علیرضا قربانی معتقد است در بازار موسیقی امروز دیگر صدا و درست خواندن ملاک نیست، بلکه این مهم است که چه کسی از مواهب دنیوی مثل پول، تبلیغات، رانت و پشتوانههای فامیلی برخوردار است.
علیرضا قربانی که سال گذشته آلبوم «فروغ» با صدای او منتشر شد سالهاست در سبک موسیقایی خود مسیری آهسته و پیوسته را طی میکند. او در گفتوگویی که در ویژهنامه نوروزی اعتماد چاپ شده، درباره موسیقیهای امروز و مسائل مختلف دیگری صحبت کرده است که بخشهایی از آن را مرور میکنیم.
در همه این بیست سال سخت ترین دوره کاری شما چه دورهای بوده است؟
چون تمام این ایام را دوست داشتهام هیچوقت احساس سختی نکردهام. من کاملا صادقانه میگویم که عاشق و شیدای آواز خواندن و موسیقی ایرانی هستم، بنابراین هیچ ایامی برایم سخت نبوده و لحظه به لحظه آن (از تمرین تا اجرا) لذتبخش است. کار کردن با آنسامبلهای متفاوت و شرکت در فستیوالهای مختلف همه برایم جذاب هستند و هیچ سختی ندارد. من برخلاف بسیاری از جوانان امروز موسیقی که میگویند خون دل خوردهایم لحظه به لحظه از کاری که کردهام لذت بردهام و سعی کردهام شاگردی کنم.
علیرضا قربانی در لحظههایی که درگیر موسیقی نیست، به چه کارهایی میپردازد؟
واقعیت این است که تمام وقتهایم را یا سعی میکنم تمرین کنم یا ملودی ایجاد کنم. یا دنبال شعرهایی می گردم که به درد آواز بخورد. کمتر پیش میآید فیلم ببینم اما کتاب بیشتر میخوانم. در نهایت بخش مهم کار من به موسیقی اختصاص دارد. در این روزها موسیقی آذرباییجانی، قوالیهای پاکستان و فلامنکو بیشتر گوش میکنم چون میخواهم با آنها بیشتر آشنا شوم.
آیا حسرت کارکردن با آهنگسازی را در سالهای فعالیت هنریتان داشتهاید؟
خیلی دلم میخواست با پرویز مشکاتیان کار کنم چون از دوران نوجوانی تعلق خاطر خاصی به کارهای او داشتم و دلم میخواست با این استاد همکاری داشته باشم. البته در اواخر عمر ایشان قرار داشتیم کاری را روی شعر عقاب پرویز ناتل خانلری انجام دهیم که متاسفانه نشد. موسیقی این کار را استاد مشکاتیان نوشته بود و قرار بود جناب احمد پژمان آن را برای ارکستر تنظیم کنند که متاسفانه اجل مهلت نداد.
یکی از دردهای جامعه موسیقی امروز ما این است که در هر ژانری از موسیقی داشتن صدای خوش که اولین ملاک خواندن است از بین رفته، دلیل اصلی این اتفاق را در چه میبیند و فکر میکنید تا چه حد سلیقه مخاطب و بازار بر ان تاثیر گذاشته است؟
وجهه اول آن کمرنگ شدن هویتهای فرهنگی است، در گذشتهای نه چندان دور که مردم بر اساس هویتهای واقعی خودشان زندگی میکردند هر چیزی برای خود ملاکی داشت. اگر کسی را زیبا میدانستند به جزئیات ظاهری او توجه داشتند در صورتیکه الان معنای همه این تعاریف از بین رفته است، مثل کسیکه اسمش زلفعلی است اما هیچ مویی ندارد. در جهان امروز تا حدود زیادی هویتها و ملاکهای اصلی هویتی از بین رفته است چون بازار به دنبال عناصر کاذب رفته است و بسیاری از قواعد را همین بازار تعیین می کند. دیگر صدا و درست خواندن ملاک نیست، بلکه این مهم است که چه کسی از مواهب دنیوی مثل پول، تبلیغات، رانت و پشتوانههای فامیلی برخوردار است. این موارد در معروف شدن یک نفر تاثیر میگذارد، چنانکه نمونههای آن هم بسیار است. آدمها به راحتی گروههای خودشان را تشکیل میدهند، بدون آنکه شعر و موسیقی را درست بشناسند. هیچ معیار و ملاکی هم برای ارزشگذاری وجود ندارد.
و آثارشان هم خیلی زود مصرف شده و از بین میروند.
بله، و به راحتی از بین میروند و افراد دیگری به جای آنها میآیند. این آسیب جدی است که به هویت فرهنگی هنری جامعه وارد میشود. ضمن اینکه یادمان میرود همین موسیقیهای مصرفی مثل فست فود که در طولانی مدت بدن را دچار عارضه میکند حساسیت گوش مردم و سلیقه شنیداری آنها را از بین میبرند. بزرگان ما همیشه ما را پند دادهاند که همنشین خوب داشته باشید درصورتیکه یادمان میرود گوش ما هم اگر با موسیقی بد همنشین شده باشد در رفتار ما اثر منفی میگذارد.
دیدگاهتان را بنویسید