×
×

بازخوانانی پرآوازه یا هنرمندانی کم آوازه؟

  • کد نوشته: 1607
  • 12 تیر 1389
  • ۱۰ دیدگاه
  • موسیقی ایرانیان – امین موسوی: تالار وحدت دیشب شاهد اجرای آخرین اجرای گروه آوازی در تیرماه بود، به همین بهانه تصمیم گرفتیم نوشته ای را که برای کنسرت گروه آوازی در آخرین شماره ی مجله موسیقی ایرانیان منتشر کرده بودیم در سایت قرار دهیم تا کاربرانی که موفق به دانلود مجله نشدند بتوانند این نوشته را در ادامه بخوانند

  • موسیقی ایرانیان – امین موسوی: تالار وحدت دیشب شاهدآخرین اجرای گروه آوازی در تیرماه بود، به همین بهانه تصمیم گرفتیم نوشته ای را که برای کنسرت گروه آوازی در آخرین شماره ی مجله موسیقی ایرانیان  منتشر کرده بودیم در سایت قرار دهیم تا کاربرانی که موفق به دانلود مجله نشدند بتوانند این نوشته را در ادامه بخوانند…

    بدیهی است که هدف هر هنرمندی از اجرا یا ساخت یک قطعه هنری؛ روایت، بیان و نشان دادن افکار، احساسات و دغدغه های روحی خود می باشد. حال سؤالی که مطرح می شود این است که افرادی که یک قطعه را بازخوانی و یا دوباره خوانی می کنند، باید جز هنرمندان محسوبشان کنیم یا خیر؟!

    واقعیت این است که نمی توان به این سوال پاسخ قاطعی داد، ولی این را می توان گفت که این اهالی مقلد و یا بازخوان را فقط در صورتی شاید بتوان “هنرمند” دانست که قطعه ای را که بازخوانی کرده اند حداقل همگام و هم راستا با دغدغه، علاقه، عقیده و وضعیت روحیشان باشد که اگر غیر از این باشد، دیگر نمی توان لقب هنرمند را به آنها داد، البته ممکن است شخصی با هدف اینکه مثلا آثار ماندگار و قدیمی را به نسل جدید بشناساند، قطعه ای را دوباره خوانی و یا تقلید نماید، ولی مادامی که خودش از آن قطعه لذت نبرد و زلف احساساتش را با آن اثر گره نزند، هر چقدر هم کار را متبحرانه و قوی (از لحاظ فنی) اجرا کند، باز هم نمی توان او را هنرمند نامید بلکه او فقط یک مقلد است که صرفا از یک قطعه کپی برداری کرده است.
    بعد از این مقدمه بهتر است به موضوع اصلی بپردازیم، بعد از آخرین اجرای گروه آوازی در اردیبهشت سوالات زیادی ذهنم را تا چند روز درگیر کرده بود، اول اینکه هدف اصلی میلاد عمرانلو (رهبر و سرپرست گروه) با ارائه ی ملودی ها و آهنگ های ماندگار موسیقی ایران و جهان آن هم به این صورت چیست؟
    اینکه بیاییم برای اجرای قطعات، به جای ساز از آواز آدمی بهره ببریم چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
    آیا این کار صرفا برای ایجاد یک نوع تنوع، سرگرمی و زنگ تفریح است؟ که اگر چنین باشد دیگر نمی توان کار این گروه را “هنر” نامید که باید یک اسم دیگر بر آن گذاشت، مثلا کار این گروه را یک نوع سرگرمی دانست که درست است که چند وقتی سر و صدا به پا کرده ولی بعد از مدتی مطمئنا فرو خواهد نشست و از یادها خواهد رفت که هر نوآوری در صورتی که مفید و کاربردی در رشته مربوطه نباشد مطمئنا ماندگار نخواهد بود.

    ولی اگر این کار، دلیلی جز انجام فقط یک نو آوری دارد، باز هم سوالات زیادی را در ذهن متبادر می کند.

    هر هنرمندی که یک قطعه را تولید می کند تمام هدفش این است که بوسیله امکانات و وسایل موجود بتواند زیبایی و تاثیر را در قطعه ی خود بیشتر کند، یکی از اصلی ترین این وسایل و امکانات، به کار بردن ساز در قطعه است، حال اینکه ما بیاییم به جای ساز از آواز استفاده کنیم، دلیل قانع کننده ای باید داشته باشیم.

    آیا گروه آوازی می تواند ادعا کند که برای این کار دلیل قانع کننده ای دارد؟ دلیل قانع کنندشان چیست؟ ویژگی آواز انسان چیست که آنرا به ساز ترجیح داده اند؟ آیا خواننده ای که مثلا نقش ساز ویولون را دارد می تواند طوری بخواند که بیشتر از خود ساز ویولون در کار تاثیر مثبت داشته باشد؟ آیا فالشی هایی که در هر گروه آوازی شنیده می شود نمی تواند دلیلی بر این باشد که بهتر است آهنگ ها با ساز اجرا شوند تا با آواز؟ در مورد آموزش چه؟ آیا یک نوازنده ی خوب شدن سخت تر است یا یک آواز خوان خوب؟
    شاید پاسخ دادن به این سوالات و همچنین تفکر برای جواب دادن به آن، ترمز و سدی باشد برای حرکت رو به جلو و پیشرفت عمرانلو و گروهش! اما خوب است که هر شخص و گروهی مثل اتومبیلی که برای بنزین زدن می ایستد تا خودش را برای ادامه ی سفر آماده کند، کمی بایستد، فکر کند، تحلیل کند و راه آینده اش را مشخص کند، درست است که توقف کرده و از کارش باز ایستاده اما در عوض توشه ی راهش را در خود ذخیره کرده است.
    اگر بخواهیم مقایسه ای بین صدای انسان و ساز انجام دهیم به این می رسیم که ویژگی و گرمایی که در صدای انسان وجود دارد در سازهای بی جان وجود ندارد و آن ویژگی حس و حالی است که خواننده می تواند به طور ناخودآگاه از صدای خود به مخاطب منتقل کند، یک امتیاز حنجره ی انسان نسبت به سازها این است که بیشتر از ساز می تواند روایت و احساسات خواننده را نسبت به یک قطعه به مخاطب منتقل کند. ولی به هر حال یک ضعف صدای انسان این است که هر چقدر هم خواننده در سطح خوبی باشد نمی تواند به ویژه نت های آهنگ های پیچیده با ریتم تندتر را بطور کامل و بی نقص ادا کند، به این دلیل که حنجره ی انسان مثل ساز پرده بندی نیست که دست روی هر پرده ای بگذاریم دقیقا همان نت زده شود که به سبب ویژگی اش ضریب خطای بسیار بالاتری نسبت به ساز دارد.
    یک مورد دیگر هم این است که در موارد زیادی نمی توان واقعا صدای هر سازی را با حنجره ایجاد کرد، بطور مثال هنرمندان گروه آوازی برای ایجاد صدای گیتار برقی نمی توانستند به درستی وظیفه های ساز گیتار برقی را انجام دهند؛ به دلیل جنس حنجره ی انسان هم فضای صدای گیتار برقی را اصلا نمی شود به وسیله ی حنجره در آورد برای همین، اجرای آوازخوانان گیتار برقی در کنسرت اخیر هم بیشتر جنبه ی طنز و سرگرمی برای مخاطب داشت تا جنبه ی هنری!
    یک مزیت دیگر صدای انسان این است که بسیار آزادتر از سازها است، به این دلیل که به راحتی می توان از اجرای یک قطعه موسیقی کلاسیک به سراغ یک آهنگ موسیقی ایرانی و دیگر سبک ها رفت، چون دیگر محدودیت سازی و موسیقایی وجود ندارد و حنجره متعلق به یک ساز و یک سبک خاصی نیست و هر سبکی را که گروه بخواهد اجرا کند، اعضایش می توانند پشت سر هم اجرا کنند و احتیاج به تعویض ساز و یا کوک کردن ساز نیست.
    اگر عمرانلو بتواند به سوالاتی که در چند پاراگراف از او پرسیده شد جواب درستی بدهد و اگر واقعا بتوان نشان داد که آواز در مواردی می تواند نقشی مثبت تر از ساز در کار داشته باشد، می توان این موضوع را یک حرکت و یک تغییر مهم در موسیقی دانست، به جهت اینکه پس از این در آثار و کارها بیشتر از آواز به جای ساز استفاده شود.
