محسن مرعشی: نورالله علیزاده از چهرههای شاخص موسیقی مازندران معتقد است؛ اینکه هر فردی با اندک آگاهی و یک ته صدا، موسیقی فولک مازنی را به صورت پاپ اجرا کند، اهانت به ما و تمام کسانی است که سالها در این حیطه زحمت کشیدهایم!
نورالله علیزاده متولد ۱۳۳۲ اهل روستای شاهمحله آمل و از خوانندگان مطرح موسیقی مازندرانی و نوازنده ساز لَلِهوا است که ردیفهای سازی و آوازی موسیقی ایرانی را نزد استادانی چون جمشید عندلیبی، محمدعلی کیانینژاد و استاد افشارنیا گذرانده است. علیزاده تکنیکهای ساز نی را در ساز تخصصی و فولک لَلِهوا پیاده کرده است. آثار بسیاری در رزومه هنری وی، چه به صورت اجرای کنسرت داخلی و خارجی و چه به صورت آلبوم موسیقی دیده میشود که از آن جمله میتوان به آلبومهای “اِفتابِ تِه”، “مازرونی حال”، “بهار مونا”، “اِسّارِ سو”، “شِوار”، “بهارانه”، “بهار وارِش” و “بهاری وا” اشاره کرد. در این باره با این هنرمند آملی به گفتگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
از چه زمانی استعداد موسیقی خود را کشف کردید؟
بالطبع محیطی که هر شخص در آن زندگی میکند و پرورش مییابد، در خصلت و بروز استعدادهای وی تأثیرگذار خواهد بود. بنده نیز در محیطی زندگی میکردم که از همان دوران کودکی و نوجوانی به عنوان یک خواننده قبولم داشتند و از همان دوران، دغدغه ساز زدن و خواندن در من وجود داشت.
چه شد که به ساز لَلِهوا علاقهمند شدید؟
در آن قدیمها برای خوراک دام، جو میکاشتند. ما ساقههای بلند جو را برش میزدیم و شکاف میدادیم و سوراخهایی در آن برای پنجه تعبیه میکردیم و به عنوان “قَرنِه” آن را مینواختیم. البته “قرنه” سازی است که با چوب ساخته میشود و قَمیشی روی آن قرار میدهند و برای اکوی صدا، یک شاخ گاو جوان را هم برش داده و روی آن میگذارند. نیاکان ما در مازندران با این ساز و نیز ساز لَلهوا، بسیار سر و کار داشتهاند.
آیا از ناحیه خانواده برای ادامه فعالیت موسیقایی تشویق شدهاید؟
در آن دوران با تمام علایق وافری که مردم به موسیقی داشتند، چه در جشنهای عروسی با مطربان دورهگرد و چه موسیقی که از رادیو پخش میشد، متأسفانه این اجازه غالباً وجود نداشت که بچههای همان علاقهمندان، ساز به دست وارد خانه شوند و همواره این محدودیت در محیط خانوادهها وجود داشت. به یاد دارم که در کلاس سوم دبیرستان بودم و بدون اجازه پدرم به رادیو مرکز استان مازندران رفتم و پس از قبولی در تست ورودی، مورد استقبال مدیر تولید رادیو در آن مقطع قرار گرفتم. اولین چیزی که از من خواسته شد، خواندن آواز امیری و نَجما بود که با همکاری یک نوازنده لَلهوا قرار بر اجرا و ضبط داشتیم، اما برادران بزرگترم از من خواستند که به احترام پدر وارد این فضا و عرصه نشوم.
از چه زمانی به طور جدی وارد عرصه موسیقی شدید؟
پس از انقلاب و از سال ۵۸ با استاد احمد محسنپور که به همراه استاد ابوالحسن خوشرو به آمل آمده بودند، آشنا شدم. البته بنده در همان سالها به همراه دوستان دیگری در کمیتههای فرهنگی سازمانها فعالیت داشتیم و در همایشهای فرهنگی، سرود میخواندیم. زندهیاد محسنپور در آن زمان در شرف تأسیس یک گروه هنری بود و وقتی آوازم را شنید، پسندید و بنده را به گروه شِواش در قائمشهر دعوت کردند. در واقع از همان تاریخ به صورت جدی وارد عرصه موسیقی شدم و دائم بین آمل، قائمشهر و ساری در گردش بودم.
پس در واقع در ورود حرفهای خود به عرصه موسیقی، مدیون زندهیاد محسنپور هستید؟
بله قبل از انقلاب در آمل موسسهای که به صورت رسمی و آکادمیک در حیطه هنر و موسیقی فعالیت داشته باشد، مگر در مدارس، وجود نداشت. اما پس از انقلاب، ساری نخستین مرکز استانی در کشور بود که اجازه تأسیس آموزشگاه در آن صادر شده بود. ما در مدارس آمل زندهیاد خلدبرین را داشتیم که موسیقی تدریس میکردند، اما شاید همان تفکر سنتی خانوادهها سبب شده بود تا ضرورتی جهت تأسیس آموزشگاه موسیقی در آمل احساس نمیشد.
شما به عنوان استادی که سالهای سال در حیطه موسیقی مازندرانی، چه در خوانندگی و نوازندگی فعالیت داشتهاید و آثار ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشتهاید، نظرتان راجع به موسیقی فولکلور مازندرانی چیست؟
قطعاً پس از انقلاب هنر موسیقی ما نیاز به آبیاری داشت تا بتوان روی قیمها ایستاده و پایههای فرهنگی و هنری و اقتصادی کشور را محکم و قوی کند. یکی از این قیمهای موجود در کشور ما، فرهنگ و هنر شفاهی هر قوم بود. ما هم در مازندران موسیقی و شعر و ادبیات شفاهی داشتیم که اینها زاییده و روییده نیاکان ما بود. با آنها زندگی میکردند و عشق متبلور میشد، حتی به واسطه آنها مبارزه میکردند، به واسطه آن ازدواج و یا کار میکردند. زمانی که مادران ما گاوهای شیری را میدوشیدند، همین ادبیات شفاهی را زمزمه میکردند. ادبیات فولکلور و فرهنگ و آداب و سنن ما، قیمهایی بودند که باید در خاک تغییر این سالها آنها را فرو میکردیم تا بارور شوند.
فکر میکنید شما و همکارانتان تا چه اندازه در این امر موفق بودهاید؟
ما بذر خود را کاشتیم. علیرغم اینکه در مقطع ابتدای انقلاب، حتی به دست گرفتن یک ساز و یا نشستن چند جوان و اجرای موسیقی جرم بود، در مازندران مدیرکل فرهنگ و ارشادی به نام آقای روزبهی داشتیم که ایشان دید بسیار بازی در مقوله هنر داشتند. یا حاج حسین کلامی و حسن دولتآبادی که مسئول ادبی و هنری اداره کل ارشاد استان مازندران بودهاند و به واقع در رویش جنبش هنری استان، نقش مهمی ایفا کردهاند. همچنین جناب حاج حسین طالبی، اولین رئیس دادگاه انقلاب اسلامی استان مازندران که خود شاعر بود و بسیار به ادبیات شفاهی مازندران و ادبیات و موسیقی فولکلور ما و نیز به آیین و سنن فولکلور ما که از نیاکانمان به ارث رسیده بود، بسیار علاقهمندی نشان میداد و من فکر میکنم ما تلاش خود را کردهایم.
از کارهای ابتدایی خود صحبت کنید.
اولین آلبومی که در آن نقش داشتهام، نواها و سرودهای مازندران بود که جناب محمدرضا درویشی آن را تنظیم کرده بودند و بنده به اتفاق آقای خوشرو آن را اجرا کردیم. ترانههایی چون: لیلا خانم، شهید، آمی دِتَر جان و پلنگ سر کوه که ملودی آن از خودم بود و اینقدر حسم به موسیقی فولکلور نزدیک بود که استاد محسنپور ملودی قطعه “پلنگ سر کوه” را هم در کنار مجموعه هرایی که مال موسیقی فولک مازندران بود مانند “لیلا خانم” و “آمی دتر جان” قرار داد و خوشبختانه این ترانه هم به عنوان یک موسیقی فولکلور جا افتاد. این آلبوم از طریق موسسه ماهور تهران منتشر شد و جالب این است که بنده به بهانه اجرایی که به دعوت گروه نی ریز و رادیوی شهر کلن آلمان دعوت شده بودم و به چند کشور اروپایی سفر کردم، در ماشین یکی از همان اروپاییها دیدم که آلبوم نواها و سرودهای مازندران را گوش میدهند. من از ایشان پرسیدم که با توجه به اینکه این موسیقی مربوط به شمال ایران است و وی متوجه کلام آن نمیشود، به چه دلیل آن را گوش میکند. او پاسخ داد که این رنگ موسیقی را دوست دارد و صدای خواننده در این مجموعه سمفونی، در کنار رنگها برایش لذتبخش بوده است. در واقع برای این مخاطب خارجی، مهم معنای شعر و کلام نبود.
راجع به آلبوم “حامد ” که در همان دهه ۶۰ و به صورت غیر رسمی منتشر شده بود صحبت کنید.
حامد نام مبارزی بود در دوره قاجار و اهل گلوگاه بهشهر که با دولتیها جنگید و در نهایت نیز کشته میشود. با توجه به جایگاه حامد بین مردم منطقه به سبب حمایت او از دهقانان، حماسه وی در این آلبوم به همراه چند قطعه فولک دیگر، با صدای بنده و آقای خوشرو ضبط شد. البته تنظیم کار را نیز شادروان محسنپور انجام داده بودند. پس از اینکه در همان اوایل دهه ۶۰ و با کمترین و سادهترین امکانات آن را ضبط کردیم، متأسفانه هیچ مجوزی نتوانستند برای انتشار آن بگیرند و به همین دلیل این آلبوم به صورت محدود و دست به دست به انتشار رسید.
آیا بعداً اقدام به اخذ مجوز و انتشار آن نگرفتید؟
خیر، در آن دوران که بخشنامه جهت انتشار آلبوم در وزارت ارشاد وجود نداشت و بعدها هم این آلبوم متأسفانه احیا نشد.
از یکی از آلبومهای شما در جشنواره موسیقی فجر سالها قبل تقدیر شده بود، در این باره توضیح دهید.
بله آلبوم موسیقی “آفتاب تِه” بود که در بین موسیقی اقوام و فولکلور کشور، صاحب مقام اول شده بود و جوایز بسیاری را کسب کرد. بیشتر آثار آن را بنده اجرا کرده بودم و البته جناب خوشرو هم با من همکاری داشتند. این آلبوم را زندهیاد محسنپور تنظیم کردند و در مازندران ضبط شده بود.
آیا برنامهای برای انتشار آلبوم جدید هم دارید؟
در حال حاضر مشغول تهیه آلبومی به نام “تَجِه” هستم. رودخانهای که از سراشیبی در حرکت است، در برخی نقاط به دلیل وسعت بستر از تندی باز میایستد و کند میشود، اما در برخی مواقع به مانعی برمیخورد که بخشی از آن با شدت برمیگردد. در واقع انرژی زیاد این آب رودخانه، گوشههایی از دیوارههای بستر خود را میکند و میبرد. به این نقاطی که باسرعت آب، چنین اتفاقی در آن میافتد، تَجِه میگویند. البته میدانید که “تِج” در ادبیات ما هم به معنی تیز است و به کسی که با سرعت زیاد حرکت میکند و یا خیلی پر تحرک است و میدود، میگویند که فلانی تَجِنِه .
فعلاً هم به مراحل پایانی ضبط این آلبوم رسیدهایم. تنظیم این کار به عهده خودم و جناب دکتر پویا تیشهوری هست. در آن هم از اشعار فولکلور و هم از سرودههای خودم و نیز از اشعار نیما تیشهوری عزیز استفاده کردهایم.
آیا میتوانید برای مخاطبین تفاوتی را بین آلبوم جدید و کارهای قبلی خود قائل شوید؟
حتماً همینطور است و ما سعی کردیم مخاطب را با یک وجه جدید، چه در انتخاب ملودیها و چه در تنظیم آثار و پرداخت روی ساز و ملودی و نیز شعر روبهرو کنیم. البته در نهایت قضاوت این امر به عهده شنونده و مخاطب ما است.
استاد عزیز؛ بنده اجراهای شما را دیدهام. چیزی که برای من بسیار جالب بود، چهره پر از لبخند توأم با احساس شما در هنگام اجرا بود که چنین چهرهای را کمتر در میمیک صورت خوانندگان شاهد هستیم؟
این احساس در واقع برداشت خودم از تجربیات و عملکرد دیگران است. وقتی میدیدم یک سخنران در مجلسی صحبت میکند و در چشم مخاطب نگاه میکند و بر اساس مفهوم مطالبی که قصد بیان آن را دارد، احساس صورت خود را منتقل میکند، بسیار موفق است و این برای من همواره جالب بود و از حالت بیان چنین مجریانی ایده میگرفتم. اینکه چشم و حالت چهره همراه با احساس و واژه باشد، بسیار تأثیرگذار است. به عقیده من، ترانه یعنی عشق. چطور میتوان عشق را رؤیت داد، ولی چشم را بست و یا اخم کرد؟ وقتی میخوانیم:”تِه شونی چشمه سَر، سَر گیرنی اَفتو ، تِه سیو گیسِه رِ ، وا زَنّه پِشو” (ای معشوقی که با ظرف آب روی سرت، به سر چشمه میروی، و باد به درون گیسوانت میرود و آن را به هوا میدهد) این بیت را باید با اشاره به جمعیت و مخاطب نشان داد. پس خواندن کلامی به این زیبایی، حتماً باید با اشاره دست و خندههای چشم و لب همراه شود تا اثرگذاری آن بیشتر و بهتر شود.
شما از کدام افراد به عنوان استادانی تأثیرگذار در هنر موسیقی خود یاد خواهید کرد؟
ما در گروه شواش به سرپرستی استاد محسنپور، اولین گروهی بودیم که پس از انقلاب حرکت را آغاز کردیم. یکی از امتیازات گروه شواش این بود که هم از شرق و هم غرب و هم مرکز مازندران در آن بودیم و هر کدام صاحب گویش خاص و هویت فرهنگی مختص به خود بودیم. این به قوام گروه و بهتر شدن محتوای گروه، بسیار کمک میکرد و با توجه به اینکه استاد محسنپور سرپرست ما و شخص اول گروه بودند، بسیار به ایشان احترام میگذاشتیم و بسیار به ایشان اهمیت میدادیم و بارها پیش آمد که به صدا و دستور ایشان و یا به زبان خودمان با “کلّه وَنگ” ایشان میرفتیم و شب تا صبح در خدمت ایشان و موسیقی بودیم و اینقدر تلاش میکردیم تا به اهدافمان برسیم. پس قطعاً زندهیاد محسنپور یکی از استادان بنده و بسیاری از دوستان دیگر در این عرصه هستند. وجود چهرههای مطرحی در عرصه شعر و ادب از جمله جناب جهانگیر نصری اشرفی که الحق و الانصاف در کنار زندهیاد محسنپور، در تحقیق و تفحص و جمعآوری آثار گذشتگان و معاصر، نقش بسزایی در گروه شواش ایفا میکردند. همچنین بزرگان دیگری چون استاد علیاصغر مهجوریان نماری و استاد سیدعلی هاشمی چلاوی کسانی بودند که در این حیطه بسیار تأثیرگذار بودهاند. زندهیاد استاد حسین طیبی؛ نوازنده بینظیر لَلِهوا که واقعاً من ایشان را مختص موسیقی فولکلور خودمان نمیدانم، بلکه ایشان را متعلق به موسیقی فراتر از کشور خود میدانم. در برنامه هزاره فردوسی در تهران که با حضور مدعوین مطرحی از سطح جهان اجرای برنامه داشتیم، مهمانان مات و مبهوت، سلو نوازیهای استاد طیبی شده بودند و حتی از ایشان جهت اجرا در کشورهای خودشان دعوت کرده بودند که به یاد دارم در یکی از شهرهای کشور فرانسه هم نوازندگی کردهاند. بنده لَلِهوا را در دو دوره خدمت ایشان فرا گرفتم و با وجودی که در دوره دوم سنم بالا رفته بود، اما همانند یک نوجوان از محضرشان آموختم و مدرک تدریس گرفتم.
روحشان شاد و یادشان گرامی. اینطور که بنده متوجه شدم از استاد طیبی، لَلِهوا آموختید و استاد محسنپور هم شما را کشف کرد و به نوعی حامی معنوی شما در هنر موسیقی بود، اما در زمینه آواز چه؟ آیا فقط از محیط زندگی خودآموختهاید؟
استاد محسنپور یکی از کسانی بودند که ما را در این زمینه بسیار هدایت میکردند. البته عمدتاً دوستانی که در آن گروه بودند، همگی روحیه تحقیق و جمعآوری و پژوهش داشتند، اما خود استاد محسنپور به واقع یک محقق بود و صداهای بیشماری از گذشتگان ما تهیه کرده بود که آنها را در اختیار ما قرار میداد و ما را راهنمایی میکرد. من تنها چهرهای در آن گروه بودم که هم موسیقی غرب مازندران را تجربه کرده بودم و هم موسیقی شرق مازندران و آلبومهایی که منتشر کردیم و نحوه ادای تحریرهای آوازی شرق و غرب استان، گواه این موضوع است.
شما به همراه استادانی چون زندهیاد محسنپور و جناب خوشرو، پرچمداران موسیقی مازندران بودهاید و به قول خودتان بذر پاشیدید و زحمتتان را کشیدید و البته همچنان در حال فعالیت هستید. شما برای شاگردان خود و در واقع در زمینه تربیت نسل جدید چه کردهاید؟
اجازه دهید در ابتدا من گلایهای را نسبت به مدیران خودمان مطرح کنم. اگر ما نبودیم، موسیقی مازندران، امروز هیچ شناسنامهای نداشت و ما از همان سنین جوانی، چه خون دلها خوردهایم تا بتوانیم در ثبت و ضبط و رؤیت این شناسنامه به درستی عمل کنیم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و نسل پس از ما نیز بسیار تحت تأثیر کار ما قرار گرفت و بارها شنیدهایم که جوانان علاقهمند به موسیقی فولکلور اذعان داشتهاند که با صدای فلان خواننده، موسیقی مازندرانی را شناختند و به آن رجوع کردهاند. به نظرم آن مدیران کل که با ما مرتبط بودند، در حق ما بسیار کوتاهی کردهاند!
ما باید جذب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی میشدیم تا در راستای بهبود وضع موسیقی فولک بهتر عمل میکردیم. آن آقایانی که در وزارتخانه تهران شاغل هستند که اطلاعی از متخصصین و محققین موسیقی فولکلور فلان استان ندارند، اما مدیران استانها از این موضوع مطلع هستند و باید بهتر عمل میکردند که متأسفانه چنین چیزی را شاهد نبوده و نیستیم. ما بدون اینکه ریالی حقوق دولتی دریافت کنیم برای شناسنامه موسیقی مازندران عمرمان را گذاشتیم، در حالی که همچنان این مسئولین به سراغمان نمیآیند! چطور است که یک فرد در همین کشور پس از پنج یا ده سال سابقه کار در ادارهای، صاحب امکانات رفاهی خاصی میشود، اما بنده و همکارانم پس از دههها زحمت در این عرصه، هنوز از سادهترین تسهیلات هم برخوردار نیستیم؟
گلایه بنده به مدیران استان خودم است، به مدیران سیمای مرکز استان خودم است، به مدیران اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر خودم است. اینها میدانستند که ما چه میکنیم و در حال چه کاری هستیم، اما اصلاً اهمیتی به این موضوع نمیدهند ما که در این حیطه عمرمان را گذاشتهایم، درآمدمان از کجاست؟ هزینه تحصیل فرزندانمان از کجا تأمین میشود؟ چگونه بالا آمدیم و چه چیزهایی را از دست دادهایم؟
چرا گله از تلویزیون؟ لطفاً بیشتر توضیح دهید.
صدا و سیمای مازندران برنامهای به نام “مازرونی شو” تولید کرده است. گله من به این است که رادیو و تلویزیون باید دارای یک ورودی معتبر باشد تا هر تازه به دوران رسیدهای، نتواند در آن برنامه اجرا کند و به خورد مخاطب دهد. هنرجو باید بداند که برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود، لازم است که زحمت بکشد و خاک استان هنرمندان پیشکسوت را بخورد، اندوخته کند، هنر بیاموزد و سپس از این دریچهها عبور کند. ولی ما میبینیم که متأسفانه هر کسی و با هر سطح دانشی، به راحتی در چنین برنامههایی حضور پیدا میکند. شاید من از یادها بروم، اما به شخصه حاضر نیستم در چنین برنامههایی که کیفیت در آن رعایت نمیشود، شرکت کنم و برای خودم و سابقه هنری خود، ارزشی بیش از اینها قائل هستم. رادیو و تلویزیون باید شرایطی ایجاد کند که هنرجوی جوان برای حضور در آن، ابتدا به حضور پیشکسوتان شهر خود برسد و از آنان کسب علم و آگاهی کند و سپس اجازه خودنمایی داشته باشد، اما امروز بازار هنر آنچنان لوده است که متأسفانه شاهد هستیم بسیاری از جوانانی که خوانندگان موسیقی پاپ هستند، موسیقی فولک و اصیل مازندرانی را با یک سینتی سایزر ضبط کرده و در فضای مجازی قرار میدهند و برای خود غوغایی ایجاد میکنند.
لطفاً نظرتان را راجع به همین موضوعی که اشاره کردهاید، دقیقتر بیان کنید. این خوانندگان اعتقاد به این دارند که موسیقی فولک را به روز کردهاند و به فراخور حال و روز جامعه آن را احیا کردهاند.
قبول ندارم و اصلاً نمیپذیرم. متأسفانه این فضا لوده و ناسالم شده و عدهای در حال سوءاستفاده از آن هستند. فردی که اصلاً اطلاعی از موسیقی فولکلور ندارد، چطور میتواند جامعه را پذیرای تغییر آن کند؟وقتی شناخت از اصل موسیقی فولکلور وجود ندارد، چه طور میخواهند در این زمینه فعالیت کنند و کار ارائه دهند؟ البته موسیقی پاپ هم برای خود قوانین و استانداردها و متدهای خاصی دارد، اما بحث این است که آن خانم یا آقایی که به راحتی آثار خود را در فضای مجازی انتشار میدهد، حتی همان خوانندگان خاک خورده پاپ مازنی را هم نمیشناسند و هیچ مرجعی هم نیست که جلوی آنها را بگیرد. وقتی هیچ معیاری وجود ندارد؛ این افراد دور میگیرند و من اصلاً این را قبول ندارم.
یعنی به نظر شما این اتفاق که هر فردی با اندک آگاهی و یک ته صدا، موسیقی فولک مازنی را به صورت پاپ اجرا میکند، به زحمات چند دهه شما لطمه وارد میکند؟
بله ، نه تنها لطمه وارد میکند، بلکه این کار یک اهانت به ما و تمام کسانی است که سالها در این حیطه زحمت کشیدهایم.
به نظر شما چه کسی باید جلوی این مسئله را بگیرد؟
خود اداره و یا وزارت ارشاد، در حالی که هیچ کار مثبتی را در این زمینه ندیدهایم.
با استقبال مردم از چنین کارهایی چه باید کرد؟ وقتی سلیقه نسل جوان ما به دلیل اتفاقات ناخوشایند برخورد با موسیقی پاپ در دهههای قبل، از جانب متولیان امر، بسیار نازل شده است و از آثار سخیفی که توسط برخی علاقهمندان به خوانندگی و دوستداران شهرت که به قول شما موسیقی فولک و با اصالت مازنی را در قالب سازهای الکترونیک و به مدد تکنولوژی به سلیقه خود ارائه میدهند، استقبال میشود؛ چه برخوردی میتوان داشت و چگونه میتوان سلیقه مخاطب امروز را بالا برد؟
ظاهراً به این سادگیها شدنی نیست. وقتی آن جوان و نوجوان میبیند که هنرمندی چهار یا پنج دهه از عمر خود را صرف موسیقی محلی کرده است و نتیجه این همه تلاش، عزلت گزینی و گوشه نشینی او است و هیچ نهادی از احوال او مطلع نیست، طبیعی است که این افراد راه خود را در پیش گیرند تا بهصورت مقطعی تشویق شوند و به نوعی، به لذت شهرت دست یابند.
نظر شما راجع به جشنوارههایی که برگزار میشود مانند لیلم، در بهبود این وضعیت چیست؟
میتوان بنیاد حرکت چنین جشنوارههایی را پذیرفت، شما ببینید برخی از افرادی که در همین جشنواره لیلم که بدان اشاره داشتید، داوری میکنند کسانی نیستند که پنج دهه در موسیقی مازندران فعالیت کرده و زحمتکشیدهاند. کسی که این همه سال در موسیقی مازندران کارکرده، در خانه نشسته است و برخی تازه به دوران رسیدهها به داوری در چنین جشنوارههایی مشغول هستند. بسیاری از همان افرادی که به داوری مشغولاند، کسانی هستند که با بذر ما روییدهاند و با حرکت ما موسیقی را شناختهاند. البته در بین آنها هستند کسانی که از هم دورههای ما نیز هستند.
فکر میکنم منظور شما عدم رعایت همان آداب استاد و شاگردی است که متأسفانه خیلی شاهد چنین احترامهایی نیستیم؟
بله، اصلاً این حرمت رعایت نمیشود. موسیقی فولکلور ما دارای متر و معیارهای به خصوصی است، مثلاً امکان ندارد تحریرهای سر آکسانی که بنده اجرا میکنم را یک نوجوان تازه روییده به خود زحمت دهد و آن را فرا گیرد، چه برسد که اجرا کند. متأسفانه اینها نهایتاً از همان فضاهای مجازی کارهایی را گوش میدهند و آنچه سبک و راحت است و فراگیری آن آسان است را اجرا میکنند. این افراد اصلاً چنین تحریرهایی را نشنیده و ندیدهاند ، چرا که در حضور استادی کسب علم نکردهاند.
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!
بله، به قول شما این چنین است و البته افسانه آنها هم متأسفانه بسیار خریدار دارد.
آیا از اتفاقی که در شهرستان آمل در حیطه موسیقی فولکلور میافتد، رضایت دارید؟
از این که کار میکنند و مشتری فراگیری موسیقی فولکلور مازندران هستند و خواستار یادگیری ادبیات شفاهی مازندران هستند، بسیار خوشحالم و این مطبوع است. اما اینکه مدرس این نوع موسیقی چه کسی است، بسیار مهم است. آیا آن مدرس حتی یکبار با نورالله علیزاده و یا همکارانش نشسته است؟ آیا حاضر شده در حضور استادی که چند دهه پژوهش کرده، تست دهد و درجه و رتبه تدریس دریافت کند؟ و قطعاً این اتفاقات وابسته به حرکت و نظارت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان است. من نمیدانم که آیا علاقهای به انجام چنین حرکتی از ناحیه این اداره وجود دارد یا خیر؟ فعلاً که از جانب آنها سکوت میبینیم و حرکتی را شاهد نیستیم و این بسیار تأسفبرانگیز است و جای گلایه دارد.
اگر صحبتی مانده است میشنویم.
از شما سپاسگزارم. من پنج دهه در موسیقی مازندران و در سختترین شرایط کار کردهام و همه چیز خود را از دست دادهام. پس از شصت و چند سال، شرایط به گونهای است که باید با یک بیل در باغ و مزرعه مشغول کار باشم و البته در کمال گوشهنشینی به کار هنری خود هم ادامه میدهم. من آواز محلی و لَلِهوا تدریس میکنم و در جهت بهبود وضعیت موسیقی بومی، همچنان به تلاش مشغول هستم. آرزوی سربلندی برای ملت شریف ایران و خصوصاً مردم هنردوست مازندران و همشهریان آملی خود دارم و امیدوارم جوانان امروز، عمقگرا باشند.
دیدگاهتان را بنویسید