لید: در میانهی یک روز بارانی، جایی در حوالی خیابان شریعتی، فرصتی فراهم میشود تا چند ساعتی با او همکلام شوم، با او بگویم و از او بشنوم؛ فرصتی برای یافتن پاسخ سؤالهایی که در ذهنم تلنبار شده بود. «دلآواز» شاید تنها جایی باشد که پلههایش را نمیتوان دو تا یکی پیمود، حتی اگر همایون شجریان در انتهای این پلهها به انتظار نشسته باشد. اینجا بر دیوارها، عکسهایی بر قاب نشسته که تاریخ مصور موسیقی ایراناند. دیوارهای اینجا بهترین مکان برای خاطرهبازی است. وارد که میشوی، نوستالژی همهی وجودت را فرا میگیرد. اینجا موسیقی را میشود نفس کشید، با موسیقی میتوان زندگی کرد و فقط همینجاست که میتوان با موسیقی عاشقی کرد. هنوز پلهها را به انتها نرساندهام که زنگ صدایی آشنا در گوشم به صدا در میآید: «بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست…» این صدا مانند قبلیها صدای خاطره نیست، آوای دوست است که از جایی در همان نزدیکی به گوش میرسد. برای همکلامی با او باید به انتظار نشست تا تمرین به پایان برسد، و چه انتظار شیرینیست همکلامی آوای همایون با زخمههای مداوم علی قمصری بر تار…
بررسی تحلیلی آثار شما، نمایانگر این نکته است که هرگز در آثارتان یک خط فکری خاص را دنبال نمیکنید، به نوعی میتوان شما را تجربهگرا دانست، این تجربهگرایی تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا به دنبال یک مسیر خاص در موسیقی هستید که هنوز به آن نرسیدهاید؟
روحیهی من اینطور بوده که همهی مسیرهای ممکن را تجربه کنم، تا جاییکه توانایی و سلیقهی شخصیام به من اجازه میدهد همچنان از تجربههای تازه استقبال میکنم. همین روحیه باعث شده تا گونههای متفاوتی از موسیقی را گوش دهم.
شما نمونهی یک خوانندهی پُرکار و نه پر حرف هستید، هر سال حداقل یک آلبوم از شما منتشر میشود که در هر کدام از آنها پیغامی جدید برای مخاطبانتان دارید. چطور میشود که در این همه پُرکاری، به تکرار، پُرحرفی و یکنواختی نرسیدید؟
اینکه نظر لطف شماست و به راستی خوشحالم اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، فقط میتوانم بگویم که برای خودم راه و روش و احوالاتی دارم که بیتأثیر از شعرهایی که خواندهام نیست. در این سی و هفت سالی که به دور خورشید میچرخم، سعی کردهام قبل از فراگیری و شناخت هنر، ناشناختههای دیگری را در خود بیابم، با هنری که ارائه میدهم یکی باشم، همانطور که هنر چشمانداز و مفهومی معنوی دارد؛ زندگی مادی را نیز بر خلاف آنچه به نظر میآید با جلوهای معنوی نگاه کنم. اینها چیزهاییست که در تمام گامهای من مؤثر بوده است.
آیا میتوان این به تکرار نرسیدن را حاصل درایت آهنگسازان دانست یا به پتانسیلهای صدا و شخصیت شما برمیگردد؟
بله، حتماً موفقیت یک اثر نتیجهی مجموعهای از همهی اینها میتواند باشد؛ اما همانطور که میدانید موفقیت یک هنرمند در کنار اثرش و محبوبیتش در بین مردم تنها به کار و هنرش برنمیگردد، به قول حافظ شیرازی «جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال / هزار نکته در این کار و بار دلداریست».
انسانهای تجربهگرا، معمولاً بعد از چند سال، زمانی که به گذشته نگاه میکنند احساس میکنند اگر پختگی زمان حالشان را قبلتر نیز میداشتند، برخی کارها را انجام نمیدادند. اگر شما با تجربهی حال حاضرتان به گذشته برمیگشتید، کدام کارها را انجام نمیدادید؟
شک نداشته باشید که تمام آن کارها را دوباره انجام میدادم، اصلاً بدون انجام آن کارها تجربهای کسب نمیشد. اگر امروز بخواهم آنها را بازآفرینی کنم طبیعتاً سعی خواهم کرد ایرادهای گذشتهی خودم را اصلاح کنم و این تجربهی بهدستآمده را به کار ببرم.
با نگاهی دقیقتر میتوان میان دستهبندیهای موسیقی اصیل و موسیقی سنتی، آثاری مانند «قیژک کولی» و «خورشید آرزو» را در دستهبندی موسیقی سنتی جای داد و «آب، نان، آواز» را نمونهی موسیقی اصیل دانست. پروژهی «سیمرغ» هم طبعاً در دستهی موسیقی «سنتی» جای میگیرد. این تغییر فضا از کارهای سنتیتر به سمت کارهای ایرانی، تا چه حد بهروی کار شما تأثیر میگذارد؟ آیا برای خواننده، کار کردن در این دو فضای متفاوت فرقی دارد؟
بله کاملاً فرق دارد و زیباییاش هم در همین تفاوتهاست. هر کدام از اینها تأثیر و دستآوردی برای خواننده دارد که مخصوص خودش است. همان تأثیری که پس از تجربه کردن هر کار حاصل میشود.
برخی بر این باورند که موسیقی سنتی در مسیری گام برمیدارد که انتهایش نزدیک است. به نظر شما موسیقی سنتی (به معنی واقعی سنتی) به بن بست میرسد؟ اگر اینطور باشد، راهکار شما برای خروج از این مسیر چیست؟
این مشکل تنها مختص موسیقی سنتی نیست. هر هنری که بخواهد زنده بماند، میبایست خود را با ریتم جامعه هماهنگ کند. جامعهی امروز ما بسیار تغییر کرده و از این پس نیز با سرعت بیشتری تغییر خواهد کرد. غیر از احساساتی مانند عشق و نفرت و شادی و غم و از این قبیل، نیازهای دیگر انسان امروز متفاوت از گذشته شده است، هر چند نیازهای همیشگی و بنیادین بشر، از قبیل توجه و محبت و وقت برای یکدیگر گذاشتن و احساس آرامش و خوشبختی کردن هنوز و بیش از پیش برجای خود باقیست. من معتقدم موسیقی از هر سبک و سیاقی که باشد اگر با جامعه حرکت نکند دچار مشکل خواهد شد. در این دوره همزبان و همسو شدن با جامعه و در ضمن، حفظ اصالت و رسالت موسیقی کاری بس دشوار است که کار هنرمندان امروز را بسیار سخت و پیچیده کرده است.
تغییر نگرش آهنگسازان در استفاده از اشعار شاعران کلاسیک مانند حافظ، سعدی و مولانا به شعر نو با جایگزینی اشعاری از اخوان ثالث، مشیری و نیما را چقدر در احیای موسیقی ایرانی مفید میدانید؟
از آنجاییکه اغلب شنوندگان به دنبال مفاهیم شعری تازه میگردند، و بر روی شعر نو کمتر آهنگسازی و کار شده است و کمتر اینگونه اشعار شنیده شدهاند، میتواند جذابیتهای تازهای ایجاد کند.
حضور چندین سالهی شما بر روی صحنه و همکاری شما با اساتیدی همچون مرحوم مشکاتیان، آقای علیزاده و آقای شجریان در سنین پایین از یک سو و رشد چشمگیر شما در زمینهی خوانندگی در سوی دیگر این نگرانی را ایجاد میکند که شما به سمت اشباع شدن در حرکتید. آیا این مسئله تابهحال شما را نگران کرده است؟
تا زمانی که شعلهای در درون روشن است، زبان هنر در چرخش و بیان خواهد بود.
ایدهآل شما در موسیقی چیست؟ آیا هنوز جایگاهی در موسیقی وجود دارد که به آن نرسیده باشید؟
دوست دارم روزی آثاری از موسیقی ایرانی ارائه شود که شنیدن آن نه تنها برای ایرانیان بلکه برای همهی جهان لذتبخش باشد.
جایگاه موسیقی ایرانی در شرایط کنونی موسیقی جهانی کجاست؟ از نگاه شما آیا موسیقی ایرانی پتانسیل جهانی شدن را دارد؟ اگر دارد چرا تا بهحال این اتفاق نیفتاده؟ و چه شرایطی نیاز است تا موسیقی ایرانی در جهان به شکل گستردهای مخاطب داشته باشد؟
موسیقی ما از دل فرهنگی غنی و بزرگ جاری میشود و انرژی بسیار زیادی برای جهانی شدن در خود دارد؛ همانگونه که سینما و دیگر هنرهای ما از این انرژی برخوردارند. اینکه چرا تا بهحال به اندازهی لیاقتشان در جهان مطرح نشدهاند، تقصیر خودمان است. به اندازهی کافی تلاش نکردهایم که راهش را پیدا کنیم و ابزارش را فراهم سازیم. به نظر من هر اتفاق هنری برای موفق شدن به دو چیز نیازمند است: یکی تأیید و پسند عوام و غیرمتخصصین، دیگری تأیید اهل فن. ما برای جهانی شدن به غیر از ارائهی موسیقی، میبایست بتوانیم آن را با استانداردهای جهانی ضبط و منتشر کنیم. همچنین امروزه تبلیغات بهعنوان پشتوانهی معرفی یک اثر در جهان مطرح است.
چرا در موسیقی ایرانی، هرگز خواننده عضوی ثابت از یک گروه موسیقی نبوده است و به ندرت یک خواننده با یک گروه بیش از دو یا سه اثر منتشر کرده است؟
شاید خوشبینانهاش این باشد که میخواهند تجربیات مختلفی را با آهنگسازان و گروههای مختلف که میتواند شامل گروههای کوچک و بزرگ باشد داشته باشند. در نوازندگان نیز همین امر وجود دارد. اغلب نوازندگان خوب و مطرح در چند گروه عضویت دارند. دلایل دیگری هم میتواند مزید بر علت شود.
«همنوازان حصار» گروهی است با نوازندگان جوان ولی با تجربه. اعضای این گروه با میانگین سنی پایین، به خوبی از پس اجرای پارتیتورهای سختی که علی قمصری مینویسد، برمیآیند. نگاه شما در خصوص این گروه و همکاری با این گروه چیست؟
ما شاهد نوازندگان بسیار خوبی از نسل جوان در ایران هستیم، که تنها بخشی از آنها را در گروه همنوازان حصار میبینید. همنوازان حصار گروهیست که من و آقای قمصری برای کارهای مشترکمان تشکیل دادهایم. از آنجایی که کارهای ایشان از لحاظ اجرای صحنه مشکل هستند، نوازندگانی به این گروه دعوت شدهاند که از تکنیک و تجربهی کافی برخوردار باشند. تمام کسانی که در این گروه همراهشان کار کرده و میکنم، مایهی افتخار و سربلندی من هستند. همگی جوان و پر انگیزه و با وجود جوان بودن، بسیار با تجربهاند. با تغییرات قطعات به سرعت خود را هماهنگ میکنند و کارهای پیچیده را در کوتاهترین زمان ممکن فرا میگیرند و به درستی آنها را اجرا میکنند.
همکاری با علی قمصری برای بار سوم در شش سال گذشته اتفاق میافتد. مسیری که رفتهرفته در حال معرفی زوجی به نام «شجریان – قمصری» در موسیقی ایرانی است. به نظر میرسد هر چه به جلو پیش میروید، به یک خط فکری مشترک با علی قمصری نزدیک میشوید. زوجی که یادآور زوج طلایی «شجریان – مشکاتیان» در سالهای دور است. تفکرات شما چقدر به علی قمصری نزدیک است؟
قبل از هر چیز شخص علی قمصری را بسیار دوست دارم و برای او و جدیتش در راه هنر احترام زیادی قائلم. علی هنرمند قابل و توانمندیست که من اکثر کارهایش را میپسندم و در اغلب موارد با او همسلیقه هستم. آیندهی بسیار درخشانتری را برای او میبینم و معتقدم از جمله کسانیست که میتواند موسیقی ایرانی را با قدرت، و بیش از پیش در جهان معرفی کند.
در نگاه اول، تأثیر این نکته که شما فرزند آقای شجریان هستید، بر روی کار شما بسیار مثبت است؛ اما دقیقتر که به ماجرا نگاه کنیم، متوجه میشویم دلایلی وجود دارد که این اتفاق تأثیرات منفی بر روی کار شما داشته باشد: مقایسههای پیاپی شما با پدرتان، خط قرمزهایی که شما مجبور به رعایتشان هستید و دیگر خوانندهها مجبور به رعایتشان نیستند و زیر ذرهبین بودن مستمر شما. ابعاد منفی این ارتباط را چطور ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم این سؤال دیگر خیلی تکراری شده برای همه! همینقدر بسنده میکنم که من کار خودم را انجام میدهم و توجهی به این موضوع ندارم.
احتمال دارد در آینده باز هم شاهد همکاری موسیقایی مشترک میان شما و آقای شجریان باشیم؟
امیدوارم در آینده این فرصت دوباره فراهم شود که بتوانم ایشان را همراهی کنم. همیشه دلتنگ آن روزهایی هستم که با پدر بهروی صحنه میرفتیم.
شما یکبار در تالار وحدت کمانچه نواختید و سالیان سال در کنار پدرتان با نواختن تنبک، هنرنمایی کردید؛ اما زمانِ زیادیست که دیگر ساز به دست نگرفتهاید. قصد ندارید دوباره به سمت نوازندگی بروید؟
در حال حاضر تمام حواس و فعالیتهای من به آواز خواندن معطوف شده است؛ ولی چرا که نه، شاید دوباره نوازندگی را آغاز کنم.
منبع: روزنامهی «اعتماد»، ضمیمهی تماشاخانه، شماره ۲۳۰۲، پنجشنبه ۱۲ آبان ۹۰، صفحات ۸ و ۹
گفتوگو: رضا خانکی | عکس: حجت سپهوند
ویرایش مجدد و بازنشر: وبلاگ دوستداران همایون شجریان
دیدگاهتان را بنویسید