    اتفاقی که البته کم کم نشانه هایی از آن دیده می شود، اینکه همایون شجریان برای اجرای مرغ سحر در کنسرت خود نوازنده هایش را تبدیل به گروه آوازی می کند فارغ از اینکه تا چه حد توانست اصول و معیارهای استاندارد برای این کار را رعایت کند، نشان دهنده ی این است که موسیقیدانان به ویژگی هایی در صدای انسان پی برده اند که در مواقعی می تواند حتی تاثیر گذارتر از ساز عمل کند. و نیز در کنسرت های مختلف موسیقی می بینیم که نقش گروه های آوازی و گروه کر و همچنین تحریرها روز به روز در حال رشد است. درست است که تحریرها و آواهای خوانندگان موسیقی پاپ و سنتی با آوازهای گروه آوازی متفاوت است اما جنس اصلی هر دو یکی است و وظیفه ی هر دو استفاده از حنجره به عنوان تولید کردن نوایی است تا احساسات هنرمند را به مخاطب منتقل کند.
    اگر بخواهیم از این بحث مقایسه ساز و آواز بگذریم، باید به گروه آوازی تبریک بگوییم، چون در این روزهایی که موسیقی آنچنان که باید زندگانی نمی کند، اینان جزو معدود گروه هایی هستند که به معنای واقعی عشق و علاقه به هنر دارند و انگیزه زیاد در اجرایشان دیده می شود، موردی که این روزها به قول استاد فرهت دیگر فقط در آماتور ها دیده می شود و نه در اساتید و بزرگان موسیقی!!
    یکی از مشخصه های دیگر این گروه در اجرای زنده آنها و توانایی زیاد در ارتباط برقرار کردن با مخاطب است. به طور کلی در کنسرت اخیر، اعضای گروه بسیار پرنشاط و خلاق ظاهر شدند و می شد فهمید که برای تک تک آهنگ هایی که اجرا شد هم از جهت فنی و هم از جهت حسی تلاش زیادی کرده اند که همین موضوع باعث رشد این گروه شده است، البته این را هم نباید فراموش کرد که یکی از دلایل دیگری که باعث استقبال از اجرای این گروه می شود، این است که ماندگارترین و زیباترین آثار موسیقی را می نوازند، خب هر گروه سازی دیگری هم که ماندگارترین و زیباترین ملودی ها را بنوازند بدیهی است که با استقبال جمعیت مواجه می شوند و این هنر نیست که از زیبایی های آثار دیگران استفاده کنیم تا مردم کارمان را بیشتر بپسندند.
    برای ادامه ی مسیر هم، این گروه دو راه دارد یا اینکه مثل حال حاضر هدف اجرای خود را تنها یک نوع تنوع و سرگرمی قرار دهد و تنها با زدن ملودی های ماندگار تکراری، مخاطب را راضی نگه دارد و تنها هدفشان این باشد که چطور و با چه تنظیمی آهنگ های ماندگار را بتوانند اجرا کنند که نتیجه ی کار جالبتر شود و یا اینکه هدف متعالی تری داشته باشند، اینکه سعی کنند خودشان هم به عنوان هنرمند مؤلف ایفای نقش کنند و خودشان نیز دست به ملودی سازی و آهنگسازی بزنند و بر روی این موضوع کار کنند که آیا همان طوری که در طول قرون سازهای مختلف به دایره ی موسیقی اضافه شدند می توان صدای انسان را هم به عنوان سازهایی جدید به این دایره اضافه کرد یا خیر؟
    بلاخره باید گروه آوازی یکی از این دو راه را انتخاب کند که البته امیدواریم گروه آوازی راهی را انتخاب کند که در سالهای بعد هنردوستان دیگر کار آنها را فقط جالب خطاب نکنند بلکه اجرا و آثارشان را تاثیرگذار هم بدانند که در نهایت امیدواریم این گروه همچنان جوانی، انگیزه، استعداد و تلاش خود را حفظ کنند و مانند بسیاری از هنرمندان بعد از اینکه کمی به شهرت و پول رسیدند دست از کار و تلاش برندارند، پدیده و اتفاقی که متاسفانه مثل خوره به جان اکثر هنرمندان ما افتاده و کار آنها را تبدیل به آثاری بی خاصیت و فاقد ارزش کرده است.


    • این مقاله در شماره هشتم مجله موسیقی ایرانیان منتشر شده، برای دریافت این شماره اینجا کلیک کنید.
    • برای مشاهده صفحات این مقاله بصورت ارجینال که در مجله موسیقی ایرانیان منتشر شده، بر روی تصاویر زیر کلیک کنید:

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *