اینجا گرگان است… در دامن این شهر ایستادهترین درخت موسیقی سبز شد… اینجا گرگان است… «محمد رضا لطفی» همین جا به دنیا آمد… همین جا بالید… همین جا ماندگار شد و در خاک گرم همین شهر روح سرکش و قلندرش آرام گرفت..
اینجا گرگان است… «بهزاد» خوانندهی خوش صدا و پرخاطرهی سالهای آغازین دههی شصت حالا آمده اینجا تا با یادآوری آنچه که از میراثِ بزرگان موسیقی دارد، دل مردم را سبز کند… اینجا گرگان است… پسِ هر اتفاق موسیقی باید با یاد محمدرضا لطفی شروع شود که شد.
سالن خوب و آبرومند شهر تاریک است و صحنهپرداز، سن را با سلیقهی خوشرگش طراحی کرده. سالن پر شده از مردمی که آمده اند تا موسیقی خوب بشنوند. نوازندهها یک به یک میآیند و مینشینند روی صندلی درست روبه روی مردم… پوپیترها برگهایی از موسیقیهای پرخاطره را روی دست خود نگه داشتهاند. گروه قطعهای درخشان از ماندگارهای موسیقی اجرا می کند. «بهزاد» از پشت صحنه میآید و مردم که یادگار داریوش رفیعی و کوروس سرهنگ زاده را می بینند یکپارچه بلند میشوند….
«بهزاد» میراثِ موسیقی کویر است پس ساده و دلنشین می آید. او میداند که براى آمدن و ماندن روى صحنه هیچ وقت نباید دوید پس آرام مىآید. بهزاد همیشه من را به یاد تورج نگهبان، اسدالله ملک، همایون خرم، محمد حیدرى و بزرگان دیگرى مىاندازد که ما، نسلِ شتابزده ودست پاچه حالا سالهاست که پشت سرمان جایشان گذاشتهایم. هرکسى یکجور با موسیقى کنار مىآید، من که وقتى یک موسیقى خوب میشنوم با خودم مهربان مىشوم آنقدر که مىخواهم همه را به مهربانى و لذت آن دعوت کنم.
«بهزاد» روى سن مىآید تا موسیقى مهربانى را براى ما که سالهاست فقط با خاطر و خاطرههایشان دلخوش کردهایم، زنده کند. من نمیدانم شاید ما آخرین کسانى هستیم که زندگى کردن با عشق را با ساختهها و سرودههاى پرویز یاحقى، على تجویدى، اکبر گلپایگانى، ایرج وچند نامِ دیگر در آمیختهایم یا بعد از ما هستند کسانى که عشق را در مسیر سبز ترانههاى درست مىخواهند. حالا که فعلا ما هستیم و دلهامان گرم است به آنچه که موسیقى دانان بى جانشین و فرهنگ ساز سر راهمان گذاشتهاند.
بهزاد براى منِ خاطرهباز همیشه یادآور ترانههاى دلنشین، ملودىهاى ماهرانه، اجراهاى عالى و تنظیمهاى درخشان است. براى من «کوروس سرهنگ زاده» وقتى صدایش روى ساز حبیب بدیعى مینشیند و آن صداى ممنوعه آنگاه که با آرشهى طلایى پرویز یاحقى همراه میشود،همیشه بهترین است و «بهزاد» هم که میراث دار این بزرگان، پس ترانههایى که او براى هر اجرایش انتخاب میکند هنوز هم بر بستر خیال مردم خوشدل روزگار جارى است.
راستى بهزاد را که یادتان است…
تاب بنفشه، زهى عشق، دنیا، نوبت وصل و لقاست، صبح سعادت… را که از یاد نبردهاید. شب گذشته «بهزاد» همراه با شاگردان محمدرضا لطفی روی سن تالار فخرالدین اسعدگرگانی رفت تا بار دیگر خاطرات شیرین و ترانه های دلنشین را در ذهن دوستداران این هنر قدیمی و صمیمی زنده کند. در این برنامه که به دعوت رضا امامیان (از شاگردان مکتبخانه لطفی) و آموزشگاه سرنا برگزار شد، قطعاتی از ساختهها و سرودههای جهانبخش پازوکی، همایون خرم، محمد حیدری، تورج نگهبان، مجید وفادار، کریم فکور،مسعود حسنخانی و چند قطعه موسیقی فلکلور کرمانی و خراسانی اجرا شد. خدایا تا به کی… دنیا… گلنار… زهره… زهی عشق… تاب بنفشه… اسب کرنگ… یک نفس ای پیک سحری و چند ترانه ی دلنشین دیگر قطعاتی بود که بهزاد با همراهی فرزاد محمد زاده (نوازنده تار و سرپرست گروه)… رضا امامیان (نوازنده سنتور)… شهریار بهزادپور (نوازنده سازهای کوبه ای)… مهدی ولی زاده (نوازنده نی)… پویا خوشبین (نوازنده عود) و سیدعرفان رفیعی (نوازنده کمانچه) هنرمندان همراه بهزاد در کنسرت شهر گرگان بودند.
مهدی بهزادپور که در بین دوستداران موسیقی دههی شصت با عنوان «بهزاد» شناخته میشود، فراگیری موسیقی را از کودکی نزد دایی خود «کوروس سرهنگ زاده» آغاز کرد و کمی بعدتر نزد محمود کریمی رفت. بهزاد در سالهای پایانی دههی پنجاه به رادیو راه پیدا کرد و در آنجا همراه با بزرگانی چون همایون خرم و اسدالله ملک،مجتبی میرزاده، فخری ملک پور قطعاتی را به یادگار گذاشت. تاب بنفشه، زهی عشق، چراغی، از علی دارم، دنیا و بازخوانی چند ترانه که پیش تر با صدای داریوش رفیعی اجرا شده در کارنامه ی هنری این خواننده اهل بم وجود دارد.
بهزاد پس از یک وقفهی بیست ساله به عرصه ی موسیقی باز گشته و قرار است پس از کنسرتهای موفق بم، کرمان، و گرگان در شهرهای دیگر هم روی صحنه برود.
دیدگاهتان را بنویسید