لوریس چکناواریان، آهنگساز و رهبر شناختهشده ارکستر معتقد است آخرین چیزی که در زندگی میتوان از دست داد، امید است و امیدتان را که از دست بدهید، حتی اگر زنده باشید، انگار مُردهاید.
به نقل از خبر آنلاین، ویدئویی از اجرای «فرودآمدن کشتی نوح در کوه آرارات» و شادباش سال نو میلادی در لباس بابانوئل؛ تبریک متفاوت لوریس چکناواریان، آهنگساز، رهبر ارکستر، نویسنده و نقاش شناختهشده برای آغاز سال ۲۰۲۱ بود و بهانه ای شد تا از او بپرسیم، قطعه مناسب برای اجرا به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۰ را چه میداند؟
گفتوگویمان اما تنها به این نکته محدود نماند و به قطعه ۱۲ دقیقهای «کرونا» در سه قسمتِ «یورش»،«مرگ» و «زندگی»، سرنوشت «سمفونی عاشورا»، جاماندن ارکستر سمفونیک تهران در میزان بازدید از گروه رستاک و ارکستر پارسوا و کتاب «آوازهای عاشقانه و قصهها و افسانههای ایوارشا» که چکناواریان میگوید کتابی است برای نوهاش ایوارشا، هم پرداختیم.
وقتی درباره نوروز و فرهنگ ایرانی حرف میزدید، طوری به هیجان میآیید که انگار مشغول رهبری ارکستر هستید. میخواهم بدانم با توجه به این که برای آغاز سال ۲۰۲۱، «فرود آمدن کشتی نوح در کوه آرارات» را برای انتشار در صفحه اینستاگرامتان انتخاب کردید، اگر قرار باشد برای نوروز اثری اجرا کنید انتخابتان چیست؟
همان سوئیت «آرارات» که داستان زندگی حضرت نوح و کشتی اوست که روی کوه آرارات فرود آمد و از آن لحظه، تمدنی جدید آغاز شد. در کتاب مقدس آمده است که ۴۰ روز بارندگی شدید شد و همه چیز از بین رفت اما فرودآمدن کشتی نوح که حاصلش نسلی جدید از فرزندان او بود تولدی دوباره و شروعی تازه شد. به همین دلیل از نظر من برای اجرا در هر سال نویی مناسبتر از هر قطعه دیگری است.
با اعلام رسمی ورود ویروس کرونا به ایران که شرایطی از پیش تجربهنشده را ایجاد کرد، موجی از وحشت نه فقط اهالی هنر که تمام جامعه را دربرگرفت. موجی که نمیدانم شما علیرغم گرفتاری ناگزیر در دست آن، چگونه از امیدتان حراست و قطعهای ۱۲ دقیقهای به نام «کرونا» در سه قسمتِ «یورش»،«مرگ» و «زندگی» منتشر کردید.
به عقیده من، آخرین چیزی که در زندگی میتوان از دست داد، امید است و امیدتان را که از دست بدهید، حتی اگر زنده باشید، انگار مُردهاید. پس آخرین داشته ما، امید ماست.
از سوی دیگر، لازمه کار شما به عنوان یک هنرمند، برای خلق اثر، تنهایی است و پیش از شیوع کرونا، تایید رسمی ورود آن به ایران و آغاز محدودیت تردد نیز بارها و بارها برایم پیش آمده بود که هنگام ساخت اثری تازه، چندین هفته یا چندین ماه از خانه بیرون نیامده باشم. در نتیجه، تغییر شرایط، اگر پُرکارترم نکرده باشد، دستکم تغییری هم در برنامهام ایجاد نکرده است.
آخرین چیزی که در زندگی میتوان از دست داد، امید است و امیدتان را که از دست بدهید، حتی اگر زنده باشید، انگار مُردهاید
معدود دفعاتی که از زمان شیوع کرونا تاکنون از خانه بیرون آمدهام به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد و این، نه موجب ایجاد احساس خلاء که باعث خلق آثار تازه هم شد.
پس با علم به اتفاقات هولناکی که با آمدن کرونا رخ داد اما میتوان این آثار تازه را هدیه خانهنشینی اجباری کرونا به شما دانست؟
دقیقا. من در این دوران آثاری کوتاه با زمانی میان ۱۰ تا ۱۵ دقیقه براساس شاهکارهای ادبی جهان نوشتم. از جمله براساس آثار کافکا، کامو، شکسپیر و… که در مجموع ۲۶ اثر شد و حاصل پیوند موسیقی و ادبیات است.
احتمال اجرای این آثار در ایران وجود دارد؟
با توجه به امکانات موجود، ترجیحم این است که اگر میسر شود، اتفاقی که برای «سمفونی کوروش» رخ داد برای این آثار هم رخ دهد و بتوانم با ارکستر سمفونیک لندن اجرا و ثبت و ضبطشان کنم.
شهریور ۹۹ بود که روزنامه شهروند نوشت: «در روزهایی که تنها یکی دو هفته به اهدای جایزه ویژه «کتابهای صلح» (The Books for Peace Award ) سال ۲۰۲۰ به لوریس چکناواریان باقی است، زمزمههای تکمیل مهمترین اثر وعده داده شده این آهنگساز و موسیقیدان میتواند روزهای درخشان این هنرمند بینالمللی را برایش بهیاد ماندنیتر کند. چکناواریان چند سال است که وعده تولید و انتشار «سمفونی عاشورا» را میدهد.»
«سمفونی عاشورا» در چه مرحلهای است و چه اتفاقی برایش رخ خواهد داد؟
من از کودکی در خیابان منوچهری زندگی میکردم و هر ساله، در عاشورا شاهد دستهرویها بودم. دستههایی که نحوه استفادهشان از سازهای ضربی توجهام را جلب میکرد و همواره همراهم بود تا «سمفونی عاشورا» از آن جوانه زد.
من برای اجرای این سمفونی به ارکستری بزرگ با گروه کُر نیازمندم و هرچند در این خصوص چندینبار با بنیاد رودکی به عنوان متولی ارکستر ملی ایران و ارکستر سمفونیک تهران صحبت کردهام اما شرایط لازم هنوز محقق نشده است. در نهایت معتقدم اجرای یک اثر هنری ممکن است در دوران حیات هنرمند رخ دهد و ممکن است پس از درگذشت او، اتفاق بیفتد.
با توجه به این که پخش آثار حاضر در سیوششمین جشنواره موسیقی فجر از ۷ سایتِ مختلف صورت گرفت و طبق آمار اعلامشده، ارکستر ملی ایران (با ۵۳۲۹ تماشاگر)، گروه رستاک (با ۴۹۱۷ تماشاگر)، ارکستر پارسوا (با ۳۴۳۷ تماشاگر)، ارکستر سمفونیک تهران (با ۳۳۸۹ تماشاگر) و دوئت فراتادی پالمای ایتالیا (با ۳۲۳۱ تماشاگر)، در صدر قرار گرفتند، پیشیگرفتن گروه رستاک و ارکستر نوپای پارسوا از ارکستر سمفونیک تهران را چهطور ارزیابی میکنید؟
من از زاویه دیگری نگاه میکنم و به شکل کلی معتقدم جمعیت زیادی روزنامه میخوانند، مردم کمتری، مجله و تعداد انگشتشماری فردوسی و حافظ، با این وجود میتوان گفت ارزش فردوسی و حافظ کمتر از روزنامه است؟!
از خودم مثال میزنم. مگر کارهای مرا چند نفر میشنوند؟ تعدادی اندک. هنر، چه موسیقی باشد، چه نقاشی، چه تئاتر و… هر چه اندیشمندتر شود، دایره مخاطبش محدودتر میشود.
به عقیده من، این آمار را نباید به رخ یکدیگر کشید. چرا که مبنایش نه سطح کیفی که سلیقه تماشاگر است. تماشاگری که بی آن که خود مقصر باشد، از دوران کودکی، نه ابتدا در خانه و نه بعدتر در مدرسه، در معرض آموزش موسیقی قرار نگرفته و گوش و هوش موسیقاییاش تربیت نشده است. پس فراموش نکنیم که این آمار نشاندهنده سلیقه مردم و نه کیفیت آثار است.
و سوال آخر این که تاکنون پنج جلد کتاب منتشر کردهاید. «آوازهای عاشقانه»، «داستانها»، «خرستان ۱ و ۲» و «آوازهای عاشقانه و قصهها و افسانههای ایوارشا» که میدانم نام نوهتان است. علت نگارش کتاب آخر چه بود؟
«آوازهای عاشقانه و قصهها و افسانههای ایوارشا» درواقع قصهها و افسانههای کودکی نداشته من است. انگار خواسته باشم خودم را در فضایی ببینم که هرگز نداشتهام. قصهها و افسانههایی که من باید در کودکی میشنیدم و نشنیدم و امروز آنها را برای نوهام ایوارشا نوشتهام.
دیدگاهتان را بنویسید