×
×
  • دو سال دوری از دوست و همکاری که حتی در کوتاه‌ترین همراهی‌هایش خاطراتی ماندگار به یادگار گذاشته، دشوار است، شاید همین تاثیرگذاری است که گذر ۷۳۰ روز را بسیار کوتاه جلوه ‌می‌دهد و خاطرات گذشته را بسیار نزدیک.

    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اگر قرار باشد «درباره» یا «برای» دوستی بنویسید که دو سال از او بی‌خبر بوده‌اید چه می‌کنید؟ آلبوم‌های عکس را که البته این روزها دیجیتال شده ورق می‌زنید یا در پیچ و واپیچ خاطرات قدم می‌زنید تا شیرینی‌ها و تلخی‌ها را به خاطر بیاروید، تا صداهایی را بشنوید که شاید در شلوغی‌های زندگی روزمره گوشه‌نشین و ساکت شده‌اند و تصاویری را ببینید که رنگ و رو پریده‌اند… شاید هم با یادآوری لحظه‌ای و آنی به روزهایی پرت شوید که دوست غایب امروز، زنده بود و حی و حاضر…

    نزدیک شدن به دو سال دوری از محمدرضا رستمی روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، شاعر و عکاس، بهانه‌ای است برای یادآوری خاطراتش… برای نوشتن «برای» او و یا گفتن از خاطراتی که گذر بی‌امان زمان سایه‌هایی بر آن انداخته است.

    دو سال قبل روزهای پایانی مهرماه برای خانواده و دوستان محمدرضا رستمی به جهنمی بدل شده بود، کابوسی دلهره‌آور که نه نذر و نیاز جلوی تحقق آن را گرفت نه اشک و امیدواری‌ها… محمدرضا رستمی در قاب تلخ بیمارستانی در کوهپایه‌های دربند برای همیشه سکوت کرد تا امروز دوستانش برای تحمل زمانی که یادآور وداع است، دست به دامن خاطرات شوند.

    خبرآنلاین در مجموعه مطالبی از دبیر سابق سرویس فرهنگ و هنر یاد خواهد کرد، یادی به قلم دوستان قدیمی‌اش، کسانی که نبود محمدرضا رستمی را در دو سال گذشته لحظه لحظه حس کرده‌اند.

    عکسی روی دیوار

    هادی معیری‌نژاد از اعضای تحریریه خبرآنلاین و دوستان و همکاران قدیمی محمدرضا رستمی در یادداشتی از دو سال دوری نوشت:

    قاب عکس رضا رستمی هنوز در تحریریه خبرآنلاین روی دیوار است. گاهی خودش را کج می کند که ببیند کسی حواسش هست که آن را صاف کند یا نه.

    او را می بینم که در پس قاب عکسش که کج شده لبخند می زند و می گوید : استاد این عکس ما رو صاف نمی کنی؟

    بلند می شوم تا قاب عکس را صاف کنم در فاصله ای که بین میزم تا عکس او می پیمایم بغض می کنم.

    آخرین باری که با رضا صحبت کرده بودیم عهد بسته بودیم که کارهایمان را منتشر کنیم . من به عهدم وفا کردم نوشتم و نوشتم برخی را منتشر کردم. اما رضا بد عهدی کرد ، مرگ را منتشر کرد و گرد اندوهی که روی شانه‌ها، دستها و میزهای ما نشست.

    اکنون که دو سال از فاجعه مرگ او گذشته است گاهی به یاد می آورم شور و حالش را در تعریف خاطراتش، خاطراتی که در پس خنده آورترین آنها نیز درد فرهنگ دیده می شد؛ درد جامعه ای که خیلی زود از سرمایه های فرهنگیش جدا می شود. حالا چه به دست ملک الموت و چه به دست اوضاع پریشانی که هر کداممان را می تواند دچار جوانمرگی کند.

    قاب عکسها را صاف کنیم ، دلها را صاف کنیم و با یکدیگر مهربان باشیم.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *