پرویز براتی: نام نیکیتا کوشکین برای علاقهمندان گیتار کلاسیک در سراسر جهان نامی آشناست. او هنرآموخته موسیقی در آکادمی ملی موسیقی روسیه است و از اوایل دهه ۸۰ با اجرای کنسرتهایی در سراسر جهان به شهرت رسید. کوشکین از نادر آهنگسازانی است که به دلیل تسلط بر ساز گیتار کلاسیک قطعات و آثار متعددی برای این ساز چه به صورت تکنوازی و چه با ارکستر تصنیف کرده است. تهران در روزهای آغازین پاییز میزبان کلاسهای تخصصی این موسیقیدان در زمینه نوازندگی گیتار کلاسیک بود. کلاس تخصصی کوشکین روزهای چهارم و پنجم مهر برگزار شد و این نوازنده ششم و هفتم مهر با همراهی همسرش آسیه سلیوتینا که خود از نوازندگان مطرح گیتار است، در تالار وحدت تهران روی صحنه رفت. حضور کوشکین در تهران بهانه ما شد برای گفتوگو با این نوازنده و آهنگساز شهیر روس.
به عنوان اولین سوال میخواستم کمی درباره سابقه تحصیلی خود در زمینه گیتار کلاسیک به ما توضیح دهید…
از ۱۴سالگی نوازندگی گیتار را آغاز کردم و به شکلی خودآموخته نوازندگی این ساز را یاد گرفتم، اما مشوق اصلی من در زمینه گیتار کلاسیک پدربزرگم بود که مرا با سبک کلاسیک آشنا کرد. او تعدادی از آثار آندره سگوویا، نوازنده بزرگ گیتار کلاسیک اسپانیایی را به من داد. وقتی به صدای نوازندگی سگوویا گوش دادم، باور نمیکردم که میتوان با ساز گیتار چنین نوای زیبا، دلنشین و گاه پیچیدهای را تولید کرد. پس از آن بود که راهم را در نوازندگی کاملا تغییر دادم و از موسیقی و نوازندگی عامهگرا دست کشیدم. پس از آن وارد هنرستان موسیقی شدم که تازه افتتاح شده بود، دوره پنج ساله آموزشی را در عرض دو سال به پایان رساندم تا بتوانم وارد کالج و سپس دانشگاه شوم.
در کالج با چه اساتیدی آشنا شدید و تحت نظرشان آموزش دیدید؟
من بسیار خوششانس بودم که تحت نظر یکی از بهترین اساتید موسیقی کلاسیک روسیه با دنیای موسیقی آشنا شدم. ویکتوری ایگوروف استادی بود که خیلی از من حمایت کرد؛ خیلی زیاد، به خصوص در زمینه آهنگسازی؛ خوشبختانه هنوز هم زنده است. هم آهنگساز و هم مدرس بسیار برجستهای است. من مطمئن بودم که میتوانم به عنوان بهترین شاگردش آموزش ببینم. کم آهنگ ساخته و بیشتر وقت خود را به آموزش اختصاص داده است.
پس از دوران کالج چه کردید؟
پس از کالج با مشکل بزرگی مواجه شدم. در آکادمی موسیقی مسکو کلاسی برای گیتار کلاسیک وجود نداشت. در آن زمان تصمیم گرفتم در مدارس به تدریس گیتار کلاسیک بپردازم. در ۱۹۸۰ بود که کورسهای گیتار کلاسیک در آکادمی موسیقی افتتاح شد و به راحتی توانستم در آزمون آکادمی شرکت کنم و موفق شوم. پنج سال بعدی در آکادمی به تحصیل پرداختم به شکل همزمان به تدریس گیتار کلاسیک ادامه دادم تا به امروز.
گیتار کلاسیک دارای چه اندازه اعتبار و محبوبیت بین مردم و فرهیختگان روسی است؟
در دهههای گذشته کمتر کسی به موسیقی گیتار کلاسیک توجه میکرد. شاید یکی از دلایل آن حجم کمصدایی و محدودیتهای فیزیکی و ذاتی ساز گیتار باشد. در آن زمان تعامل همکاری بین نوازندگان گیتار کلاسیک و ارکسترها، رهبران ارکستر و آهنگسازان روس وجود نداشت اما به تدریج این وضعیت تغییر کرد و در حال حاضر هم با مشکلات زیادی در زمینه وجود کلاس یا آکادمیهای گیتار کلاسیک در مسکو مواجه هستیم. بهطور مثال در کنسرواتوار بزرگ موسیقی روسیه، گیتار کلاسیک آموزش داده نمیشود.
درباره مخاطبانی که به موسیقی شما گوش میدهند چگونه فکر میکنید؟ بهخصوص در روسیه، واکنشهای آنان در قبال موسیقی شما چیست؟
من هیچگاه با شنوندگان آثارم مشکلی نداشته و ندارم. باوجود اینکه موسیقیدانی معاصر هستم و شاید این موسیقی با مخاطب عام، مشکلاتی در زمینه بیان و ارتباط دوجانبه داشته باشد، ولی شخصا چالشی با مخاطبانم نداشتم. شاید موسیقی مدرن برای برخیها گوشنواز نباشد یا سخت بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. این مشکلات به تدریج کم و کمتر شدهاند. خوب به یاد دارم زمانی که سوییت «اسباببازیهای شاهزاده» را تصنیف کرده و به یکی از دوستانم نشان دادم، پس از مطالعه آن گفت این سوییت غیرقابل اجراست، اما امروز این سوییت توسط بسیاری از نوازندگان چه در روسیه و چه در اروپا، آمریکا و آسیا نواخته میشود. فهم موسیقی در جامعه مقولهای ناگهانی نیست بلکه امری تدریجی و تکاملی است.
یکی از پرسشهایی که همواره ذهن بسیاری از کارشناسان و موسیقدانان را مشغول میکند، این است که آیا موسیقی نیاز به تغییر دارد؟ آیا ساختار گیتار کلاسیک و ویلن پاسخگوی آهنگسازی معاصر است؟
ساختار گیتار کلاسیک از بدو پیدایش تا به امروز تغییرات زیادی کرده است. به خصوص در میانه قرن نوزدهم. این تغییرات دقیقا به مثابه یک کشف بزرگ بود. کشف قابلیتهای گیتار جهت ارتقای سطح کیفی صدا. در قرن نوزدهم بود که گیتار کلاسیک به لحاظ ساختار فیزیکی اصلاحاتی را پذیرا شد آن هم توسط سازنده بزرگ گیتار اسپانیایی آنتونیو دیتورس (Tores) در حال حاضر شکل و قالب اصلی گیتار کلاسیک همانی است که تورس طراحی کرده بود. من معتقد نیستم که ساختار گیتار باید تغییر کند اما سازندگان گیتار کلاسیک همواره در حال پژوهش در زمینه انواع و اقسام طراحیهای داخلیساز، چوبها و سایر موارد مرتبط با صدادهی گیتار هستند. به طور مثال گیتارهای سازنده بزرگ و مشهور استرالیایی گریگ مولمن. پس از آنکه جان ویلیامز، نوازنده برجسته گیتار کلاسیک با گیتارهای مولمن قطعات و آلبومهایی را به بازار ارایه داد، کارشناسان و منتقدان ناگهان فهمیدند با یک سازنده بزرگ اما کشفنشده روبهرو هستند.
به نظر شما گیتار کلاسیک چه ضعفها یا معایبی دارد؟
گیتار هیچ ضعفی به لحاظ ساختاری ندارد. فقط به لحاظ صدادهی حجم کمی از صدا را تولید میکند. مساله اصلی در گیتار کلاسیک تقویت کردن (Amplify) صداست. لوازم و ادوات متعددی در این زمینه به کمک گیتار کلاسیک آمده اما در مجموع به لحاظ فنی شکست خوردند. به خصوص ادواتی که الکترونیکی هستند با ایجاد فضای تقویتشده، تنها حجم صدا را افزایش داده اما باعث نوعی تخریب و تغییر اصوات شدهاند که در اصطلاح به آن «Distortion» میگوییم. ولی اخیرا علم آکوستیک پیشرفتهای بسیاری کرده است که میتواند به تقویت صدای گیتار کلاسیک کمک کند. پژوهش در زمینه ساخت گیتار کلاسیک هیچگاه متوقف نشده و نخواهد شد.
شما در آهنگسازیهایتان نوع خاصی از صدادهی و جلوههای صوتی را ابداع کردهاید که تا بهحال وجود نداشته است. لطفا در این زمینه توضیح دهید؟
جلوههای صوتی در گیتار کلاسیک در آهنگسازی من از سوییت «اسباببازیهای شاهزاده» آغاز شد. هدف اصلی من در خلق این افکتهای صوتی کمک به خلق تصویر است و نه به وجود آوردن افکت برای افکت. جلوههای صوتی باید وسیلهای باشند جهت بیان تصویری در موسیقی. در این بین مساله سبک شخصی در آهنگسازی نیز بسیار مهم است. در بخش عظیمی از موسیقی معاصر ما با نوعی ساخت استاندارد مواجه هستیم که نمیتوان تشخیص داد آهنگساز فلان قطعه کیست. اما وقتی به موسیقی بزرگانی چون شوستا کوویچ یا پروکوفیف گوش میدهید، در همان میزانهای ابتدایی به سرعت میتوانیم تشخیص دهیم که قطعه یا اثر موسیقایی متعلق به چه کسی است. این ویژگی را همواره در ذهن خود حفظ کردهام از همان ابتدا تصمیم گرفتم سبک ویژه خودم را داشته باشم. امیدوارم توانسته باشم به سبک شخصی خود برسم.
حال بپردازیم به حضورتان در ایران. چطور شد که تصمیم گرفتید به ایران سفر کنید و کلاسهای پیشرفته گیتار ترتیب دهید؟
دلیل اول این بود که به ایران دعوت شدم. وقتی آقای هومن موسوی پیشنهاد را مطرح کردند که در ایران یک کلاس پیشرفته گیتار کلاسیک و نیز کنسرتی را ترتیب دهیم، من استقبال کردم اما میدانستم که این پروژه آسان نخواهد بود. مطمئن نبودم که میزبانان من بتوانند در زمینه دعوت از یک گیتاریست و آهنگساز روس موفق باشند اما خوشبختانه موفقیت کسب شد و من به ایران آمدم. خیلی خوشحال بودم به کشوری میآیم که تا به حال به آنجا نیامده بودم. از سوی دیگر برای من جای بسی خوشحالی بود که موسیقی کلاسیک کشورم را به علاقهمندان گیتار کلاسیک در ایران معرفی کنم. برگزاری کلاسهای پیشرفته از جمله کارها و برنامههای مشخص و سالانه من است. هر سال من چندین کلاس آموزشی پیشرفته در خارج از روسیه بر پا میکنم. برای گیتاریستهای ایرانی هم فرصت مناسبی ایجاد شد تا تجربه حضور در کلاس یک مدرس غیرایرانی را داشته باشند.
سطح نوازندگان گیتار کلاسیک ایرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسیار خوب هستند؛ البته مقولات زیادی هست که باید در آنها پیشرفت بیشتری بکنند اما در مجموع به این نتیجه رسیدم که سطح تکنیکی گیتاریستهای ایرانی بسیار مطلوب است، من با استعدادهای جوان و بسیار درخشانی در ایران مواجه شدم. در ایران شور و اشتیاق زیادی برای نوازندگی گیتار کلاسیک وجود دارد. این ویژگی بسیار جالب توجهی است و البته خیلی مهم. شرط اول موفقیت هر نوازنده اشتیاق و شور است. اگر این حالت در روحیه شما وجود نداشته باشد، موفق نمیشوید.
چقدر به موسیقی ایرانی گوش دادهاید و چقدر این موسیقی و آهنگسازان ایرانی را میشناسید؟
موسیقی شرق همواره بخشی جداییناپذیر از شنیدههای مرا تشکیل میدهد و به شدت مورد علاقه من است. متاسفانه به شکل تخصصی چیز زیادی درباره موسیقی ایران نمیدانم، اما به دلیل اینکه این موسیقی نیز شرقی است، پس شباهتهایی با سایر موسیقیهای این حوزه دارد، از جمله اینکه دستگاهی و مقامی است، پیچیدگیها و ظرافتهای بسیار زیادی دارد. بسیار کنجکاوم که بیشتر در این زمینه بدانم. امیدوار هستم بتوانم در آینده با موسیقدانان، آهنگسازان و نوزاندگان ایرانی بیشتر آشنا شوم تا به همکاری دوجانبه بپردازیم.
در موسیقی شما مخاطبان با نوعی تمایل به ادبیات مواجه میشوند. بهطور مثال در والس مشهورتان «آشر» که برگرفته از رمان ادگارآلن پو، نویسنده آمریکایی است. آیا این تشخیص درست است؟
بله، علاقه من به یافتن موضوعات و ایدههاست که بخشی از این موضوعات در ادبیات نهفته است. درباره والس آشر این موضوع شکل دیگری داشت. این قطعه اقتباسی از رمان آلن پو نیست، بلکه نوعی تاثیرپذیری روحی و رمانتیک از داستان اضمحلال و نابودی است؛ داستانی بهشدت تاریک، در بخشی از داستان، آشر گیتار مینوازد. این صحنه مرا تحتتاثیر قرار داد. فکر کردم اگر آشر واقعا گیتار میزد، چه قطعهای را مینواخت. این سوال باعث خلق والس آشر شد. این اثر یک کار نئورمانتیک است شخصا به والس آشر علاقه خاصی دارم به همان اندازه که اسباببازیهای شاهزاده را دوست دارم.
آهنگسازان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟
راحمانینف، چایکوفسکی، شوستاکوویچ، موسوروسکی و استراوینسکی در روسیه و آثار یوهان سباستین باخ، ایزاک آلبنیز آهنگساز امپرسیونیست اسپانیایی کلود دبوسی و راول.
آیا آهنگسازی روسی با اروپا و کلا موسیقی غربی یکسان است یا تفاوتهایی دارد؟
تفاوتها بسیار است. اما توضیح آنها کمی مشکل است و البته تکنیکی. بهطور مثال موسیقی چایکوفسکی در برابر موسیقی یوهان برامس آلمانی؛ موسیقی برامس بهشدت فلسفی و با نوعی جهانبینی همراه است اما موسیقی چایکوفسکی بسیار احساسی و شاعرانه است. بهطور کلی موسیقی روسیه بسیار دراماتیک و احساساتی و شاید در زمانهایی تراژیک. اما تفاوتها آنچنان اهمیتی ندارند. موسیقی یک هنر جهانی است که باید با مردم ارتباط برقرار کند.
آینده گیتار کلاسیک را چگونه میبینید؟
پرسش سختی را مطرح کردید. متاسفانه در اروپا، آمریکا و کشور من روسیه فرهنگ و صنعت سرگرمی (Entertainment) همهچیز را تحتتاثیر قرار داده و روز به روز هم قدرت بیشتری میگیرد؛ دلیل این قدرت هم چیزی نیست بهجز پول. سرمایهگذاری در زمینه موسیقی عامهپسند بسیار بیشتر از مراکز آکادمیک موسیقی است. موسیقی آکادمیک توان رقابت با موسیقی پاپ را ندارد. سرعت تصنیف یک قطعه در موسیقی علمی بسیار کم است اما در هر دقیقه هزار قطعه موسیقی پاپ ساخته میشود. اجرای یک کنسرت موسیقی کلاسیک درحالحاضر بسیار مشکل شده است. شما چند نوازنده گیتار کلاسیک میشناسید که خبری از کنسرتهایشان در سراسر دنیا داشته باشید؟ بسیار کم. اما نسبت به آینده گیتار کلاسیک امیدوارم و این امیدواری سطحی نیست. من اشتیاق جوانان را در این زمینه در سراسر جهان میبینم. از هند، ژاپن و ایران گرفته تا کشورهای اروپایی. امیدوارم وضعیت عمومی هم تغییر کند و دوباره هنر جدی و آکادمیک احترام و موقعیت خود را به دست آورد. هنر والا ارتباط چندانی با تجارت و پول ندارد و برای هنرمندان درآمدزا نیست. البته این حرف من به معنای انتقاد یا دشمنی با موسیقی عامهپسند نیست بلکه صرفا به تشریح موقعیت پرداختم. انتقاد اصلی من به فرهنگ سرگرمیسازی و سطحی است که ناگهان در قرن بیستم با نوعی پرخاشجویی تمامی جایگاهها را اشغال کرد. برای ما دوران آنچنان راحتی نیست اما هنوز که هنوز است، مردم به گیتار کلاسیک عشق میورزند.
به عنوان سوال آخر، رابطه بین هنرمندان و فرهنگهای ایران و روسیه را چگونه میبینید؟
امیدوارم در آینده رابطه فرهنگی این دو کشور عمیقتر شود. من سیاستمدار نیستم و به روابط سیاسی بینالمللی اهمیت نمیدهم، بلکه به عنوان یک آهنگساز و هنرمند باید با همکارانم در سراسر جهان ارتباط داشته باشم فراتر از تمامی جنجالهای سیاسی. آنچنان با اتحاد و واحدسازی کردن فرهنگها موافق نیستم اما تبادل فرهنگی را بسیار علاقهمند تعقیب میکنم.
دیدگاهتان را بنویسید