتفاقات ناخوشایندی مثل تعطیلی ارکسترهای بزرگ و باسابقه ایرانی، به نظر شما چنین رویدادهایی مثل هفته موسیقی کلاسیک تهران که با همه مشکلات و کاستیها حداقل مایه امیدواری است، تا چه حد میتوانند باعث شوند افراد فعال این حوزه نگران از بین رفتن این جریان باشند و سعی کنند ضرورت وجود این جریان حرفهای را خودشان به اثبات برسانند؟
خیلی وقتها شده یک ارکستری که چندین دهه فعالیت میکرده تعطیل شده و این تعطیلی هم ناشی از هیچ پدیده جدیای نبوده بلکه بیشتر ناشی از سهلانگاری بوده است.
من معتقدم تعطیلی ارکسترسمفونیک تهران نمیتواند موضوعی باشد که ما با سهلانگاری از آن بگذریم. مسلما کسانی که بهتازگی وارد مسندهای وزارت ارشاد شدهاند، به این چیزها فکر میکنند. نکته مهم این است که ما بتوانیم برای نوازندههای ارکسترسمفونیک امنیت مالی هم ایجاد کنیم. این نیاز مالی باید تامین شود و خیلی خوب هم تامین شود. یعنی در حد یک کارمند خیلی سطح بالا حقوق بگیرد. به نحوی که مجبور نباشد برود در استودیوهای مختلف ساز بزند و موسیقیای را کار کند که از نظر اندیشه و درونمایه به آن تعلقی ندارد. در آن صورت میتوانیم توقع داشته باشیم که ارکسترسمفونیک اجراهای خوبی داشته باشد. متاسفانه در سالهای اخیر ما اجراهای بسیار بدی از ارکسترسمفونیک داشتهایم و بسیاری از نوازندههای خوب به بهانههای مختلف یا کنار گذاشته شدهاند یا خودشان کنار کشیدهاند زیرا اتفاقات مربوط به ارکستر خوشایند آنها نبوده. امثال من که از قدیم این جریان را دنبال میکنیم، میدانیم علت اینکه در سالهای بحران موسیقی اینها در موسیقی بودهاند قطعا علاقه و عشقشان به موسیقی بوده که این ارکستر را سرپا نگه داشته. ولی به هرحال زندگی آدمها تحتتاثیر مسائل مالی قرار میگیرد. هنرمندانی که در این حوزه کار میکنند تحصیلات خیلی خوبی دارند. اکثرشان دارای مدرک فوق لیسانس هستند اما متاسفانه حقوقشان از یک کارگر معمولی هم کمتر است. اگر یک نهاد خیلی بالاتر از وزارت ارشاد، مثل ریاستجمهوری به این جریان توجه نداشته باشد و اهمیت آن را تایید و تاکید نکند این هنرمندان و این ارکستر جایگاه خود را پیدا نمیکنند درنتیجه ما میبینیم که کار ارکسترسمفونیک به اینجا میرسد که تنها برای مناسبت و جشنهای مختلف کار مناسبتی میکند. این اتفاق بدی برای یک ارکستر است. مسئولان کشور باید جلوی این اتفاق را بگیرند و حتی اگر مقامی از ارکستر توقع اجرای کار مناسبتی دارد جلوی آن بایستند. ارکسترسمفونیک باید برنامه داشته باشد و این برنامه به صورت طولانیمدت باشد و کسی نتواند این برنامه را به هم بزند. نکته مهم دیگر مراوده فرهنگی است؛ ارکسترها میتوانند مراوده فرهنگی ایجاد کنند، از طریق سفر کردن، دعوت کردن از رهبر ارکسترهای دیگر یا آهنگسازان مختلف. این قبیل کارها مجموعهای را تولید میکند که زایش خواهد داشت یعنی موسیقی خوب تولید میشود و در کنار آن انگیزهای برای آمدن به چنین کنسرتهایی در جوانترها ایجاد میشود. یک سیکل آموزش، اجرا و تولید را به وجود میآورد که در نتیجه آن میتواند یک جهش فرهنگی رخ دهد.
بحث درباره وضعیت موسیقی کلاسیک در ایران یکی از هنرمندان که البته مسئول هم هست این دیدگاه را مطرح کرد که وقتی سیدی اجراهای درخشانی همچون اجراهای فون کارایان، آلبان برگ و… از آثار بزرگ وجود دارد، چرا مخاطب باید مثلا اجرای سمفونی ۵ بتهوون توسط ارکستری ایرانی را بشنود؟ شما درباره این مساله چه نظری دارید؟
اگر بخواهیم اینطور فکر کنیم باید ۹۰درصد ارکسترهای اروپا و آمریکا یا آسیاییها مثل ژاپن و چین را تعطیل کنیم چون نمیتوانند قطعهای را به قدرت ارکسترسمفونیک برلین اجرا کنند! در این عرصه بحث رقابت و درجهبندی است یعنی کشورها سعی میکنند به سمت بهتر شدن بروند.
