×
×

دومین پیش‌همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی» برگزار شد

  • کد نوشته: 416475
  • 26 آذر 1399
  • ۰
  • دومین پیش‌همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی» با پیگیری اهداف اصلی این همایش ملی، یعنی ایجاد زمینه‌ای مناسب برای شناخت آرای موسیقایی فارابی و تأثیرات آن بر موسیقی حوزه‌های ایرانی، عربی و ترکی تا به امروز برگزار ‌شد.

    دومین پیش‌همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی»  برگزار شد
  • بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی

    دومین پیش‌همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی» با پیگیری اهداف اصلی این همایش ملی، یعنی ایجاد زمینه‌ای مناسب برای شناخت آرای موسیقایی فارابی و تأثیرات آن بر موسیقی حوزه‌های ایرانی، عربی و ترکی تا به امروز برگزار ‌شد.

    به نقل از ایسنا، همزمان با روز پژوهش، آیین دومین پیش‌همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی» به‌ صورت آنلاین برگزار شد.

    در این نشست سیدمحمدرضا بهشتی، حسن بلخاری، سیدمحمدتقی طباطبایی و کاوه خورابه به سخنرانی پرداختند. همچنین در پایان این مراسم سید تیمور مهرابی به اجرای مقام‌نوازی تنبور و مراد آقایی به اجرای قوپوز پرداختند.

    در ابتدا کاوه خورابه ـ معاون علمی پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دبیر علمی دومین پیش همایش «بازخوانی آرای فارابی در باب موسیقی» ـ بیان کرد: فارابی را باید پیشگام و موسس دانش میان رشته‌ای دانست که امروز از آن تحت عنوان فلسفه موسیقی و ذیل مفهوم عام تر فلسفه هنر یاد می‌کنند؛ گرچه مباحث مطرح شده در این شاخه و در روزگار کنونی از شاخصه‌ها و مراتب مخصوصی برخوردار است که در تطبیق نعل به نعل آن، با اندیشه‌های متفکری در ۱۰۰۰ سال پیش می‌تواند از وزانت علمی و پژوهشی بکاهد اما چه چاره که در تبارشناسی چنین دانشی، به ناگریز با این واقعیت رو به رو می‌شویم که ابونصر فارابی را چونان موسس جدی فلسفه موسیقی بدانیم. آنکه بیش از آنکه تنها گردآورنده مطالبی از پیشینیان به خصوص اهل اندیشه یونان باشد، متفکری است خلاق و زایا که با رویکردی عقلانی و با بهره‌گیری از روشی مشاهده‌ای و مبتنی بر داده‌های عینی، اندیشه‌های فیثاغوری، افلاطونی، ارسطویی و همچنین اندیشه‌های موجود در ایران فرهنگی آن زمان را در جهان ذهن خود با واقعیات زمانه در هم می تند و نتیجه، سنتز و درهم نهاده‌ای می‌شود که همچنان قابلیت تأمل و پژوهش تا هم اکنون را دارا است.

    او ادامه داد: گرچه اندیشه‌های حکمی، فلسفی و منطقی و به طور کلی شاکله اندیشه‌ای او چون جویباری روان، دشت حاصلخیز حکمت و فلسفه را در سده‌های سه پسین می‌پیماید و همچنان نظرات و تأملات تخصصی او در مباحث فنی موسیقی در پیوستن به جریانی به نام مکتب منتظمیه توسط بزرگانی چون صفی‌الدین ارموی، قطب‌الدین شیرازی، عبدالقادر مراغه‌ای، امثال افرادی چون مولانا مبارک شاه ادامه می‌یابد، اما آنچه در حوزه فلسفه موسیقی او شکل می‌گیرد، متأسفانه مورد غفلت تاریخی واقع می‌شود. اگر از مواردی چون ابن سینا و در بخش جوامع علم موسیقی او در دایره‌المعارف بزرگ شفا و همچنین اندیشه‌های نهفته در رسالات منصوب به اخوان الصفا که البته در رویکردی متضاد با اندیشه‌های فارابی قرار دارند، درگذریم، تقریبا در این دوره از این وجهه فارابی در سنت رساله نویسی موسیقی ما خبری نیست و متأسفانه به محاق فراموشی گراییده است که تا امروز نیز همچنان این خسران و فراموشی پا بر جا است.

    خورابه بیان کرد که پژوهندگان، دانشوران و محققان فلسفه هنر بر این آگاه هستند که از جمله شاخص‌های مهم در رویکرد فلسفی به حوزه‌ای همچون موسیقی به ناگزیر از پرداختن به مباحثی همچون هستی شناسی موسیقی، معرفت شناسی، گونه شناسی و دسته بندی انوع موسیقی، مفهوم اصالت در موسیقی، ماهیت و چیستی موسیقی، ویژگی‌های بیانی و عواطف موسیقی، رویکردهای ارزشمندانه به موسیقی و فهم موسیقی جاری و ساری است.

    او در ادامه به نحوه مواجهه فارابی در این مقولات پرداخت و گفت: هر گاه سخن از چیستی موسیقی به میان می‌آید، به پیروی از بندیتو کروچه (متفکر ایتالیایی) می‌توان پاسخ داد که موسیقی همان چیزی است که همگان می‌دانند. از این رو است که فارابی در پاسخ به چیستی موسیقی می‌گوید که معنی لفظ موسیقی، الحان است. اکتفا به این تعریف این اشکال منطقی را دارد که معرف نه تنها اجلا و اعم از معرف نیست، بلکه تنها مترادفی به گویش و زبانی دیگر است. گرچه در نظر نخستین، بتوان چنین انگاشت اما از آنجا که فیلسوف موسیقیدان بر آن است که پاسخ به چیستی یک امر به کل و حقیقت آن اشاره کند، ناگزیر از بسط و گسترش مسئله می‌شود.

    خورابه با بیان اینکه از جمله مباحثی که در فلسفه موسیقی از دوران کهن تا به امروز مطرح بوده، مسئله ارتباط موسیقی با زبان است، توضیح داد: به این معنا که ما موسیقی را همچون زبان بینگاریم و به این معنا که آیا موسیقی را می‌توان به تنهایی به عنوان ابزاری انگاشت که توانایی ابراز و بازنمایی معنا، بیان و مفهومی را داشته باشد، بی‌آنکه خواستار بهره گیری از کلام و کلمات باشد. به عبارت دیگر آیا می‌توان آن را نوعی زبان انگاشت، زبانی که ممکن است مزیتی بر زبان گفتاری داشته باشد؛ زیرا جنبه‌هایی از بودن در جهان را آشکار می‌سازد که زبان گفتاری قادر به آشکار ساختن آن نیست. یا اینکه موسیقی برای اینکه در حیطه ادراک مفهومی، پذیرنده از سوی مخاطب قرار گیرد، ناگزیر از تعامل ارتباط تنگاتنگ با کلام و واژگان است. فارابی در ادامه پاسخ به چیستی موسیقی، این هر دو جنبه را نیک مورد پژوهش قرار داده است. به نظر او هنگامی که از آهنگ، یا لحن سخن به میان می‌آید، می‌توان آن را از دو منظر بررسی کرد.

    او ادامه داد: یکی اینکه آهنگ یا لحن را مجموعه‌ای از نغمات مختلف دانست که بر ترتیبی معین، مرتبط شده‌اند و دیگر اینکه منظور از لحن و آهنگ را چنین در نظر گرفت؛ گروهی از نغمه‌ها که به وجهی معین تألیف شده باشند و حروفی مقترن به آنها باشند که از ترکیب آنها الفاظی معنادار ساخته شده باشد که این الفاظ بنابر معمول، بر فکر و معنایی دلالت داشته باشد.

    خورابه تصریح کرد: به زبان ساده‌تر، آیا موسیقی عبارت است از الحانی محض، بی‌آنکه همراه با کلام باشند یا خیر؟ در حالت دوم موسیقی عبارت است از آهنگ‌هایی که با کلام همراه می‌شود. فارابی خود اذعان دارد که تعریف لحن و آهنگ به طریق اول، اعم از طریق دوم است. به این صورت که در معنای نخست، این گروه نغمات مرتبط شده، اختصاص به منبع صوتی خاصی ندارند و آلات موسیقی و حتی آواز برخاسته از حلق و حنجره انسان را نیز شامل می‌شود. مانند بیشتر نغماتی که از طریق حلق و دهان با خود زمزمه می‌کنیم ولی ناظر به هیچ کلامی نیست و تنها تداعی گر بخشی از قطعه موسیقی است.

    او گفت که «آلات موسیقی حتی حنجره انسان را نیز شامل می‌شود، در حالی که در معنای دوم، همنشینی آهنگ با حروف کلمات معنادار تنها حیطه اصوات انسانی را تداعی می‌کند که برای دلالت بر معنای معقول و در مخاطره به کار می‌رود. فارابی تعریف نخست را به اعتبار تقدم مقدمات هرشه‌ای بر غایت آن و تعریف دوم را به اعتبار تقدم غایات بر مقدمات در نظر می‌گیرد. او در تقدیم یکی از این دو تعریف بر دیگری، مسلما تعریف دوم را پذیرا می‌شود.»

    معاون علمی پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: اما از آنجا که آنچه به حالت دوم، یعنی اعتبار تقدم غایات بر مقدمات است، چنانکه در بسیاری جاها بیان شده، به آنچه به حالت اول؛ یعنی اعتبار تقدم مقدمات در غایات است، سزاوارتر به تقدم است. بهتر آن است که دلالت لفظ لحن را بر معنای دوم، مقدم بر دلالت آن بر معنی نخست بدانیم. به عبارت ساده‌تر، موسیقی آوازی و موسیقی همراه کلام از تقدم بیشتری نزد فارابی برخوردار است.

    «فارابی هنر به طور کلی و صناعت در موسیقی را به طور خاص، ذوق، ملکه و استعدادی می‌داند که مملو از نطق و عامل عقلانی است. منظور فارابی از نطق، عقل انسانی است و تأکید می‌کند که صناعت موسیقی ذوق و استعدادی است همراه با عناصر عقلانی.»

    او گفت: نغمات و قطعات موسیقی را می‌توان، چیزهایی دانست که به حس، تخیل و تعقل درمی‌آیند. فارابی بر این اعتقاد است که صناعت یا هنر موسیقی را می‌توان از یک وجهه، به دو حوزه عمل و نظر تقسیم کرد و از وجه دیگر دیگر از سه منظر به آن نگاه کرد. وجه عملی موسیقی آن است که موسیقی عملی یا ساختن الحان است و اجرای آن برای شنوندگان محسوس می‌گردد، یا تنها ساختن و ترکیب آنها است، صرف نظر از اجرای آنها. بنابراین موسیقی را باید از دو منظر سازنده و شنونده بررسی کرد. مراد ما از موسیقی ذهنی همانا نغمات و الحان ساختار یافته‌ای است که از باب ذهن خارج نشده است و آنچه را که به شکلی مکتوب و به نت درآمده، موسیقی مکتوب خواهیم خواند و به همین نحو، موسیقی موجی، امواجی است که با فرکانس‌ها و طول موج معین بر روی الواح گونه‌های مختلفی که امروز در دسترس است و ضبط شده‌اند.

    او همچنین درباره عقیده فارابی نسبت به صورت حسی موسیقی توضیح داد: صورت حسی موسیقی، صورتی است که ذهن ابتدا به صورت کلی در خود ایجاد کرده است و سپس برای بروز آن به عالم خارج این صور کلی را جزئی می‌سازد، به خیال می‌سپارد و سپس خیال هم آنها را از طریق حنجره یا آلات موسیقایی مسموم می‌گرداند و در عالم خارج می‌پراکند. حال هر چه وسایل خارجی مستعدتر برای این پذیرش باشد، می‌تواند آن را نیکوتر ارائه دهد.

    خورابه در بخش دیگری به مسئله بیان، عواطف و بازنمایی پرداخت و گفت: همواره در برخورد با یک قطعه موسیقایی این سوال مطرح می‌شود که چه حسی را بر می‌انگیزند؟ شاد است؟ غمناک است؟ لذت بخش است؟ رنج آور است یا مهربانانه؟ فارابی نیز لذت و رنج را تابع کمال ادراک، یا لاکمال آن می‌داند. از این رو مسئله انسان و تعقل انسانی در بحث لذت بخش بودن با نبودن لحن موسیقایی، در مرکز توجه قرار می‌گیرد. او متذکر می‌شود که می‌توان نغمه، صوت و لحن را بی‌توجه به آنکه محسوس واقع شود، مورد ارزیابی قرار داد. اما او تأکید می‌کند در رهیافتی که او به موسیقی دارد، این منظر تنها از گذرگاه به حس انسانی درآمدن مورد توجه قرار می‌گیرد. او ضمن تقسیم محسوسات طبیعی و انسانی و غیرطبیعی می‌گوید، محسوسات طبیعی آن است که چون انسان آن را حس کند، در حس کمال خاص آن ایجاد و در پی آن لذت حاصل شود.

    او ادامه داد: اما مراد از کمال حس آن است که چون در انسان حاصل شود، لذتی در پی آن بیاید و مراد از نقیصه حس آن است که چون در انسان حاصل شود، علم و رنج پدید آید. فارابی الحان و محسوسات طبیعی را در سه محدوده تعریف می‌کند؛ اول الحان لذت آور، دوم الحان انفعالی و سوم الحان خیال آفرین. به عبارت دیگر این سه گونه لحن، غایات و اهدافی هستند که انسان از ساخت آهنگ‌ها و نغمات موسیقی آن را پی‌گیرد.

    سخنران بعدی این نشست، حسن بلخاری قهی، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بود. او گفت: فارابی در کتاب احصاءالعلوم به بیان علوم و یا طبقه بندی علوم دست می‌زند، فصل سوم را به علم تعالیم اختصاص می‌دهد و در این بخش هفت علم را ذکر می‌کند که یکی از آنها موسیقی است. این تقسیم بندی فارابی متأثر از نوع نگاه و طبقه بندی یونانی‌ها است که از علوم داشتند. البته فارابی تا حد زیادی تحت تأثیر ارسطو بوده است. از دیدگاه فیثاغوریان و افلاطون، موسیقی بانگ افلاک است که کلیت آن در مثنوی مولانا اینگونه ظاهر می‌شود که «ناله‌ی سرنا و تهدید دهل/ چیزکی ماند بدان ناقور کل/ پس حکیمان گفته‌اند این لحن‌ها/ از دوار چرخ بگرفتیم ما/ بانگ گردش‌های چرخست این که خلق/ می‌سرایندش به طنبور و به حلق». آنچه که مولانا ذکر می‌کند، چکیده عقاید فیثاغوریان و افلاطون است. ولی فارابی چنین چیزی را قبول ندارد.

    او ادامه داد: فارابی در مقدمه کتاب «موسیقی کبیر»، این عقیده را رد می‌کند و بنا به آن سیره عمیق علمی که داشته است، دقیقا روی تجربیات و مفاهیم علمی تأکید می‌کند. البته در کتاب دوم خود که در فراز و نشیب‌های تاریخی گم شده است، قطعا نقد خودش را در باب نفی این رویکرد به صورت تفصیلی ارائه کرده است؛ البته ابن سینا هم این رد فارابی را صحه می‌گذارد. مولانا بعد از آن ابیاتی که ذکر می‌کند، به بیان رویکرد یا نگاه دیگری به موسیقی می‌پردازد و می‌گوید: «مومنان گویند که آثار بهشت/ نغز گردانید هر آغاز زشت». درواقع او بعد از نظر حکیمان، مومنان را می‌آورد. بنابراین در وجه اول نظر حکیمانه در باب موسیقی را بیان می‌کند و در وجه دوم نظر مومنانه در باب موسیقی را که این بیانگر آن است که میان این دو تفاوت قائل است. گرچه که سرشت این دو یکی است.

    بلخاری قهی تصریح می‌کند: یکی از بحث‌های جدی ما در فلسفه هنر بررسی تطبیقی این دو نظر است؛ وقتی می‌گوید: «مومنان گویند که آثار بهشت/ نغز گردانید هر آغاز زشت/ ما همه اجزای آدم بوده‌ایم/ در بهشت آن لحن‌ها بشنوده‌ایم/ گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی/ یادمان آمد از آنها چیزکی»؛ به معنای این است که او موسیقی را نوعی ذکر می‌داند چون عامل به یاد آوردن چیزی است که خدا در روز الست در جان ما نجوا کرد و ما با آمیخته شدن روحمان با این جسم خاکی دچار نسیان شدیم. حکیمان می‌گویند موسیقی عامل به یادآوردن ما از حرکت افلاک است (یونانیان افلاک را در قلمرو مجردات قبول داشتند). مولانا در نظر مومنانه موسیقی، به جای افلاک مجرد یونانی، جنت رحمانی و بهشت را قرار می‌دهد که در آن دورانی که آدم هنوز آن گناه را نکرده و در بهشت خداوند به ذکر و تذکر مشغول بود، موسیقی متعلق به آن زمان است. به عبارت دیگر موسیقی مومنانه، محاکات سرود جنت است.

    در ادامه محمدرضا بهشتی ـ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ـ درباره موسیقی و نقش تبیینی شنوایی در اندیشه فلسفی، بیان کرد: در بین حواس پنجگانه‌ای که از دیرباز برای بشر شناخته شده بودند، چشم و بینایی نقش مهمی را در شناخت و علم ایفا کردند. به گونه‌ای که الگوی تبیینی برای فهم شناخت شدند. این نقش به اندازه‌ای پررنگ است که به جرأت می‌توان گفت که بسیاری از مسائل مربوط به بینایی و رویت، مبدل شدند به مسائل شناخت و آثار خود را در اندیشه فلسفی باب هستی شناسی، انسان شناسی، خدا شناسی و زیبا شناسی به جای گذاشتند.

    او ادامه داد: اینکه بینایی بقیه حواس را تحت‌الشعاع خود قرار داده و به یک الگوی تبیینی بدل شده، به معنای این نیست که سایر حواس به کل از این عرصه بیرون رانده شده‌اند. مثلا می‌بینیم که عناصری از الگوی بویایی دوباره در بحث شناخت قرار دارد. یا حس چشایی را داریم که در شناخت خودِ شناخت نقش ایفا می‌کند. همچنین حس شنوایی نیز نقش بسیار مهمی را در شکل دهی اندیشه ما در باب اندیشه فلسفی ایفا کرده است.

    بهشتی با بیان اینکه در مطالعات مارتین هایدگر، با حضور الگوی فهم موسیقایی رو به رو هستیم، اضافه می‌کند: زمانی که ایشان قصد نسبت گرفتن هستی و وجود حاضر را از منظر هستی قصد بررسی دارد، از یک الگوی موسیقایی استفاده می‌کند و مسئله فوگ (فرمی مهم و بنیادی در موسیقی باروک) را طرح می‌کند. در این مسئله با یک ملودی واحد رو به رو هستیم که در چند پرده نواخته می‌شود و هر جز فوگ نماینده کل است و کل ملودی را در هر جز داریم. هایدگر شش فوگ را در رخداد هستی مطرح می‌کند و خود فوگ را از موسیقی و جایگزین سیستم می‌داند.

    در پایان سیدمحمدتقی طباطبایی درباره موسیقی فلسفی فارابی و دقت‌های فلسفی که در فهم او نسبت به موسیقی وجود دارد، توضیح داد: اگر بتوانیم در سایه آن دقت‌های فلسفی، نظریه موسیقی فارابی را بازخوانی کنیم، امکان این را خواهیم داشت که بتوانیم فهم رایجی که از فلسفه موسیقی فارابی داریم که نه تنها فهم ما را از فارابی و نظریه موسیقی او تعیین می‌کند بلکه تا همین امروز بر نسبت و فهمی که با موسیقی دستگاهی داریم، سایه افکنده و ما در مسیر آن حرکت می‌کنیم، مفهومی به نام پویایی را در موسیقی فارابی متوجه خواهیم شد.

    او ادامه داد: مفهومی که بر اساس آن فارابی موسیقی را در ذیل ریاضیات می‌فهمد. ولی این فهم کامل نیست. زمانی که فارابی درباره تقسیم بندی علوم، «احصاء العلوم» را نوشت او را به نخستین فیلسوفانی بدل کرد که به وحدت علوم و پیوستگی علوم می‌اندیشد. به معنی دیگر او پیوستگی علوم را می‌فهمد. فارابی موضوع علم موسیقی را نسبت به موضوع علم ریاضی متفاوت می‌فهمد.

    این استاد دانشگاه تهران همچنین گفت: موسیقی فقط ریاضیات نیست و به تجربه زیسته افراد مرتبط است هم در بخش های موسیقی یک سرزمین و هم در موسیقی جهان آنچه بر روح، جان و فرهنگ گذشته، در شکل گرفتن موسیقی اثرگذار است.

    منبع: ایسنا
       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *