استفن جویس، نوه و آخرین بازمانده جیمز جویس و محافظ سرسخت داراییهای ادبی آن نویسنده ایرلندی ۲۳ ژانویه در جزیرهای تفریحی در ساحل غربی فرانسه که در آن زندگی میکرد درگذشت. او ۸۷ ساله بود.
مایکل دی هیگینز، رئیس جمهور ایرلند در بیانیهای مرگ استفن جویس را تایید کرد و گفت آقای جویس عمیقا به آنچه وظیفه خود برای دفاع از میراث خانواده جویس به تعبیر ادبی و شخصی میدانست متعهد بود. کاری که به عقیده هیگینز در شرایط مشابه هر کسی قادر به انجام آن نیست.
استفن جویس سفت و سخت از آثار چاپشده، نسخههای منتشرنشده، نامهها و دیگر مطالب جویس محافظت کرد، اگرچه در هفتادمین سالگرد مرگ جیمز جویس کنترل کمی از دستش خارج شد و اکثر کپیرایتهای شاهکارهای او نظیر «اولیس» و «رستاخیز فینگانها» منقضی شد. او گفت از تمامیت ادبی اطلاعات محافظت میکرد و در برابر منتقدین و زندگینامهنویسانی که آنها را به «موشها و شپشها»یی تشبیه میکرد که باید از صفحه روزگار محو شوند، از آنها دفاع میکرد.
او در سال ۲۰۰۶ در مصاحبه با نیویورکر گفت: «من نه تنها از خلوص کارهای پدربزرگم نگهداری میکنم، بلکه از چیزی که از حریم خصوصی تجاوزشده خانواده جویس باقیمانده نیز محافظت میکنم.»
با برداشتهشدن محدودیتهای قانونی و مواردی که توسط استفن جویس کنترل میشد و حالا بخشی از مایملک اوست، سرنوشت آنها نامشخص است. محتملترین تاثیر آنی مرگ نوه جویس، آزاد شدن محققان آزرده برای آشکار کردن حقایق بدون ترس از مجازات خواهد بود که آقای جویس دههها برای تحقیقاتشان مانع ایجاد کرده بود.
پروفسور آن فوگارتی، مدیر مرکز تحقیقات جیمز جویس در کالج دانشگاه دوبلین میگوید: «فکر میکنم حالا بازتابهای بیشتری از نقشی که استفن جویس در ممانعت از بسیاری از پروژهها داشت خواهیم گرفت. او خود را نگهبان میدید، او در بسیاری از مواقع کاملا بازدارنده بود.»
میل وافر آقای جویس به حفظ حریم شخصی، ارثی بود. جیمز جویس نیز با دقتِ تمام بیوگرافینویسان خود را بررسی میکرد و شرححالنویسان را به biografiend (پایان بیوگرافی) تشبیه و رد میکرد.
نوه اهل دعوای او از این هم فراتر رفت؛ توقیف و سرکوب انتشار و عرضه مطالب دارای حق چاپ، جلوگیری از دسترسی به بسیاری از متون خصوصی و حتا حذف بقیه مطالب.
در سال ۱۹۸۸ او با افشای این مساله که حدود هزار نامهای را که از عمهاش لوسیا، دختر جیمز جویس، دریافت کرده بود، از بین برده، محققان جویس را متحیر کرد. لوسیا دهههای طولانی را در موسسات روانی سپری کرده بود. فراتر از این، آقای جویس مکاتبات او با ساموئل بکت، نمایشنامهنویس ایرلندی و منشی سابق جویس، که لوسیا عاشقش شده بود را نیز دور انداخت.
آقای جویس آن سال به نیویورکتایمز گفت: « چشم هیچکس به آنها نخواهد افتاد و عمه بیچارهام را دوباره روانکاوری نخواهد کرد. او زمانی که زنده بود به اندازه کافی روانکاوی شده بود. نمیخواستم انگشتان و چشمان حریصی با آنها تماس داشته باشد. عمه من ممکن است خیلی چیزها بوده باشد، اما تا جایی که من میدانم نویسنده نبود.»
دیدگاهتان را بنویسید