ما رهبر ارکستری مثل آقای علی رهبری داریم که بسیاری از این ارکسترهای خوب را رهبری میکند. یعنی اگر آقای رهبری با آن توانایی خارج از ایران زندگی نمیکرد تکلیف چه بود؟ چه ارکستری را در ایران رهبری میکرد؟! از طرفی با چنین رویکردی باید در هنرستانها را هم ببندیم چون بالاخره یکسری نوازنده هستند که از این هنرستانها بیرون میآیند و ممکن است هیچگاه به پای یک نوازنده ویرتیوز (virtus) نرسند! پس بگوییم شما اصلا شروع نکن؟! اگر اینطور باشد میتوانیم این مساله را به همهچیز تعمیم بدهیم یعنی مثلا به کسی که الکترونیک هم میخواند بگوییم تو الکترونیک نخوان چون مثلا نوکیا بهتر میتواند ابزار الکترونیک تولید کند.
این تفکر اصلا تفکر درستی نیست. زمانی هست ما میخواهیم موسیقی کلاسیک را به عنوان یک میراث در یک موزهای نگهداری کنیم این بحث فرق میکند اما اگر ما میخواهیم نفساش را هر روز و هر روز احساس کنیم، باید اجراهای زنده بسیاری رخ بدهد زیرا این اتفاق جز با اجرای زنده محقق نمیشود و این تازه مقدمهای میشود برای اینکه ما به جایی برسیم که بتوانیم آهنگسازی کنیم. به هرحال آهنگسازان زیادی هستند که امروزه کار میکنند و اینها برای اجرای کارهایشان نیاز به ارکستر دارند و این ارکسترها باید در سطحی باشند که توانایی اجرای چنین آثاری را داشته باشند.
در نهایت به نظر شما چه سازوکاری میتواند چنین رویدادهایی را ادامهدار کند؟
بهترین راهحل این است که چنین جریاناتی در بخش خصوصی اتفاق بیفتد. یعنی از دولت مستقل باشد. دولت باید به ترتیبی امکانات خود را در اختیار چنین برنامههایی قرار دهد و اگر دخالت دیگری نکند هیچ اتفاق بدی نمیافتد. دوستانی که متولی دفتر موسیقی در معاونت هنری هستند با گروههایی که کار میکنند نشستهای خصوصی و کوچکتر داشته باشند، به حرف دل اینها گوش کنند و ببینند مثلا یک نوازندهای که ماهها برای یک اجرا تمرین میکند از کجا ارتزاق میکند.
متولیان فرهنگ باید این چیزهای ساده را بدانند و بعد بتوانند تسهیلاتی ایجاد کنند. مثلا برای راهاندازی کلاسها یا خریداری ساز وام بدهند یا ساختمان و مکانهایی را در اختیار این بچهها قرار بدهند که بتوانند کلاسهایشان را دایر کنند یا به آموزشگاههایی که این بچهها در آنها تحصیل یا تدریس میکنند، کمک کنند. مثل اتفاقی که در صنعت میافتد.
دولت هرجا که وارد بخش تولیدی میشود به مشکل برخورد میکند درحالیکه اگر این قضیه به بخش خصوصی بیاید و دولت امکانات را در اختیار بگذارد بازده بیشتر است به این علت که در بخش خصوصی آدمها به راحتی بازنشسته نمیشوند یا تغییر شغل و مکان نمیدهند و قطعا انگیزههایشان بهتر است. بهترین ویژگی هفته موسیقی کلاسیک این است که در بخش خصوصی انجام شود و امیدوارم هرگز گستره چنین برنامههایی به دولت نرسد. دولت باید بیشتر نگاه حمایتگرانه و پدرانهای نسبت به این نوازندهها و هنرمندان جوان داشته باشد و به کسانی که سنشان بیشتر است مثل یک برادر نگاه کنند.
ما برای ارکسترسمفونیک یا کارهای دیگر میتوانیم از همین نوازندهها استفاده کنیم منتها باید حداقل یک مقداری تامین باشند. این خیلی خوب است که دولت این همکاری را بکند نه اینکه بخواهیم هزینهای را بر دوش دولت تحمیل کنیم بلکه ما هم به عنوان یک تعهد هنری به آن نگاه کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید