×
×

درباره مردِ خاطره‌سازِ قطعه «نوایی»

  • کد نوشته: 195345
  • خبرنگار موسیقی ایرانیان
  • شنبه, ۱۴ام مهر ۱۳۹۷
  • ۰
  • غلامعلی پورعطایی مهرماه سال ۹۳ درگذشت؛ همه شاگردان و دوستانش، او را یک الگو و سمبل اخلاق می‌دانند؛ کسی که هنرش ماندگار شد و حالا بیش از ساز و آواز، مهر و اخلاق اوست که بر زبان‌ها می‌چرخد و دوستانش از آن می‌گویند. مردی که از دل و با تمام وجود می‌خواند «خلد گر به […]

    درباره مردِ خاطره‌سازِ قطعه «نوایی»
  • غلامعلی پورعطایی مهرماه سال ۹۳ درگذشت؛ همه شاگردان و دوستانش، او را یک الگو و سمبل اخلاق می‌دانند؛ کسی که هنرش ماندگار شد و حالا بیش از ساز و آواز، مهر و اخلاق اوست که بر زبان‌ها می‌چرخد و دوستانش از آن می‌گویند.

    مردی که از دل و با تمام وجود می‌خواند «خلد گر به پا خاری آسان برآرم / چه سازم به خاری که در دل نشیند»؛ او هیچگاه خاری را بر دل ننشاند، مهر ورزید، نواخت، خواند و رفت.

    ۱۲ مهر ماه سالروز درگذشت استاد غلامعلی پورعطایی بود؛ گمانم شش یا هفت سال پیش بود، به روستایی نزدیکی دیار تربت‌جام رفتیم. سازها می‌نواختند و حنجره‌ها فریاد می‌کشیدند و درختان انگور مست می‌شدند. خستگی سفر را از یاد برده بودیم و جرعه‌نوش نت‌هایی شده بودیم که تنها سادگی و صفا و صمیمیت، طول موج آن‌ها را می‌توانست اندازه بگیرد.

    در این اقیانوسِ مهر و صفا غوطه می‌خوردیم که صدای ساز و آوازی مستانگی را در رگ‌هایمان رقصاند. مردی با چهره مهربان و حرکاتِ حساب شده‌اش بر ساز توجه من را جلب کرده بود؛ همه با صدای ساز و آوازش انگار چشم‌ها را بسته بودند و به دنیای دیگری رفته بودند؛ صدای ساز که قطع شد حاضران کف زدند و این تشویق را ادامه دادند؛ چشم‌ها را که باز کردم آن مردِ مهربان را دیدم که ایستاده دوتارش را بالا برده و به جمعیت تعظیم می‌کند.

    بعدها فهمیدم این مردِ خاطره‌سازِ قطعه «نوایی» است؛ بسیاری با شیرینی ساز و نوای او بود که هنرمند شدند؛ گواه آن شاگردانی است که حالا اساتید هنر فولک هستند و می‌گویند که درِ خانه استاد همیشه به رویشان باز بوده و ایشان، به گواه همان‌ها بسیار اهل مطالعه بوده است.

    کسانی که علاقه‌مند هنر فولک هستند، فراتر از تکنیک و حتی نوازندگی و خوانندگی، این هنرمند را یک مردِ اخلاق می‌دانند. مردی که یک معلم واقعی بود؛ یک هنرمند واقعی. کسی که هنرجویانش را همچون فرزندان خود حمایت می‌کرد.

    اما این‌ها که گفتم خاطره اولین دیدار است؛ آخرین باری که با استاد پورعطایی صحبت کردم در بستر بیماری بود؛ حالش را پرسیدم و او دلش برای دوتارش تنگ شده بود … به ملاقات استاد هم که رفتیم فرزندانش ساز را برایش برده بودند تا التیام‌بخش دردهایش باشد.

    در نهایت این که از طریق دوستانم در تربت‌جام به بزرگداشتی دعوت شدیم؛ بزرگداشتی برای این هنرمند، وقتی ایشان در بستر بیماری بود. راهی شدیم تا به دیار جام برویم که در راه خبر دادند «استاد غلامعلی پورعطایی درگذشت» و این شد که بزرگداشت دیرهنگام این استاد هنر فولک تبدیل به مجلس وداع شد. اما در این میان متولیان فرهنگ و هنر چه‌قدر حضور پورعطایی‌ها را غنیمت شمردند؟ از سویی وقتی به این هنر فاخر میدان داده نشود، آینده این هنر چه خواهد شد؟

    در این مجلس که سالن مملو از جمعیت بود صدای ساز و آواز مردی طنین‌انداز شده بود که دیگر نبود، با تمام بی‌مهری‌ها صبورانه لبخند می‌زد و آواز می‌خواند و ساز می‌زد و من با خود زمزمه می‌کردم: «مرنجان دلم را که این مرغ وحشی / ز بامی که برخاست به مشکل نشیند».

    https://musiceiranian.ir/?p=195345
       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *