در میان طیفهای مختلف شنوندگان موسیقی پاپ، معروف است. در میان طرفداران بعضی خوانندهها نظیر «مهدی یراحی» با آهنگسازیها و ترانههایش مشهور است و در میان آنها که کمی پاپ خاصتر گوش میکنند، با صدا و قطعات شخصیاش مخاطب دارد. از «رستاک حلاج» حرف میزنیم. خواننده، ترانهسرا و آهنگسازی که با وجود سبک و سیاق متفاوت سرودههایش نسبت به کارهای مرسوم بازار، چند کار شنیده شده در کارنامهاش دارد و از سال ۹۴ به شکل رسمی فعالیتاش را در موسیقی ایران دنبال کرد.
رستاک اولین کنسرتش را در آخرین روز پاییز سال ۹۵ با قطعات آلبوم «پاییز سال بعد» روی صحنه برد و تا کنون یک اجرای رسمی دیگر تهران و بندرعباس داشته است. او در آستانه ۱۳ تیرماه و مصادف با سالروز تولدش مهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بود و برای اولینبار درباره ابعاد دیگری از فعالیتهای حرفهای خود صحبت کرد که تا کنون کمتر به آنها پرداخته بود.
همچنین او دیدگاههای جالبی هم درباره خوانندگانی نظیر محسن چاوشی، محسن یگانه، سیروان خسروی، سیامک عباسی، سینا حجازی و محمد علیزاده داشت. با رستاک درباره کاراکتر خودش، جدی بودن و اخمهایش هم گپ زدیم! این گفتوگو را حتماً تا پایان بخوانید:
- از «رستاک» روی استیج شروع کنیم. چهطور است که رستاک روی استیج آنقدر جنبوجوش و انرژی دارد و برونگرا است ولی رستاک همیشگی، بهشدت خجالتی و درونگرا است؟
این سؤالى بود که برای خانوادهام هم پیش آمد! هیچیک از نزدیکانم گمان نمىکرد که رستاک روی صحنه آنطور راحت و رها باشد و تنها پاسخ من به این پرسش، این است که رستاک از همان کودکى، زمانى که با ساز و آواز آشنا شد تا روزى که به رویاى روى صحنه رفتنش دست یافت، یک عمر خودش را روى استیج تصور کرده بود؛ صحنه را سالهاى سال زندگى کرده بود و در ٣۴ سالگى با این رفیق دیرینه دیگر احساس غریبى نمىکرد؛ اعتماد به نفس من روى صحنه چندینبرابر مىشود. احساس خوشایندى است این که هزاران نفر فقط و فقط به خاطر موسیقى و صداى تو آمده و زیر یک سقف جمع شدهاند. آنجا است که با تمام وجود و بدون ترس برایشان مىخوانم و از همآواز شدنمان آنقدر مست مىشوم که دیگر جایى براى استرس و نگرانى باقى نمىماند.
- و همین به تو یک حس قدرت میدهد.
روی استیج بیشتر احساس صمیمیت دارم تا حس قدرت.
- چرا در ۹۹ درصد عکسهایت اخم میکنی؟
یکی از سایتها چند وقت پیش عکس کودکی من را با لبخند منتشر کرده و نوشته بود این عکس نشان میدهد که پس رستاک در کودکی خندیدن را بلد بوده! حقیقتاً احساس مىکنم لبخند در عکس زیاد به من نمیآید وگرنه آنقدرها هم اخمو نیستم. کاراکتر من براى اشخاصى که براى اولینبار از نزدیک با من روبهرو مىشوند، معمولاً زیاد صمیمى و دلپذیر نیست و گاهى این سوءتفاهم به وجود مىآید که رستاک خودش را مىگیرد. اما واقعیت این است که من بسیار خجالتی هستم. این خجالتى بودن، گاهى آنقدر بالا مىگیرد که ترجیح مىدهم براى خرید از سوپرمارکت هم دوستانم را به جاى خودم بفرستم! البته تازگیها در معاشرت با مردم بهتر شدهام. بیشتر لبخند مىزنم و بهاصطلاح خونگرمتر رفتار مىکنم. ولى در هر صورت به قول شاعر «من خیلى وقتا ساکتم سردم…»
- آن اولین لحظهای که در سالن میلاد برای نخستین بار روی صحنه رفتی را توصیف کن.
لحظه فوقالعادهای بود و البته در وجودم استرس هم داشتم. اما آنقدر انرژی در سالن وجود داشت که این استرس، تأثیر منفی روی اجرا نگذاشت. کلاً اولین جوابی که از مخاطب پس از سالها انتظار میگیری، بینظیر است و دوست داری آن لحظات هرگز تمام نشود.
- بُعد مالی کاری که در موسیقی انجام میدهی، چهقدر برایت مهم است؟
حتماً برایم مهم است؛ چون تنها کاری است که بلدم و به صورت حرفهای انجام میدهم. الان در سنی هستم که باید به آینده فکر کنم و اگر بُعد مالی نباشد، نمیدانم چه آیندهای در انتظارم است.
- همیشه برای آدمها سؤال است که درآمد خوانندهها، آهنگسازان و تنظیمکنندههای زیرزمینی از کجا است و آیا شوق آنها برای کسب مجوز، بیشتر به دلیل مسائل مالی است؟
درآمد هنرمندان زیرزمینی خیلی متغیر است و اصلاً ثابت نیست. گاهی اوقات یک کارت جواب میدهد و تا مدتی، درآمد خوبی داری. یا ممکن است کارهایت موفق نشود و تا چند وقت اصلاً درآمدی نداشته باشید. امید به مجاز شدن، اول از همه به خاطر لذت استیج و برخورد مستقیم با مخاطب است و در کنار این هم بحث درآمد مطرح میشود تا بتوانى با انرژى بیشتر و خیال راحتتر به کارت ادامه بدهى و همینطور زندگىات را اداره کنی.
- وقتی دو دهه اخیر موسیقی پاپ را بررسی کنیم، میبینیم که یک دسته خوانندههایی بودهاند که طیف گسترده مخاطب داشتهاند که دائماً کم و زیاد میشده و دسته دیگر، خوانندههایی بودهاند که مخاطب کمتر، خاص ولی وفادار داشتهاند. تو خودت کدام مخاطب را ترجیح میدهی؟
من مخاطب کمتر ولی وفادارتر را ترجیح میدهم. گمان مىکنم رستاک و موسیقىاش آنچنان فراگیر و همهپسند نیستند و مخاطب کم اما باکیفیت را بیشتر دوست دارم. افزایش تعداد مخاطب خوب است؛ ولی برای بزرگ شدن این عدد، حاضر نیستم از کیفیت مخاطبانم کاسته شود. من عاشق اینم که در یک سالن ۷۰۰ نفره کنسرت برگزار کنم، ولی مخاطبانم با تمام وجودشان در سالن باشند و دوست ندارم صرفاً برخی آدمها بلیت بخرند تا ببینند آنجا چه خبر است. این را ترجیح میدهم به برگزاری کنسرت در یک سالن ۲۵۰۰ نفره که نصف آنها برای سرگرمی آمدهاند. تجربه هم نشان داده که آن مخاطب خاص میتواند شما را سالهای سال حمایت کند. مثلاً علیرضا عصار نمونه بارز این طیف خوانندهها بود که چند ماه قبل، پس از سالها کنسرت برگزار کرد و هواداراناش ۱۳ سانس از او حمایت کردند. حتی برای من که طرفدار سرسخت علیرضا عصار هستم، باور چنین حمایتی سخت بود و البته فکر میکنم خودش هم از این استقبال شوکه شده باشد!
- رستاک حلاج به عنوان یک آفریننده شعر و ملودی، در چه حالات روحی بهتر و بیشتر توان خلق دارد؟ شکست عاطفی، بیپولی و… تأثیری روی پروسه خَلق تو دارند؟
حالات روحی که رابطه مستقیمی بر خلق اثر دارد اما من در زمان ناخوشی است که میتوانم بهترین ترانهها و ملودیهایم را بسازم! وقتی حالم خوب است، دستم به ساز نمیرود و اگر هم چیزی بنویسم و بسازم، نزدیک به خودم نیست. تجربههای شکست عاطفی برای من باعث خلق آثار بهتر و ماندگارتر میشود. اما بیپولی هم حس و حال خلق کردن باقی نمیگذارد، چون یأس مطلق است! اصولاً هر وقت روابط عاطفی و حال من خوب است، معمولاً خروجی خاصی ندارم!
- پس فکر میکنم مخاطبانت همیشه آرزو داشته باشند شکست عاطفی بخوری تا کار خوب برایشان بسازی!
احتمالاً! (خنده)
- ما خوانندههایی داریم که «Singer/Songwriter»اند و خودشان ترانه و آهنگهایشان را مینویسند. ولی در مورد تو به نظر میرسد که شاعری هستی که میخوانی. این شاعرانگی در تو چگونه شکل گرفته است؟
نه، من کارم را ابتدا با موسیقی شروع کردم و گیتار نواختن و آهنگسازی را یاد گرفتم. روی کارهای شاعران دیگر مثل حافظ و فروغ آهنگ میساختم و میخواندم و حس کردم کارهای بهروزتری باید بخوانم و به دلیل اقتضای موسیقیام، به سراغ ترانه رفتم. خدا را شکر این بُعد ترانه به جایی رسید که من امضای خودم را در میان ترانهسراها دارم و این بد نیست که من را به عنوان شاعر میشناسند.
- ترانهات روی کاغذ کاملاً ترانه است.
خدا را شکر قلم رستاک در میان ترانهسرایان و مخاطبین ترانه، قلمى است که امضا و خطفکرى خودش را دارد. من خودم را موزیسین، ترانهسرا و خواننده میدانم؛ یک مثلث موسیقایى. من اصولاً کارى را که احساس کنم به بهترین شکل نمىتوانم انجام دهم، انجام نمىدهم. هیچ بُعد خاصی را برای خودم بزرگ نمیکنم. خوشحال میشوم اگر کسی مخاطب موسیقی و صداى من نیست، مخاطب ادبیات من باشد. کتاب ترانههایم «پاییز سال بعد» در اغلب کتابفروشیهای تهران پرفروش بوده و مخاطب ادبیات هم توانسته با من ارتباط برقرار کند. حضور در کتابخانه مردم برای من بسیار ارزشمند است.
- کارهایی که برای دیگران مینویسی را از همان ابتدا با ذهنیت همان فرد تولید میکنی یا پس از خلق اثر، فکر میکنی که برای چه هنرمندی مناسب است؟ همچنین برخی اعتقاد دارند کارهایی که برای دیگران میسازی، عامهپسندتر از کارهای خودت است.
واقعیت این است که من خیلی علاقه ندارم برای دیگران کار بسازم و بیشترین همکارىام با «مهدی یراحی» بوده که به دلیل رفاقتمان و علاقه مهدى به این سبک و سیاق بوده است. به نظرم شاخصترین همکارى ما قطعه «زمستون» بوده. یا قطعه «داشتم زندگیمو میکردم» روی کاغذ یکی از بهترین ترانههاى من است و شاید به دلیل نوع ملودی مهدی و تنظیمش عامهپسند به نظر بیاید. قطعه «اشک و بارون» را هم برای مهدی ساختم و خیلی رستاکی نبود؛ اما آن هم یکی از بهترین آثارم است. یا قطعه «از خودت خبر بیار» و «داره گریه میکنه» را کار کردیم که کاملاً در فضای خودم هستند. ترانه این کارها روی کاغذ عامهپسند نیستند، ولی شاید چون مهدی مخاطبان عامتری دارد، به نظر میآید کارهای من با او عامهپسند بودهاند.
- خودت روی کاری که قرار است دیگران بخوانند، اعمال نظر نمیکنی؟
من قطعه «داشتم زندگیمو میکردم» را با ملودی قبلی به مهدی دادم و گفت که اصلاً در فضای او نیست. به او گفتم این کار یکمرتبه به دلایلی اجرا شده و به هر شکلی که دوست داری، میتوانی آن را بسازی. یک شب با من تماس گرفت و پشت تلفن برایم خواند و از این کار بدم نیامد و دیدم که جالب شده است. چون برخی از مخاطبان، ورژن قبلی را شنیدهاند، نسبت به ورژن جدید واکنش نشان دادند؛ اما من اجرای جدید این کار را دوست داشتم و براى مهدى هم بازتاب خوبى داشت. من همیشه در مورد کارها نظر میدهم و وقتی که کارى دلپذیر باشد -حتی اگر در ژانر من نباشد- آن را تأیید میکنم. همیشه از تنظیمهایی که روی کارهای من با صدای مهدی انجام میشود، راضیام و «هومن نامداری» واقعاً سنگتمام میگذارد.
- پس چرا هیچوقت با «هومن نامداری» در کارهای خودت همکاری نکردهای؟ چون به نظر میرسد در تمام اجزای کار تو، بخش تنظیم کمترین اهمیت را برایت دارد و انرژی کمتری روی آن میگذاری. تنظیمها گاهی مونوتون است و خارج از بازار صدا میدهد. در حالی که مثلاً «هومن» میتواند کار مدنظر خودت را با جنس صدای روز تنظیم کند.
من اعتقاد دارم کارهایم تنظیممحور نیستند. پکیج من، از وکال و ترانه و ملودی تشکیل شده و حتی اگر با یک گیتار بخوانم، شاید تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. اشکان دباغ، آبان حبیبی و سعید زمانی معمولاً کارهای من را تنظیم میکنند و دقیقاً همان کاری را انجام میدهند که در ذهن من مىگذرد. خدا را شکر هر سه نفرشان به خوبى ترانه را مىشناسند و از احساس من نسبت به موسیقى و ترانه آگاهاند و نتیجه همکارىمان براى من و مخاطبانم تا امروز دلپذیر بوده.
«هومن نامداری» هم یکی از باشعورترین تنظیمکنندهها است و همیشه میداند که روی شعر و ملودی، دقیقاً چه اتفاقاتی رخ میدهد. کارهایش را واقعاً دوست دارم و تا کنون قسمت نشده که با هم مستقیماً همکاری کنیم. سعید زمانی هم از جمله تنظیمکنندههای خوب و باشعوری است که مدتى است با هم ارتباط خوبی برقرار کردهایم. این مونوتون بودن که میگویی در همکاری من با آبان و اشکان حس میشد و سعید زمانی که وارد شد، کارهایم یکمقدار متفاوتتر شد. ما ترنس هم کار کردیم و برای من چندان مناسب نبود و فهمیدم که نباید سراغ این فضا بروم.
- چرا خودت در بخش تنظیم فعال نیستی و کارهایت را تنظیم نمیکنی؟
راستش من علاقهای به یاد گرفتن چیزهای جدید ندارم! (خنده) کار تنظیم واقعاً سخت و تکنیکى است و باید خیلی دقیق باشد. در میان خوانندگانی که به سراغ تنظیم رفتند، محسن چاوشی برایم جالب بود و تعدادی از تنظیمهایش را دوست دارم. من اعتقاد ندارم که همه کارها را باید خودم انجام بدهم و قطعاً اگر آن پکیج ترانه و وکال و ملودی جواب نمیداد، از دیگران ملودی و ترانه میگرفتم و البته در آینده حتماً این کار را میکنم؛ چون تکرار ایجاد میشود. اما در بخش تنظیم، از همان ابتدا میدانستم که نمیتوانم حرکت خوبی در این زمینه داشته باشم و به همین دلیل، با سایر دوستان همکاری کردم. علاقهای به تنظیم کردن ندارم ولی همیشه در آن نظر میدهم، چون به کار تکنفره اعتقاد ندارم. خوانندههای زیادی را دیدهایم که خودشان مینوشتند و میساختند و تنظیم میکردند و نهایتاً هم از دور رقابت کنار رفتند.
- نکته دیگر که در مورد کارهای تو وجود دارد، مقوله ریتم است. سلیقه خودت ظاهراً بیشتر به کارهای آرام نزدیک است.
اگر به من باشد، دوست دارم فارغ از ریتم و با تنظیمهای خلوت کارهایم را تولید کنم؛ ولی الان ریتم برای مردم بسیار مهم است. من در قطعه «با این حالت» ریتم را وارد و سبک جدیدی از تنظیم را امتحان کردم. ملودی این کار از خودم دور ولی ترانهاش به من نزدیک بود. نمیدانم به خاطر فوسه خواندن آن کار بود یا سبک متفاوتش از من که حدود ۶۰ درصد مخاطبان من آن را دوست نداشتند ولی در عوض، مخاطبان جدیدی به من اضافه کرد.
- دلیل اینکه در اجرای کنسرت، ریتم «جَوونمرگ» را از ششهشتم سنگین به ششوهشت تغییر دادی هم همین مسأله تنوع ریتم بود؟
تا حدودی دلیلش همین بود؛ ولی آن اجرای «جوونمرگ» هم ششوهشت خیلی شاد نیست. دلیل ایجاد تغییر در تنظیم برخی کارها، این بود که در کنسرت به انرژی زیاد نیاز داشتم. چون مخاطبی که به کنسرت میآید، از چهار یا پنج قطعه لذت میبرد و با حس و حال آنها ارتباط برقرار میکند؛ ولی به انرژی و هیجان هم نیاز دارد تا ریتم اجرا برایش یکنواخت نشود.
- در این چند اجرایی که داشتهای، کدام قطعات برایت بازخورد عجیب و غریب داشتهاند؟
واکنش مردم نسبت به کارها تقریباً همان بود که فکر میکردم. برخی قطعات ر ا هم به دلیل بازخورد ضعیف از رپرتوار حذف کردیم. از جمله قطعه «شال سهرنگ» که ششوهشت بود و فکر میکردیم از آن استقبال شود که نشد.
- جالب است که با وجود اینکه تعداد کارهای انرژیک و ریتمیک تو زیاد نیست، اما مخاطبانت تقریباً تمام آهنگها را با تو همخوانی میکنند.
این موضوع را تا کنون از چند نفر دیگر شنیدهام، از جمله نوازندههایی که با خوانندگان مطرح دیگر همکاری میکنند. من حاضرم یک سانس کنسرتم پر شود ولی همه با من همخوانی کنند. بابت این اتفاق خوشحالم و نشان میدهد اغلب کسانی که به کنسرتهایم میآیند، همان طیفِ شاید کم ولی وفادار و پیگیر هستند. مردم یکسری کارهای سخت (از لحاظ ملودی و ترانه) را با ما میخوانند که برای خودمان هم جالب بود.
- آهنگی بود که در کنسرت از اجرایش پشیمان شوی و کلاً آن اثر را کنار بگذاری؟
در کنسرت قطعهای نبوده که چنین بازخوردی برایم داشته باشد ولی قطعه «صامت» پس از انتشار چنین حسى را در من ایجاد کرد؛ چون تلخی بسیار زیادی داشت و این کار هم به نوع دیگری از خودم دور بود. شاید کارهای دیگر من هم تلخ باشند ولی سیاهی و تلخی قطعه «صامت» بیش از همیشه بود.
- اگر موافق باشی، وارد بحث بازار موسیقی شویم و از اینجا شروع کنیم که آن نسل از خوانندگان دهه هشتاد که تا اوایل دهه نود بازار را در اختیار داشتند، مدتی است افت کردهاند و نسل دیگری شامل تو، سیامک عباسی، اشوان، امیرعباس گلاب، سینا شعبانخانی و… ظاهراً در حال درآوردن بازار از دست قدیمیها هستید. بازار امروز موسیقی پاپ را چهطور میبینی؟
هر کسی که زمانی مخاطب داشته و میتوانسته سالن کنسرت را پر کند، برای من بسیار قابل احترام است. ستارهشدن و معروفشدن ساده نیست و در نسل قبلی ما، ستاره زیاد بود. من شاید مخاطب خیلی از این دوستان نبودم اما برای تکتک آنها احترام قائلم. کسانی که از نسل گذشته مخاطبان خود را جدی گرفتند، هنوز هم بازار و مخاطب خودشان را دارند. یکسری هم خودشان کمکاری کردند؛ چون در همهجای دنیا هنرمندان قدیمی بالاخره شنونده دارند و محو نمیشوند. برخی از خوانندههای نسل قبل، مخاطبشان را شوخی گرفتند و گفتند که کنسرتهای ما پر میشود، پس همان آهنگهای قدیمی را سالها میخوانیم. در نسل جدید نکته شاخص این است که اغلب، خودشان سینگر/سانگرایتر هستند و خواننده صرف نیستند و این باارزش است. همچنین خوانندههای نسل جدید در حال تجربه فضاهای جدیدند.
- فکر میکنی در این نسل چه کسانی موفقتر میشوند؟
در این بازار هیچ چیز قابل پیشبینى نیست، اما من فکر میکنم بچههایی که موسیقی آنها تب روز است، زود هم تبشان میخوابد. تاریخ موسیقی ما نشان داده هر خوانندهای که یک آهنگش ناگهان گرفته، پس از مدتى کوتاه فراموش شده است. آنها که پشت ترانه و موسیقی خود اندیشه دارند و کارشان دارای امضا است، ماندگاری بیشتری دارند. به گمانم تا زمانى که مخاطب خودت را جدى بگیرى، از حافظه مخاطب پاک نمىشوى.
- پیشبینیات از آینده خودت و همنسلهایت چیست؟
چند وقت پیش با سیامک عباسی صحبت میکردیم که تصور ما این بود که پس از ورود به عرصه مجاز، تا سالها تکستارههاى این عرصه باشیم ولی جالب است که بلافاصله پس از مجاز شدن ما، یک موج جدید آمدند و این روزها توجه همه را به خودشان جلب کردهاند!
- تو و سیامک عباسی دو هنرمندی هستید که از نسل خانه ترانه با هم بالا آمدید. سال گذشته که به اولین کنسرت رسمی او آمدی، چه حسی داشتی؟
من کلاً نسبت به سیامک حس خوبی دارم. البته مدتی به دلایلی که خودمان نمیدانیم، میان ما کدورت وجود داشت! اما اولین کاری که از ما به قول معروف گرفت، تقریباً همزمان با هم بود. او «فرشته پاک» و من «تهسیگار» را منتشر کردیم. سیامک مدل خودم است. سه قطعه اول او که منتشر شد، با خودم گفتم یک رقیب جدی پیدا کردهام. «فرشته پاک»، «خوشبختیت آرزومه» و «وقتی دلت شکست» سه قطعه اول او بودند که برایم بسیار جذاب و شنیدنى بود. در این سالها با برخی کارهایش ارتباط برقرار نکردهام ولی کلاً پکیج سیامک را دوست دارم. او برای مخاطبش ارزش قائل است و همیشه سعی میکند کارش را به بهترین شکل انجام دهد. آن شب هم واقعاً خوشحال بودم. ناامیدی و خوشحالی و غم و شهرت ما تقریباً با هم رخ داد و آن شب در کنسرتش حال و هواى بسیار خوبی وجود داشت.
- اگر رستاک و سیامک عباسی در کنار هم قرار میگرفتند، میتوانست جذاب باشد. یعنی برای همدیگر شعر و ملودی میساختید. به چنین همکاریای فکر کردهاید؟
خیلی خوب است اگر این اتفاق شکل بگیرد. یک بار چند سال قبل قرار بود چنین همکاریای ایجاد شود که من و کاوه آفاق و سینا حجازی و سیامک عباسی چهار نفری قطعهای را بخوانیم. آن زمان هم هر چهار نفر ما خاصهای آن روزگار بودیم و در اوج قرار داشتیم. شعر از امیر تودهفلاح بود و اشکان دباغ هم ملودی آن را ساخت و این کار را برای یک خیریه اجرا کرده بودیم. اما در نهایت به نتیجه نرسید. آن حرکت هم میتوانست اتفاق جالبی باشد. با کاوه آفاق که همکاری کردم، یکی از بهترین آثار من و او شکل گرفت. با سیامک هم حتماً در آینده همکارىهاى بسیارى خواهیم داشت.
- از سینا حجازی اسم آوردی و این نکته زیاد گفته میشود که موسیقی تو دقیقاً نقطه مقابل او است. سینا حجازی در کارهایش شاد و سرخوش است و رستاک حلاج غم و تلخی در شعر و ملودیهایش دارد. درباره این تقابل چه نظری داری؟
راستش تا به حال به این فکر نکردهام.
- دوست نداشتی به سمتی بروی که آن حال و هوای شاد را به مخاطب منتقل کند؟
تا چیزی از درون تو نباشد، نمیتوانی آن را به مخاطب منتقل کنی. شاید سینا واقعاً آدم شنگولی باشد که میتواند چنین کاری را انجام دهد. من آدم خیلی شادی نیستم که بخواهم کار شاد برای مردم بخوانم. وقتی «امید حاجیلی» کار شاد میخواند، من که مخاطب آن موسیقی نیستم، لذت میبرم و شاد میشوم. آدم دپرسی نیستم ولی به آن شکل هم شاد نیستم و نمیتوانم به اصرار مخاطبم را شاد کنم، اگر روزی خیلی شاد بودم، شاید چنین کاری خواندم.
- در موسیقی داخلی چه سبک یا چه خوانندههایی را بیشتر دنبال میکنی؟
این روزها در کنار کارهایی که همیشه گوش میکردم، کارهای رپ را بیشتر میشنوم. قطعاتی از خوانندههایی که خیلی معروف هم نیستند، ولی زبان و روایت جالبی برای بیان مسائل مختلف دارند. خیلی دنبال این نیستم که همه قطعات جدید را دنبال کنم ولی مثلاً کارهای خوانندگان تازهنفسى مثل امید جامع یا گروه «مانوها» را دوست دارم. از شنیدن مدامِ کاورهاى ترکیهاى و یونانى واقعاً خسته شدهام. دم تمام کسانى که براى دست یافتن به فضاهاى تازه تلاش مىکنند، گرم.
- خودت قصد نداری از هنرمند دیگری کاری بخوانی؟
به دنبال همکاری با چند هنرمند جوان هستم که شهرت زیادی ندارند ولی واقعاً خوباند و کارهایی دارند که برای من مناسب است. همچنین در بخش ترانه، حسین صفا و حسین غیاثی هر کاری که مینویسند، حس میکنم که میتوانست آن ترانه برای من باشد. به دلیل اینکه کلام متفاوتی نسبت به اغلب ترانهسراها دارند و کارهایشان بسیار به من نزدیک است.
- اشارهات به حسین صفا جالب بود. چون خیلیها میگویند او یکی از عوامل موفقیت محسن چاوشی در این سالها بوده است.
کلاً پکیج محسن چاوشی خوب است و به همین دلیل هم موفق میشود. ترانههای حسین صفا برای محسن چاوشی عالی است اما او کارهای کلاسیکی هم خوانده و در آنها هم موفق بوده است. از جمله قطعه «بهرقصآ» که در عین حال که ریتمیک است، کاملاً با سبک محسن چاوشی همخوانی دارد و از او دور نیست.
- البته این قطعه کاور یک آهنگ افغانی است.
ایرادی ندارد. اگر کسی آهنگی را به نوعی کاور کرده که شما سراغ قطعه اصلی هم رفتهاید و در عین حال استایل خودش را هم حفظ کرده، پس موفق بوده است.
- دوست داشتی «بهرقصآ» را تو بخوانی؟
دوست دارم یک کار ریتمیک شبیه «بهرقصآ» بخوانم که استایل خودم در آن حفظ شده باشد.
- درباره ترانههایی که محسن چاوشی مینویسد، چه نظری داری؟
به نظرم محسن چاوشى یکى از درستترینها است. همین که مىداند چه مىخواهد و مىداند چه مىکند، بسیار باارزش است.
- یکی از کسانی که تقریباً کل پکیج کارهایش را خودش میسازد، محسن یگانه است. درباره او چه نظری داری؟
ترانههای محسن یگانه شاید به لحاظ ادبیات یک اتفاق شگفتانگیز نباشند ولی در کل، خوب است و پکیج درستی دارد و به همین دلیل هم مخاطبانش در تمام این سالها بسیار زیاد بودهاند.
- محمد علیزاده هم گاهی ترانههایش را خودش میگوید و ملودی هم میسازد.
دقیقاً نمیدانم کدام ترانههای محمد علیزاده متعلق به خودش است ولی از کارهایی که در سال گذشته منتشر کرد و خصوصاً تیتراژ سریال «برادر» به این سمت، پیگیر کارهایش شدم.
- درباره پکیج کارهای سیروان خسروی چه نظری داری؟
سیروان خسروی الگوى بسیار مناسبى براى یک آرتیست امروزى است؛ یک آرتیست که از تمام جهات بسیار به استانداردهاى بینالمللى نزدیک شده. اکثر کارهای جدید سیروان را دوست دارم و از آنها لذت میبرم. بعضیها میگویند که سیروان به شعر و کلام اهمیت نمیدهد؛ ولی واقعیت این است که پکیج سیروان خسروی پکیج بسیار درستى است. در حقیقت او ترانهای را میخواند که مناسب موسیقى صدا و مخاطب سیروان است.
- از کارهای جدیدت چه خبر؟ آیا قرار است آلبومی منتشر کنی؟
در حال حاضر به جمعآورى آلبوم فکر نمىکنم. بیشتر تمرکزم را روى تکآهنگهاى بیشتر در کنار موزیکویدئو گذاشتهام و گمان مىکنم نتیجهبخشتر از آلبوم باشد.
دیدگاهتان را بنویسید