امیرعباس کلهر در یادداشتی این کتاب را معرفی کرده است که بخشهایی از آن را مرور میکنیم.
اگر میخواهید بدانید زندگی در سرزمینی که پر از خانههایی برای نگاه کردن شما بوده و روزانه هزاران چشم شما را زیر نظر داشتهاند چه شکلی بوده است، کتاب «سرزمین مامورهای مخفی» را بخوانید. این کتاب همچنین روایتی از دستگاه امنیتی و تجسس در حکومتی دیکتاتوری است که وظیفه دستگاه امنیتی آن نگاه کردن روزانه به زندگی شما بوده است. آنها همه چیز را تحت کنترل داشتهاند. آنا فاندر، نویسنده این کتاب در ابتدا شما را به ساختمان اشتازی که حالا تبدیل به موزه شده است میبرد و به قول خودش آنقدر این دستگاه عظیم و عجیب است که فکر میکند تبدیل به الیس در سرزمین عجایب شده است. سرزمین مامورهای مخفی که داستانهایی از پشت دیوار برلین است، هم روایتگر نیروهای اشتازی که سپر و شمشیر حزب کمونیست بودهاند است و هم روایتگر مردمانی که از اشتازی زخم خوردهاند.
این کتاب همچنین روایت آدمهایی است که میخواستند از سیاهی فرار کنند و در آلمان غربی زندگیای در رفاه، آرامش و شادی داشته باشند. در این کتاب راههای فرار، نحوه فرار آدمها و اتفاقهایی که برای آنها حین فرار افتاده، توضیح داده شده است. از تونلهایی که بین مرز آلمان شرقی و غربی زده شده بود تا ابتکارهای شهروندان آلمان شرقی برای فرار را روایت کرده است. در سرزمین مامورهای مخفی به این موضوع هم اشاره میشود که حکومتهای توتالیتر نیازهای مردم مانند موزیک، سینما، کتاب و روزنامه را برآورده میکنند اما با افراد و گروههایی که قابل کنترل باشند.
در نهایت با خواندن این کتاب متوجه می شوید که در حکومت های توتالیتر کار سرویس امنیتی و نهادهای نظامی حفاظت از مردم نیست بلکه حفاظت از حکومت در برابر مردم است. کتاب «سرزمین مامورهای مخفی» بیشتر روایتگر سرزمین وحشت است. سرزمینی که همه چیز آن عجیب و غریب بوده است. مسئله ای که جالب است این است که در کتاب هیچ کدام از آدمهایی که به آنها صحبت شده است. چه مامور اشتازی و چه شهروندان عادی فکر نمیکردند که در نوامبر ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو میریزد و از طرفی هیچ یک از ماموران اشتازی یا رهبرانشان هم فکرش را نمیکردهاند که دیگر وجود نداشته باشند و دفتر کارشان به موزه تبدیل شود اما این اتفاق افتاد.
سرزمین مامورهای مخفی را نرگس حسن لی ترجمه و انتشارات مهرگان خرد آن را در ۳۴۵ صفحه منتشر کرده است.
دیدگاهتان را بنویسید