«بامداد بیات» دانشآموخته موسیقی و آهنگساز است و از معروفترین ساختههای او میتوان به «آسیمهسر» و «حوالی اتوبان» اشاره کرد. پسر استاد و آهنگساز نامدار موسیقی ایران «بابک بیات» که خیلی زود توانست مسیر و فضای مستقل خود را پیدا کند.
در سن یازدهسالگی وارد هنرستان موسیقی شده و سپس برای ادامه تحصیل به کشور کانادا میرود. او پدرش «بابک بیات» را استاد اصلی خود میداند و اعتقاد دارد انسانها بعد از فوتشان تازه به دنیا میآیند و به همین دلیل، در طول گفتوگو مصّر است تا به جای واژهی مرحوم بابک بیات بگوییم «استاد بابک بیات». میگوید یک بار مرگ را تجربه کردهام. در اثر تصادف تا مرحلهی مرگ پیش رفته و آن را خوب میشناسد. شاید همین باعث شده نگاه و جهانبینیاش نسبت به اتفاقات جهان کمی متفاوت باشد.
در آثار شاخص کارنامهی هنریاش میتوان به آهنگسازی فیلمهایی چون «سام و نرگس»، «خانه دوست کجاست» و «عصیان» اشاره کرد.
بامداد در تلاش است در ماههای آینده کنسرتی تحت عنوان «یادمان استاد بابک بیات» را در تهران روی صحنه ببرد و نزدیک شدن به سالروز تولد این پیشکسوت موسیقی (۲۳ خرداد) بهانهای بود برای یک گفتوگوی صریح با او که درباره اتفاقات این سالها حرف بزند.
- * این گفتوگو را با یک «فلاشبک» به گذشته شروع کنیم. دورترین تصویری که از موسیقی و پدر در ذهن داری، چیست؟
از دوران بچگی، همیشه نوای دلنشین پیانوی بابا میآمد و ما همیشه پدرم را در حال نواختن و سپس نوشتن موسیقی روی پارتیتور میدیدیم. آن زمان خیلی کوچک بودم و هنوز ساز نمیزدم؛ ولی همیشه برای من یک احساس ناب و خاص بود که در عین کودکی، من را هم جذب میکرد، چه برسد به آدمهای بزرگسال. بعد از آن، آرامآرام با همان پیانوی یادگاری پدر -که هنوز هم پیش من است- به همراه خودش موسیقیهای مختلفی کار کردیم. از ۱۳ سالگی که دوم راهنمایی بودم، من همه آهنگهای پدر را تنظیم میکردم.
- * این موضوع آن زمان خیلی خبرساز شد.
گله من این است که متأسفانه بسیاری از مردم ما هنوز نمیدانند کار تنظیمکننده چیست. اینکه در موسیقی پاپ روی آلبوم بنویسیم آهنگساز x و تنظیمکننده y فکر میکنند که آهنگساز همه کارها را انجام داده و نمیدانند که کار تنظیمکننده چیست. حتی من آدمهای باسوادی -که رشته آنها موسیقی نبوده- را دیدهام که نمیدانند تنظیمکننده چه کاری انجام میدهد. باید به آنها توضیح بدهم که کار تنظیمکننده این است که هرچه سازها مینوازند را باید بنویسد. گلهی دیگری که دارم، این است که چرا موسیقی ما -از موسیقی پاپ گرفته تا موسیقی فیلم- با سمپل و کیبورد و سازهایی که پارتیتور ندارد، به درستی اجرا نمیشود و هیچکس هم در جای خودش نیست. من در آموزشگاه، شاگردهای بسیاری داشتم ولی آنقدر محیط آلوده بود و کسی هم برای یادگیری موسیقی نیامده بود که از آنجا بیرون آمدم. دوست دارم موسیقی خوب کار کنم ولی میبینم که در دنیای امروز، همهچیز از طریق واسطهها و کانالها شکل میگیرد. من فیلم سینمایی خوبی مثل «بنبست وثوق» را کار کردهام و هر چند سال یکبار این کار را انجام میدهم. دوست دارم فیلم سینمایی خوب و خاص کار کنم. همیشه خود آهنگسازها برای ساختن موسیقی فیلمهای خوب پیشقدم میشوند و کار را در دست میگیرند.
- * این رویه همیشه بوده است. در مورد اولین آثار پدر که در ذهن تو مانده صحبت کنیم. کدام آثار از آن مان در ذهن تو مانده است؟
«علی کوچولو» و بعد از آن سریال «سلطان و شبان». من در پروژه ساخت این آثار نبودم و آن زمان سنی نداشتم ولی برای من خیلی جذاب بودند. من از ۱۲ سالگی وارد هنرستان موسیقی شدم و چون همیشه کنار بابا بودم، بیادعا میگویم که از یک سال بعد از آن -یعنی در ۱۳ سالگی- موسیقی مینوشتم و روی پارتیتورها کار میکردم. چون علم آهنگسازی را از پدرم آموخته بودم.
- * در هنرستان طبیعتاً خیلی جلوتر از بقیه بچهها بودی. درست است؟
من با معلمها رابطه دوستانهای داشتم. هنوز هم افتخار دوستی با آنها را دارم و از بهترینهای ایران هستند. این افتخار را دارم که از دوستان قدیمی بابا هستند و از بچگی با من همکاری میکنند.
- * میگویند آقای بیات مقابل خوانندهها گارد محکمی داشته و نگاهشان به صدای خواننده به عنوان ابزاری کنار موسیقی بوده و نه بیش از آن. آیا تو ذهنیتی از این موضوع داری؟
این مسأله در ۹۹درصد مواقع اتفاق میافتاد. بابا خوانندهها را برند میکرد. از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب هر کسی با بابا کار میکرد، معروف میشد. پدر من همیشه چنین تفکری داشت که ما انسان بزرگ و کوچک نداریم و هر کس جایگاه خودش را دارد. از کارگر زحمتکشی که در خیابان جارو میکشد تا هر کس دیگری جایگاه خودش را دارد و پدر من همیشه اینگونه رفتار میکرد و هیچوقت «منیت» نداشت و من از بابا یاد گرفتهام که اینچنین باشم. درخت هر چه پربارتر باشد، خمیدهتر میشود و من این رفتار را در دوران بچگی از پدرم و استاد شاملو میدیدم و به نظرم، کمتر انسانهایی در این زمانه اینگونه رفتار میکنند. من همیشه سعی میکردم که علاوه بر موسیقی و آهنگسازی، اخلاق را هم از پدر بیاموزم. پدر در کنار درس موسیقی، درس اخلاق هم به من میداد.
- * در مورد همکاری با خوانندهها، شیوه کار آقای بیات به چه شکل بود؟ بر اساس صدای یک خواننده ملودی را میساختند یا ابتدا ترانه و ملودی ساخته میشد و سپس دنبال خواننده مناسب برای آن میگشتند؟
همیشه هر دوی این روالها اتفاق میافتاد. اکنون من هم مثل پدر همین کار را میکنم و روی ترانههای خوب از ترانهسراهای مختلف ملودی ساخته و حتی تنظیم هم کردهام. هر وقت خوانندهای که دوستش داشته باشم را ببینم، کار را برایش میخوانم و اگر به نقطهنظر حسی یکسانی رسیدیم، کار را به او میدهم تا بخواند. ولی الان دوره و زمانه مثل دوران پدرانمان نیست و تغییر کرده است.
- * معروف است که بابک بیات صدای بسیار خوبی داشت. هیچوقت به این فکر نکرده بود که خودش بخواهد خواننده شود؟
بابا همیشه از هر خوانندهای خوانندهتر بود و بهتر است بگویم از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب بهترین خوانندههای کشور شاگرد پدر من بودند. همیشه از پدرم این را به یاد دارم که آهنگ را لقمه میکردند و در دهان خواننده میگذاشتند. به حدی تحریرهای پدرم زیبا بود که همه خوانندهها دوست داشتند به همان شیوه اجرا کنند. پدرم آهنگ را برای خواننده اجرا میکرد و آنها گوش میدادند و یاد میگرفتند و دقیقاً مثل همان را اجرا میکردند. برای همین در تلفظ واژهها و کلمات و نوع گویش و ترکیبها، دقیقاً سبک بابا را پیاده میکردند.
- * شما و برادرتان هیچوقت تمایلی برای خواننده شدن نداشتید؟ پدر مخالفت میکرد و اجازه نمیداد یا خودتان تمایلی به این موضوع نداشتید؟
پدرم در این مورد چیزی نگفته بودند ولی بعید هم نیست که خوانندگی را تجربه کنم. البته قصدم از این کار تهیه آلبوم نیست و زمانی این کار را میکنم که خاص باشد و فقط کاری را میخوانم که سبک و استایل خودم باشد. من هیچوقت نمیگویم خواننده خوبی هستم. من آهنگسازیام که ممکن است زمانی بخواهم کاری را برای پدرم بخوانم که حس خودم باشد و کس دیگری نتواند از پس اجرای حس من بربیاید. به همین دلیل دوست دارم روی تکتک واژههایی که نوشته میشود، فکر کنم و آن کار را به امید خدا برای یادمان پدرم اجرا میکنم.
- * شما و برادرتان به ندرت در یک قاب با هم دیده شدهاید و گفته میشود رابطه خوبی با هم ندارید. در حالی که به نظر میرسد همکاری دو پسر بابک بیات، اتفاقات بزرگی را میتوانست رقم بزند. این ماجرا تا چه حد صحت دارد؟
اتفاقاً ما رابطه خوبی با هم داریم و فقط سبک موسیقیمان با هم فرق دارد. باربد بهترین نوازنده ساز فرنچهورن در ایران است و سبک موسیقیاش کلاسیک است. من هم موسیقی کلاسیک نوشتهام ولی سبک کارم موسیقی فیلم و سریال یا موسیقی پاپ است که ربطی به موسیقی کلاسیک ندارد. سلیقه ما فرق میکند و در ژانرهای مختلفی کار میکنیم.
- * همکاری او با علی رهبری در ترکیه در راستای پرداختن به موسیقی کلاسیک است؟
من در این مدت به حدی درگیری کاری داشتهام که اطلاعات شما در این زمینه از من بیشتر است. بله با آقای رهبری کار میکنند!
- * کمی موشکافانهتر در مورد آهنگسازان نسل جدید موسیقی پاپ صحبت کنیم. به نظرت فضای موسیقی امروز با فضای آن سالها چهقدر تفاوت کرده است؟ موسیقی پاپ در این سالها مدلهایی از فضای آکوستیک، الکترونیک و… را تجربه کرده.
من اعتقاد دارم خیلیها الکترونیککار نیستند و وقتی تنظیم الکترونیک میکنند، به درستی از آب در نمیآید و البته برعکس این هم وجود دارد. با کیبورد میزنند و بعد با کامپیوتر نتها را منظم میکنند و به نوازنده میدهند تا بنوازد! امروزه خیلی از آهنگسازها اینگونه کار میکنند. من با کسی دشمن نیستم ولی دوست دارم سواد هر آدمی بالاتر برود. امروزه خیلیها با کیبورد کار میکنند و به این باور رسیدهاند که شیوه مدرن اینگونه است. اگر مدرن این است، چرا هنوز «جان ویلیامز» و خیلیهای دیگر ارکستر مینویسند؟ آنها هم میتوانستند با سمپل کار کنند ولی این کار را نمیکنند. حتی من خیلی مواقع شنیدهام که به نوازنده میگویند شما که استادید و نمیخواهد به شما نت بدهیم، هرچه دوست دارید بنوازید!
- * فکر نمی کنی این موضوع به مخاطبی برمیگردد که به «حاضریخوری» عادت کرده است؟
اینها گوشها را خراب کردهاند. وقتی رستورانها فقط فستفود شود، کسی که بخواهد به رستوران خوب برود هم مجبور است فستفود بخورد. این موسیقیها هم مضر هستند.
- * یکی از مهمترین آثار دوره کاری پدر شما، همکاری با احمد شاملو در مجموعه شعرخوانیهای معروف است. این رابطه از کجا شروع شد و به همکاری رسید؟ آیا هنوز هم این رابطه ادامه دارد؟
بله، مادرم با خانواده ایشان از قدیم دوست هستند و یکی از بهترین لحظات زندگی من آن دورانی بود که به آقای شاملو نزدیک میشدم و آتشفشانی از احساس و گرما را حس میکردم. آن زمان سن کمی داشتم و متوجه نبودم با چه بزرگی طرفم؛ ولی همیشه گرمای فرشتهگونهای از ایشان دریافت میکردم. پدرم هم همیشه این ویژگی را داشتند. وقتی نزدیک پدر میشدم، گرما و حسی که از خودشان پخش میکردند را حس میکردم. استاد شاملو و پدرم انرژی عجیبی در خود داشتند.
- * از چگونگی شروع این رابطه اطلاعی داری؟
سر کار «خروس زری، پیرهن پری» این رابطه شروع شد و بعد به آلبوم «سکوت سرشار از ناگفتههاست» و «چیدن سپیده دم» رسید و خدا را شکر میکنم که از ۷سالگی بهترین خاطرات را در خدمت شاملوی بزرگ داشتم.
- * خودت تا کنون فکر نکردهای که روی شعرهای ایشان کار کنی؟
من آرزوی انجام این کار را دارم. اما الان بهجای اینکه چنین آثار فاخری تولید کنند، سراغ ترانههای ضعیف میروند. واقعاً گله دارم که چرا موسیقی خوب نمیسازیم و چنین بلایی سر موسیقی پاپ آوردهایم. ریتم ترنس خیلی خوب است ولی ریتمی که در ایران کار میشود، ریتم صحیح ترنس نیست. همینها باعث شده گوش مردم خراب شود. من از مردم گله دارم که وقتی میخواهند کنسرت بروند، به کنسرت یک خواننده خوب بروند و فقط به بیلبوردها نگاه نکنند.
- * برویم سراغ یک مبحث مهم. شاگردان استاد بیات بعد از درگذشت ایشان هر کدام به عناوین مختلف سعی کردند یاد ایشان را گرامی بدارند. جمع سهتایی که همیشه از شاگردان ایشان مطرح میشود، نیما، مانی و حامی. رابطهات با جمع سهنفره مانی رهنما، حامی و نیما مسیحا چهطور است و بعد از درگذشت پدر، چهقدر با آنها در ارتباط هستی؟
رابطه من با این سه نفر خوب است و چه گذشته و چه زمان حال، رفاقت زیادی بین ما حاکم است و آثار زیادی را با هم کار کردهایم. البته با نیما همکاری نداشتهام ولی همیشه دوست دارم با این سه نفر که از دوستان خوب من هستند کار کنم.
- * این سه نفر از کجا کشف شدند و چه شد که از بین آنهمه شاگرد توانستند صدا و آثارشان را به مخاطب موسیقی برسانند؟
آنها همانطور که اشاره کردید، خواننده حرفهای نبودند و بابا آنها را خواننده حرفهای کرد. چون بابا از تلفظ کردن واژهها تا تحریرها را به شاگردانش میآموخت و از جان و دل برای این سه شاگرد مایه میگذاشت. این افتخار را دارم که بیشتر آهنگهای آنها و پدر را من تنظیم کردهام.
- * شروع این آشنایی از کجا بود؟
خودشان به سمت بابا آمدند و شماره بابا را پیدا کردند. هر کدام داستان مختلفی دارد و جایز نیست که بخواهم بگویم. من جسارت نمیکنم و در مورد بقیه صحبت نمیکنم. چون در این زمانه، اگر خوب بگویی، بد تلقی میشود! گله من هم از مردم و بازار موسیقی همین است. این دوستانی که شما میفرمایید الان کجا هستند؟ من همیشه برای همکاری با این سه دوست و هنرمند مشتاق هستم.
- * به هرحال در دوره کنونی آن فضاها کمتر مورد پسند عموم مردم است.
این هنرمند است که خوراک گوش مردم را میدهد و نمیتوانیم بگوییم چون مردم این را دوست دارند، پس باید این را تولید کنیم. ما که نباید همان راه اشتباه دیگران را برویم و خودمان را در چاه بیندازیم!
- * زیر چتر نام سنگینی چون بابک بیات بودن، حتماً بار سنگینی را روی شانهات میگذارد و توقعات را از تو بالا میبرد. چهطور با این مسأله کنار آمدهای؟
من درباره خودم چنین اعتقادی ندارم ولی بابا همیشه میگفت ادامهدهنده راهش هستم و من هم فقط به همین دلیل است که در ایران ماندهام. میدانید که هیچوقت استادان و قدیمیهای ما الکی از کسی تعریف نمیکردند. من همیشه میگفتم ممنون بابا لطف دارید و پدرم میگفت من در مورد کار تو جدی و بدون تعارف صحبت میکنم.
- * جواب سوالم را ندادی…
من در سن ۱۳-۱۴ سالگی «آسیمهسر» را تنظیم کردم و میشنیدم که میگفتند پدرش تنظیم کرده و به اسم بامداد زده است! در حالی که بعد از این همه سال من پارتیتور آن را هنوز در خانه دارم، چون برایم عزیز بوده و در پوشه نگهداری کردهام و خودم آن کار را تنظیم کرده بودم.
- * این حرفها باعث سرخوردگی تو نمیشد؟
چرا ولی من افتخار میکردم که این شانس را داشتهام که بابک بیات بزرگ، پدرم باشد. از طرفی، این موضوع آدم را بیشتر میسازد و من تلاش کردم در کنار ادامه دادن راه پدر، موسیقی جَز را نیز به صورت آکادمیک در کانادا فرا بگیرم و دانش خودم را تکمیل کنم.
- * فکر میکنم در حال حاضر، عمده وقت خود را صرف پروژههای سینمایی و موسیقی فیلم و سریال میکنی. درست است؟
علاقه من همین است و البته دوست دارم کاری را بسازم که بعداً به آن افتخار کنم. شاید میتوانستم سالی بیست موسیقی فیلم بسازم ولی باید کاری را بسازم که با درونیات من همسو باشد.
- * تو از یک تصادف سخت هم جان سالم به در بردی. اگر اذیت نمیشوی، کمی درباره آن اتفاق صحبت کن.
نمیدانم چرا ما آدمها مردهپرست هستیم. چهطور آن زمان که من در کما بودم، همه شاگردان و دوستان بودند، ولی الان نیستند؟ برای پدر من هم همینگونه بود. جایی که دوربین عکاسی بود، همه دوست و رفیق میشوند ولی جایی که واقعاً باید باشند، نیستند. پدر من همیشه از این نارفاقتیها زجر میکشید. من هیچجا اسم کسی را نمیبرم ولی همین افراد که اسم نمیبرم، زمانی که در کنار پدر بودند، از نام پدر من سوءاستفاده کردند و خودشان را بالا کشیدند و حالا منکر همهچیز میشوند. من سعی میکنم با همه خوشبرخورد باشم اما در این زمانه، پندار و گفتار و کردار نیک، در حد حرف است و پدر من هم از این مسئله خیلی زجر کشید. من با خیلی از دوستانی که با بابا دوست بودند، الان رابطه ندارم؛ ولی زمانی که پدرم بود، زیاد آنها را میدیدم.
- * در مورد اتفاقی که برای خودت افتاد توضیح ندادی.
من تصادفی داشتم که سال تحویل سالها پیش در کما بودم. حتی شبکه ۵ در سال تحویل اعلام کرد که برای بامداد بیات دعا کنید و او در کما است و در بسیاری از روزنامهها چاپ شد. من یک ماه در کما بودم که ۹۹درصد احتمال مرگ به دنبال داشت. من همیشه رفاقت واقعی را دوست دارم و همیشه به پدرم میگفتم کاش دوست صمیمی خودت بودم و در نسل تو زندگی میکردم. در نسل ما، دوستی واقعی خیلی کم شده است.
- * چه برنامهای برای آینده داری؟
به زودی یادمان پدر را برگزار خواهیم کرد و در این برنامه از کسانی که مثل پدر نارسایی کبدی دارند و امکانات مالی مناسبی ندارند، حمایت میکنیم. حتی حاضرم خودم مستقیماً روی کار نظارت داشته باشم و به این افراد کمک کنم. البته این کمک نیست و وظیفه الهی است.
- * به جز کنسرت، در فضای موسیقی فیلم و تولید قطعه برنامهای داری؟
کارهایی در دست اقدام دارم که فعلاً نمیتوانم زمان دقیقشان را بگویم. فعلاً مهمترین دغدغهام اجرا برای بابا است. ما یکسری کار جدید هم داریم که به صورت مشترک و دوصدایی با برادر نازنینم «حامد رحمانی» اجرا میکنیم. من همیشه رفاقت را جدا از کار میدانم. ایشان هم خیلی باتکنیک است و حنجره خوبی دارد و هم خیلی کوک و بااحساس میخواند. من هم از رفاقت با او خوشحال هستم و هم به امید خدا همکاری خوبی با هم خواهیم داشت. این کار هم به عنوان یک تکآهنگ پخش میشود و هم در کنسرت این کار را اجرا میکنیم. با دوست نازنین دیگری به نام کامبیز شاهینمقدم هم در این برنامه همکاری داریم که پدرم علاقه زیادی به او داشت و پدر او هم یکی از بزرگان صدابرداری ایران بودهاند. کلام آخر اینکه بنا بر تجربه زندگی خودم میگویم خیلی خوب است که قدر پلک به پلک با هم بودن را بیشتر بدانیم. چون زندگی با یک پلک به هم زدن تغییر میکند.
دیدگاهتان را بنویسید