×
×

من هیچ‌وقت کورکورانه و فقط برای کسب تجربه دست به کاری نزده‌ام

  • کد نوشته: 16265
  • موسیقی ایرانیان
  • پنجشنبه, ۲۶ام آبان ۱۳۹۰
  • ۲ دیدگاه
  • گروه «همنوازان حصار» به آهنگسازی علی قمصری و با همراهی همایون شجریان از شب گذشته اجراهای خود را در تالار وحدت آغاز کرده است با قطعاتی که آهنگساز آن می‌گوید همگی‌شان جدید و در عین حال امیدبخش هستند

  • رضا خانکی: گروه «همنوازان حصار» به آهنگسازی علی قمصری و با همراهی همایون شجریان از شب گذشته اجراهای خود را در تالار وحدت آغاز کرده است با قطعاتی که آهنگساز آن می‌گوید همگی‌شان جدید و در عین حال امیدبخش هستند. این اجرا در دو بخش به صحنه می‌رود، بخش اول شامل بداهه‌نوازی و آواز است و در بخش دوم هم ارکستر گفت‌وگویی بین موسیقی کلاسیک ایرانی و غربی را اجرا خواهد کرد. در این اجرا تار، کمانچه، ویولنسل، ویولن آلتو، تنبک، دف و سازهای کوبه‌یی با گیتار فلامنکو همراه شده‌اند تا رنگ و بومی از موسیقی ملل به این اجرا دهند و از محتوای موسیقی فلامنکو نیز بهره گرفته شود. این اجرا تا ۳۰ آبان ماه در تالار وحدت به صحنه می‌رود. به همین بهانه با «علی قمصری» به گفت‌وگو نشسته‌ایم:

    به عنوان نخستین سوال می‌گویید در کنسرت جدید همنوازان حصار با همراهی «همایون شجریان»، این کار با دیگر آثارتان چه تفاوت‌هایی دارد؟ یعنی این کنسرت را باید ادامه نگاهی دانست که در آثار گذشته‌تان با آن مواجه شده‌ایم یا اینکه برداشتی جدید از موسیقی را در آن ارایه داده‌اید؟‌
    من در کارهای قبلی‌ام تمرکز زیادی روی موسیقی ایرانی داشته­‌ام. برای مثال در کارهایی مانند «آب، نان، آواز» یا «سرو روان» کوارتت زهی ایرانی را برای نخستین بار معرفی کردم و در آثاری نیز رکن اصلی کار بر اساس تکنوازی و دونوازی بود، اما در این مجموعه سعی کرده‌­ام خط فکری جدیدی را دنبال کنم، که در «برف خوانی» با همکاری معتمدی و کوارتت زهی غربی ایده‌های اولیه آن شکل گرفت و در «بدرود با بدرود» ادامه پیدا کرد، البته در «بدرود با بدرود» من به عمد فاصله زیادی با موسیقی ایرانی پیدا کردم، دلیل این فاصله گرفتن این بود که نیاز داشتم تا اعتماد جلب کنم. این کنسرت یک جمع‌بندی است میان تمام وجوهی که از من در قالب آلبوم­ها و تجربیات مختلف منتشر شده است. این کار را می‌توان نگاهی آزاد به همنشینی موسیقی ایرانی با موسیقی سنتی فلامنکو و موسیقی غربی و در عین حال تمرکز روی موسیقی ایرانی دانست.

    سازبندی­‌ای که شما در این کنسرت از آن بهره می‌گیرید برای مخاطب تازگی دارد، دو ساز زهی غربی در کنار گیتار، در مقابل دو ساز زهی ایرانی در کنار تار… واکنش مخاطب را چطور ارزیابی می‌کنید؟ مخاطبی که به نیت تماشای یک کنسرت سنتی ایرانی به سالن می‌­آید.
    مخاطب با چشم‌هایش نمی­شنود، در درجه اول نسبت به محتوای کاری که می­‌شنود واکنش نشان می‌دهد، هر گروه پیام و صدای خاص خودش را دارد، اگر گروه ما بخواهد مانند گروهی دیگر صدا بدهد، فعالیتش لزومی ندارد. حالت دلخواه من این است که مخاطب با ذهنی خالی و عاری از هرگونه پیش‌فرض و با انتظارات بالا روی صندلی بنشیند و دل و ذهنش را باز بگذارد تا ما برای هم­فاز شدن با او تلاش­مان را انجام دهیم. حضور گیتار و ویولن‌سل به شکلی که در جای مناسب استفاده شده باشد ستون­های بنای موسیقی ایرانی را نمی­‌لرزاند، البته اگر نگاه متعصبانه خطی که به فرهنگ ما رسوخ کرده را در نظر نگیریم.

    با این رنگ­بندی‌سازی، این موسیقی را باید تلفیقی بنامیم؟
    بله، این موسیقی تلفیقی است ولی ممکن است کلمه تلفیق ذهن مخاطب را به سمت تجربیات اشتباه یا خاطرات بدی که از موسیقی تلفیقی دارد، بکشاند. در این موسیقی، عیار موسیقی ایرانی بیشتر است ولی در نهایت یک موسیقی تلفیقی است.

    شما انسان تجربه­‌گرایی هستید، تجربه کردن گاه به شکست و گاه به پیروزی منجر می‌شود، از شکست خوردن هراس ندارید؟
    من هیچ‌وقت کورکورانه و فقط برای کسب تجربه دست به کاری نزده‌ام، خیلی‌ وقت­ها هم کارهایی‌ را انجام داده‌ام که اصلا تجربه جدیدی نبوده است. تلاش من ایجاد حرکت و خردورزی است، برای خلاص شدن از وضع حال حاضر که به نوعی اکثریت در آن حرف­هایی تکراری می‌زنند. شکست برای من زمانی اتفاق می‌­افتد که سیاست­‌ورزی­های اجتماعی­‌ام بر نیت­های هنری‌­ام چیره شود، درآن زمان حتی اگر مقبول جامعه شوم اعلام شکست خوردن می‌کنم.

    اصولا انسان­های تجربه­‌گرا بعد از خلق چند اثر وقتی‌ به عقب نگاه می‌کنند، می‌بینند در کارنامه کاری­‌اش‌کارهایی‌ وجود دارد که از انجامش پشیمان هستند شما نسبت به کارهای گذشته این حس را دارید؟
    ممکن است بعضی از کارها الان من را راضی نکند اما بطور کلی از انجام هیچ کدام پشیمان نیستم.

    در این میان این تجربه گرایی از خط قرمزها هم عدول خواهید کرد؟


    کدام خط قرمزها؟

    دو نوع خط قرمز می‌توان ترسیم کرد، یکی آنکه سنت تعیین می‌کند و دیگری آنکه خود هنرمند تعیین می‌کند.
    در نگاه سنت هر آفرینشی خط قرمز است، زیرا شعار سنت این است که «مرا تکرار کن»، بنابراین هرآنچه که در آن خلاقیت باشد در حال گفتن حرفی فراتر از خط قرمزهای سنت است. نگهداری و حفظ سنت بر عهده پژوهشگرانی است که در حال فعالیت هستند، ولی من به عنوان آهنگساز باید خالق باشم. در حالی که باید به سنت اشراف داشته باشم، در حصار آن گرفتار نشوم، سنت پشتوانه و چراغ راه من است. این مختصات سنت در ذهن من است.

    اگر از طرف جامعه سنتی طرد شوید…
    معمولا بیشترین دلیل دست نزدن به تجربیات جدید در آثار سنت گرایان افراطی، تنبلی آنهاست. گه­‌گاه دیده شده که می‌گویند موسیقی ایرانی تک صدایی است، ولی چند سال بعد می‌گویند می‌خواهیم موسیقی چند صدایی ایرانی تولید کنیم، یعنی براحتی گذشته خودشان را نفی می‌کنند، حال چه انتظاری از من است که به کسی که گذشته خود را نفی می‌کند، تکیه کنم؟ اما خط قرمز شخصی من فقط نزول است.

    نگاه خواص موسیقایی به کار جدیدتان را چطور ارزیابی می‌کنید؟ واکنش­های منفی و انتقادی را پیش‌بینی کرده‌­اید؟
    نگاه منفی را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد، نگاهی که با هر گونه اتفاق جدید مخالف است، این نگاه را در قرون وسطی هم داشته­‌ایم و من هم در همان مسیری گام برمی­‌دارم که آنهایی که رسالت حفظ و اشاعه موسیقی در قرون وسطی را بر عهده داشته­‌اند، رفتند. در مقابل منتقدانی هم هستند که شاید به‌طور حرفه­ای کار مرا به نقد بکشند، یعنی پارتیتور کار مرا به‌طور اصولی بررسی و نقد بکنند، طبیعتا اگر نقدشان سازنده باشد من آن را می‌­پذیرم و در جهت رفع اشکال نهایت تلاشم را می‌کنم.

    شرایط کنونی شرایط ویژه‌­یی است، تمام اساتید قدیمی به عرصه بازگشته‌­اند و بازار کنسرت­ها داغ است اما در بسیاری از‌ آنان هیچ حرف جدیدی شنیده نمی‌شود. در این میان اصلا این اتفاق می‌تواند ثمری برای موسیقی ما در برداشته باشد؟‌
    پیشکسوتان از قدرت نوستالژیک خودشان بهره می‌برند و این به هر حال اتفاق خوبی است. در واقع فعال بودن پیشکسوتان گرما و جنب و جوش ایجاد می‌کند.

    خب برسیم به کلام در اشعار شما، تاثیرپذیری‌تان از شعر نو تا چد حد است؟
    من از خیلی عناصر در کارهایم الهام می­‌گیرم، این الهام­‌ها شاید هنری باشند، اما لزوما موسیقایی نیستند، من اگر بخواهم روی یک شعر تصنیفی بسازم مدت‌ها با آن شعر زندگی می‌کنم.

    با وجود مرتبه بلندی که شاملو در شعر دارد، در موسیقی سنتی مهجور مانده، چرا شما به سمت شاملو نرفته­‌اید؟ این را از این جهت می‌پرسم که شعر نو نیز در‌آثار شما سهم مهمی دارد.
    طبیعتا دنیای موسیقی آنقدر گستره است که نمی‌توان در آن به همه جنبه‌ها پرداخت، شاید در فرصتی روی اشعار ایشان هم کار کنم.

    در توضیحی که در کاور «بدرود با بدرود» نوشته‌­اید، به نکته جالبی اشاره کرده­‌اید، در بخشی از آن یادداشت گفته‌­اید که قصد انجام کار ارکسترال را نداشتید، ولی توانایی‌­های بالایی که در شعر آقای کدکنی وجود داشت را فقط می‌شد با کار ارکسترال نمایان کرد. این حرف جدیدی بود، چه نکته‌یی در شعر «ندانم کجا می­‌کشانی مرا» وجود داشت که فقط ارکستری بزرگ می‌توانست آن را عیان کند؟
    در این شعر مرگ به شکلی جدید مورد مخاطب قرار گرفته است و چهره‌­یی چندوجهی از آن ترسیم شده؛ چهره­‌یی که در آن گریه و مویه وجود ندارد، بر خلاف خیلی از مواقع دیگر که با غم از مرگ صحبت می‌شود از غم در این شعر خبری نیست، این شعر را به هیچ عنوان نمی‌توان شعری غمگین دانست. شما در این شعر می‌توانید حماسه، تعلیق، اندوه و شادی را توامان ببینید و نکته جالب­تر اینکه در انتهای این شعر با اینکه مضمون مرگ است، ولی هیچ حرفی از رفتن به میان نیامده است، یعنی مرگی وجود دارد بدون رفتن، صحبت از بزم و میهمانی است. این چند بعدی بودن و چندوجهی بودن و این حماسه را فقط می‌توانستم با ارکستر سمفونیک توصیف و ترجمه کنم، طوری که خودم هم بتوانم حرف تازه‌یی در آن بزنم.

    یعنی شما آهنگساز را مترجم شعر می‌­دانید؟
    آهنگساز مترجم احساس موسیقایی شعر است، همچنین اضافه‌کننده بخشی از وجود هنری خودش به شعر و همراهی این دو رکن و در نهایت خلق موجودی جدید است که آن فرزند شاعر و آهنگساز است.

    برخورد و استقبال جامعه هنری از «بدرود با بدرود» چطور بود؟
    با توجه به اینکه یک قطعه با کلام بیشتر در آن آلبوم گنجانده نشده بود، فکر نمی‌کردم استقبال تا این حد خوب باشد.

    به هر حال شما آهنگساز جوانی هستید که در این سال‌ها حضوری پررنگ در عرصه موسیقی داشته‌اید، چیزی شبیه اتفاقی که برای مرحوم مشکاتیان در سن و سال جوانی افتاد، البته آن زمان در مقابل ایشان موضع‌­گیری­‌ها و غرض‌ورزی‌هایی صورت گرفت، مساله‌یی که به نظر می‌رسد درباره شما به آن شکل رخ نداده است. فکر می‌کنید می‌توان این مساله را ناشی از ‌آن دانست که هم‌اکنون نوگرایی و جوان‌گرایی در موسیقی ما بیشتر از گذشته دیده می‌شود؟‌
    طبیعی است افرادی که در گذشته پیشرفت کرده­‌اند، بخاطر نبود امکانات زیاد کارشان سخت‌تر بوده است. اما نمی‌توان این مساله را انکار کرد که مشکل‌تراشی و سنگ‌­اندازی همچنان وجود دارد. از طرفی مشکلاتی مانند گرفتن مجوز برای انتشار و عرضه کارها وجود دارد که در حال حاضر تقریبا برای همه عادی شده، ولی‌ در نقطه مقابل خود موزیسین‌ها هم با یکدیگر مشکل دارند. دلیل این امر را شاید بتوان در این نکته جست‌وجو کرد که موسیقی در ایران هنوز به تعادل نرسیده است. در این چند سال اخیر، خود جامعه موسیقی‌ بیشتر از هر چیز دیگری موجب اذیت و آزار موزیسین‌ها بوده است.

    نمونه شفاف‌تری را می‌توانید مثال بزنید؟
    مورد خاصی که بتوانم بیان کنم الان در ذهن ندارم، ولی‌ خب جوان بودن و داشتن سن کم در این سنگ‌اندازی‌­ها بی‌تاثیر نیست. من باید بیشتر از یک فرد میان سال تلاش کنم، زیرا تفکری به غلط وجود دارد که می‌گوید جوان نباید از یک حدی بیشتر رشد کند.

    موزیسین‌ها عموما بعد از رسیدن به یک فضای ذهنی‌ خاص‌ همان مسیر را دنبال می‌کنند، اما به نظر می‌رسد که شما چندان درگیر چارچوب‌های ذهنی خود نیستید، یعنی یک اثر سنتی‌ می‌سازید، بعد یک کار ارکسترال از شما منتشر می‌شود، این به‌خاطر تناقضات حسی شما در برخورد با موسیقی است؟
    شاید اینطور باشد، اما من سعی می‌کنم یک خط فکری مشخص دنبال کنم. یعنی ممکن است رنگ‌های مختلفی‌ در کارهای من ببینید، اما یک خط فکری ثابت در آن آثار لحاظ می‌شود. ما دو نوع هنرمند داریم، هنرمند مردمی و هنرمند مردمی‌­تر، اولی‌ نگاه می‌کند ببیند چه چیزی مردم را جذب می‌کند و همان را می‌سازد دیگری علاوه بر آن به این فکر می‌کند که چه چیزی مفید‌تر است. به نظرم اولی‌ در زمان حال زندگی‌ می‌کند و دومی‌ تصویری از آینده دارد، من سعی کردم راه دوم را انتخاب کنم.

    اما اگر این طبقه‌­بندی را ملاک قرار دهیم، باید گفت مردم از هنرمند دسته اول استقبال بیشتری می‌کنند.
    من به همین اندازه که تا به حال از کارهایم باز خورد داشته‌‌ام، راضی‌­ام می‌کند.

    در موسیقی ایرانی، عرف است که خواننده‌ها عضوی ثابت از یک گروه موسیقی نیستند، چرا یک گروه نمی‌تواند بطور مداوم با یک خواننده همکاری کند؟ سرپرستان گروه‌ها اینطور می‌خواهند یا خواننده‌ها هم به تغییرات علاقه دارند؟
    همیشه اینطور نیست که آهنگساز و سرپرست گروه بخواهد با خواننده‌های مختلف کار کند، گاه خواننده هم می‌خواهد با آهنگسازان دیگری کار کند، باید به این مساله از هر دو وجه نگاه کرد. اتفاقا اگر خواننده عضوی از گروه باشد اتفاق خوبی می‌افتد، اعضای گروه مانند یک خانواده می‌شوند که خواننده هم عضوی از آن خانواده محسوب می‌شود. من درباره کارهای دیگران نظری نمی‌توانم بدهم اما درباره کارهای خودم می‌توانم بگویم که من خواننده را عضوی از گروهم می‌­بینم، مثبت یا منفی گاهی به من انتقاد می‌شود که چرا خواننده را تا این حد برجسته می‌کنم، اما من به برجستگی نقش خواننده در گروه اعتقاد دارم ولی این موضوع کل نگری نگاه مرا نقض نمی‌کند.

    این ارتباط برقرار کردن با خواننده در تمام کارهای شما به چشم می­‌خورد، به عنوان مثال در پروژه «برف خوانی» محمد معتمدی را نمی‌توان جدای از گروه نوازندگان دانست، در قسمت­هایی از کار او کاملا نقش ساز را بازی می‌کرد، نگاه شما به خواننده نگاه متفاوت­‌تری است. گویی شما کار را با توجه به خواننده‌یی که قرار است آن را بخواند می­‌نویسید…
    اگر اینطور باشد که شما می‌گویید من به هدفم رسیده‌­ام، به این دلیل که من سعی می‌کنم از تمام زوایای صدای خواننده استفاده کنم و وقتی‌ می‌خواهم با یک خواننده کار کنم، روی آن خواننده مطالعه می‌کنم و او را بررسی‌ می‌کنم تا بتوانم کار را کاملا با در نظر گرفتن توانایی‌های صدای خواننده بنویسم. در کار با همایون من کاملا تمام زوایای صدای او را بررسی‌ می‌کنم، اگر با خواننده دیگری کار کنم هم به همین شکل عمل می‌کنم.

    در سال گذشته در تورهای خارج از کشور، با همراهی علیرضا قربانی و درصاف همدانی خواننده تونسی، به اجرای پروژه خیام‌­خوانی پرداختید، از همکاری با این خواننده تونسی بگویید.
    در اجرایی که در تئاتر شهر پاریس داشتم به من پیشنهاد شد که این کار را آهنگسازی کنم، در ابتدا قرار بود که به همراه یک آهنگساز فرانسوی کار را انجام دهیم اما ایشان به دلایلی انصراف دادند و مسوولیت تمام کار بر عهده من گذاشته شد. خب این فرصتی بود که بتوانیم خیام را بیشتر معرفی‌ کنیم.

    به‌عنوان سوال آخر در این‌باره می‌گویید که قصد ندارید تجربیات هارمونیک خود را به صورت کتاب منتشر کنید. به‌هر حال ما در منابع مدون موسیقی کمبودهای بسیاری داریم و بهتر است که جوانان نیز اندک‌اندک به این حوزه وارد شوند.
    در اینکه ما مخصوصا در بخش آهنگسازی ایرانی‌ معیار مدون و مشخصی‌ نداریم شکی نیست. یعنی تمام کتاب­هایی که وجود دارند غربی هستند. این اتفاق بعد از ورود مکتب فرانسه به ایران توسط خالقی، وزیری و دیگران رخ داد که همین اتفاق ضربات جبران‌ناپذیری به موسیقی‌ ایرانی‌ زد، بطور مثال واژه «گام» وارد موسیقی‌ ما شد در صورتی که موسیقی‌ ما «مقام» دارد، در اینجا فقط فرق در کلمه نیست این دو واژه دنیایی متفاوت نسبت به هم دارند، موسیقی‌ ما ضربه‌های بزرگی‌ از این تلفیق خورد. من در حال نگارش کتابی به نام «هارمونی موسیقی‌ ایرانی» هستم که حدودا تا چند ماه دیگر منتشر می‌شود. در این کتاب آموزشی سعی کرده‌ام بطور طبقه‌­بندی شده قواعد آهنگسازی بر مبنی ردیف دستگاهی را توضیح دهم.

    https://musiceiranian.ir/?p=16265
       
    برچسب ها علی قمصری

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *