چند روز قبل «محمد معتمدی» اثری در صفحه اینستاگراماش منتشر کرد که در آن، با یکی از بزرگترین خوانندگان معاصر ایران همخوانی میکرد؛ «کوروس سرهنگزاده» که سالهای متمادی است فعالیتی رسمی در عرصهی موسیقی نداشته و حالا سالها است که در خانهی خود در کرج، به انزوایی خودخواسته رفته است. گفتوگوی رسانهای زیادی نداشته و کمتر در محافل موسیقایی حضور دارد. همین همخوانیِ چند دقیقهای اما میتواند نویدبخش اتفاقی خجسته باشد؛ بهخصوص آنکه آوازخوان جوان مدتها است که با خواننده پیشکسوت مشغول مذاکره است تا شاید بتواند بار دیگر او را با دنیای هنر آشتی دهد. امیدی که حالا در دل علاقهمندان موسیقی پررنگ میشود.
- پاریزیای از تبار بم
«بم» عجیب. «بم» تاریخی. «بم» محزون. همان شهری که روزگاری میگفتند شهرتش چنان سر به فلک زد که نامش را گذاشتند: پاریس ایران! «بم» با آن بنای خشتیاش که «هفتواد» ساخت و خودش شد اسطورهی شاهنامه و ملکش اسطورهی جهان. «بم» همان شهری که لرزید و در یک شب، هزاران جان را بیجان کرد. یک شهر و این همه قصه؟ یک شهر و این همه افسانه؟ حالا از «بم» خیلی چیزها رفته است. حالا اسم «بم» که میآید، خاطرهی آن شب لعنتی سرد دیماه تکرار میشود. «بم» شکوه خود را از دست داد. بنای تاریخیاش را. هزاران امید و عشق و آرزو که با آن لرزه زیر خاک شد. «بم»، داریوش رفیعی را از دست داده و ایرج بسطامی را.
حکایت جوانمرگی مردان این شهر هم از آن حکایتهای غریب این سرزمین پر رمز و راز است. با همهی اینها «بم» هنوز مردی را دارد که یادآور شکوه آن شهر دلفریب است. «کوروس سرهنگزاده» -آوازخوان بزرگ و روزنامهنگار قدیمی- اگرچه در پاریز سیرجان متولد شد، اما پدرش و اجدادش همه از بم هستند. خودش میگوید «کرمانیها صدای نسبتاً گرمی دارند.» همین صدای گرم است که سبب شده آوازش برای چندین نسل اینچنین به دلها بنشیند. حق با او است و آن صدای مخملین و حزنانگیز: «نه دیگه این واس ما دل نمیشه»
- کوروس سرهنگزاده کیست؟
«کوروس سرهنگزاده» متولد سیرجان است و از تبار بم. فامیل دور «داریوش رفیعی» بزرگ. او ابتدا روزنامهنگار شد و تا سردبیری «کیهان کودکان» پیش رفت و مدتی هم کارمند ادارهی آمار عمومى و مدیرکل تدارکات سازمان نقشهبردارى کشور بود. اینها اما هیچکدام مانع فعالیتهای پررنگاش در عرصهی موسیقی نبود؛ تنها سبب شد تا گزیدهکارتر باشد. سختگیرتر برای ارائهی هنر و برای همین ماندگارتر. او در عمر هنری خویش با بسیاری از بزرگان موسیقی کار کرد و از همه بیشتر، با «حبیبالله بدیعی» -آهنگساز نامدار و تکنواز برجسته- که اولین بار «شبگرد» را با ترانهای از رحیم معینیکرمانشاهی در مایهی دشتی برای او ساخت و چنان آواز خوانندهی جوان به دل او نشست که این همکاری سیزده سال ادامه پیدا کرد.
بدیعی در گفتوگویی با روزنامهی «کیهان» در سال ۵۴ دربارهی سرهنگزاده گفت: «صدای کوروس بسیار لطیف و شیرین، زیبا و خوشآهنگ است. کوتاه میخواند ولی در همین کوتاهی، ذوق و هنر بسیار نهفته است. غلتها و تحریرهای او چون مرواریدی غلتان بههمپیوسته و مانند آب روان است. من از صدای کوروس محسور میشوم و لذتی بیپایان میبرم که فوق آن متصور نیست.»
همین ترانهی «شبگرد» سخت مورد توجه «داود پیرنیا» (مؤسس و خالق برنامهی «گلها») قرار گرفت و زمینهی همکاری گستردهی او با «رادیو» را فراهم آورد. او به رادیو رفت و در آنجا «غریبى» را خواند. رادیو سرآغاز فعالیتهایش با هنرمندانی چون عبداللَّه جهانپناه، نصراللَّه زرینپنجه، حیدر اسماعیلى و عباس خوشدل شد و در همان زمان، ردیفها وگوشههای آوازی را نزد عبداللَّهخان جهانپناه و نصراللَّهخان زرینپنجه فرا گرفت. سرهنگزاده در طول عمر هنریاش با بسیاری دیگر از آهنگسازان از جمله منوچهر لشگری، فرهنگ شریف و مجید وفادار نیز همکاری داشت و در مراسم افتتاحیه تالار رودکی، با حبیبالله بدیعی و جهانگیر ملک به اجرای برنامه پرداخت؛ برنامهای که با استقبال بسیاری مواجه شد.
«مرتضی حنانه» دربارهاش گفته است: «کوروس، تمرین نمیخواهد. اگر یک بار هم کار را گوش دهد، بهراحتی میخواند.» او البته علاقهاش به تصنیفخوانی است تا خواندن آواز: «من بیشتر ترانههای ضربی میخواندم؛ البته کارهایی در زمینه آواز دارم؛ ولی علاقهام به تصنیف و کارهای ضربی بود. معتقد بودم آواز خواندن یعنی این که کسی بتواند مانند سبک ایرج بخواند و صدا و تحریری مثل او داشته باشد (چون به نظرم بسیار زیبا و دلچسب است) یا بتواند مثل استاد بنان بخواند. شاید برایتان جالب باشد که لقب «تحریرمخملی» بنان را من به ایشان دادم. در یکی از سالگردهای رادیو، ژاله کاظمی از من پرسید «نسبت به صدای استاد بنان چه احساسی دارید؟» گفتم «وقتی چشمانم را روی هم میگذارم و صدای استاد بنان را گوش میدهم، زمانی که ایشان تحریر میزنند، فکر میکنم روی مخمل دست میکشم.»
«سرهنگ زاده» به سوز صدایش شهره است. به تحریرهای خاصش و به استفاده صحیح از حجم صدایش؛ اما اینها تنها او را «سرهنگزاده» نکرده است. او چون دیگر بزرگان آواز این سرزمین، آشنایی عمیقی با شعر داشت. پیش از خواندن شعر، آن را میفهمید و برای همین هم هست که آثارش اینچنین به دل مینشیند. این مسأله، کیمیایی است که تنها اندکی از خوانندگان با آن آشنایی دارند. همین وسواس او در انتخاب و ادای صحیح شعر بود که نتیجهاش شد دهها قطعهی ماندگار چون «باد صبا»، «زهره»، «من شمع شبم»، «زنگ کاروان»و…
«سرهنگزاده» با بزرگترین ترانهسرایان روزگار خویش (چون معینیکرمانشاهی، تورج نگهبان و ایرج نیری) حشر و نشر داشت و بسیاری از قطعاتش برگرفته از آثار این بزرگان بود. این دوستی تا آخرین سالهای حیات «معینی کرمانشاهی» ادامه داشت و بعد از درگذشت او، «سرهنگزاده» دربارهاش گفت: «معینی، شاعری توانا بود که در همه قالب های شعری (مانند مثنوی، غزل و حماسهسرایی) یدی طولا داشت؛ بهویژه کتاب «شاهکار» او که تاریخ منظوم ایران از صدر اسلام است، واقعاً شاهکاری است در شعر و تاریخ. من دوست او بودم که برای من ترانه گفته و بهترین ترانههای ممکن را برای من و دیگر هنرمندان موسیقی سروده است. افزون بر ترانهسرایی، معینیکرمانشاهی -مانند عماد خراسانی، رهی معیری و ابوالحسن ورزی- جزء شاعرانی بود که در میان معاصران، شعرش در حدّ بالای غزلسرایی بود و عالی غزل میگفت. سبک ترانهگویی معینیکرمانشاهی تصویری سرودن داستانها و مضمونها بود و در فضای عاشقانه سطحی ترانه نمیگفت. یاد و نام نیکوی معینیکرمانشاهی همیشه زنده است و نمرده؛ چراکه مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.»
او اما با بازخوانی ترانههای زندهیاد «داریوش رفیعی» دین خود را نسبت به این خوانندهی توانا در اوایل دههی ۴۰ ادا کرد و ترانههایی چون «به سوی تو»، «زهره» و… را خواند. خودش در این باره گفته است: «داریوش با پدرم دوست صمیمی بود و ما با هم نسبت سببی هم داشتیم. او به خانه ما رفتوآمد زیادی داشت. در این رفتوآمدها یک بار به من گفت «شنیدهام صدای خوبی داری کوروسجان! بخوان ببینم.» من هم آوازی خواندم که او گفت «تو باید همین سبک من را بخوانی!» من خیلی از آثار او را بازخوانی کردم؛ اما دو، سه آهنگ را به شکلی کاملاً متفاوت خواندهام. مثلا یک کار را با ۵، ۶ ساز دیگر خواندم یا در قطعه «گلنار»، من میگویم «گلِ ناز، گلنار» اما داریوش میگفت «گلنار، گلنار». اگر دقت کرده باشید من موسیقی ابتدای اثر را هم تغییر دادهام. ضمن اینکه من فکر میکنم این کارها متعلق به هیچکس نیست. مجید وفادار، آهنگساز کارها در آن زمان زنده بود و من از او اجازه گرفته بودم آثار را بازخوانی کنم: گفتم «میخواهم داریوش رفیعی را دوباره زنده کنم.»
- دلی که هنوز برای آواز میتپد
با همین دیدگاه است که آرزوی او، بازسازی آهنگها با ارکسترهای بزرگ است. چون عقیده دارد که این تصنیفها از آثار خوب و باارزش موسیقى سنتى ایران است و باید دوباره مطرح شوند. حالا به نظر میرسد که «محمد معتمدی» میتواند این نقش را برای او ایفا کند. خوانندهای که آوازخوان پیشکسوت دربارهاش گفته است: «محمد معتمدی در حال حاضر اولین صدای آواز ایران است و الان هیچکسی مثل او نمی تواند بخواند. البته چند نفر دیگر هم هستند که خوب میخوانند؛ اما فکر میکنم معتمدی الان از همه سرتر باشد.»
«معتمدی» که در سال ۲۰۱۳ میلادی از سوی رادیو دولتی فرانسه به عنوان موزیسین برگزیده سال انتخاب شده و جایزه فرانس موزیک ۲۰۱۳ را دریافت کرد، در این سالها آثار بسیاری از بزرگان را بازخوانی کرده که بسیاری از آنها با ارکستر ملی همراه بود و علاوه بر آن «همراه نسیم» را به مناسبت پنجمین سالروز درگذشت «همایون خرم» بازخواند. از آخرین نمونههایش بازخوانی آثار «مجید وفادار» است که مورد استقبال خانوادهاش نیز قرار گرفت.
علاقهی «سرهنگزاده» به آوازخوان جوان به اندازهای است که بعد از چهار دهه، برای اولینبار در کنسرتی از او حضور پیدا کرد و این اتفاق برای بار دوم نیز رخ داد. او همچنین کت خود را که هنگام اجراهای زنده بر تن داشته، به او بخشیده است. آوازخوان جوان هم به خوبی به سرهنگزاده ادای دین میکند؛ به شکلی که در کنسرت «خنیاگران مهر» گفت: «کتی که امشب پوشیدهام، اهدایی استاد کوروس سرهنگزاده است که طی دهههای گذشته در کنسرتها از آن استفاده کردهاند و این برای من بسیار هدیه و یادگاری ارزشمندی است.»
دیدگاهتان را بنویسید