×
×

گفت‌وگو با خواننده گروه «اسکورپیو» به بهانه شصت و ششمین سال تولدش

  • کد نوشته: 145743
  • 18 خرداد 1396
  • ۰
  • اینکه یک نفر از ۱۴ سالگی روی استیج برود و به همراه برادرانش موسیقی مورد علاقه‌اش را اجرا کند، حتماً برای بچه‌ای به آن سن و سال، خیلی جذاب و وسوسه‌انگیز است؛ البته گویا گروه‌شان طرفدار هم داشته وگرنه که نمی‌توانست ده سال دوام بیاورد. مسیح محقق بعد از آن نوجوانی مهیج، در جوانی هم […]

    گفت‌وگو با خواننده گروه «اسکورپیو» به بهانه شصت و ششمین سال تولدش
  • اینکه یک نفر از ۱۴ سالگی روی استیج برود و به همراه برادرانش موسیقی مورد علاقه‌اش را اجرا کند، حتماً برای بچه‌ای به آن سن و سال، خیلی جذاب و وسوسه‌انگیز است؛ البته گویا گروه‌شان طرفدار هم داشته وگرنه که نمی‌توانست ده سال دوام بیاورد. مسیح محقق بعد از آن نوجوانی مهیج، در جوانی هم علاقه آن روزهایش را دنبال می‌کند و این‌بار با گروه پرآوازه «اسکورپیو»، لذت شب‌های متمادی روی استیج رفتن، گیتار زدن و خواندن قطعاتی از «جان لنون»، «کینگ کریمسون» و… را می‌چشد. او که آن روزها با نام «شیدی» معروف بود و هنوز هم هست، همانند خیلی از بزرگان موسیقی در آن دوره، سال‌ها موسیقی بزرگان راک جهان را به قول خودشان «کپی» می‌کند اما از یک جایی به بعد تصمیم می‌گیرد، به سمت تولید آثار خودش برود و به این ترتیب قطعاتی تولید کند که امروزه به آنها موسیقی به اصطلاح «تلفیقی» می‌گوییم. او برای این کار عزمش را جزم می‌کند و با اینکه تمایلی به موسیقی ایرانی نداشته، برای به سرانجام رساندن ایده‌هایش سراغ یادگیری تار و پژوهش در موسیقی ایرانی می‌رود و به جایی می‌رسد که حالا خودش را بیشتر از اینکه یک گیتاریست بداند، یک نوانده تار می‌داند.

    او که برای سال‌های متمادی در قلب پایتخت و در میان هیاهوی جوان‌های آن دوره، موسیقی راک اجرا می‌کرده، حالا مدت‌ها است که در آرامشِ رشت موسیقی می‌سازد و زندگی می‌کند که نتیجه آن هم در آخرین آلبومش، یعنی «سلامی دوباره» نمود پیدا کرده است.

    «شیدی»، پنجم خرداد وارد شصت و ششمین سال زندگی‌اش شد که به همین مناسب با او از گذشته تا امروزش صحبت کردیم؛ دورانی که وقتی انتهای گفت‌وگو درباره میزان رضایت‌مندی‌اش از آن می‌پرسیم، با لبخند می‌گوید: «اگر شصت و شش سال دیگر هم زندگی کنم، باز به سراغ موسیقی می‌روم.»

    • * شما کار موسیقی را از ابتدا با گیتار شروع کردید؟

    بله. ۱۲ ساله بودم که یک گیتار در خانه ما جا ماند و من هم با همان بزرگ شدم. دو سال بعد با دو برادرم گروهی تشکیل دادیم به نام «مامیز» و من از ۱۴ سالگی به مدت ده سال با این گروه روی صحنه رفتم. خلاصه برادرانم برای ادامه تحصیل از ایران رفتند و این گروه از هم پاشید. بعد از آن جذب گروه «اسکورپیو» شدم و به جای «بهرام سعیدی» که به ایتالیا رفته بود، با آنها همکاری کردم. حدود سه سال هم با این گروه بودم و چند ماه قبل از انقلاب، کار کردن را به طور کلی کنار گذاشتم و تا سه سال بعد از انقلاب دست به ساز نزدم. آن زمان من به سراغ موسیقی ایرانی رفتم تا بتوانم موسیقی تلفیقی که قبل از انقلاب مدنظر داشتم را منتشر کنم که این کار را هم کردم و در سال ۲۰۰۰ آن را در قالب آلبومی به نام «دو پیکر» منتشر کردم…

    • * چقدر با سرعت پیش می‌رویم! اجازه بدهید کمی هم درباره آن روزها صحبت کنیم؛ قبل از انقلاب، شما مثل «فرهاد» در کوچینی هم می‌خواندید؟

    اتفاقاً فقط در همان «کوچینی» ساز نمی‌زدیم ولی هر شب در جاهای دیگر برنامه داشتیم. با گروه «اسکورپیو» هر شب در سالن «تومبا» در خیابان ونک، برنامه اجرا می‌کردیم. در کوچینی، گروه بلک کتس ساز می‌زد و فرهاد هم که خواننده‌شان بود.

    • * بین شما رقابت هم وجود داشت؟ برای دیدن برنامه‌های فرهاد مهراد به آن سالن می‌رفتید؟

    بله طبیعتاً وجود داشت. گروه‌ها وقتی جایی شروع به کار می‌کردند، فن‌های خودشان را داشتند و کسانی که این گروه را دوست داشتند به کوچینی می‌رفتند. کسانی هم که خدایی نکرده صدای من را دوست داشتند (می‌خندد) به سالن تومبا می‌آمدند. من هم هر فرصتی که پیدا می‌کردم به دیدن برنامه‌ها می‌رفتم؛ البته نه فقط بلک کتس، چون آنها فقط یکی از گروه‌هایی بودند که در تهران فعالیت می‌کردند. آن زمان گروه‌های خارجی خیلی خوبی هم به ایران می‌آمدند و ما هم هر فرصتی که گیر می‌آوردیم به دیدن برنامه‌ها می‌رفتیم. این رقابتی که از آن حرف می‌زنید، رقابت منفی و مخرب نبود؛ مثلاً من به کوچینی می‌رفتم و رپرتوارهای بلک کتس را گوش می‌کردم. ما آن زمان تمام آهنگ‌ها را حتی کاور هم نه، بلکه کپی می‌کردیم و می‌رفتیم تا ببینیم آنها چطور آن قطعات را اجرا می‌کنند. حتی پیش می‌آمد که قطعات مشترکی اجرا می‌شد چون آن زمان آهنگ‌هایی که باب روز بود و شنونده‌های بیشتری داشت از رادیو و تلویزیون پخش می‌شدند و هم ما و هم بلک کتس آنها را اجرا می‌کردیم. حالا ما دائماً حرف از بلک کتس می‌زنیم، ولی همه گروه‌ها اینطور بودند و رپرتوار مشابهی را اجرا می‌کردیم. من هم طبیعتاً دوست داشتم ببینم فرهاد چطور آن قطعات را اجرا می‌کند تا هم بتوانم چیزهایی از نوع نگرش آنها یاد بگیرم و هم اینکه آنها را نقد کنم. گروه‌های دیگری هم بودند اما خب بلک کتس گروه قدیمی‌تری بود و فکر می‌کنم هسته اولیه آن حتی در زمان گروه «مامیز» ما هم شکل گرفته بود.

    • * آن زمان دسترسی به موسیقی روز دنیا برایتان سخت نبود؟ چطور آنها را به قول خودتان کپی می‌کردید؟

    آنچه به لحاظ فن موسیقی اجرا می‌کردیم، از طریق شنیدن بود چراکه نتی وجود نداشت. ما هم تمام آهنگ‌هایی که در «تاپ فورتی»، تاپ می‌شدند را اجرا می‌کردیم. می‌توانم به جرئت بگویم بالای ۹۵ درصد کارهایی که ما می‌زدیم، از طریق شنیدن بود؛ اول از طریق رادیو می‌شنیدیم و بعد هم از طریق صحفه‌های گرامافون. آن زمان در رادیو موسیقی روز دنیا را با جزئیاتی مثل نام خواننده و نوازنده و این‌که چه سالی و کجا ضبط شده‌اند پخش می‌کردند. آن دوران رادیوی ایران برنامه‌هایی برای موسیقی جز و موسیقی راک داشت؛ البته آن وقت‌ها که نام راک وجود نداشت، حتی اسم پاپ هم برای موسیقی وجود نداشت و موسیقی‌ها بیشتر با ژانر رقص‌ها، مطرح می‌شدند؛ مثلاً «راک اند رول»، یا «توییست» یا «چاچا».

    • * کدام گروه‌های هم‌دوره بیشتر روی شما تأثیر گذاشتند؟

    منظورتان گروه‌های خارجی است دیگر؟

    • * بله.

    بله چون ایرانی‌ها که تأثیری نمی‌گذاشتند؛ آنها هم مثل ما کار کپی می‌کردند. آن اوایل گروه چندانی هم نبود. بیشتر خواننده‌ها بودند؛ کسانی مثل «الویس پریسلی» و «ریچارد» و «فرانک سیناترا» و… آن زمان گروه‌ها هنوز به آن شکل مطرح نبودند به جز گروه «بیتلز» که من هم تحت تأثیر آنها شروع به فعالیت کردم. بعد از آن هم گروه‌هایی مثل «رولینگ استونز» بودند که همه کارهای آنها را گوش می‌کردم و مورد علاقه‌ام بودند. آن روزها صفحه‌فروشی «بتهوون» با فاصله کمی صفحات آنها را به صورت ۳۳ دور وارد می‌کرد و ما همیشه آخر هفته‌ها برای خریدن آنها به بتهوون می‌رفتیم. البته، بیشتر نوازنده‌ها روی من تأثیرگذار بودند؛ کسانی مثل «جان مک لافین» و در کنارش خواننده‌هایی مثل «پیتر گابریل» یا «فرانک سیناترا».

    • * آن زمان‌ها، اجرای موسیقی غربی در ایران بیشتر دست ارامنه بود؟

    بله. اولین اجراهای زنده موسیقی در ایران، صرف‌نظر از سطح اجرایی، اکثراً دست ارامنه بود چون مسلمان‌ها آن زمان وارد این فاز نمی‌شدند. تا اینکه گروه «بیتلز» آمد و موجی را با خود در دنیا راه انداخت که گسترش پیدا کرد و به همه رسید که خود من هم یکی از آنها بودم.

    • * موسیقی راک در غرب دارای خاستگاه اجتماعی بوده، اما در جامعه شبه مدرن-شبه سنتی آن روزهای ایران چطور هضم می‌شد؟ کارکردی که موسیقی راک در جامعه آن دوران ایران پیدا کرد و تأثیرگذاری آن روی مخاطب چگونه بود؟

    مسئله سر گسترش تبلیغ فرهنگ‌ها است. آن زمان فرهنگ موسیقایی اروپایی و آمریکایی در ایران مد شد. یک تعداد جوان به اصطلاح انتلکتوال به این موسیقی رو کردند و بعد هم گسترش آن بیشتر شد و مردم هم علاقه‌مند شدند. رادیوی ایران هم قطعات تاپ را پخش می‌کرد و مردم هم می‌شنیدند. این موسیقی برای جوان‌ها تأثیرگذارتر بود تا موسیقی اصیل ایرانی. هر چند موسیقی ایرانی هم آن زمان جایگاه خودش را داشت که البته من آن اوایل از آن بیزار بودم؛ چون هیچ‌جور با آن روحیه سرکش من به عنوان یک جوان، نمی‌ساخت. از یک طرف هم موسیقی راک که می‌شد عصیان جوانی را با آن تخلیه کرد، وجود داشت و طبیعتاً آن نوع موسیقی روی منِ نوعی تأثیر بیشتری می‌گذاشت.

    • * از کی مسئله ضبط قطعات برایتان پیش آمد؟

    من تا چند ماه پیش از انقلاب فعالیت می‌کردم. و فعالیت‌های جسته و گزیخته‌ای هم با خوانندگان پاپ آن دوران داشتمِ هر چند که از آن دوران خوشم نمی‌آید چون صرفاً برای پول کار می‌کردم ولی به هر حال این کارهای متفرقه هم بودند. همان اواخر که برای انحلال گروه «اسکورپیو» توافق کردیم، من میل به اجرای موسیقی‌هایی از خودم داشتم؛ از موسیقی کپی خسته شده و فهمیده بودم این کار آینده‌ای ندارد. فکر کردم برای اجرای موسیقی‌های خودم، بهتر است از موسیقی ملی خودمان استفاده کنم و ریشه‌هایی از موسیقی ایرانی را در آن بگنجانم که خاص خودم باشد.

    •  * یعنی به سراغ موسیقی ایرانی که آن را دوست نداشتید بروید؟

    بله اما این طرز تفکر که به سراغ این نوع موسیقی بروم برای زمانی است که اوضاع و احوال اجتماعی ایران، قبل از انقلاب از نظر فکری و سطح تفکر آدم‌ها تا مسائل اقتصادی و اجتماعی در حال تلاطم بود. از آن زمان تصمیم گرفتم تحت تأثیر خیزشی که در مملکت به وجود آمده بود و با توجه به امکانات و سن و سالم و همچنین مطالعاتی که انجام داده بودم، روی موسیقی ایرانی کار کنم. اما خب کماکان از موسیقی ایرانی خوشم نمی‌آمد. من حدود یک سال قبل از انقلاب شروع به کار روی موسیقی کردم که امروزه به آن تلفیقی می‌گویند و من به آن «ورلد فیوژن» می‌گویم. با «نونو»ی خدابیامرز، نوازنده نابغه باس و عین‌الله کیوان‌شکوه و بردیا ندیمی  و دوستان دیگرم گروهی داشتیم که در آن کارهای من را اجرا می‌کردیم و یک کاری هم بر اساس قطعه خانم ملوک ضرابی با نام «نرمک نرمک» انجام داده بودیم. کارهایی که من می‌کردم، تلفیقی از موسیقی ایرانی با موسیقی راک بود.

    • * در سالهای ابتدای انقلاب که موسیقی کمتر فرصت اجرا داشت، چه میکردید؟

    من نزدیک به چهار سال دست به هیچ سازی نزدم؛ یعنی سه سال اول انقلاب و نزدیک به یک سال قبل از آن، اصلاً در جعبه گیتار را باز نکردم و کلاً دیدگاهم نسبت به موسیقی راک و امثالهم و نوازندگی گیتار تغییر کرد. دیدم آن زمان بهترین فرصت است که روی موسیقی ایرانی مطالعه کنم و آموزش ببینم. در این راستا فکر کردم سازی را انتخاب کنم که شبیه گیتار باشد تا کار با آن برایم راحت‌تر شود، برای همین در سال ۱۳۶۰ به سراغ «تار» رفتم؛ البته اشتباه می‌کردم، چون این ساز ماهیت بسیار متفاوتی نسبت به گیتار دارد.

    • * هنرمندانی مثل «محمدرضا لطفی» هم روی شما برای انتخاب ساز تار تأثیر داشتند؟

    صدرصد. اولین کاری که روی من تأثیر گذاشت و باعث شد سراغ اجرای عملی موسیقی ایرانی بروم، آلبوم «به یاد عارف» از محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان بود. تاری که لطفی آنجا می‌زد، باعث شد بیشتر به فکر عملی کردن ایده‌هایم بیفتم و فکر کنم این ساز را می‌توان در فرم‌های راک هم به صدا درآورد؛ پس سراغ شناخت موسیقی ایرانی رفتم. در انجمن حفظ و اشاعه موسیقی، پیش مرحوم سینکی آموزش تار دیدم و مطالعات زیادی داشتم تا بتوانم کار خودم را تولید و ضبط کنم.

    • * اصلاً به صدای تار علاقه هم داشتید؟

    وقتی شروع به آموختن تار کردم، به آن علاقه‌مند شدم. الان هم همینطور است و ساز اصلی من تار است. اگر من بخواهم خودم را نوازنده‌ای بدانم، نوازنده تار می‌دانم، نه گیتار؛ چون اصلاً فیزیک، نگاه و طرز فکرم نسبت به نواختن ساز تغییر کرده. الان نزدیک به ۳۶ سال است که تار می‌زنم، طبیعتاً تفکر نواختن تار در ذهن من است و حتی اگر گیتار به دست بگیرم آن را با تفکر تار می‌نوازم. موسیقی ایرانی به قدری غنی و تأثیرگذار است که وقتی آموزش ببینید و وارد دایره آن شوید، دچار آن موسیقی می‌شوید و من هم دچار موسیقی ایرانی شدم.

    • * این هم برای خودش جالب است، کسی که موسیقی غربی کار می کرده و گیتار الکتریک می‌نواخته و از موسیقی ایرانی هم خوشش نمی‌آمده، به جایی می‌رسد که می‌گوید من دچار موسیقی ایرانی شده‌ام. چطور توانستید خودتان را با این تغییر وفق دهید؟

    بله، خیلی جالب است. ببینید، تا آنجا که من می‌دانم، من تنها موزیسینی هستم که قبل از انقلاب به صورت حرفه‌ای در ایران، نوازنده گیتار و خواننده به زبان انگلیسی بودم و بعد سراغ ساز تار و موسیقی ایرانی آمده‌ام و توانستم ایده تلفیق این دو موسیقی را عملی کنم. من استودیوی خودم را با سرمایه خودم راه انداختم تا افکارم را در آن ثبت و ضبط کنم.

    • * در دهه هفتاد و هشتاد که کم‌کم راه برای اجراهای زنده موسیقیهای دیگر از قبیل تلفیقی، راک و… در ایران باز شد، با توجه به پیشینه‌تان هیچ وقت دلتان نخواست با هنرمندان فعال در این حوزه، کارهایی روی صحنه ببرید؟

    واقعیت این است که من هیچ تمایلی به اجرای کارهایی در سبک راک ندارم، چون دیگر کار من نیست. من یک زمان این موسیقی را کار می‌کردم و خیلی چیزها هم از آن یاد گرفته‌ام. الان هم در آثارم ریشه‌های فراوانی از موسیقی راک و همچنین جز و سایر ملل وجود دارد. درست است که موسیقی راک روی من تأثیر گذاشته اما الان هیچ تمایلی به اجرای موسیقی راک ندارم. من سبک خودم را دارم و سال‌ها است برای آن زحمت کشیده‌ام و دوست دارم قطعات خودم را اجرا کنم.

    • * بعد از آن، پیگیر اتفاقات موسیقیهای به این سبک در ایران بودید؟

    بله من از دور نظاره‌گر هستم و اگر فرصتی باشد، به کار جوانان فعال در این حوزه گوش می‌کنم.

    • * البته منظورم بیشتر زمانی است که این موسیقی در ایران دوبار شروع شد و با گروه‌هایی نظیر «اوهام» و امثالهم پیش رفت.

    من از همان زمان کارهای شهرام شعرباف را دنبال و نقد و بررسی می‌کردم. اصولاً سال‌ها است که نسبت به هر موسیقی با دید نقادانه نگاه می‌کنم.

    • * الان به عنوان  یک منتقد، روندی که موسیقی راک در ایران طی کرد را چطور دیدید؟ به نظر شما توانست به آنچه که باید دست پیدا کند؟

    ببینید، هیچ بایدی وجود ندارد و در سیر تکاملی یک جریان، هیچ کس نمی‌داند در آینده چه اتفاقی باید بیفتد. از زمان گروه «اوهام»، گروه‌هایی که علاقه‌مند به موسیقی راک بودند، شروع به فعالیت کردند و برای اینکه بتوانند مجوز بگیرند، سراغ اشعار حافظ رفتند. به نظر من اشعار حافظ هیچ‌گاه نمی‌تواند مناسب موسیقی راک باشد. درباره اینکه گفتید موسیقی راک در ایران به کجا باید می‌رسیده، باید بگویم که من اصلاً فکر می‌کنم موسیقی راک از نظر فرهنگی هیچ ارتباطی به ایران و ایرانی ندارد اما یک عده جوان هم هستند که موسیقی را دوست دارند و از کپی کردن «پینک فلوید» و امثال آن خسته شده‌اند و می‌خواهند حرف خودشان را بزنند.

    • * مثالی در ذهنتان هست؟

    مثلا دخترم آهنگی از «گروه چارتار» را حدود سه سال پیش برایم پخش کرد و به من تأکید کرد که این موسیقی را گوش کنم و نظر بدهم. من گفتم این موسیقی نکات مثبت زیادی دارد ولی خب اشکالاتی هم دارد که البته خیلی هم مهم نیستند؛ چون وجود اشکالات طبیعی است. مخلص کلام اینکه حرکت این گروه‌ها مثبت و رو به جلو است.

    • * امروزه این گروه‌ها با نام تلفیقی شناخته شده‌اند. هرچند که این اواخر خودشان هم روی این نام حساس شده‌اند و برخی خود را از قید و بند سبک رها و برخی هم اعتراف کرده‌اند که موسیقی ما پاپ است.

    اعتقاد دارم من یکی از اولین کسانی هستم که به سمت آن موسیقی (که بعداً به نام تلفیقی معروف شد) رفتم. بعد از من هم دوستان گروه «آویژه» این کار را کردند اما این موضوع برای بیست سال پیش است. بیست سال از طرحی به نام موسیقی تلفیقی گذشته و فکر می‌کنم آقایان «چارتار» و «پالت» طی بیست سال اخیر تحت تأثیر این موسیقی بوده‌اند و حتماً کارهایی هم انجام داده‌اند. اما اکنون پس از بیست سال آنها می‌توانند فرم خودشان را پیدا کرده و مدعی باشند که موسیقی ما تلفیقی نیست و موسیقی خودمان را اجرا می‌کنیم. یکی ممکن است معتقد باشد که موسیقی‌‌اش پاپ است و دیگری ممکن است معتقد باشد موسیقی‌اش راک است. اما اگر تغییراتی در موسیقی تلفیقی ایجاد شده و خودشان ادعا می‌کنند که از موسیقی تلفیقی فاصله گرفته‌اند، عجیب نیست. در مراحل تکاملی موسیقی، آدم‌ها وارد سبک‌های دیگر می‌شوند که این دوستان هم همین‌کار را کرده‌اند.

    • * گفتید در گذشته با خوانندگان پاپ هم کار کرده‌اید، موسیقی پاپ این روزها را هم گوش می‌کنید؟

    متأسفانه موسیقی پاپ این روزها را می‌شنوم! جنبه‌های کاسب‌کارانه در عملکرد موسیقی پاپ امروز برجسته‌تر شده است. فقط می‌خواهند اجرای زنده داشته باشند و درآمدی حاصل کنند. وقتی از این زاویه نگاه کنید، کمکم جنبه‌های هنری کمرنگ و جنبه‌های کاسب‌کارانه پررنگ‌تر می‌شود. متأسفانه چند سالی است که روال این‌گونه شده و می‌گویند اگر رویتان را برگردانید و چند مدل موسیقی بشنوید، اصلاً متوجه تغییرات آن نمی‌شوید و فکر می‌کنید که همه را یک نفر خوانده است. همه کارها کپی از روی یکدیگر هستند چون دیده‌اند وقتی موسیقی ریتم ششهشتم داشته و به قول ما قدیمی‌ها شش و هشت نقطهدار باشد، شنونده بیشتری دارد و بنابراین موسیقی خودشان را به این سمت سوق داده‌اند. از نظر من، غالب موسیقی، هنری است و جنبه کاسب‌کارانه هم در آن جریان دارد؛ ولی عمدتاً باید جنبه هنری آن مطرح باشد. این موضوع هم در تمامی وجنات موسیقی باید جریان داشته باشد ولی در ایران نگاه‌ها از جنبه هنری کاملاً دور شده و آدم‌ها برای پول و بقا دست به هر کاری می‌زنند.

    • * قرار بود آلبوم چهارم‌تان را هم منتشر کنید، چه خبر از آلبوم جدید؟

    قصد دارم سمت آلبوم بروم اما دیگر کسی آلبوم منتشر نمی‌کند! باید شخصی وجود داشته باشد که سرمایه‌گذاری کند و آلبوم هم فروش برود اما این روزها آلبوم هنوز منتشر نشده، کپی‌اش روی سایت‌های اینترنتی هست. پس سرمایه‌گذار باید به چه امیدی وارد پروژه تولید یک آلبوم شود؟ این روزها آلبوم چه کسانی منتشر می‌شود؟ یا خوانندگان معروفی هستند که شنونده دارند و شاید فروش داشته باشند که البته باز هم فکر نمی‌کنم. یا یک عده جوان هستند که عشق آلبوم دارند و با سرمایه خودشان سیدی را منتشر می‌کنند. این روزها ناشرین موسیقی جرأت انتشار آلبوم ندارند. نمونه‌اش همین آلبوم سوم من؛ فردای روز انتشار آلبوم من تمامی نه قطعه‌اش در سایت‌ها برای دانلود رایگان قرار داشت. در چنین شرایطی ناشر باید فقط بر سر خود بزند!

    • * پس، از این به بعد باید فقط منتظر اتشار تک‌ترک از شما باشیم؟

    راه دیگری نمی‌ماند و از طریق اینترنت این کار را انجام می‌دهد. من تمامی قطعات آلبوم چهارم را روی اینترنت منتشر کرده‌ام؛ آلبومی که به صورت فیزیکی منتشر نشد ولی به شکل دیجیتالی همه قطعاتش را منتشر کرده‌ام.

    • * الان سایت‌هایی هستند که آلبوم‌ها را به صورت آنلاین می‌فروشند.

    من همه این قطعات را مجانی منتشر کرده‌ام و از دنیای اینترنت یک ریال درآمد کسب نکرده‌ام. طی این مدت از راه آهنگ‌هایی که برای خودم ساخته‌ام، درآمدی نداشته‌ام و فقط هزینه و عمر من را برده‌اند. منبع درآمد من کارهایی برای دیگران بوده، برای خواننده‌های جوانی که می‌خواستند کار پاپ انجام دهند قطعاتی را تنظیم کردم وگرنه از موسیقی من پولی در نمی‌آید.

    • * با کدام خوانندگان پاپ کار کرده‌اید؟

    مطرح و معروف نیستند، فقط یکی از آنها «مانی رهنما» بود که با او دو قطعه کار کردم. الان هم در رشت در استودیوی خودم با بچه‌هایی که دوست دارند آلبوم داشته باشند، کار می‌کنم. منظورم این است که درآمد من در موسیقی از طریق کارهای فنی صدا انجام می‌شود نه موسیقی خودم. فکر می‌کنم وظیفه دارم موسیقی‌های خودم را منتشر کنم تا بقیه هم گوش کنند چون موسیقی از هر نظر برای آدم‌ها مفید است.

    • * راستی شما سال‌ها است در رشت زندگی می‌کنید، چه شد که تصمیم به نقل مکان از تهران گرفتید؟

    ۱۳ سال است که اینجا زندگی می‌کنم. هزینه سنگین زندگی، هوا و صداهای وحشتناک آلوده‌کننده برای نقل مکان از تهران کافی هستند. خانه‌ای که در آن سکونت دارم را از بیست و اندی سال پیش داشته‌ام و خودم آن را ساخته‌ام؛ دیدم زندگی در تهران با آن آب و هوا غیرمنطقی است.

    • * گفتید درآمد شما از کارهای فنی صدا است؛ زندگی در شهری غیر از تهران، ارتباط و همکاری را با دیگر هنرمندان سخت نمی‌کند؟

    متأسفانه همینطور است. اما از طرفی هم که با دوستانم در تهران ارتباط دارم، همگی تأکید دارند که اگر تهران هم باشی اتفاقی نمی‌افتد. الان یک مدت است که بچه‌های موزیسین برای اجرای زنده، جدی‌تر شده‌اند که اگر همینطور ادامه پیدا کند و اجرای زنده متداول شود، آنوقت من هم بند خودم را با نوازنده‌هایی که از الان کاندید کرده‌ام، تشکیل می‌دهم و اجرای زنده خواهم داشت.

    • * با چه نوازنده‌هایی؟

    من به هیچ وجه میل ندارم از آدم‌هایی که در همه گروه‌ها ثابت هستند استفاده کنم. با کسانی که شناخته شده نیستند بهتر می‌توان کار کرد. هر گروه یک شخصیت و هویت دارد و معنی ندارد یک موزیسین با چند تا گروه ساز بزند؛ این کار روی تکنیک‌ها و رشد آن نوازنده، تأثیر می گذارد و او را به عقب می‌برد.

    • * شما علاقه دیگری هم جز موسیقی دارید؟

    نه، از زمانی که استودیو خودم را راه انداخته‌ام، تمام زندگی من موسیقی است، قبل از آن برای امرار معاش کارهای تجاری هم می‌کردم اما از بیست سال پیش، من فقط کار موسیقی انجام می‌دهم.

    • * پنجم خرداد روز تولد شما بود. اگر بخواهید به حضورتان در موسیقی (که از ۱۴ سالگی با روی استیج رفتن شروع شد و تا الان که ۶۶ ساله شده‌اید ادامه داشته) نگاه کنید، از روندی که طی کرده‌اید، راضی هستید؟

    بی‌شک. اگر ۶۶ بار دیگر هم زندگی کنم، ترجیح می‌دهم در حوزه موسیقی فعالیت کنم.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *