×
×

از سرانجامِ گروه «کامنت» تا فعالیت‌های مستقل خواننده این گروه

  • کد نوشته: 176155
  • 20 اسفند 1396
  • ۰
  • موسیقی ما – فرزان صوفی: وقتی قرار است با کیان پورتراب که به نوعی مولف و موسس گروه «کامنت» است -یا بهتر است بگوییم بود- گفت‌وگو کنی، شاید اولین سوالی که برای هر کس پیش می‌آید این باشد که بالأخره سرانجام این گروه چه شد؟ سوالی که نزدیک به دو سال است بی‌جواب مانده و […]

    از سرانجامِ گروه «کامنت» تا فعالیت‌های مستقل خواننده این گروه
  • موسیقی ما – فرزان صوفی: وقتی قرار است با کیان پورتراب که به نوعی مولف و موسس گروه «کامنت» است -یا بهتر است بگوییم بود- گفت‌وگو کنی، شاید اولین سوالی که برای هر کس پیش می‌آید این باشد که بالأخره سرانجام این گروه چه شد؟ سوالی که نزدیک به دو سال است بی‌جواب مانده و هر از گاهی در گوشه و کنار صفحات مجازی و مطبوعات، جواب‌های گنگی به آن داده می‌شود.

    کیان پورتراب که به شکل جدی دغدغه خلق کردن دارد، از یک جایی به بعد تصمیم می‌گیرد سیلقه شخصی‌اش را که به سمت نوع دیگری از موسیقی رفته بود، دنبال کند و بر همین اساس شروع به ساخت و انتشار قطعات آلبوم جدیدش می‌کند که تا امروز پنج قطعه از آن را منتشر کرده است. او البته به همین آلبوم بسنده نکرده و -همان‌طور که از تیتر این گفت‌وگو برمی‌آید- به نظر می‌آید شکل انفرادی کار کردن بیشتر به مذاقش خوش آمده و کار دو آلبوم دیگر را هم که یکی با کلام انگلیسی است و دیگری فارسی، هم‌زمان پیش می‌برد.

    در این گفت‌وگوی مفصل درباره مباحث مختلفی با این هنرمند صحبت کردیم؛ از مسیری که معتقد است آن را درست انتخاب کرده و پروژه‌های شخصی‌اش تا موسیقی و خواننده‌های پاپ و البته سوالی که ابتدای همین متن به آن اشاره شد؛ بالاخره تکلیف گروه «کامنت» و مخاطبانش چیست؟

    ***

    • * کیان! تو حدود هشت سال گروه «کامنت» را در سبک آلترناتیور راک پیش بردی اما در ادامه تصمیم گرفتی به سمتی بیایی که نسبت به آن، بیشتر به موسیقی پاپ تَنه می‌زد. می‌خواهم بدانم چه اتفاقی افتاد که یکدفعه چنین تصمیمی گرفتی؟ به هر حال «کامنت» موسیقی پاپیولاری نداشت.

    با این حرفت مخالفم چون مخاطب موسیقی پاپ-راک در دنیا هم فقط کمی کمتر از موسیقی پاپِ جدی است. البته موسیقی من هم برای این‌جا پاپیولار نیست و در دنیا چنین ویژگی دارد.

    • * موسیقی پاپ-راک در دنیا ممکن است به چنین مخاطبی دست پیدا کرده باشد اما در ایران هنوز این اندازه مخاطب ندارد. مثلاً «کامنت» هیچ وقت در سالنی مثل میلاد روی صحنه نرفت. مخاطبان جدی و پیگیری داشت اما برای مردم ما پاپیولار نبود. می‌خواهم بدانم آنچه که باعث شد به این سمت بیایی، شرایط اجتماعی و نوع تفکرت بود یا سلیقه‌ات تغییر کرد؟ یا اصلاً می‌خواستی با این کار بیشتر شنیده شوی؟

    واقعاً سلیقه شنیداری من بود که باعث شد به این سمت بیایم. وقتی به سمت پروداکشن و تنظیم‌کننده بودن می‌روی، جنس صداهایی که در قالب یک قطعه می‌شنوی، برایت اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و همین باعث می‌شود من به این موضوع که، این نوع صداها را مثلاً در سبک الکترونیک نیوایج بهتر از راک می‌شنوم، دقت بیشتری کنم. در سبک راک یک تعداد از افراد دور هم جمع می‌شوند و اثری را ضبط می‌کنند که در نهایت برآیند ایدئولوژی و انرژی آنها منتشر می‌شود که این شیوه برای من ماهیت پروداکشن ندارد.

    ترجیح من این است که همه چیز تحت کنترلم باشد و این اتفاق برای من در پاپی می‌افتد که بیشتر به سمت پاپ مدرن و اَمبینت میل می‌کند. شاید مشابه سبکی که الان کار می‌کنم بتوان به «لاندن گرامر»، «فرکچرز»، «Zola Blood»، «lanks»، «Fhin» و خیلی از گروه‌های دیگر که این‌جا شناخته شده نیستند اشاره کرد.

    • * می‌خواهم بدانم کیان پورترابی که یک دوره با سیروان خسروی همکاری داشته…

    البته همکاری به شکل جدی نبود، موقعیتی به وجود آمد که من هم ناگهان وارد آن شدم!

    • * منظور این‌که تو مدتی هر چند کوتاه- به حوزه پاپ ورود کردی، اما تصمیم گرفتی همان دایره کوچکتر «کامنت» را ادامه دهی و الان باز آن را کوچکتر و شخصی‌تر کرده‌ای و سراغ کارهای مینیمال و اَمبینت رفته‌ای.

    ببین، در دنیا بعد از پاپ‌هایی شبیه «جاستین بیبِر» و «سیا» که به لحاظ مخاطب در رده اول هستند، یک‌سری گروه‌های الکترونیک پاپ قرار گرفته‌اند. به نظرم موج این شکل از موسیقی‌ها در ایران راه نیفتاده و تا آن حد شناخته شده نیست وگرنه در دنیا خیلی محبوب است.

    • * الکترونیک پاپ، بله؛ اما به نظرم موسیقی تو زیرشاخه‌ای از این سبک و در واقع کمی خاص‌تر است. الان در ایران هم هنرمندان موسیقی پاپ دارند سعی می‌کنند کارهای الکترونیک وارد آثارشان کنند که کار تو با آنها فرق می‌کند.

    خب چه مثالی در ایران داریم که الان این سبک را کار می‌کند و من زیر شاخه آن محسوب می‌شوم؟

    • * شاید بتوان به سیروان خسروی اشاره کرد.

    سیروان به این سبک نزدیک است اما پاپ‌تر است. شاید موزیکی که او الان دنبال می‌کند، تنه بیشتری به موسیقی پاپ-راک بزند. ملودی وکال‌های ایرانی‌تر و سلیقه شنیداری پاپ‌تری برای تولید موسیقی دارد که البته من هم خیلی دوست دارم اما سلیقه من فعلاً کمی الکترونیک‌تر است.

    • * خودت نخواستی در فضاهایی شبیه به سیروان که مخاطب در آن پررنگ‌تر است، فعالیت کنی؟

    اصلاً بگذار بگویم چه شد که من به گروه سیروان ملحق شدم؛ قرار بود آلبوم سوم ما منتشر شود و بچه‌های گروه یعنی اشکان آبرون، نیما رمضان و بردیا امیری در گروه سیروان ساز می‌زدند. من هم در گروه دائماً برای عقب بودن کارها اعتراض می‌کردم. بچه‌ها به من گفتند ما فعلاً نمی‌رسیم چون دائماً سر اجرا هستیم و خواستند که من به آنها ملحق شوم. سیروان هم خواست که به گروه آنها بپیوندم و همین شد که یکدفعه دیدم روی استیج در حال ساز زدنم.

    چون دیدم سیروان آدم جالبی است و موزیک‌هایش هم قابل احترامند و حتی برای این‌که بتوانم شرایط مالی‌ام را کمی ثبات بدهم، یک‌دفعه وارد این جریان شدم؛ مثل همکاری همه نوازنده‌ها. البته مشخص بود که خیلی زود تمام می‌شود چون شخصاً آدم این کار نبودم.

    اگر کسی بهم می‌گفت لهجه داری، سریع گارد می‌گرفتم و می‌گفتم کجای این کار لهجه دارد؟!

    • * به فضایی که در حال حاضر در آن فعالیت می‌کنی بپردازیم. فضایی که آن را مینیمال و اَمبینت می‌خوانی. می‌خواهم بدانم اصلاً از نظر تو مینیمال یعنی چه؟

    من سبک‌شناس خوبی نیستم چون همانطور که گفتم اهمیت زیادی ندارد اما به نظرم الان مینیمال یعنی استفاده بیشتر از سکوت. در واقع استفاده با دقت از صداها و بیشتر جا دادن سکوت در موسیقی. اما سبک آلبوم جدیدم فکر می‌کنم بیشتر الکترونیک-پاپ باشد.

    • * چه فیدبکی از کارهای جدیت گرفته‌ای؟ توانسته‌ای مخاطب‌هایی که داشتی را همراه کنی یا مخاطب جدید پیدا کرده‌ای؟

    احساس می‌کنم مسیرم را درست انتخاب کرده‌ام…

    • * فکر می‌کنی مخاطب‌های «کامنت» همراهت هستند؟

    به نظرم ۹۰ درصد آنها همراه شده‌اند. فکر می‌کنم کسی که بی‌تعصب موزیک گوش کند، می‌تواند با من همراه شود.

    • * هر موزیسینی یک تصویر کلی از مخاطبش دارد که می‌تواند تا حدی جهت او را مشخص کند؛ مخاطب‌های تو در تعیین جهتی که جدیداً برای خودت مشخص کرده‌ای نقش داشتند؟

    اول از همه این‌که مطمئن باشید برای خاص‌ترین نوع موسیقی هم، مخاطب مهم است و اگر آن را انکار کنی، از واقعیت فرار کرده‌ای؛ اما مخاطب اولویت اول نیست. تو در یک محیط، با آدم‌هایی با یک‌سری خواسته‌ها و نیازهای اجتماعی زندگی می‌کنی که اگر بخواهی فقط برای خودت زندگی کنی، خودت را هم گم می‌کنی. من نظرات مخاطبانم را می‌شنوم و برای کارهای بعدی از آنها ایده می‌گیرم. مثلاً وقتی می‌گویند قطعه «تکه‌ها» را از «دلسرد» بیشتر دوست داشته‌اند، متوجه می‌شوم که مردم دوست دارند بیشتر موزیک‌های مدرن‌تر بشنوند تا حسی‌تر. معمولاً در این حد پیشنهادها را بررسی می‌کنم.

    • * تو در کارهای جدیدت به لحاظ نوع ادای کلمات هم تغییر کرده‌ای و در واقع کمتر با آن لحن انگلیسی در کارهایت مواجه می‌شویم.

    البته این روند در «کامنت» هم در حال طی شدن بود که از اولین آلبوم گروه تا آخرین آهنگ آن، یعنی «بیداری ما» هم مشهود است. داشتم کم‌کم به این نقطه می‌رسیدم که من می‌توانم با حفظ آن کاراکتری که اول برایم گنگ بود و به مرور ویژگی‌های خاص خودش را پیدا کرده بود، لحن خواندنم را تغییر دهم. البته خودم متوجه این لهجه نمی‌شدم و اگر کسی بهم می‌گفت تو لهجه داری، سریع گارد می‌گرفتم و می‌گفتم کجای این کار لهجه دارد؟! در صورتی‌که وقتی الان آن را می‌شنوم، با خودم می‌گویم من چرا این‌شکلی می‌خواندم؟! دلیلش هم این بود که مسیر گنگ بوده و بخش شنیداری من اصلاً فارسی نبوده است. اما الان دیگر آن کاراکتر برایم شکل گرفته و این موضوع از آخرین ترک‌های «کامنت» هم  مشخص است.

    • * اصلاً به نظرت آن شکل خواندن اشتباه بود؟

    بله. البته خیلی‌ها به من می‌گویند که اصلاً راز موفقیت «کامنت» همان شیوه خواندن بوده است؛ چراکه جای کشف برای آدم‌ها می‌گذاشت. اصلاً شایعه شده بود که خواننده این گروه فرانسوی است! ولی به نظر من فن بیانی که باید در ادای کلمات داشته باشی، با لحن و کاراکتر متفاوت است.

    • * بله چون زبان فارسی با الگوی صوتی زبان انگلیسی بیان می‌شد.

    الان هم ملودی‌هایم ایرانی نیستند اما به نظرم از این بابت اصلاح شده‌اند. البته ما هم دیگر خیلی در ایران روی این موضوع که باید همان بار اول شعر را متوجه شویم، تعصب داریم. در صورتی‌که آن‌طرف اصلاً این‌طور نیست…

    • * خب ما به دلیل ریشه‌های عمیق ادبیاتمان، خیلی کلام محور هستیم.

    بله اما این موسیقی است نه ادبیات؛ در واقع ادبیات به شکل‌گیری یک موسیقی باکلام کمک می‌کند اما ما آن‌قدر به این بخش بها داده‌ایم که یادمان رفته خواننده اختیار دارد هر جور که می‌خواهد بخواند، همان‌طور که مخاطب اختیار دارد به یک اثر گوش نکند. ببین، آن‌طرف مخاطبان باید دفترچه آلبوم‌ها را جلویشان بگذارند تا متوجه شعر شوند ولی این‌جا کمی تعصب زیاد است. البته اشعار پاپ‌های مارکتی در آن‌طرف هم خیلی واضح هستند اما نباید فراموش کنیم که این داستان، اصل نیست. یعنی تو نمی‌توانی آرتیست را به دلیل ناواضح خواندن زیر سوال ببری؛ هر چیز بی‌قاعده‌ای می‌تواند وارد هنر شود.

    مسیر پر پیچ و خم «کامنت»؛ از گذشته تا امروز

    • * می‌خواهم مسیر گفت‌وگو را به سمت ده سال پیش ببریم؛ یعنی سال ۸۶ که گروه «کامنت» در کنار نوازندگان طراز اولی شروع به فعالیت کرد. این گروه در آن دوره با چه الزام و تحت چه شرایطی شکل گرفت؟

    بگذار از قبل از آن شروع کنم؛ اصلاً آمدنم به سمت موسیقی به این دلیل بود که گیتار پسر دایی‌ام خانه ما جا ماند و من هم آن را برداشتم و با اعتماد به نفس شروع به ساختن آهنگ کردم…

    • * چند سالت بود؟

    حدوداً ۱۶ ساله بودم. یک‌سری موزیک‌های فان می‌ساختم و آنها را اجرا می‌کردم اما یکی از آنها را ترکیبی از موسیقی شوخی و جدی ساختم که مورد استقبال واقع شد و من هم دیگر بخش جدی ماجرا را ادامه دادم. همیشه دغدغه ساختن داشته‌ام؛ خلق کردن چیزی که جایش خالی است. آن دوره (مثل همین الان) دوست داشتم بر اساس موزیک‌های غیرایرانی که می‌شنیدم، یک‌سری موزیک با کلام فارسی در همان سبک‌ها بسازم. به جایی رسید که به شکل آماتور به استودیو (کرگدن) می‌رفتم و کارهایم را ضبط می‌کردم. کارم کمی جدی‌تر شد و چند نفری مثل کاوه رمضان‌زاده و همایون مجدزاده گفتند آثار جالبی هستند و باید آنها را ادامه دهم.

    • * آن قطعات را منتشر هم کردی؟

    نه. از بین سه، چهار آهنگ اولی که ساختم، فقط قطعه «هی تو» را منتشر کردم که جزء آلبوم اول «کامنت» بود. در این بین با نیما (رمضان) آشنا شدم و او هم در قطعاتی که ساخته بودم ساز زد. قرار گذاشتیم اجرای کافه‌ای داشته باشیم که البته این کار را نکردیم. کار پیش رفت و جدی‌تر شد و کم‌کم برای گروه اسم پیدا کردم…

    • * از همان زمان دوست داشتی در سبک راک فعالیت کنی؟

    از همان زمان که شروع به گوش کردن موزیک با دقت بیشتری کردم، انتخاب اولم موسیقی راک بود…

    • * یعنی اگر به جای گیتاری که خانه شما جا ماند، مثلاً تمبک جا مانده بود، به سمت موسیقی ایرانی می‌رفتی؟

    من با چیزی که از خودم سراغ دارم راهم را پیدا می‌کردم و ملودی می‌ساختم ولی مطمئناً درامر نمی‌شدم.

    • * بگذار سوالم را این‌طوری بپرسم؛ در واقع ارتباط با موسیقی راک پیش از برخوردن با گیتار در تو وجود داشته است؟

    گیتار باعث شد خلوتی پیدا کنم تا بتوانم ایده‌هایم را پیدا کنم. همان‌طور گه گفتم، از زمانی‌که جدی‌تر به موسیقی گوش دادم، به سمت راک رفتم و چون گوشم در این مسیرم تقویت شد، علاقه و مسیرم هم به همان سمت رفت. ولی نسبت به سبک، واقعاً بی‌تعصب هستم؛ خیلی‌ها به من می‌گفتند تو که موسیقی راک کار می‌کردی، پس چرا به سمت پاپ آمدی؟! من بی‌اهمیت‌ترین بخش در موسیقی را سبک می‌دانم؛ سبک فقط آرایش برای ایده‌ای است که در سر داری.

    • * به نظرم تا این حد هم نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود؛ به هر حال هر کس بنا به سبکش، مخاطب‌های متفاوتی را به سمت خود جذب می‌کند و اگر قرار باشد هر کاری که دلش خواست انجام دهد، ممکن است دچار بی‌هویتی شود.

    منظورم این نیست که یکدفعه سنتی بخوانم! آن محدوده حرکتی فقط کمی بالا، پایین می‌شود. الان هم ملودی‌ها و ساختار موسیقی من شبیه قبل است، فقط آرایش لایه بیرونی موزیک را تغییر داده‌ام که آن هم به دلیل تغییر سلیقه‌ام است؛ نه برای این‌که کارم بیشتر بین مردم بگیرد.

    • * برگردیم به همان مسیر شکل‌گیری گروه «کامنت».

    طبیعتاً گروه داشتن در بیست سالگی خیلی جذاب است؛ یک روز نیما (رمضان) و سیاوش رمضان‌زاده و سهراب یکدفعه من را داخل اتاق کشیدند و در را هم بستند؛ حالا من فکر کردم چه اتفاقی افتاده! گفتند پایه‌ای یک گروه تشکیل دهیم؟ من هم آن زمان تازه داشتم وارد موسیقی می‌شدم و با هیجان با این کار موافقت کردم. ولی وقتی سن و سال آدم بالاتر می‌رود، شروع به محاسبه کردن می‌کند و کار گروهی سخت می‌شود.

    ما آن زمان فقط پیش رفتیم و دنبال این نبودیم که برنامه خاصی برای کارهایمان بچینیم. آنقدر کارهایم روی هم تلنبار شده بود که آلبوم دوم‌مان هم تأمین بود. برای آلبوم سوم هم باز ترکیبی از قطعات قدیمی و دو ترک جدید ساخته بودیم.

    • * خیلی از گروه‌های راک -حتی در دنیا- وقتی می‌خواهند کارشان را شروع کنند، به سمت کاور کردن می‌روند اما شما اما به این سمت نرفتید.

    من کاور کردن را خیلی دوست ندارم. کاور کردن بهترین راه برای یادگیری است چون کنارت یک نمونه ایده‌آل داری و می توانی توانایی‌ات را با آن مقایسه کنی؛ اما دغدغه من خلق کردن است. با این مدل کار کردن، نخواستم خیلی حرفه‌ای هم به سمت ساز بروم چون دیدم وارد چهارچوب و اصولی می‌شود که من از آن چهارچوب فراری‌ام؛ برای همین ساز زدن را فقط در حدی که کارم را راه بیاندازد بلدم.

    من یک نفرم و اعضای «کامنت» هم سکوت کرده‌اند، پس شما هم به این تصمیم احترام بگذارید

    • * در این سال‌ها ثابت شده که گروه‌های موفق معمولاً اعضای مشخصی دارند که با ممارست پیش می‌روند و برای «کامنت» هم تقریباً این اتفاق افتاد و مخاطبش را هم پیدا کرد. در چنین شرایطی چه اتفاقی می‌افتد که دیگر ادامه پیدا نمی‌کند؟ اصلاً الان چیزی به نام «کامنت» وجود دارد یا نه؟

    ما در این گروه پنج نفر هستیم و من نمی‌خواهم به تنهایی درباره آن اظهار نظر کنم؛ همه ما با هم معاشرت داریم اما جواب همه گنگ است و در این مورد سکوت کرده‌اند چون الان زمان مناسبی برای آن نیست. در واقع نمی‌خواهیم کورسویی که در یک اتاق تاریک باقی مانده را هم خاموش کنیم.

    • * کیان، تو پیش‌تر درباره اهمیت مخاطب صحبت کردی. الان این سوال پیش می‌آید که کسی که در این سال‌ها «کامنت» را شناخته و به آن علاقه پیدا کرده، نباید بداند تکلیفش چیست؟

    از هر سمتی که به این موضوع نگاه می‌کنم، یک منطقی برای این اتفاق وجود داشت. یکی از آنها این است که گروه اصلاً زمانی می‌تواند به کارش ادامه دهد که یک لیدر یا پرودیوسر بالا سرش باشد و برایش تعیین تکلیف کند و هر کس هم بخش مربوط به خودش را انجام دهد. ما این لیدر را نداشتیم و وظایف را بین خودمان تقسیم کرده بودیم. معمولاً در ابتدا همه هم با یک متانتی این کار را شروع می‌کنند اما از یک جایی به بعد ماجرا به هم می‌ریزد.

    موقعیت دیگر این است که به درجه‌ای از پول‌سازی برسی که در نتیجه اعضا به دلیل این موضوع به سکوت نزدیک شوند و آلبوم‌های گروه را منتشر کنند -که البته این اتفاق در گروه‌های امروزی زیاد می‌افتد- یا این‌که اصلاً من از اول آدمِ گروهی کار کردن نبوده‌ام؛ من آهنگ می‌ساختم، خودم خواننده بودم، ترانه‌ها را می‌گفتم و دید تنظیم هم داشتم. خب کسی که تا این حد می‌خواهد در تمام اتفاقات یگ گروه پنج نفره دخالت و نقش داشته باشد، شاید از اول نباید به شکل گروهی کار کند. یا این‌که شاید اعضای آن گروه باید به این میزان از  پذیرش برسند که به حرف مولف کار به چشم سرکوب ایده‌های خودشان نگاه نکنند.

    یک عده می‌گویند به مخاطب احترام نمی‌گذاری و موضوع را مطرح نمی‌کنی؛ وقتی من یک نفرم و تصمیم همه هم سکوت کردن است، شما هم به این تصمیم احترام بگذارید. ما به یک‌سری مشکلات کاری خورده بودیم و معاشرت نداشتیم اما الان دو سال از آن ماجرا گذشته و گذر زمان باعث می‌شود این معاشرت‌ها دوباره سلامتش را به دست بیاورد. اصلاً این زمان دادن شاید باعث یک خروجی جدید در گروه شود.

    الان هم که گاردها از بین رفته و می‌توانیم منطقی فکر کنیم، می‌بینم که طبیعی است وقتی من دائماً به درامر یا هر کس دیگری بگویم چطور بنوازد و روی هر چیزی نظر داشته باشم، آن آدم با خودش فکر کند که پس او کجای داستان ایستاده؟! همین اتفاق باعث ایجاد فاصله می‌شود. غیر از این هم باشد، من از یک جایی به بعد می‌بُرم چون من آدم کم ایده‌ای نیستم و در واقع به اندازه یک پنجم از گروه نبودم، برای همین می‌خواهم ایده‌های خودم را پیاده کنم…

    • * یعنی از یک جایی به بعد، ایگوی موجود نمی‌گذارد کار پیش برود.

    موضوع ایگو نیست. تو یک کاری را انجام می‌دهی، اما سهمت یک پنجم از آن داستان نیست. در واقع به اندازه نصفِ گروه زمان صرف می‌کنم و آهنگ می‌سازم اما از یک جایی به بعد به این فکر می‌کنی که بقیه هم باید کنارت باشند اما آنها انگیزه تو را ندارند چون مولف اصلی نیستند. خب مگر من از کجا تأمین می‌شوم که راضی باشم این روند را ادامه دهم؟ یا مثلاً چرا آرین (کشیشی) باید راضی باشد که من دائماً بگویم فلان قسمت را ساده بزن؟! از یک جایی به بعد به نقطه‌ای می‌رسی که دیگر نمی‌توانی کار کنی. پول‌سازی خیلی جدی هم نداشتیم و پروژه متوقف شد.

    • * تازه با این‌که «کامنت» جزء گروه‌های موفق این سبک محسوب می‌شد.

    بله. اما داستان این است که این کار خیلی جرئت می‌خواهد. فکر کن بیایم و وسط یک عده خودم را به عنوان گروهی که خیلی هم معروف نیست معرفی کنم و بگویم کار ما راک فارسی است و تازه بعد از کلی انتقاد که چرا خواننده با لهجه انگلیسی می‌خواند، به یک جایی برسی و بعد از آن گروه بیرون بیایی و خالی شوی و دوباره بخواهی خودت را پرزنت کنی! دائماً در مقام مقایسه قرار می‌گیری! این کار را هر کسی نمی‌کند. اگر من کمی شخصیت محافظه‌کاری داشتم، می‌گفتم چهار تا از بهترین نوازنده‌های ایران کنارت ساز می‌زنند دیگر، حالا تو کوتاه بیا و با سیاست جلو برو. ولی نداشتم و همیشه دغدغه‌ام این بوده که چیزی که می‌خواهم را ارائه کنم.

    • * خب کارهای شخصی تو با «کامنت» هم متفاوت است.

    اگر دیده باشید، کارهایی که نیما (رمضان) در پیج شخصی‌اش می‌گذارد هم هم‌سو با من است یعنی اگر همین‌طور ادامه می‌دادیم، حداکثر تا یک سال دیگر با «کامنت» به سمت موسیقی الکترونیک می‌رفتیم. سلیقه‌ها هم در حال تغییر است و الان دیگر در دنیا موسیقیِ راک وجود ندارد چون ایده‌هایش به انتها رسیده و همه در حال ترکیب کردن آن هستند.

    • * یعنی تو هم موافقی که موسیقی راک در دنیا در حال تمام شدن است؟

    آره در همه جای دنیا راک در حال ترکیب شدن با سبک‌های دیگر است. مثلاً مِینارد (خواننده گروه تول) بیشتر با «پوسیفر» آهنگ منتشر می‌کند تا بخش الکترونیک کار را هم تقویت کند. به نظرم دیگر برای موسیقی راک در دنیا به تنهایی حرفی نمانده و به جایی رسیده که از طریق ترکیب شدن با یک‌سری اتفاق دیگر باید به سمت مسیر جدیدی برود.

    حرفم این است که یکدیگر را راحت بگذاریم. وقتی من انتخاب می‌کنم که تنهایی کار کنم، مطمئناً آرامشم در این راه است که آن را انتخاب می‌کنم. اگر بخواهم طبق حرف‌های دیگران در آن شرایط بمانم، خودزنی کرده‌ام دیگر. چرا ما بدون هیچ بحثی از هم جدا می‌شویم؟ چون آرامش‌مان را در جای دیگری پیدا می‌کنیم. خانه اول من در حال حاضر جایی است که تنها کار می‌کنم. باید اجازه بدهیم این آرامش را همه آدم‌ها -در هر شغلی که فعالیت می‌کنند- در زندگی‌شان داشته باشند. من به ذاته آدم کنترل‌گری هستم، البته خیلی از آرتیست‌های موفق هم این‌گونه بوده‌اند و در واقع ضعف محسوب نمی‌شود.

    • * خب این کنترل‌گری نیاز به یک‌سری توانایی هم دارد. باید به حد استانداردی از توانایی در بخش‌های مختلف رسید که بتوان به تنهایی این کارها را انجام داد. فکر می‌کنی این حد از توانایی را داری؟

    به آن نقطه رساندمش. من از دور با تمام این اتفاقات آشنایی داشتم. در واقع همه ما با هم رشد کردیم، یعنی نیما (رمضان) گیتاریست بهتری شد، من آهنگساز بهتری شدم و تنظیم را در کنار اشکان (آبرون) بهتر درک کردم و رسیدم به نقطه‌ای که اگر قبلاً کنار اشکان می‌نشستم و می‌گفتم فلان کار را بکن، الان دیگر خودم آن را انجام می‌دهم. الان به نقطه‌ای رسیده‌ام که می‌توانم تنها کار کنم. مثلاً گاهی به علیرضا ریاضی می‌گویم تو در بیت از من قوی‌تر هستی؛ این صداها را تو انتخاب کن. منظور این‌که منیت ندارم که باید خودم همه کارها را انجام دهم. می‌توانی تا یک جایی پیش بروی و از آدم‌هایی که فکر می‌کنی می‌توانند به تو کمک کنند، به اندازه نیازت -و نه بیشتر- کمک بگیری.

    انتشار آلبوم‌های جدید!

    • * کمی هم درباره جریان موسیقی این روزهای ایران صحبت کنیم؛ وضعیت آن را چطور می‌بینی؟

    به نظرم باید به لحاظ سبکی، تنوع بیشتری داشته باشیم. فکر می‌کنم خیلی از کسانی که الان کار می‌کنند،  استاندارد هستند.

    • * به موسیقی پاپ هم گوش می‌کنی؟

    بله. به نظرم از لحاظ تنظیم‌ها معقول است. مثلاً «ماکان بند» را شنیده‌ام که به نظرم ملودی شیرینی داشتند. تنظیم امیرمیلاد هم جزئیات جدی ندارد اما تمیز و درست است. بابک جهانبخش خوب می‌خواند. شعرهای مرتضی پاشایی هم خوب هستند، محمد علیزاده هم ترک‌خوان درستی است. خب چرا باید با تعصب بگویم بد هستند؟! مشکل این‌جا است که ما باید موسیقی متنوع‌تری بسازیم. آن‌قدر در اتفاقات موسیقایی فقیریم که به نظرم افتادن این اتفاق‌ها -حالا چه بد و چه خوب- اهمیت دارد.

    • * در بخش پاپ که تقریباً روزی یک خواننده متولد می‌شود!

    ما پاپ را فقط یک ژانر تعریف کرده‌ایم؛ پاپ ترکی یا یونانی یا پاپی که چهل سال پیش داشتیم. اما سبک پاپ خیلی گسترده است و ما آن را بی‌خیال شده‌ایم.

    مشکل این‌جا است که آرتیست‌های ما تمام سبک‌های دنیا را حتی در پاپ رها کرده‌اند و فقط به همین شکل کار تولید می‌کنند؛ یعنی شکلی که با شنیدن بخش کوتاهی از یک قطعه، نه هویت و کاراکتر موسیقی را که باید مختص یک نفر باشد می‌فهمی و نه خواننده هویت جدایی دارد. این موضوع در ادبیات و ترانه اثر هم باید وجود داشته باشد. مثلاً باید مفهوم دوست داشتن از زبان یک خواننده، با خواننده دیگر تفاوت داشته باشد؛ این یعنی تعریف درست شخصیت یک آرتیست که امضای خودش را دارد.

    تا وقتی که هنرمندان به جای این‌که تشنه هیت شدن باشند، به دغدغه‌های هنری خودشان فکر نکنند، این مشکل وجود خواهد داشت. دوست دارم همه ما به این سوال پاسخ دهیم که آیا از روز اول عاشق موسیقی بودیم یا یک بیزینس بساز بفروشی؟ اما در کل من می‌گویم هر اتفاقی که بیفتد مثبت است. ببین، یک گروه می‌آید و شروع به کندن تونل می‌کند و دو متر پیش می‌رود ولی دیگر زورش نمی‌رسد و مردم هم به او فحش می‌دهند، او هم بر می‌گردد و تمام می‌شود. اما نباید فراموش کنیم که آن تونل دو متر پیش رفته؛ حتی در مسیر غلط اما بالأخره ته این تونل باز می‌شود و به جایی می‌رسیم که پر از گروه با ایده‌های مختلف هستیم.

    برای همین است که نظرم نسبت به این اتفاق‌ها مثبت است؛ حتی اگر بدترین موزیک منتشر شود. اصلاً بگذار مردم هم فحش بدهند و به این ترتیب بدمان هم برای مردم مشخص شود. تا زمانی که بخواهیم به شکل صفحه سفید پیش برویم و بگوییم این‌ها خوب نیستند پس باید حذف شوند و فقط یک عده کار کنند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

    • * برای سوال پایانی هم از آلبوم جدیدت بگو؛ تا الان پنج قطعه از آن را منتشر کرده‌ای، این آلبوم کِی قرار است منتشر شود؟ و این‌که آیا نامش مشخص شده است؟

    بله. البته الان آدم‌ها دیگر حوصله شنیدن یک پیکیج ندارند. تو در واقع ده ثانیه فرصت داری تا مخاطب را جذب کنی که این اتفاق در آلبوم به دست نمی‌آید؛ مگر آنهایی که تو را دنبال می‌کنند و دوست دارند از تو یک آلبوم بشنوند. نام آلبوم را «این سمت» گذاشته‌ام که پنج قطعه آن منتشر شده و با اضافه شدن شش قطعه دیگر، احتمالاً اردیبهشت یا اواخر فروردین سال آینده به بازار موسیقی می‌آید و بعد از آن هم کنسرت‌هایش را برگزار می‌کنیم.

    • * البته تو پروژه‌های جانبی دیگری را هم در کنار این آلبوم پیش می‌بری؛ نمونه آن هم قطعه‌ای که جدیداً با میلاد درخشانی منتشر کرده‌ای.

    بله، من پروژه‌های جانبی زیادی دارم و مشغول کار روی یک آلبوم انگلیسی هستم که از هشت سال پیش ایده آن را در سر داشتم. هم‌زمان در حال ساختن آلبوم دوم با کلام فارسی هم هستم. همانطور که اشاره کردی، در کنار این‌ها یک‌سری ایده هم با میلاد (درخشانی) داریم که شاید بخواهیم آنها را در قالب یک آلبوم EP منتشر کنیم.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *