شاید اکثر افراد، نام «مهرداد هویدا» را به واسطه تیتراژ سریال «مسافری از هند» بشناسند که اوایل دهه هشتاد تبدیل به یکی از پرمخاطبترین سریالهای تلویزیون شد و تیتراژ آن (که بر اساس موسیقی هند ساخته شده بود) نقل دهان خیلیها بود. اما بعد از آن که به واسطه این استقبال انتظار میرفت صدای هویدا بیشتر در رسانه ملی شنیده شود، دیگر خبری از او نشد و ترجیح داد علایق و سلیقه خود را در موسیقی دنبال کند.
او دلیل این فاصله گرفتن را فرار از تکرار میداند و شاید به دلیل همین خصوصیت اخلاقی باشد که در جواب علت دوریاش به بیتی از شعر تیتراژ «مسافری از هند» (از سرودههای دکتر افشین یدالهی) اکتفا میکند و میگوید: «چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطیوار من»؛ جملهای که به نظر میرسد تلاش کرده در طول تمام این سالها به آن وفادار باشد و نهتنها فعالیت حرفهای، بلکه زندگی شخصی خود را نیز بر این اساس پایهریزی کند.
برای افرادی که شاید نام «هویدا» را تنها با این تیتراژ میشناسند، باید بگوییم که سابقه و تجربه موسیقایی او بیش از اینها است. او آهنگساز، خواننده و تنظیمکنندهای است که در این مسیر، از محضر اساتیدی چون جمشید عندلیبی، مرتضی حنانه، محمدعلی کیانینژاد و خسرو ظهیرالدینی بهره برده و از دهه هفتاد، پژوهش روی موسیقی فلات ایران و شبهقاره هند را آغاز کرده است. او در زمینههای مختلف موسیقی (از جمله موسیقی فیلم، موسیقی پاپ، راک، تلفیقی و موسیقی ایرانی) طبعآزمایی کرده و در این مسیر با گروههایی چون «رومی»، «جَم»، گروههایی از افغانستان، هندوستان و… همراه بوده است.
حالا تصمیم گرفته با کنسرت «شب – ترانهای» آرام با مهرداد هویدا، نوزدهم مرداد بعد از ده سال دوباره روی صحنه برود. با او درباره تمام این سالها که ترجیح داده به دور از هیاهو، تنها به فعالیتهای موسیقایی خود بپردازد و همچنین درباره فعالیتهای جدیدش گفتوگو کردهایم.
- * با اینکه سالهای زیادی است در موسیقی فعالیت میکنید، اما خیلیها شما را به واسطه خواندن تیتراژ سریال «مسافری از هند» میشناسند. از نحوه شکلگیری این تیتراژ شروع کنیم.
بههرحال من هم مانند بیشتر موزیسنها از کودکی به موسیقی علاقهمند بودم و از نوجوانی موسیقی برایم جدی شد. از یک زمان به بعد، به موسیقی شبهقاره هند علاقهمند شدم و برآیند شعر و موسیقی را در افغانستان پیدا کردم. سفرهای زیادی در مسیر «راه ابریشم» داشتم و فعالیتم را بر این نوع موسیقی متمرکز کردم. تیتراژ «مسافری از هند» هم به همین خاطر به من پیشنهاد شد.
قبلاً چندین اتود برای این تیتراژ زده شده بود و تازه در دقیقه نود با من تماس گرفتند. دوشنبه در استودیو پاپ ضبط کردیم و چهارشنبه روی آنتن رفت. مهدی کورنگی (در مقام آهنگساز) و به خصوص افشین یداللهی (شاعر این ترانه) هم در این همکاری تأثیر بسزایی داشتند؛ چرا که جانِ شعر مطابق با افکارم بود. موسیقیِ من، بسیار متفاوت از «مسافری از هند» بود؛ اما پس از آن، تمام پیشنهادها مشابه با همان قطعه بود.
- * با تیتراژ این سریال شما به محبوبیت زیادی رسیدید؛ چرا بعد از آن به تیتراژخوانی ادامه ندادید؟
موسیقی برای من هیچوقت اسباب درآمد نبوده و نیست. این حرف در واقع یک حس کاملاً درونی و یک باور است. حتی همین حالا که درآمدم از راه موسیقی و تدریس است، چنین حسی نسبت به آن ندارم. بنابراین نمیتوانم خودم را تکرار کنم که پول بیشتری به دست بیاورم. موسیقی برای من دغدغه است و دچارش هستم. دوست دارم مثل یک طراح باشم که هر چند وقت یکبار، لباسی طراحی میکند که شباهتی به قبلی ندارد. نه اینکه از تجربیات قبلی فاصله بگیرم، بلکه دوست دارم چیزی به آنها اضافه کنم و به قول معروف طرحی نو در اندازم.
اگر پیشنهاد متفاوتی به من میشد قطعاً آن را قبول میکردم. اما همه شبیه هم بودند. حتی یکبار هم قبول کردم و برای سریال «دست بالای دست بسیار است» تیتراژ خواندم که باز هم تکراری بود. هنوز هم آن قطعه که «سبزه به ناز میآید» نام داشت، در رادیو پخش میشود اما برایم تکرار بود. حتی احساس خوبی هم نداشتم. نکته دیگر اینکه من ماکت کار را خواندم و برایشان توضیح هم دادم. اما همان ماکت را با آکوردگذاری اشتباه پخش کردند. پس از آن هم با من تماس گرفتند و خیلی تشکر کردند!
- * شما چند سال پیش هم آلبومی با نام «حیرت» منتشر کردید که در آن بارها از آواهای بدونکلام استفاده میکنید و شاید باعث یادآوری نوع خوانش «حبیب» شود (که میتوان گفت یکی از بهترین نمونههای استفاده از آوا در قطعات باکلام است). موسیقی او جزء سلیقه موسیقایی شما است؟
بله. دلیلش این است که او هم به موسیقی هند علاقه داشت. آثار هنرمندانی مثل «حبیب» و «کوروش یغمایی» رنگوبوی خود را داشت و آنها در زمان خود توانستند تا حد قابل قبولی، تلفیقی که باید بین موسیقی راک و شعر فارسی اتفاق بیفتد را شکل دهند.
- * پس نقطه اشتراک این شباهتها را موسیقی هند میدانید؟
بله. او هم به موسیقی هند و موسیقی راک علاقه داشت و خب این تشابه علایق، به این شکل نمود پیدا کرده است. برخی از آثار این هنرمندان، هر چه مشمول گذر زمان شوند، اتفاقاً مخاطب بیشتری پیدا میکند؛ چون کار از پایه و اساس، درست است. آدم باید دچار موسیقی باشد؛ وگرنه اتفاقی که بتواند آنها را ماندگار کند، برایش نمیافتد.
- * در این سالها هنرمندانی بودهاند که با هم همکاری کرده باشید اما آثارتان منتشر نشده باشد؟
خیلیها بودند؛ مثلاً «ناصر عبداللهی»؛ آن سالها با هم مشغول کار روی یک مجموعه موسیقی بودیم که اتفاقاً از تمهای هندی در آنها استفاده کرده بودیم، اما کارها پاپ بودند. قرار بود به صورت مشترک با هم بخوانیم و این آلبوم را منتشر کنیم که نشد یا شاید بتوان گفت نگذاشتند. یک پروژه دیگر بود که ۱۷ قطعه داشت و آن را با «هنریک ناجی» ساخته بودیم. او سوئدی و انگلیسی میخواند و من مترادف همان، موزیک فارسی ساخته بودم. وقتی کارها را برای هاچینسون (گیتاریست دیوید بووی) گذاشتیم، از آنها استقبال کرد و خیلی از این تلفیق خوشاش آمد؛ اما آن هم به ثمر نرسید.
- * انگار در ایران پروژههای شکستخورده بیشتری نسبت به پروژههای به ثمر نشسته دارید.
بله. راستش اوایل خیلی ناراحت میشدم اما الان دیگر غصه نمیخورم و سعی میکنم نگاه رو به جلو داشته باشم. آنهایی که نشد، نشده دیگر.
- * شما اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، به عنوان خواننده با گروه «رومی» همراهی میکردید. پدرام درخشانی دوباره آن گروه را با نام «نوباز» راه انداخت و از کسانی مثل «بابک آخوندی» که همان سالها در این گروه فعالیت میکرد، دعوت به همکاری کرد. پیشنهادی برای همکاری دوباره با شما نداشت؟
من از تکرار و کارهایی که حرف جدیدی برایم نداشته باشد، دوری میکنم. پدرام درخشانی موزیسین فوقالعادهای است و تنظیمهای خوبی برای قطعات گروه «رومیِ» اولیه (که آن دوره شکل گرفته بود) انجام داد و اجراها خیلی خوب بودند. اما به نظر من، وقتی گروه تغییر شکل داد، کیفیتاش هم تغییر کرد.
- * گروههای جدیدی که این روزها با نام «تلفیقی» فعالیت میکنند و تقریباً به لحاظ مخاطب همپای موسیقی پاپ پیش رفتهاند را دنبال میکنید؟
بله. از تلاش آنها خوشم میآید. خوشحالم که این تلاش و انگیزه وجود دارد و امیدوارم نتیجه خوبی هم داشته باشد. اما مشکل اصلی اینجا است که آنها بیشتر روی بخش تکنیک و کیفیت تمرکز کردهاند ولی این تفکر خیلی دوام نمیآورد و منتج به اتفاق خاصی نمیشود. من برای همین تا این حد روی ادبیات تأکید میکنم؛ چرا که حقیقتاً راه زندگی است؛ به قول امیر خسرو «چشمی که دلی برد به تاراج/ دانی که به سرمه نیست محتاج؟» باید اصل موضوع درست باشد، اگر دائماً دنبال این باشی که آنها را بَزَک و از فلان تکنیک استفاده کنی، خیلی راه به جایی نمیبری.
- * برگردیم به فعالیت این روزهای شما؛ در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در این سالهای پس از «حیرت»، چند قطعه جدید ساختهام که قصد دارم به شکل تکآهنگ منتشرشان کنم. اما فعلاً ترجیح میدهم انرژی خود را روی اجراهای صحنهای بگذارم. آخرین کنسرت من با گروه خودم (جم) مربوط به ده سال پیش میشود. در این سالها تلاطم بازار موسیقی بسیار زیاد بود و ترجیح دادم در این بازار فعالیتی نکنم، اما اجراهای جسته و گریختهای هم با گروه «رومی» داشتهام.
- * قرار است روز جمعه ۱۹ مرداد بعد از سالها در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه بروید. برنامه شما برای این کنسرت چیست؟
در این کنسرت به سمت اجرای آکوستیک رفتهام و قرار است علاوه بر اجرای ۴ قطعه از دو آلبوم «حیرت» و «لاله گل»، آثار جدیدم را اجرا کنم که تا به حال شنیده نشدهاند. آثار جدیدم هاردراک نیستند و کمی به سمت پاپ رفتهاند. اشعار اصولاً کلاسیکاند و من هم روی همان فضا خودم ادامه شعر را سرودهام. اشعار معمولاً کوتاهاند، چرا که فهمیدن یک کلمه بهتر از تعداد زیادی ابیات نامفهوم است. خوب یادم میآید که این مصرع در شعر «مسافری از هند» تأثیر مهمی روی من داشت: «چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطیوار من». تأثیر هر کلمه برای من اهمیت زیادی دارد. باید این کلمات، اتفاقاتی را بسازد. یک لحظه است که انسان بسیاری از مسائل را درک میکند. من ۳۰ سال سیگار کشیدم ولی زمانی که به این نتیجه رسیدم که این کار اشتباه است، آن را کنار گذاشتم. همیشه هم میگویم که من خیلی کوچه پسکوچهها را رفتم ولی حالا این شرایط انتخاب من است. در کار هم سعی کردم لحن خودم را داشته باشم.
- * برای سری جدید کنسرتهایتان، به داشتن گروه فکر کردهاید؟
اکثر هنرمندان حوزه موسیقی دوستان من هستند، اما متأسفانه در ایران چیزی به نام «گروه» خیلی عینیت ندارد. نوازندهها در ده گروه مختلف ساز میزنند و این به نظر من بیفایده است؛ چون میخواهند همان حس و حالی که در فلان گروه هنگام نوازندگی دارند را در تمام گروهها پیاده کنند. این اتفاق نمیتواند موسیقی مدنظر من را شکل دهد. بند باید صدادهی منحصربهفرد داشته باشد. مثلاً میگویند «ارکستر خالقی» یا «ارکستر گلها» و… اینها هر کدام صدای مخصوص خود را دارند. آنطرف هم همینطور؛ مثلاً گروه «آبا» یا «بیجیز» و… اینها صداهای منحصربه فرد دارند و این یکی از دلایل ماندگاری آنها است.
دیدگاهتان را بنویسید