کلی بچه و رونمایی از چند طرح قصه خلاق و شخصیت عروسکی جدید چند چهره سرشناس هنر ایران را بهقدری سر ذوق آورده بود تا حسابی از نسل فردا بگویند.
سالهای دهه ۶۰ بیشک سالهای طلایی مرضیه برومند بود. سالهایی پر از موفقیت. او با «دزد عروسکها»، «مدرسه موشها»، «خونه مادربزرگه» و با کلی کار دیگر توانست ستاره اول سیمای کودک باشد، در سالهایی که این قدر تعداد موالید در کشور زیاد بود که شعار کشور شده بود فرزند کمتر زندگی بهتر.
او ستاره سالهایی بود که به فرزند چهارم کوپن تعلق نمیگرفت تا شاید خانوادهها از خیال فرزندآوری بیرون بیایند. حالا و سه دهه بعد، اتفاقات مختلف از مشکلات اقتصادی گرفته تا تغییر مدل زندگی مردم کار را به جایی رسانده که کشور با چالش رشد منفی موالید روبهروست. با تک فرزندهای در حسرت همبازی.
دیگر امثال مرضیه برومند که روزگاری با حمید جبلی و ایرج طهماسب بچهها را حسابی شاد میکردند پا به سن گذاشتند و رمقی ندارند تا کارهای ماندگار بسازند و بیشتر خاطره شدهاند برای نسلی که حالا خودشان پدر و مادرند. شدهاند نوستالژی روزهای کودکی.
یک برنامه رونمایی از قصههای کودکانه اما اینقدر مرضیه برومند را سر ذوق آورده بود که از فردا بگوید.از آینده روشن. او وقتی نوبتش شد تا بگوید، گفت: «بچه بیارید جوونها، اونم نه یکی! سه تا!»
پوریا عالمی، نویسنده که به عنوان میزبان مراسم آی قصه کنارش ایستاده بود به او گفت: «شما اسپانسر میشوی دیگر؟ » برومند با همان لبخند گفت:«خدا خودش اسپانسر میشه، شما بچهدار بشین، هر آن کس که دندان دهد نان دهد.» او خندید و ادامه داد: «پول پوشک و سرلاک و شیرخشک هم میرسه»
برومند از همان اول مراسم و اجرای دستهجمعی ترانه تیتراژ «خونه مادربزرگه» چنان به وجد آمده بود و صدای خواندن بچهها در این محفل کودکانه به دهه ۶۰ برده بودش که با تمام وجود از ارزش بچهدار شدن میگفت. از فردا که برای نسل آینده است.
این درست انگار حسی بود که پیرمرد خوش تیپ و دردانه ادبیات معاصر دچارش شده بود. او اما به مدل خودش جملهاش را بیان کرد. او از رفتن گفت و دنیایی که میماند برای نسل آینده. بهانهاش این ایده قصهپردازی و شخصیتسازی خلاق در داستاننویسی کودک بود که روز گذشته و در آن مراسم رونمایی شد. این کار جمعی برای خلق قصههای جدید و کاراکترهای نو برای بچههای قرنی که بهزودی از نو آغاز میشود!
او خطاب به پوریا عالمی که مدتهاست متنهای مطبوعاتیاش همه جا منتشر میشود، گفت: «خیلی خوشحالم که جوانهایی مثل پوریا عالمی وارد کار ادبیات شدهاند. یک حکمتی میگوید آینده از آن جوانان است. خب معلوم است که آینده از آن جوانان است چون پیرها میمیرند و جوانها میمانند. پوریا عالمی کاری کرده که میبینیم آینده خوبی از آن این بچههای شاد و سرحال و خوشحال است.»
حرفهایی مشابه این را منیژه حکمت هم گفت. او از عشقی گفت که به دخترش پگاه، به لیلی رشیدی به بچههای جوان، نه فقط همینها که اهالی خانواده یا فرزندان دوستانش هستند، دارد.
از تک تک جوانان کشورش گفت که آینده را باید بسازند. از امید گفت و فردایی بهتر.
خنده ها و صدای دلنشین بچههایی که همنوا با هم میخوانند آی قصه قصه قصه، چنان دلرباست که دولتآبادی و برومند و محمد بحرانی و کیانیان و تک تک آنهایی که دور هم بودند مدهوش شوند و غصهها و سختیها فراموششان شود و بخواهند از زندگی بگویند. از امید، از فردایی که قطعا بهتر است از امروز.
دیدگاهتان را بنویسید