موسیقی ایرانیان – مژگان شجریان: صد افسوس، پیکر درخت سالخورده موسیقی سرزمین ما، عضو دیگرش را از دست داد. عضوی که دیریست به درد آمده بود و قرار از دل بی قرار عضوهای دگرش برده بود؛ عضوهای بی قراری که چو از دست بروند دیگر توان جایگزین کردن آن به دست مادر طبیعت شدنی نیست.
ای مادر طبیعت، ای مادر گیتی، روزی از تارک درخت سالخورده موسیقی ما مرغ سحر ها ناله سر می کردند، نای نی ها نوای درد جدایی سرمی دادند، تو بشنو نوای نالههایی که از نامردمیها خسته است، تو بشنو نوای دل دردمند این درخت پیر را که هر عضوش را با خون دل به سینه خاک می سپارد.
ای دریغا بر شاخسار این درخت پیر کلاغهای سیهدل آشیان مرغان سحر را به خاک می کشند تا خود صدای دلخراش قارقارشان را هر روز به گوش خلق بخوانند؛ بخوانند تا که مردمان این سرا فراموش کنند نغمههایی را که بر این شاخسار از گلوی مرغان عاشقش، از نیستان وجودش، از نوای خشک ساز زخمه خوان دردهایش روزی شنیدهاند.
وای اگر روزی این درخت پیر با تبر جهل و نادانی به خاک بیافتد دیگر از هیچ آشیانی صدای آشنای مهر نمی آید، دیگر هیچ سایهای بر سر مردمان این سرا آتش خشم زمانه را سرد نمی کند.
آری آری هر عضوی که از این درخت پیر بر دل خاک میافتد افسوس افسوس دیگر بر تارک این درخت پیر، سبز نمی گردد.
قدرشان را، ارجشان را نیک بدانیم که دیگر روز مانند امروز دیرست، دیرست، دیرست.
دیدگاهتان را بنویسید