×
×

سرودن از معشوقی به‌نام ایران

  • کد نوشته: 152284
  • 23 مرداد 1396
  • ۰
  • در کنسرت – نمایشی که این روزها با اجرای همایون شجریان در مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد اجرا می‌شود، شعر جدیدی درباره‌ی ایران اجرا می‌شود که تازه‌ترین اجرای این‌چنینی برای وطن است. پوریا سوری – شاعر و مدیر روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری – درباره‌ی روند سرایش این شعر، در یادداشتی آورده […]

    سرودن از معشوقی به‌نام ایران
  • در کنسرت – نمایشی که این روزها با اجرای همایون شجریان در مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد اجرا می‌شود، شعر جدیدی درباره‌ی ایران اجرا می‌شود که تازه‌ترین اجرای این‌چنینی برای وطن است.

    پوریا سوری – شاعر و مدیر روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری – درباره‌ی روند سرایش این شعر، در یادداشتی آورده است:

    سرودن از ایران به‌عنوان مرزی که به آن عشق می ورزی، امری سهل و ممتنع است؛ مانند شعری که برای معشوقی نوشته می‌شود که هر کلمه‌اش اگرچه بر دل جاری است اما تا به زبان آید و کلمه شود، جان را می‌فشرد و قلب را به تپش وا می‌دارد.

    روز نخستی هم که ایده سرودن از ایران، توسط هنرمند موفقی چون سهراب پورناظری به من داده شد، اگرچه خوشحال بودم از این همکاری و نوشتنی که قرار است صدای همایون ایران و ساز سهرابِ جان جانش دهد، اما خود را در امتحانی سخت یافتم که نمره بیست دست‌نیافتنی‌اش سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» بود و دیگر قله‌هایش سروده‌های ملک‌الشعرای بهار و بیژن ترقی و…

    نوشتن شعری که امروز در کنسرت نمایش «سی» به روی صحنه رفته است، شبیه ساخت یک ملودی یا نوشتن یک کتاب و سرودن یک منظومه بلند؛ پرحرارت و جانفرسا و شیرین بود. اغراق نمی‌کنم که بیش از ۱۰ شعر در همین وزن سروده شد و هر کدام با ایده‌ای جدیدتر و تصویری خواناتر از مادری که ایران است کنار گذاشته شد.

    هرچه از ایران بیشتر سرودم، بیشتر و بیشتر از خودم می‌پرسیدم چرا درباره ایران از این بیشتر نمی‌دانی. نوشتن همین ابیات ساده آنچنان سخت پیش می‌رفت که تو گویی نامه عاشقانه من هیچگاه به دست معشوقم نخواهد رسید، کاغذها مچاله می‌شد و در سطل می‌افتاد… همان تصویر کلیشه‌ای از رنج نویسنده‌ای که نمی‌تواند آنچه در دلش است را بگوید.

    نزدیک یک ماه کار مشترک با سهراب پورناظری هنرمند و سختگیر و دریچه‌هایی که او با سحر ساز و ذهن زیبایش به روی کار می‌گشود، ساحت‌های مختلفی از ایرانی را که می‌شناسیم کلمه کرد و در شعر نشاند. نوشتن از تکه‌های تنی که روزی ایران بوده است، از بلخ و سمرقند و کابل و خوارزم… نوشتن از سربازانی که جانشان را فدا کردند تا امروز این زمین برای ما نامش «وطن» بماند و بخوانیمش «ایران من»… نوشتن از ظلم‌هایی که بر این خاک رفته و می‌رود و نوشتن از غرور و سرفرازی‌اش، از سروی که سرافراز ایستاده و نفس می‌کشد، نفش می‌کشیم.

    و نوشتن از مردی، چه مردی! چه مردی! که خسرو آواز ایران می‌خوانندش و جان من و جان ایرانی به او بسته است و آنچنانکه دوست شاعرم ایرج زبردست سال‌ها قبل وصفش کرده، انگار لبانش را خدا بوسیده و چه وصفی از این زیباتر و الهی‌تر برای مردی که محمدرضا شجریان است، و گریز زدن به «مرغ سحر»ی که ناله‌ی جانسوز ایرانیان است و ایران زیبا، ایران سربلند و ایران ماندنی تا هست از این شعر و اجرایش توسط استاد آواز ایران خاطره دارد…

    زیاده گویی نکنم؛ نوشتن از ایران، شیرین‌ترین و سخت‌ترین کاری بود که در عرصه شعر تا امروز انجام داده‌ام… و نگاه دقیق همایون شجریان به جمع‌بندی این اثر که صلایش «امید» است، کمک بزرگی کرد، اینکه وطن مادر ماست و فرزند زخم‌خورده از همه هم نومید شود، دلش قرص است که «مادر»ش هست، «خدا» هست.

    —-

    «ایران من»

    آوازخوانی در شبم، سرچشمه‌ی خورشید تو

    یار و دیار و عشق تو، سرچشمه‌ی امید تو

    ای صبح فروردین من، ای تکیه‌گاه آخرین

    ای کهنه سرباز زمین، جان جهان ایران‌زمین

    ای در رگانم خون وطن

    ای پرچمت ما را کفن

    دور از تو بادا اهرمن

    ایران من ایران من

    ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد

    صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد

    از خون سربازان تو، گلگون شده رویت وطن

    ای سرو سبز بی‌خزان، ای مهر تو در جان و تن

    ای مادرم ایران‌زمین

    آغاز تو، پایان تویی

    بر دشت من، باران تویی

    در چشم من، تابان تویی

    ایران من ایران من

    آن مهر جاویدان تویی

    ای در رگانم خون وطن

    ای پرچمت ما را کفن

    دور از تو بادا اهرمن

    ایران من ایران من

    در ظلمت جانکاه شب، مرغ سحر خوان منی

    در حصر هم آزاده‌ای، تنها تو ایران منی

    اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است

    گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است*

    ای مرغ حق در سینه‌ات

    با شور خود بیداد کن

    آوازخوان شب شکن

    بار دگر فریاد کن

    “ظلم ظالم جور صیاد

    آشیانم داده بر باد

    ای خدا ای فلک ای طبیعت

    شام تاریک ما را سحر کن”

    ای مادرم ایران زمین

    آغاز تو، پایان تویی

    بر دشت من، باران تویی

    در چشم من، تابان تویی

    ایران من ایران من

    آن مهر جاویدان تویی

    ای در رگانم خون وطن

    ای پرچمت ما را کفن

    دور از تو بادا اهرمن

    ایران من ایران من

    —-

    *این مصرع با الهام از سروده‌ای از ایرج زبردست، سروده شده است.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *