سجاد روشنی – جام جم: نیویورکتایمز به او لقب «بلبل فارسی» داده است و کریستین ساینس مانیتور او را «لوچیانو پاواروتی ایران» نامیده است. از استاد شهرام ناظری سخن میگوییم، برنده نشان «لوژیون دونور» فرانسه، برنده جایزه «اسطوره زنده» از دانشگاه یوسیاِلاِی، برنده جایزه «کونکورز» موسیقی فولکلور در سال ۱۹۷۵ و کلیددار مقبره شمس تبریزی در خوی. ناظری برای همه ما نامی آشناست. او قرار است آذرماه سال جاری تور کنسرتهای خود را در شهرهای اروپایی برگزار کند. دو آلبوم هم در دست انتشار دارد. درباره فعالیتهای او و نیز برخی موضوعات دیگر، در یک روز پاییز با این استاد آواز به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
اخیرا آقای محمدعلی موحد تصحیح جدیدی از مثنوی مولانا انجام دادند که قرار است بزودی منتشر شود. با توجه به اینکه شما از مولانا دوستان هستید، خواستم از همینجا مصاحبه را آغاز کنید که چقدر از این اتفاق خوشحالید؟
واقعا دکتر محمدعلی موحد، این استاد گرانقدر، یکی از اسطورههای فرهنگ ایران زمین به حساب میآید؛ همانگونه که شفیعیکدکنی و دیگر بزرگان از این دست جزو مفاخر این مرزوبوم هستند. جای تاسف است آنطور که شایسته است از این صاحبنظران در کشور ما استفاده نمیشود.
تا کمتر از یکماه دیگر تور کنسرتهای شما در اروپا شروع میشود. به نظر شما، موسیقی ایرانی با زبان فارسی، چه جذابیتی دارد که تا این حد در مغرب زمین از آن استقبال میشود؟
آنجا برنامهریزی حرف اول را میزند، بر عکس اینجا که متاسفانه طوری عمل میشود که هنر واقعی زیرغبار قرار میگیرد. در غرب ضمن اینکه هنر خودشان را نشان میدهند، هنرهای دیگر قومیتها و کشورها بخصوص شرقی را هم ارائه میدهند. بودجه میدهند، برنامهریزی میکنند و ساعاتی را به آشنایی با فرهنگ ملل دیگر اختصاص میدهند. همه اینها باعث شده عدهای از مردم اروپا به فرهنگ شرق علاقهمند شوند. اولین بار از هند شروع شد. در زمان بیتلها مردم اروپا و غرب به موسیقی هند علاقهمند شدند. آنها از موسیقی شرق خیلی استقبال میکنند. تازه از موسیقی ایرانی خیلی کمتر استقبال میکنند که باز هم چنین استقبالی را از آنها میبینیم. خود من حدود ۲۰ سال هر سال در تئاتر شهر پاریس و جشنوارههای فرانسه مثل جشنواره اوینیون و سن فلورانس اجرا داشتهام و در این سالها کمکم احساس کردم شنوندگان فرانسوی هر بار زیادتر میشوند و به موسیقی ایرانی و کار اینجانب علاقه بیشتری پیدا میکنند. آنها علاوه بر اینکه دوست دارند فرهنگ خودشان را بشناسند، تمایل دارند فرهنگهای دیگر را هم بشناسند. این چیزی است که جامعه ما از آن غافل شده است. نه تنها فرهنگهای دیگر را نمیشناسیم، بلکه فرهنگ خودمان را هم نمیشناسیم.
برنامهتان برای این تور کنسرت در شهرهای مختلف اروپا چیست؟
چند تا کنسرت است که شامل همکاری با فیلارمونی کلن، برلین، بروکسل، استکهلم و گوتنبرگ میشود. من سالهاست در فیلارمونیها برنامه اجرا نکردهام. تصمیم گرفتم با گروه دستان برنامههایی را همراه فیلارمونیها اجرا کنم.
برنامه اجرا کردن در ایران بیشتر برای شما لذتبخش است یا خارج از کشور؟
طبعا آرامش و کار کردن در محیط هنری آنجا راحتتر است. در محیط فرهنگی و هنری آنجا همه چیز منظم و با برنامه است و هیچ چیزی از معیار هنری خارج نیست. همه چیز متناسب با اهداف فرهنگی است. اما در فضای فرهنگی ما انگار همه چیز پول و تجارت شده است.
گویا هنوز بابت کنسرت قوچان ناراحتید؟
بله. خاطره تلخی بود. البته نظیر این در این سالها همیشه بوده است، اما درباره این کنسرت، فضای بسیاری نامناسبی بود و این برای من سنگین تمام شد. در آن کنسرت چون مردم از شهرهای دور آمده و ساعتها منتظر بودند درها باز شود و بالاخره نشد، اذیت شدند. این موضوع، هم روی مردم و هم روی من تاثیر منفی گذاشت.
آلبوم «عاشق کیست» قرار بود قبل از محرم منتشر شود. درباره حال و هوای این آلبوم که بزودی روانه بازار میشود، صحبت کنید.
آلبوم «عاشق کیست» به مناسبت هزاره ابوسعید یکی از بزرگان فرهنگ و حماسه عرفانی ایران زمین انجام شده است. موسیقی آن در پراگ ضبط شده و اثری است که خود من با یک علاقه خاص و به توصیه دکتر شفیعیکدکنی انجام دادهام. من حدود ۵۰ سال است با ایشان ارتباط خاصی دارم. با همکاری یکی از آهنگسازان جوان به اسم آقای پورخلجی و با ارکستر سمفونیک پراگ برای این آلبوم زحمت زیادی کشیدیم. امیدوارم در شناخت هرچه بیشتر مشاهیر و تاریخ ایران موثر باشد.
چرا با ارکسترهای ایرانی کار نکردید؟
طبعا خیلی فرق میکند. اینجا به ارکسترها رسیدگی نمیشود. ما هنرمندان بسیار شایستهای داریم، اما چون در ارکسترها و گروههای موسیقی شاهد رسیدگی نیستیم، نتایج مثبتی نمیبینیم.
شما در آثارتان بارها به بزرگان ایرانزمین مانند مولانا و فردوسی و حالا ابوسعید ابوالخیر پرداختهاید، این علاقه شما به مشاهیر عرفان و ادب از کجا سرچشمه میگیرد؟
من خودم اهل ادب و ادبیات هستم. همپای موسیقی با ادبیات و قلم و شعر حرکت کردم. خودم هم دستی در شعر دارم. اگر آهنگسازی خیلی در کار موسیقی قوی باشد اما در ادبیات ضعیف باشد، با دلسردی با او کار میکنم. این است که ادبیات برایم خیلی مهم است. ادبیات در همه هنرها نقش مادر را دارد. ادبیات میتواند فرهنگساز باشد. اینکه به فردوسی و مولانا و ابوسعید و امیرکبیر یا دیگر مشاهیر میپردازم، اولا براساس علاقه شخصی است که این کار را میکنم. دیگر اینکه فکر میکنم معرفی این مفاخر به جامعه در فرهنگ و فرهنگسازی نقش دارد. اما یک دست صدا ندارد و نمیتوانم به تنهایی راه به جایی ببرم. بطور کلی فکر میکنم هر هنرمندی در رشته خود اگر واقعا نسبت به ادبیات و تاریخ بیگانه باشد، بسیار دشوار است که بتواند کار ماندگاری پدید بیاورد. یعنی شناخت ادبیات و تاریخ برای هر هنرمندی نقشی خاص در حد رشته تخصصی او دارد.
فرمودید دستی در شعر دارید. نمیخواهید اشعارتان را در قالب یک مجموعه منتشر کنید؟
منظورم این بود که برخی از آثار اجرا شده در این سالهایی که گذشت اثر خودم بوده است. اما خیلی اصرار نداشتم که اسمی از خودم مطرح باشد.
چرا دوست نداشتید اسم شما به عنوان شاعر هم مطرح باشد؟
چون همین شهرام ناظری بودن برای من کافی بود.
یکی از آثاری که خودتان شعر و آهنگش را تهیه کردید، معرفی کنید.
به مناسبت هشتصدمین سالگرد مولانا در سال ۲۰۰۷ شعر و آهنگ «شیدا شدم» اثر من بود که به یاد مولانا این کار را انجام دادم.
در ادبیات که این همه به آن علاقهمندید، آیا فقط شعر میخوانید یا به رمان هم علاقه دارید؟
من مربوط به یک نسل آرمانخواه هستم که همگی اهل مطالعه و کتاب خواندن بودیم. طبیعی است کسی که اهل هنر باشد و آثار ارزشمندی را از رومن رولان و نیچه و شکسپیر و خیلیهای دیگر نخوانده باشد، عجیب است. اما نسل جدید با کتاب بیگانه است و همین باعث میشود آثار ماندگاری پدید نمیآید. چون تنها برای خواندن صدای خوب کافی نیست، باید دانشی پشت آن باشد. موسیقیهای جدید در حافظه کسی نمیماند و ماندگار نمیشود. اگر هم ماندگار باشد نهایتا سه تا شش ماه در حافظهها میماند. امروزه کتابخوانی در ایران رو به زوال است، اما کتاب و کتاب خواندن میتواند تاثیر مثبتی بر جامعه، بخصوص جوانان بگذارد. در آرامش و نوع تفکرشان نقش دارد. اما جوانان نسل جدید عادت کردند با یک دکمه به همه چیز برسند. این مطلوب نیست. آن حس آرامشی که با کتاب بهدست میآید، آن رابطهای که از نظر درونی با کتاب برقرار میشود، تاثیرش را میتوان در آرامش و فرهنگ جامعه دید. من یک زمانی خیلی رمان میخواندم چون با بسیاری از اهل ادب و هنر همنشین بودم.
آلبوم دیگری هم در دست تولید دارید با عنوان «خنیاگر». از آن کار هم برای ما بگویید.
اثر «خنیاگر» موسیقی شمال خراسان است. چون خراسان از نظر فرهنگ موسیقایی بخصوص دوتار وضعیتی دارد که در جهان کمنظیر است. شاید اگر روزی موسیقیها را بررسی کنند یکی از مهم ترین بخشهای موسیقی، دوتار خراسان باشد. همینطور موسیقی اقوام ایرانی که موسیقی هر قوم برای خودش دریایی است. موسیقی خراسان استخوان دار است. من در این زمینه با یکی از استادان دوتار نواز آن خطه به اسم مسعود خضری کار کردم. «خنیاگر» اثری است که بر مبنای موسیقی شمال خراسان نوشته شده. سعی کردیم شعرها به فارسی باشد تا مردم آشنا شوند. چون همانطور که میدانید موسیقی شمال خراسان کردی یا ترکی است. ما از اشعار شعرای کلاسیک قرون سوم و چهارم در این آلبوم استفاده کردیم. بخشی از شعرها هم متعلق به ملکالشعرای بهار است که خودش خراسانی بوده.
با پسرتان حافظ ناظری همچنان همکاری میکنید؟
او جوان است، باید تجربههای زیادی را پشتسر بگذارد تا در این کار به پختگی لازم برسد. هر زمان لازم باشد کارهای مشترکی انجام میدهیم، اما فعلا بهتر است که او یک تنه این راه پرنشیبوفراز را تجربه کند.
در شرایطی که فرهنگ غالب جهانی میخواهد خرده فرهنگها را نابود کند چطور میتوان موسیقی ایرانی را حفظ کرد؟
امروز در ایران فرهنگ و موسیقی مثل خیلی چیزهای دیگر سر جای خودش نیست و دچار بیماری شده است. من به حوزههای دیگر کاری ندارم، اما به فرهنگ و هنر که میتوانم کار داشته باشم. برخی تصمیمگیرندگان حتی نمیدانند فرهنگ یا موسیقی به چه دردی میخورد. باید به این باور برسیم که فرهنگ و هنر به جامعه آرامش میدهد و در ارتقای آن نقش اصلی را دارد. طبعا یک مشی درستی تبیین نشد و جوانها خوب هدایت نشدند، برنامهریزی نشد، و رسانهها خوب عمل نکردند تا جامعه رشد فرهنگی داشته باشد. وقتی یک جامعه هنر را میشناسد یعنی فرهنگش بالا رفته است. هنر مستقیما روی فرهنگ تاثیر دارد. چون این اتفاقها نیفتاده نمیتوان انتظار داشت که یک شبه همه چیز درست شود. اگر بخواهیم درست شود باید با یک برنامهریزی دراز مدت عمل کرد. باید سراغ صاحبنظران رفت. باید کار را به کاردان سپرد. پارتیبازی آفت فرهنگ است. باید صاحبنظران را ساماندهی کرد تا این اوضاع بلبشوی فرهنگی شاید با برنامهریزی ریشهای بعد از یک دهه حداقل به یک نقطه قابل قبول برسد. البته نباید توقع داشت به این زودی آسیبها درمان شود. امیدواریم در آیندهای نزدیک فرجی شود.
دیدگاهتان را بنویسید