مینا آتشی: کشتکار میگوید امروز دمدستیترین کلمهها در موسیقی پاپ به کار میرود و مردم قطعات ضعیف را حفظ میشوند و در شرایط و جغرافیای اشتباه آنها را گوش میدهند و استفاده میکنند.
در دهه ۱۳۷۰ کسانی که در مقام تنظیمکننده با خوانندههای پاپ همکاری میکردند، مانند الان خیلی زیاد نبودند و همه تنظیمها در چند نام خلاصه میشد که یکی از فعالترین آنها پدرام کشتکار بود، موزیسینی که آن زمان با انرژی زیاد قطعات بسیار مختلف نظیر “فاصله” محمد اصفهانی، “دهاتی” شادمهر عقیلی، “معرکه” مجتبی کبیری و… را تنظیم کرد.
او در دهه ۱۳۸۰ هم همکاریهایش با احسان خواجهامیری و چند خواننده دیگر بازخوردهای زیادی داشت، اما چند سال است که مانند اغلب چهرههای دهه هفتاد موسیقی ایران از عرصه رقابت کنارهگیری کرده و گاهی مختصر فعالیتی انجام میدهد. با این آهنگساز و تنظیمکننده باسابقه به بهانه کمرنگ شدن فعالیتهایش گفتوگو کردیم.
آقای کشتکار، چطور شد که جذب موسیقی شدید؟
من سال ۱۳۵۳ به دنیا آمدم. در مهدکودک برای گروه سرود ملودیکا میزدم و بچهها میخواندند. پدرم هرچند ارتشی بود، اما کار موسیقی هم میکردند. مادرم هم ساز سنتور میزد. من از دوران راهنمایی به هنرستان و آموزشگاه موسیقی رفتم. فکر میکنم از سال ۱۳۷۳ تاکنون دارم در این زمینه فعالیت میکنم.
اولین همکاری شما با چه خوانندهای بود و چگونه شکل گرفت؟
اولین همکاری من بهصورت رسمی با آقای محمد اصفهانی در آلبوم “فاصله” بود که من قطعه “فاصله” را تنظیم کردم. در ادامه آلبومهای “دهاتی” و “آدم و حوا” را با شادمهر عقیلی کار کردم.
همکاری شما با عقیلی چگونه شکل گرفت؟
شادمهر را بهروز صفاریان به من معرفی کرد و نتیجه اولین همکاری ما آلبوم “دهاتی” شد. البته شادمهر با یک سری از خوانندههای دیگر قرارداد میبست و برای آنها آهنگ میساخت که آن آهنگها را من تنظیم میکردم. همکاری من با شادمهر تداوم زیادی داشت. فکر میکنم آن موقع بالغ بر ۳۰ قطعه با هم کار کردیم. بعد شادمهر از ایران رفت و من هم با خوانندههای دیگری همکاری کردم و از هم دور شدیم.
برخلاف سالهای اخیر، در دهههای هفتاد و هشتاد نام شما خیلی پررنگ بود و شما تنظیمهای متفاوتی را ارائه میدادید. آیا این کمرنگ شدن شما خودخواسته بوده است یا دلیل دیگری دارد؟
یکی از دلایل کم کار شدن من این بود که شاید در همکاری با یک سری از خوانندهها اشتباه کردم. گاهی شما تصمیم میگیرید با گروهی کار کنید ولی در نهایت میبینید که تصمیم اشتباهی گرفتهاید. من جزو معدود افرادی از دهه پنجاه هستم که هنوز دارم کار میکنم و مشغول به کار هستم. یک پسر ۱۵ ساله دارم که هم ترانه مینویسد و هم آهنگ میسازد و میخواند. در حال حاضر دارم روی پسرم برنامهریزی میکنم. اینطور نبوده که در این مدت اصلاً کار نکرده باشم، بلکه کار کردهام ولی کارهایم پخش نشدهاند یا پخش ضعیفی داشتهاند. اینها صدماتی است که دیدهام.
از همکاری با یک سری افراد پشیمان هستید؟
من تلاش میکنم. اگر در چند سال اخیر کمکار بودهام به این خاطر نبوده که کار نمیکنم یا بلد نیستم کار کنم، بلکه دلیل آن انتخاب بد افراد بوده است. فضای فعلی موسیقی پاپ طوری شده که خوانندهها بسیار سریع معروف میشوند. این نکته را هم بگویم که خوانندههایی که معروف میشوند یک شبه معروف نمیشوند، بلکه آنها هم از قبل زحمت کشیدهاند. به هر حال کسانی که امروزه موفق میشوند، یا صدای خوبی دارند یا باهوش هستند. انتخابهای درستی انجام دادهاند و نتیجه گرفتهاند، اما اینکه چرا نمیمانند یک بحث دیگر است. واقعاً ساختار موسیقی آنها هیچ قدرتی ندارد. در موسیقیهای ترکیه و تاجیکستان یک هنر و علم وجود دارد و خوانندهها لحظهای تصمیم نمیگیرند یک سبک را انتخاب کنند. من نمیدانم روند کاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست و آیا کنترلها برداشته شده است؟ شما گاهی در آثار مجاز یک سری اصطلاحات میشنوید که حداقلترین اصطلاحات محاوره است. وقتی موسیقی پاپ را بررسی اجتماعی میکنیم میبینیم در لایههای اصلی کار یک عالم صدمه و بیماری وجود دارد و این باعث شده تا خوانندههای ما از لحاظ لباس پوشیدن، حرف زدن و موسیقی ضعیف شده باشند. امروز دمدستیترین کلمهها در موسیقی پاپ به کار میرود و مردم قطعات ضعیف را حفظ میشوند و در شرایط و جغرافیای اشتباه آنها را گوش میدهند و استفاده میکنند. یکی از دلایلی که امثال پدرام کشتکار کمکار شدهاند به این ماجرا برمیگردد. نمیگویم قهر کردهام، بلکه من هم کار خودم را انجام میدهم. اتفاقاً از بین قدیمیترها تنها موزیسینی هستم که هنوز کار میکند و هنوز جدید است. من یک کودک درون بسیار موفق دارم که پشت آن کودک درون پنهان شدهام. عاشق فیلم دیدن و مخصوصاً فیلمهای هالیوودی هستم. چند شب پیش با آقای اصفهانی تقریباً یکی دو ساعت صحبت کردم و خاطرات را ورق زدیم و کارشناسی هنری و مردمی کردیم. گاهی یک هنرمند تشخیص میدهد مدتی کار نکند چون کاری که میکند شنیده نمیشود. آهنگ “ماهیها” را با صدای محمد اصفهانی در استودیو رهگذر هفت اقلیم که در خیابان استاد نجاتاللهی بود ضبط کردم. یادم است محمد اصفهانی یک زانتیا نقرهای خریده بود و من در ماشین محمد اصفهانی گفتم، “دکتر این آهنگ را ساختهام و شما ببین چطوری است. ترانه این اثر را آقای علیرضا قزوه سروده است.” دکتر وقتی آهنگ را شنید روی پایش زد و گفت، “این کار مال من!” بعد آن اثر را که درباره جانبازان شیمیایی است ضبط کردیم. چون ذاتاً آدم معتقدی هستم آن اثر را ساختم. بعضیها میگویند تو چقدر پیر و قدیمی هستند ولی اشکالی ندارد بگذار بگویند. من در خانه و زندگیام آدم وسواسی هستم. البته مریض نیستم!
در حال حاضر همنسلان شما اصلاً کار نمیکنند. برایم جای سؤال است که چه اتفاقی برای موسیقی پاپ میافتد که آهنگهای امروزی تاریخ مصرف دارند و مثل آهنگهای دهههای قبل که شما و امثال شما کار میکردند ماندگار نمیشوند؟
بچههایی که الآن دارند کار میکنند واقعاً خودشان به خودشان رحم نمیکنند. بهعنوان یک همکار دست بچههای دهههای هفتاد و هفتاد را میفشارم و به آنها خسته نباشید میگویم، اما میگویم کمی به مردم چیز یاد بدهند و چیزهای تکراری نزنند. ترانهسراهای ما سنشان پایین است. ترانهسرایی که سنش پایین باشد مشخص است که چه چیزی مینویسد. موزیسینها هم سنشان پایین است. شکایت نمیکنم و دارم تحلیل میکنم. بیشتر از پنج سال است آهنگهایی را میشنوم که روی همان آهنگها یک سری آهنگ دیگر زمزمه میکنم و میبینم آکوردهایشان شبیه هم است. یعنی بچهها گاهی خندهشان میگیرد و میگویند تو دیگر کی هستی. نمیخواهم اسم ببرم ولی شما صدای خواننده ۳۰-۴۰ درصد آهنگهایی که میشنوید بردارید و برای من پخش کنید. آهنگهای زیادی گوش نمیدهم ولی روی همان آهنگها پنج آهنگ از خوانندههای دیگر را برای شما میخوانم. اتفاقها آنقدر شبیه به هم است که مردم هم اشتباهاً با این فضا ارتباط گرفتهاند. موسیقی پاپ الآن به محدودیت پیتزا رسیده و مثل پیتزا که چند مدل بیشتر ندارد، موسیقی هم چند مدل بیشتر ندارد.
چطور میشود موسیقی در ۱۰ سال از این رو به آن رو میشود؟
انصافاً نسل من هم بیانصافی کردند که کنار کشیدند. البته حق دارند چون دلگیر هستند. چرا هنرمندی که دهه هفتاد آمده و دستودل مردم را لرزانده، ذهن مردم را به آغوش کشیده و قلب مردم را در هنر به چالش کشیده است باید برود در یک موسسه موسیقی تدریس کند؟ من از همان نسل هستم. وزارت ارشاد با نظارتهای اشتباهش مقصر است. امروزه یک سری افراد تهیهکننده شدهاند که جریان موسیقی را به نفع خودشان عوض کردهاند، در صورتی که آنها در گذشته چنین پست و مقامی نداشتند. حالا که زرنگی کردهاند و آمدهاند و موفق شدهاند باید درست عمل کنند و نان را به نرخ روز نخورند. چند وقت پیش داشتم با یکی از نوازندههای خوب صحبت میکردم. به او گفتم، “هنرمند بودن با نوازنده خوب بودن و هنرپیشه بودن فرق بسیار زیادی دارد. شما میتوانید هنرپیشه خوبی باشید ولی خارج از لوکیشن آدم بدی باشید. ایکاش اول آن را درست کنیم.” در حال حاضر مد شده که طرف با خودش میگوید، “من هنرمند هستم و میتوانم هر رفتاری که دوست دارم را انجام بدهم.” بحث سلامتی کودک درونی برای هنرمند یک بحث اصلی است. هنرمندان بزرگ جهان مثل چارلی چاپلین همیشه در زندگی واقعیشان آدمهای افسردهای بودهاند ولی در زندگی ویترینشان بسیار موفق بودهاند. آنها بین این دو شخصیت خیلی اذیت میشدند. آن آدم آنقدر احساس مسئولیت میکند که در زمان کارش همهچیز را فراموش میکند و در هنر سرباز خدا میشود، اما زمانی که به او اجازه میدهند تا توی خودش باشد یک نخ سیگار روشن میکند و به رؤیاها و چیزهایی که از دست داده است فکر میکند.
یک مثال بزنم. من علاوه بر اینکه به فضای هنری خانواده احسان خواجه امیری ارادت دارم، ارادت خانوادگی هم به خانواده ایشان دارم. من و احسان خواجهامیری کارهای موفقی با هم داشتهایم و تقریباً میشود گفت با احسان به مگاهیت رسیدهام. من با محمد اصفهانی و شادمهر عقیلی هم به مگاهیت رسیدهام. جزو بچههایی بودم که ورود درخشانی به موسیقی داشتم. مگر آدم چقدر میتواند به درد بخورد؟ من پیش از به درد خوردهام! به نظر من پدرام کشتکارهای نوعی امروز نیازی به آکورد ساختن ندارند و باید وارد حوزه نظارت و مدیریت شوند و کسوتشان را روی میز بگذارند و برای مردم ورق بزنند، نه اینکه یکجا بنشیند. اتفاقاً باید به استودیوها بروند و به بچههای جدید بگویند، “خسته نباشید ولی این آهنگی که شما ساختهاید شبیه فلان آهنگ است.” اصلاً شاید آن جوان نداند که آهنگش شبیه یک آهنگ دیگر است. من سیلی استاد را اینطور در روحیه آن آدم تخلیه میکنم تا از خودش و آینده موسیقی مواظبت کند. اگر ما هم چیزی نگوییم این مسیر به کجا میرود؟ این مسیر به جای خوبی نخواهد رفت. مشکل موسیقی ایران از هنرمندان و تولیدکنندگان نیست، بلکه مشکل از قوانین اولیه است. یک پراید به شما میدهند و میگویند با آن به مسابقه اتومبیلرانی برو رتبه اول را کسب کن و برگرد! هنرمندی که هر کجا میرود با محدودیت مواجه میشود چهکار میتواند بکند؟ هنوز به کلمه “آغوش” مجوز نمیدهند!
در دوران اوج شما وضعیت از این بدتر نبود؟
زمان ما بدتر بود ولی لوازم ما قویتر بود. ترانهها بسیار قویتر بودند. آن موقع آقای اکبر آزاد، سهیل محمودی و نیلوفر لاریپور شعر میگفتند. من افرادی مثل زندهیاد افشین یداللهی و یغما گلرویی را یادم است که چطور آمدند و خودشان را معرفی کردند. یکی از اولین کارهایی که ساختم ترانه “دورنگی” یغما گلرویی بود. شما همین ترانه “دورنگی” را روی کاغذ بنویسید و جلوی یک موزیسین امروزی بگذارید و بگویید یک ملودی برای این ترانه بنویسد. قطعاً میگوید این انشاء است یا خاطره؟ چون اصلاً شبیه ترانه نیست. وزن در بحث ترانهسرایی امروز کاملاً یک چیز متفاوت شده است. ما آن موقع آریتم کار میکردیم، آتونال تمام میکردیم و موسیقیهایمان پرسپکتیو هارمونی و صحنههای ویژه داشت. در واقع داشتیم هنر تولید میکردیم. مسیری که ما طی کردیم به مرور خوب شد. تکنولوژی آمد و سرعت زیاد شد و محدودیتهای تِرَکی برداشته شد. در حال حاضر یک عالم پلاگین آمده که بلد باشند کار کنند. یک هنرمند باید با احتیاط بتواند قسمتی از جهان را برای خودش خصوصی کند چون کاری که میکند یک کار غیرعادی است. مگر میشود انسان از هیچی بتواند همهچیز را بسازد؟ آن همهچیز در ذهن او دارد موج میزند و او انتخاب میکند و به مردم میدهد. بنابراین باید یک فضای خلوت در اختیار او قرار بدهید تا با خدای خودش خلوت کند و دیوانهبازیهایش را دربیاورد. اگر آن فضا را از او بگیرید کمکم خشک میشود و فقط یک چیز الکی از او باقی میماند. بعد میگویند فلانی هم تمام شد و دیگر به درد نمیخورد! به جای این صحبتها بروید دلیل اینکه او کار نکرده را پیدا کنید و کنار او بنشینید. بگویید شما که در آلبوم “دهاتی” و قطعه “دورنگی” کار کردید، حالا چرا امروز کار نمیکنید؟ من امروز بعد از مدتها آمدم تا مصاحبه کنم. من هیچوقت از روی کاغذ و قلم حرف نمیزنم و همیشه همهچیز در ذهنم آماده است.
در کشور ما موسیقی پاپ روزبهروز از کیفیت فاصله میگیرد میشود، در حالی که موسیقی پاپ در کشورهای دیگر مثل ترکیه بهروز میشود. به نظر شما علت آن چیست؟
بخشی از آن به ناظران کیفی برمیگردد که بسیار سلیقهای عمل میکنند تا بتوانند محصولات خودشان را بالا بفرستند. در حال حاضر مدتی است که کنسرتها در معرض خطر است. مثلاً فلان گروه با من تماس میگیرد و میگوید، “داداش، کنسرت ما نمیآیی؟” میگویم، “چه شد! پس از پنج سال برای اولین بار به من میگویی کنسرت من نمیآیی؟” آنها میخواهند بهواسطه معرفی کردن امثال من بگویند که ما هنوز اینها را داریم. خودم را نمیگویم. یک هنرمند مطرحتر و موفقتر از من را در ردیف اول کنسرت مینشانند و میگویند فلانی هم امشب اینجاست. در واقع از لایسنس فلان هنرمند استفاده میکنند. در کنسرتها از ردیف سوم و چهارم به بعد همه دارند لذت میبرند ولی سه ردیف اول همه دستبهسینه مثل طلبکارها نشستهاند و منتظرند که خواننده آنها را معرفی کند. محسن یگانه در یکی از کنسرتهایش کار قشنگی انجام داد و ردیف سوم صندلیهای کنسرت خودش را نفروخت. در کنسرتش اعلام کرد کسانی که در ردیف آخر نشستهاند بیایند در ردیف سوم بنشینند. البته این کار کاور بود و از یک کنسرت خارجی کپی کرده بود و خودش هم اعلام کرد ولی چه کار قشنگی بود.
اعتقاد دارید ما خوانندهای نداریم که در یک شب معروف شده باشد؟
قطعاً کسانی که سریع معروف میشوند هم قبلاً زحمت کشیدهاند. آنها وسعشان همینقدر است. مثلاً شما پایتان را روی گاز ماشین پراید بگذارید، میبینید از جایی به بعد موتور میسوزاند چون وسعش نمیرسد. فلان هنرمند هم همینقدر بلد است. حالا شرایط فراهم هم شده تا او کار کند. مردم هم کار او را دوست دارند و سالن کنسرتش را پُر میکنند. از نگهبان سالن تا کسی که بلیتها را میفروشد همه از قِبل آن کنسرت پول میخورند. البته این بخش از کار حلال است ولی بحث کارشناسی که پیش میآید میگویند، “آقای کشتکار ما از کارهای تکراری خسته شدهایم و دوست داریم آهنگهای جدیدتری از خوانندگان ایرانی بشنویم.” آن نظارت انگیزه ایجاد نمیکند که امثال پدرام کشتکار با قدرت بیایند کار کنند. شکر خدا من با هر خوانندهای که تماس میگیرم جواب من را میدهد و میگوید، “من هستم” اما من خودم کمکار شدهام. بچهها دارند کار میکنند و به هر نحوی که هست دارند پولشان را درمیآورند ولی پولشان را برای موسیقی خرج نمیکنند. ما ایرانیها خیلی خوب خرید میکنیم. ماشین گران میخریم ولی بلد نیستیم از آن استفاده کنیم و فقط مصرف میکنیم. اینطور میشود که میبینیم خیابانهای ما ترافیک است. همه ما در این ترافیکی که وجود دارد مقصر هستیم. اگر یک هارمونی زشتی در زندگی ما وجود دارد به خاطر این است که نظارت با وجدانی در کار نیست. نظارتها خصوصی و سفارشیشده است و باعث میشود امروز وضعیت ما همین باشد.
چرا دیگر خوانندگی را دنبال نکردید؟
آلبوم من تولید شد و همهچیزش آماده شد و با دوستان خوبی هم کار کردم، اما بعد از این که آلبوم تمام شد احساس کردم این آهنگها را یا من نباید میخواندم یا الآن موقع پخش آنها نیست چون سطح آهنگها از لحاظ علمی یک خرده بالاتر از سلیقه مردم ایران بود. فکر کردم پخش این آهنگها خطرناک است. شاید به یک بودجه مالی خوب نیاز بود که آهنگها بهصورت موزیکویدئو منتشر شوند. به هر حال من هم از لحاظ مالی تأمین نبودم و هم از لحاظ روحی در شرایطی بودم که نتوانستم آلبوم را نگه دارم. الآن دوستانی که شرکت پخش موسیقی دارند به من پیشنهاد همکاری میدهند. آنها میگویند، “بیا آثارت را گوش کنیم و یک تعداد تکآهنگ بیرون بدهیم و بعد فوراً برای تو آلبوم جمع کنیم.” در حال حاضر موقعیت من در حوزه خوانندگی این است.
آلبومتان در چه سبک و ژانری تولید شده است و فکر میکنید مخاطب با صدا و آلبوم شما ارتباط خواهد گرفت؟ اصلاً چطور شد که تصمیم گرفتید خودتان بخوانید؟
زمانی میگفتند یک خواننده باید دو اکتاو داد بزند و سه اکتاو داد نزند یا حجم صدایش در یک وسعتی باشد که بشود خواننده. آن خوانندهها دو دسته بودند، یک سری خوانندههای اپراها و سرودها بودند و یک سری هم خوانندههای سنتی که ذاتاً داینامیک و رنج صدای بالایی داشتند. این داینامیک و رنج صدای بالا با کلاس رفتن به دست نمیآید. کلاس برای صداسازی خوب است، اما حجم صدا ذاتی است و با کلاس درست نمیشود. زمانی خوانندهها حجم صدای بالایی داشتند، اما الآن سالهاست که این موضوع به قسمتی از خوانندگی تبدیل شده است نه اصل و تمام آن. الآن هوشمندی یک خواننده مهم است. زمانی که شما میخواهید یک آهنگ ساده بخوانید، باید بدانید آهنگتان قرار است چند دقیقه باشد، باید ببینید کلمات را چه جوری قرار است ادا کنید و باید بدانید آهنگی که میخوانید مناسب صدای شما هست یا نیست و در چه گامی قرار است آن را بخوانید. الآن چنین موضوعهایی مهم است و من هم در آلبومم این موضوعها را تقریباً رعایت کردهام. خواستم کاری برای خودم بسازم. هنرمندانی مثل سروش عمومی، رضا تاجبخش، مسعود همایونی و همایون نصیری که از نظر تئوری موسیقی بهاندازه بخش علمی موسیقی قوی هستند، آلبومم را گوش کردند و دوست داشتند، اما اینها آدمهای خاصی هستند. اینها آدمهایی هستند که خودشان موسیقی جز و موسیقی خارجی کار میکنند و چون آلبوم را میفهمند دوستش را دارند. اما من بقیه مردم را چهکار کنم؟ چند درصد مردم این موسیقی را میفهمند؟ نمیخواستم موسیقیام خاصپسند باشد. دوست داشتم عامپسند باشد، اما چون میخواستم برای خودم کار کنم، به شکل ناخودآگاه به سمت یک نوع موسیقی رفتم که خاصپسند است. ترسیدم و یک خرده هم احتیاط کردم. خوانندگی خودم را هم دوست نداشتم. البته این طبیعی است. من با خوانندههای بزرگ کار کردهام و دیدهام که اکثر آنها از صدای خودشان ایراد میگیرند.
شما از قدیمیهای موسیقی پاپ هستید و آثار خوبی را آهنگسازی کردهاید. بهعنوان یک آهنگساز باسابقه وضعیت امروز موسیقی پاپ را چگونه میبینید؟
وضعیت موسیقی پاپ بد است و بدتر از این هم میشود. متأسفانه ما الآن خوانندههایی را داریم که رسماً توی چشم شما نگاه میکنند و به شما فحش میدهند! خوانندهای داشتیم که یک روز آمد و گفت “دیوونه دیوونه” و مردم هم به او گفتند “دیوونه دیوونه!” مردم کشور من پول بلیت میدهند و میروند در کشورهای خاورمیانه در یک سالن بیکلاس و با یک شرایط بد، به هم فحش میدهند و به خانههایشان میآیند. آقای مسئول، وقتی شما جلوی کار هنرمندی را میگیری که میخواهد کار درست انجام بدهد و اجازه میدهی بقیه بخوانند، نتیجهاش این میشود که خانواده خود شما هم آن آهنگی را که خواننده مستقیماً به مخاطبش فحش میدهد گوش میکند. مگر غیر از این است؟ در این شرایط آیا من میتوانم بیایم به مردم هنر بدهم؟ معلوم است آن را نمیفهمند چون چیز دیگری در جامعه باب شده است. کار مخاطب به جایی میرسد که میگوید، “فلان خواننده بانمک فحش میدهد و فحشی که به من داد به دلم نشست!” اگر اینطور است پس بروید فحش بخورید!
از میان خوانندههای نسل جدید خوانندهای وجود دارد که سبک خواندن و نوع موسیقی او مورد توجه شما قرار گرفته باشد؟
ما خوانندهای مثل محسن ابراهیمزاده را داریم که صدا و خوانندگی خوبی دارد و اجرایش تحریر دارد. کاری به آهنگهایش ندارم، بلکه به خوانندگیاش کار دارم. معتقدم او صدای دلنشینی دارد. محسن یگانه هم صدای دلنشینی دارد. احسان خواجهامیری، محمد اصفهانی و سالار عقیلی هم خوانندههای قدیمیتر ما هستند که صدای خوبی دارند. البته همین خوانندهها هم آهنگهایی دارند که خوب نیست. بحث انتخاب اثر و باهوش بودن خواننده است. خواننده امروز باید باهوش باشد. اینکه فلان شخصیت دارد برای شما آهنگ میسازد مهم نیست، مهم این است که چه دارد میسازد. خوانندههای جدید را زیاد نمیشناسم. خوانندههای زیادی آمدهاند. به اسم خاصی نمیتوانم اشاره کنم. فقط فکر میکنم ترانههای داخلی ما کمکم به سمت فحش میروند. همین الآن “لعنتی”، “گم شو”، “آشغال” و “کودن” وارد ادبیات ترانههای ما شده است و معلوم نیست در ادامه قرار است از چه واژههایی استفاده شود.
در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستید و با چه خوانندههایی همکاری میکنید؟
الآن با دو خواننده به نامهای ریزال و مهراد کاظمی کار میکنم. با خوانندهای به اسم فرشاد هم کار میکنم که صدای خوبی دارد. کارهای فرشاد یک مقدار عقب افتاده است که در این زمینه من و بقیه عوامل مقصر هستیم. یک تعداد کار دارم انجام میدهم که کارهای خوبی است ولی بیشتر دوست دارم وقتم را روی آینده هنری پسرم بگذارم که ۱۵ سالش است و ماشاءالله خوشتیپ، خوشاخلاق و هنرمند است و تشخیص من این است که الآن باید وقتم را روی آینده هنری او بگذارم. با روزبه بمانی، احسان خواجهامیری و محمد اصفهانی هم در زمینه تولید تکآهنگ همکاری میکنم.
دیدگاهتان را بنویسید