«بهداد بابایی» نوازنده برجستهای است. با بسیاری از بزرگان موسیقی ایران کار کرده، سولیست گروه عارف به سرپرستی داییاش (پرویز مشکاتیان) بوده، جواب آواز «محمدرضا شجریان» را داده، با بسیاری دیگر از بزرگان کار کرده و نامش در فهرست بسیاری از برترین آلبومهای موسیقی سنتی ایران است. با همه اینها، او از نسلی است که امروزه کمتر میتوان نمونه رفتارشان، گفتارشان و عملکردشان را در موسیقی دید.
«بابایی» اهل گفتوگوهای متعدد نیست. اهل ایجاد شوی تبلیغاتی برای کارهایش، هنرش و سازش نیست. اهل جنجال و هیاهو و نقد منفی به هوای جلب توجه و نقد مثبت برای راهیافتن به تیم و دسته و باند کسی نیست. او در همه این سالها نواخته و ساخته. همین و دیگر هیچ. او از آن آدمهایی است که با هنرش زندگی میکند، نفس میکشد و انرژی میگیرد. او نوازندگی و آهنگسازی را تنها برای همینها میخواهد نه شهرت و محبوبیت و اقبال عمومی؛ چون از نسلی است که میداند تمام این چیزها موقتی است و تاریخ میماند و آثاری که از شما مانده است.
- * آقای بابایی! نسل شما که اتفاقاً فاصله چندان زیادی هم با نسل موزیسینهای بعد از خودتان نداشت، ویژگیهایی دارد که در نسل قبل و بعد دیده نمیشود. شما بعد از بزرگانی چون مشکاتیان، علیزاده و لطفی فعالیت موسیقاییتان را شروع کردید؛ هنرمندانی که خواهناخواه چهرهای اسطورهای داشتند و فعالیت زیر سایه آنها کاری دشوار بود. از سوی دیگر، نسلی بعد از شما وارد کار شدند که بسیار جسور بودند و ابزار بیشتری هم برای معرفی و ارائه در اختیار داشتند. همین سبب شد که ما از نسل شما آثار چندانی مشاهده نکنیم. انگار که شما بیشتر به خلق فکر کردید تا ارائه.
نسل ما این سعادت را داشت که با برخی از اساتید چون مشکاتیان، علیزاده، لطفی و بسیاری دیگر از بزرگان پیوستگی داشته باشند. این وجودان تأثیرگذار و کاریزماتیک، خودشان از هنرمندانی چون هرمزی، فروتن، برومند، عبداللهخان دوامی، دکتر صفوت و… درس گرفته بودند و شاکله ذهنیشان مبتنی بر موسیقی ردیف-دستگاهی و رپرتوار راستین موسیقی ایرانیِ پساقاجار بود. از این حیث، ریشهها را به نیکی دریافته بودند و در روزگاری میزیستند که انگیزه ایجاد، فراوان بود؛ چه پیش از انقلاب که رسالت ساختارشکنانهای بر گردهی جان احساس میکردند و میخواستند با آمیزهای از آموزههای سنتی با بدعت و نوآوری طرحی نو افکنند که تفاوتی چشمگیر با موسیقی رایج آن روزگار داشت و چه پس از انقلاب که میدانیم مسیر انقلابی، به خودی خود برای هنرمند انگیزه ایجاد میکند و گواه این ادعا آثار فراوان و خارقالعاده ایجاد شده توسط نسل تربیتیافته در مرکز حفظ و اشاعه، چاووش و پس از آن است. هنرمندان نسل بنده -چه مستقیم و چه غیرمستقیم- تحت تعلیم و تأثیر این اساتید، دیدگاه مبتنی بر سنت و ردیف داریم؛ با این تفاوت که آن انگیزهها را که استادانمان داشتند، نداریم.
- * شما به نوآوریهای آن نسل اشاره میکنید. به نظر میرسد برخی از این نوآوریها گاه با مخالفت اساتید نسلهای قبل مواجه میشدهاند.
چنانکه گفتم، تلمذ اساتید آن نسل از بزرگانی که نامشان برده شد و اِشرافشان بر موسیقی ردیف دستگاهی و فرم جملهپردازیهای استادانشان، موجب شده بود که مطالب موسیقاییشان از معماری منسجمی برخوردار باشد و حتی در اوج نوآوری، مطالب از ارتباط منطفی برخوردار باشند و به واسطه برآمدن از دیدگاههای آشنا با موسیقی ردیفی و سنتی، عطر و بوی موسیقی ایرانی را همچنان داشته باشند. ارادت این اساتید به ردیف، از گفتارشان کاملاً پیدا است. مثلاً استاد علیزاده که همواره روحی پویا و جویا و ذهنی خلاق داشتهاند و همگان ایشان را به عنوان هنرمندی مبدع میشناسند، به حفظ ردیف موسیقی ایرانی و درک شیوههای اساتید سلف، اعتقادی عمیق و دقیق دارند و من بارها شاهد بودهام که ایشان جوانان را به حفظ ردیف و تعمق در آن سفارش میکنند. در مورد قسمت آخر سوالتان من هرگز ندیده و نشنیدهام که این بزرگان، با انکار اساتیدشان مواجه شوند. تا جایی که به خاطر دارم، دکتر صفوت -که از استادان آقای مشکاتیان بودند- در اغلب اجراهای گروه «عارف» حضور داشتند و گروه را بسیار تشویق میکردند. به هر روی، استادانمان چنین دیدگاهی نسبت به موسیقی ردیفی و میراث موسیقی داشتهاند و این دغدغه در ما هنرآموختگان نیز نهادینه شده است.
- * چیزی که در نسل بعد از شما کمتر به چشم میآید.
البته هستند دوستانی که کار ریشهای روی ردیف کردهاند و گهگاه خبر کارها و تحلیل ردیفشان را میخوانم و میشنوم. اما در کل، متأسفانه عنایت به ریشهها در این روزگار قدری کمرنگ شده و به نظر میرسد مقوله ردیف، به نسبت گذشته مغفول مانده است. در اینجا تذکر این نکته خالی از لطف نیست که ردیف ذهن خلاق و ایجادگرا را انسجام میبخشد و در فضای موسیقی ایرانی سامان میدهد و اگر اساساً خلاقیتی نباشد، از ردیف هم کاری برنمیآید؛ چنانکه هستند هنرمندانی که ردیف را در خاطر و حافظه دارند و سالها است آن را تدریس میکنند؛ ولی شاهد خلق هیچ اثری از ایشان نبودهایم.
- * شما به «روزگار ما» اشاره میکنید. چه ناهماهنگیای میان این روزگار و ساخت موسیقی بر اساس مؤلفههای موسیقی ردیف-دستگاهی وجود دارد و چه چیزی است که به قول شما و به استناد آثار، حتی ساختههای بزرگان نیز آن عیار سابق را ندارد؟
معتقدم که شرایط اجتماعی میتواند به عنوان بستری مطلوب برای خلاقیت و ایجاد، به شمار رود و نیز میتواند هنرمند حساس و شکننده را به انزوا بکشاند و از او عنصری منفعل و ناکارآمد بسازد. مصداق این موضوع، روند هنری بسیاری از هنرمندان روزگار ما است که تنزل کیفی کار امروزشان به نسبت آثارشان در گذشته، به وضوح مشهود است. در مقایسه با روزگار شکوفایی نسل استادان پیش از ما، چرخه تولید و ارائه دچار دگرگونیهایی شده و به راحتی مجال ارائه نمیدهد. یکی از حلقههای مهم و اساسی این چرخه، رسانه است که امروز مطلقاً وجود ندارد. در روزگار آغاز فعالیت حرفهای استادانمان، عرصه برای ارائه آثار فراوان بود. جشن هنر شیراز، اجراهای فراوان در انجمنهای متعدد و از همه مهمتر، دغدغه صدا و سیمای آن روزگار به موسیقی اصیل از جمله این موارد است. اینها همه رونق ایجاد و ارائه به همراه داشت.
عوامل دیگری هم هستند که در این روزگار، عامل فروکاست ارزشهای راستین موسیقی هستند؛ از جمله توجه برخی از تهیهکنندگان بخش موسیقی به فروش بیشتر و تأثیر دیدگاههایشان برآثار هنرمندانمان. به عنوان مثال، در حال حاضر شاهد کم و کمتر شدن مقوله آواز از موسیقی هستیم و اصرار به تعدد تصنیف و ترانه در آثار، روز به روز از میزان ساز و آواز میکاهد و ساز و آواز، یکی از ارکان موسیقی سنتی این سرزمین است که متأسفانه در حال حاضر چیز زیادی از آن باقی نمانده است. باز میگویم که رپرتوار موسیقی سنتی ایران برای بسیاری از هنرمندان نسلهای بعد از ما جذاب نیست. گهگاه از زبانشان میشنویم که ردیف چیست و چه کسی دیگر حوصله ردیف دارد؟ این دیدگاه باعث میشود از اصل و ریشههامان منفک شویم و آثار به فضای درونی یا انواع موسیقیهای پیرامونمان معطوف شود. در برخی از آثار جدید، عطر و بوی موسیقی هندی، آذربایجانی و یا رنگ موسیقی بلوچستان و خراسان و… دریافت میشود و همین، باعث دوری از موسیقی سنتی شده و حالا با دوری از این نوع موسیقی، به موسیقی فولکلور ایران یا خارج از ایران روی آورده شده است. در موارد زیادی چنین است. در واقع برخی از آهنگسازان و نوازندگان ما -دانسته یا ندانسته- نهتنها از موسیقی فولک و موسیقی سایر ملل بلکه از موسیقی پاپ لسآنجلسی ایده میگیرند. این فرم از موسیقی، بیشتر مخاطب غیرحرفهای را راضی میکند. البته این شیوه بعضی از هنرمندان است نه همه آنها.
- * مسأله همینجا است. چگونه است موسیقیای که آبشخور موزیسینها از دوران قاجار تاکنون بوده، حالا دیگر پاسخگو نیست یا هست و علاقهای به استفاده از آن وجود ندارد؟
بنده عرض نکردم این موسیقی پاسخگو نیست. اتفاقاً پاسخگو هست ولی برای مخاطب خاص و گوشآشنا. اساساً موسیقیِ مبتنی بر اصول کلاسیک مخاطب عام ندارد (به استثنای مقطعی خاص از زمان و بنا به دلایلی این موسیقی مورد اقبال بسیار قرار گرفت) و طبیعی است چنانچه هنرمندی دغدغه پر کردن سالنهای چندهزار نفری و یا تیراژ چندصد هزارتایی را داشته باشد رویکرد موسیقاییاش به گونهای باشد که مورد پسند و سلیقه طیف گستردهتری از افراد جامعه باشد؛ نه آنکه مقبول طبع مردم صاحبنظر باشد.
- * از دیگر ساحتهایی که شما به آن اشاره دارید، موسیقی فولک سرزمینهای اطراف ما است. این خوب است یا بد؟ یعنی میتواند به غنای موسیقی ما کمک کند یا نه؟
ایده گرفتن از موسیقی فولک سرزمینمان اشکالی ندارد و اگر هوشمندانه باشد، میتواند بسیار هم زیبا و شکوهمند باشد. کما اینکه در گوشههای موسیقی دانشگاهی هم به نامهایی برمیخوریم که ما را به منطقه جغرافیایی خاصی رهنمون میکند. مثل نیشابور، آذربایجانی، دشتستانی، شوشتری، گیلکی و… ولی اگر قرار باشد یک نوازنده تار، سهتار یا کمانچه چنان تحت تأثیر موسیقی یک قوم قرار گیرد که همواره نوازندگیاش ذهن شنونده را متوجه آن قوم و اقلیم خاص کند، به نظرم بهتر آن میبود که ایشان از ابتدا به نواختن با سازهای بومی آن جغرافیای خاص میپرداخت.
- * اصلاً جامعه ما پذیرای موسیقی کلاسیک ایرانی به معنای خاص آن هست؟ آیا اصرار به خلق اثر در این چارچوب، به موزهای شدن این موسقی سنتی نمیانجامد؟ اجرای این موسیقی در سالن چهارهزار نفری به فراگیری بیشتر آن کمک نمیکند؟
اساس منظور من از عنایت به ردیف و موسیقی دستگاهی، اجرای نقل به نقل آن نیست. مگر نوازندگی خود بنده به لحاظ لحن و تکنیک و فرم ساخت قطعات اساساً ارتباط با سهتارنوازی سنتی دارد؟ منظور آن است که با دریافتن ریشهها ذهن نسبت به موسیقی کلاسیک ایرانی قوام مییابد و میآموزد که جمله چیست و ارتباط جملات به چه معنا است قرار نیست هنرمند در بند کلیشههای ردیف باقی بماند و راه نوآوری بسته نیست؛ ولی این نوعآوری باید به گونهای باشد که محصول موسیقایی آن، پدیدهای جدا و متفاوت از لحن و فضای کلی موسیقی این سرزمین نباشد. اما همین موسیقی که بنده از آن حرف میزنم نیز مخاطب خاص دارد. ارتباط عاطفی و تلمذ از موسیقی بر مبنای ریشهها، نیاز به آشنایی مخاطب و سطحی از آگاهی و تربیت شنوایی دارد که طبیعتاً همه آحاد جامعه به یک میزان از آن برخوردار نیستند و قشر خاصی از جامعه، مخاطب این نوع موسیقیاند و این قاعده در اغلب جوامع، ساری و جاری است. همانگونه که میبینیم آثار ارزشمند موسیقی کلاسیک غرب نهتنها موزهای نشده بلکه شنوندگان خاص خودش را به وفور دارد.
- * اما همین آقای مشکاتیان آثاری ساخته که بهشدت مورد اقبال عموم قرار میگیرد؛ با وجود آنکه به ذات و اصالت موسیقی ردیف وفادار است. این چه جادویی است؟
ایشان آمیزهای از نبوغ و جان شیفته و عاشق بود که محصول موسیقاییاش بسیار درخشان است. اگر یکی از پرمخاطبترین کارهای این استاد را «بیداد» بدانیم، باید توجه داشته باشیم که این اثر در دورانی منتشر شد که موسیقی در تمام شاخهها تعطیل بود و تولیدی در کار نبود. در چنین شرایطی، این اثر با آن موسیقی ناب و نبوغآمیز و آواز درجهیک و درخشان استاد شجریان و اشعاری که به شدت وصف حال آن روزگار بود، منتشر شد و چون بارانی، جان تشنه مردم ایران آن روزگار را سیراب کرد. یعنی مجموعه عوامل دست به دست دادند تا آن اتفاق بیفتد. هیچ معلوم نیست که «بیداد» در این روزگا،ر همان اقبال و تیراژ را میداشت که آن زمان داشت.
- * با شناختی که از استاد مشکاتیان دارید، گمان میکنید که اگر عمر ایشان مستدام میماند، همچنان به همان سنت وفادار میماند یا با توجه به جامعه امروز ایران، ایشان هم گوشه چشمی به موسیقی امروز میانداخت؟ به هر حال یک هنرمند خلق میکند برای شنیده شدن.
مشکاتیان در واقع تا واپسین روزهای حیاتش همین تفکر را داشت. ایشان گاه راز ماندگاری را در حضور کمرنگتر میدانست و شرایط اجتماعی و سیاسی را در ایجاد کار هنری بسیار تعیینکننده میدید و تا آخرین لحظه بهشدت به اصولش پایبند و وفادار بود. به همین خاطر است که گاه بین دو اجرای گروه «عارف» فاصله زمانی قابل اعتنایی میافتاد.
- * این مسأله شامل خلق میشد یا ارائه؟
ساخت و خلق که همیشه بود. پرویز مشکاتیان یکبار به من گفت روی تمام غزلهای حافظ آهنگ ساخته است. در اتاقش یک سبد بزرگ از آثاری بود که ساخته بود.
- * سرنوشت این آثار چیست؟
اینها میراثی است که در اختیار «آیین» و «آوا»ی عزیز است و آنها باید دربارهاش تصمیم بگیرند. خوشحالم که «آیین» آهنگسازی را بسیار جدی پیگیری میکند و با توجه به اینکه «این نیکپی، نشان از دو کس دارد»، امید بسیار دارم که در کنار ساخت و سازهای خودش، این کارها را نیز به بهترین وجه سامان دهد.
- * این همنشینی با داییتان، استاد مشکاتیان چه تأثیری در وجود شما داشت؟
من بسیار متأثر از این وجود نازنین بودم. تا ۶ سالگی ایران نبودم و زمانی که با خانواده به ایران آمدم، از همان زمان در محافل هنرمندان حضور داشتیم و علیرغم امروز که هنرمندان خیلی کم همدیگر را میبینند، بزمهای هنری برپا بود و هنرمندان و دوستان علاقهمند و راستین، جلسات ساز و آواز مرتب و هفتگی داشتند. من از همان زمان، عنان کار هنریام را به دست مشکاتیان سپردم و ایشان پدرانه کار را پیش برد. یادم هست کودک که بودم، ایشان از من خواست یک دفترچه کوچک بگیرم. در آن برایم شعر مینوشت و از مادرم میخواست آنقدر این اشعار را تکرار کند تا من از حفظ شوم. همیشه از ادبیات حرف میزد و شیفتگی من به ادبیات، وامدار ایشان است. ساعتها درباره موسیقی صحبت میکرد و در زمانی که دسترسی به آرشیوهای موسیقی سنتی وجود نداشت و آثار کسانی چون وزیری و نیداوود گنج شایانی بود، آقای مشکاتیان با سخاوت تمام، آرشیوش را در اختیار من میگذاشت و دربارهشان ساعتها صحبت و مطالب را تحلیل میکرد. او در دیدگاه هنری و فلسفی من بسیار تأثیر گذاشت. من را به خواندن فلسفه تشویق میکرد و اصرار داشت «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» ویل دورانت را بخوانم و دربارهاش صحبت میکردیم. جدا از آن، همنشینی با چنین آدمی، خود به خود در هر کسی تأثیر میگذاشت. عشق به معنای نهایت کلمه، در وجود او جاری بود. عشق به زیبایی، وطن، موسیقی، دوستی و همه چیز و طبیعتاً من هم این سعادت را داشتم که به اندازه بضاعتم از آن استفاده کنم.
- * شاعر مورد علاقهشان چه کسی بود؟
مشکاتیان طیف گستردهای از شعرا را دوست داشت. شیفته مولانا و حافظ و فردوسی بود؛ اما حافظ را جور دیگری دوست داشت و به شهریار علاقهمند بود. گاهی شعرهای «بهار» و بهخصوص قصیده مشهور «دماوندیه» را دکلمه میکرد و اشک میریخت. خانه پدری «شهریار» را نیز بسیار دوست داشت و البته به شاملو هم علاقهمند بود. بیشترین کد را از حافظ میآورد. ذهنش آغشته به ادبیات این سرزمین بود و اگر با او همکلام میشدید، به مناسبتهای مختلف، ابیات مناسب موضوع میخواند.
- * در این میان از مسألهای هم نمیتوان گذشت. اینکه اساتید نسل پیش از شما از این سرمایه توسط اساتید پیشین خود استفاده کردند و چنان با موسیقیشان عجین شد که این قدرت را پیدا کردند که آثار متعدد و همواره قدرتمندی تولید کنند؛ ولی این ارتباط با نسل بعد و نسلهای بعدتر قطع میشود. بدون ملاحظات متداول، باید گفت که این اساتید در انتقال این دانستهها کمکاری کردند و باعث یک انقطاع موسیقایی شدند.
به نظرم شرایط متفاوت شده و هنرمندان هر کدام درگیر روزمرگیهای خودشان هستند. ضمن آنکه تعداد جوانهایی فعال در عرصه موسیقی، به نسبت گذشته خیلی بیشتر شده است. در واقع در ارتباط بودن با این خیل عظیم، وقتگیر و ناشدنی است.
- * ناشدنی؟
بله، هنرمندی مثل استاد علیزاده نمیتواند ذهنیت این همه هنرجو را اصلاح کند یا به آنها خط دهد. ضمن آنکه روزگار و شرایط فرق کرده است. یادم میآید استاد مشکاتیان در خاطراتش میگفت که ما به منزل استاد دوامی میرفتیم، در میزدیم، ایشان در را با بقچه حمامشان باز میکرد. در مسیر رفت و بازگشت، از حضور او استفاده میکردیم و تازه با رسیدن به خانه، زانوی تلمذ بر زمین ارادتش مینهادیم و مطالب موسیقایی را از ایشان یاد میگرفتیم. آیا امروز این اتفاق شدنی است؟ علاوه بر آن، اساتیدی مثل هرمزی، فروتن، دوامی و غیره چندان برونداد موسیقایی به معنای ایجاد نداشتند. آنها رپرتوار موسیقی ایران را به صورت راستین دریافته بودند و کارشان تدریس بود. اما هنرمندانی که شما از آنها نام بردید، دغدغه ایجاد دارند و نمیتوانند تمام وقتشان را برای تدریس و اصلاح ذهنیت جوانها بگذارند.
- * برگردیم به همان سؤال نخست و دلیل این میزان کمکاری شما در ارائه.
حقیقیت این است که بیکار نیستم.
- * منظورم تنها خلق نیست، انتشار است؛ که البته شاید این هم ناشی از همنشینی و همان تفکر استاد مشکاتیان است.
من الان قطعات متعددی دارم که قابلیت اینکه در قالب چندین سیدی منتشر شوند را دارند؛ اما متأسفانه بهشدت چار وسواس شدهام. یعنی بعد از اینکه کارها ساخته و پرداخته میشود، آنقدر تغییرشان میدهم که ده درصد هسته اولیه آن باقی میماند. بعد همانطور میماند و میروم سراغ کار دیگری. جالب است که به آن اعتقاد دارم و با تمام مختصات موسیقایی ذهنیام انطباق دارد؛ اما باز که رجعت میکنم، دوباره دستی به سر و رویشان میکشم. ولی حالا تصمیم گرفتهام دیگر این کارها را ضبط کنم؛ بهخصوص اینکه دوست عزیزم «نوید افقه» اصرار به ضبط آنها دارد.
- * کارها بیکلام است یا برای خوانندهای ساخته شده؟
علیرغم تمام عشقی که به ادبیات این سرزمین دارم، حس انتزاعی موسیقی بیکلام در من میجوشد و ترجیحام این است که روی موسیقی بیکلام کار کنم. جدا از این، مدت زیادی درگیر یک کار پژوهشی بودم. یعنی به اتفاق یکی از دوستان هنرمند و اندیشمندم که از من خواسته نامشان را تا زمان فرجام نبرم، درگیر یکی از ردیفهای مرجع و شناسنامهدار موسیقی ایران هستیم. «مهدیخان صلحی» طی هفت سال ردیفی را برای «مخبرالسلطنه هدایت» اجرا و ایشان به خط نت در آوردهاند. این تنها خط مرجع برای سهتار است.
- * تنها برای سهتار؟
بله. مهدیخان صلحی که از بهترین شاگردان میرزاعبدالله است، این ردیف را اجرا و مخبرالسطلنه هدایت با وسواس تمام، اینها را نگارش کرده است؛ اما متأسفانه در زمانی که «مخبرالسطلنه» اینها را نتنویسی میکرده، دانش نتنویسی بسیار بدوی بوده است.
- * ما «مخبرالسطلنه هدایت» را بیشتر به عنوان یک رجل سیاسی میشناسیم؛ ایشان موسیقی هم میدانسته؟
بله، نویسنده توانایی هم بوده است. نتنویسی ایشان اشکالات بسیاری دارد و یکی از اشکالاتش این است که تصور میکرده هر چه در وادی موسیقی خلق میشود، حتماً باید در چارچوب میزانبندی باشد. در صورتی که چنین چیزی نیست. مثلاً آواز در موسیقی سنتی چنین ویژگیای ندارد. به این دلیل نباید کسر میزان نوشت. اما او تمام این گوشهها را محاسبه کرده در حالی که متر آزاد است. او همهچیز را در میزانهای ساده نوشته و این به کار لطمه زده است. چون شما زمانی که متر آزاد دارید، اینها را پشت هم مینویسید. سیاه و سفید و دولاچنگ در موسیقی ردیفی، یک ارتباط درونی با هم دارند و دیگر دوضرب نیست. یک نسبت درونی با هم دارند که کسی که عاشق موسیقی ردیف است آن را درمییابد؛ اما زمانی که شما این را میزانبندی میکنید، کار با مشکل مواجه میشود.
- * صفحهای از نوازندگی مهدیخان صلحی باقی مانده است؟
افسوس که هیچ نمونه صوتی از آن وجود ندارد. ردیفی که استاد برومند ارائه کرده، خودش با تار نواخته و هر کسی که آشنا با موسیقی و نتنویسی باشد، میتواند به راحتی آن را تبدیل به نت کند؛ اما ما نمونه صوتی نداریم و نتها هم بههنجار نیست. در نتیجه، باید با رمزگشایی فراوان این کار را انجام دهیم. یکی از دلایلی که باعث شده بود من در زمینه ارائه، پای در بند داشته باشم، این ردیف بوده است. منتها یکمقدار فعالیتم در آن حوزه کمرنگتر شده است. یکی از دوستان هنرمندم با زبان پرمهری به من گفت که شیوه تو مبتنی بر تکنیک است؛ فکر نکن که تا ۳۰ سال دیگر این توان در دستهایت هست. الان کارهای خودت را بکن و بعد از آن این ردیف را عملیاتی و اجرایی کن. حالا میخواهم یک مدت کارهای خودم را بکنم. ضمن آنکه یکچنین کار سترگ و وقتگیری نیاز به حمایت دارد. من نمیتوانم وقت یک تیم را بگیرم، به این تعبیر که کار فرهنگی میکنید. بچهها شغل دیگری ندارند و باید از همین راه ارتزاق کنند. برای همین امیدوارم که ارگانی از این اثر حمایت کند.
- * با این وجود، سیدیهایتان بالاخره امسال منتشر میشود؟
من قول یک سیدی را میدهم. (خنده) بنا بود در اردیبهشتماه همراه با «اردشیر کامکار» و «حمیدرضا نوربخش»، چهار اجرا در خراسان داشته باشیم که یک اجرای آن در نیشابور بود. اما متأسفانه مقارن با فوت مادربزرگم شد و احتمالاً خردادماه انجام خواهد شد.
- * و دیگر در زمینه اجرا برنامهای ندارید؟
یکی از دوستان هنرمندم با من تماس گرفتند و خواستند که در بلکباکس خانه هنرمندان اجرایی داشته باشم. این سرآغاز یکسری اجراها برای من و دیگر دوستان است. این سالن پذیرای جمعیت محدودی است و آغاز آن با اجرای من، اردوان و اردشیر کامکار و سهراب پورناظری است. ابتدا که این پیشنهاد مطرح شد، من به این دوست هنرمندم گفتم که اگر بنا به اجرا باشد، این کار را در تالار وحدت انجام میدهم؛ اما ایشان مرا متقاعد کرد که قیمت بلیتها در این اجرا کم است و دانشجویان و علاقهمندان موسیقی میتوانند از این برنامهها استفاده کنند. این برنامه قرار است به صورت مستمر و با حضور افراد حرفهای باشد. این روشی است که هنرمندان بزرگ دنیا نیز از آن بهره میگیرند و میشود به آن نوعی موسیقی «محفلی» گفت. خودم این ایده را بسیار دوست دارم. وقتی شما در فضای کوچکتری با مخاطبانتان همنفس میشوید، تعامل و تبادل موج و عاطفه، جدیتر میشود و میتواند اتفاقاًتی را ایجاد کند که هرگز در سالنهای بزرگ رخ نمیدهد. در سالنهای بزرگ بین شما و نفس مخاطب، انقطاع است. اگر فضای کلی مساعد باشد، شبهای متعدد در ماههای آینده در همین فضا خواهم نواخت. این پروژه خوبی است و قرار است در طول سال به صورت مستمر با حضور دوستانی که توان و عیاری دارند، انجام شود.
- * اصلاً ذات موسیقی ما چهقدر با اجرا در سالنهای بزرگ هماهنگ است؟ ضمن آنکه این عطش اجرا در سالنهای بزرگ برای چه تا این اندازه در هنرمندان ما وجود دارد؟ چرا ما تاکنون کمتر اجراهای کوچک داشتهایم؟
ببینید ساز من (سهتار) ساز خلوتی است و من به لحاظ حسی، حتی در تمرینات شخصیام در خانه، در کتابخانه تمرین میکنم. یعنی ترجیح به خلوت دارم و شاید این به خاطر سازی است که مینوازم. گرایش به سالنهای بزرگ و اجرا در سالنهای چندهزار نفری، ممکن است برای بعضی ارضاکننده این حس باشد که مخاطبان وسیع را پوشش میدهند. ضمن آنکه مسائل مالی هم در این زمینه مؤثر است؛ اما همانطور که کارنامه من نشان میدهد، چندان وقعی به این ماجرا نگذاشتهام.
- * یعنی معتقدید تالارها و سالنهای بزرگ چندان هماهنگیای با اجرای تکنوازی یا دونوازی ندارد؟
بله، اما نمیشود این نکته را نادیده گرفت که محل ارتزاق موزیسینهای ما همین اجراها است و ترجیح میدهند که از برنامهای که روزها و هفتهها برایش وقت صرف کردهاند، بهره مالی ببرند و خیل قابلتوجهی از مخاطبانشان هم با ان سیراب شوند؛ اما طبیعتاً جایگاه موسیقی تکنوازی این نیست. در هندوستان بسیاری از اساتید در خانههایشان ساز میزنند و در خانههایشان باز است؛ یعنی مردم میروند و از تمرین شخصی آنها لذت میبرند. معلوم است که حسی که از این طریق ایجاد میشود، بسیار متفاوتتر از اجرا در سالنی مثل «آلبرت هال» است.
- * درباره حال و هوای آثار جدیدتان توضیح میدهید؟
حال و هوای قطعات هم در فضایی انتزاعی هستند و هم مثلا برگرفته از یک یا چند موتیف ردیف و تکنیکهای خاص درشان لحاظ شده و حلقه وصل این قطعات مکاتب آزادی است با برداشتی آزاد و گوشههای ردیف.
- * گفتید به موسیقی بدونکلام اعتقاد بیشتری دارید. حال و هوای خودتان را در تهران ۹۶ با موسیقی بیکلام چگونه به نمایش میگذارید؟
بههرحال مشکلات جامعه و بخش خاکستری، تأثیر خودش را بر هر ایجادکنندهای میگذارد. خواهناخواه حتی اگر نیندیشید و تحلیل نکنید، موسیقی شما را هم تحت تأثیر قرار میدهد و با موسیقی شما ممزوج و آغشته میشود. من هم از این شرایط متأثرم و فضاهای تیره و خاکستری و نهچندان دلچسب، تأثیر خود را بر موسیقی من میگذارند؛ همانطور که پدیدهای دلانگیز. کاری در دستگاه همایون است؛ اول فکر کردم آن را با سهتار میکس کنم و آقای افقه با سازهای کوبهای آن را همراهی کند؛ اما بعد فکر کردم شاید به خاطر ماهیت آثار من، حجم مطالب و صدا زیاد شود و به همین خاطر، دونوازی خواهد شد.
- * و در نهایت برسیم به حضور شما در خانه موسیقی. با آن همه انتقاد، چهطور به این خانه رفتید؟ اصلاً از آن حاشیهها باخبر بودید؟
بله به هر صورت دوستانی دارم که در طیف مخالف با دیدگاههای حاکم در خانه موسیقی هستند و صحبتهایشان را شنیدهام. اتفاقاً یکی از دلایلی که این مسئولیت را پذیرفتم این بود که میخواستم ببینم در آن خانه چه خبر است.
- * چه خبر است؟
صادقانه باید بگویم تا به امروز به مشکلاتی … دوستان به آن اشاره داشتهاند برنخوردم. باید پیشتر برویم و اتفاقاً دوست دارم که نشستهایی با دوستان معترض داشته باشم و ریز حرفهایشان را بشنوم. امیدوارم اتفاقاًت خوبی رخ دهد. البته تا همین الان هم با پیگیری اعضای هیات مدیره اتفاقاًت خوبی افتاده که به زودی اطلاع رسانی خواهد شد. امیدوارم این کشتی در مسیر مطلوب حرکت کند و به مقصد دلخواه هدایت شود البته باید به امکانات خانه هم توجه شود. ضمن این که انتظار دارم دوستان واهداف جامعه موسیقی مفید و سازنده میدانند ارائه دهند تا به اتفاق به سمت آیندهای بهتر حرکت کنیم.
- * آقای بابایی چرا جامعه موسیقی اینقدر خشمگین است؟
این معضل بزرگ جامعه امروز موسیقی است. من در گذشته روابط اساتید را با هم میدیدم که به نظرم بسیار دوستانه و عاشقانه بود و زمانی که میدیدند به هر دلیلی دوست ندارند با همدیگر کار کنند، ارتباطشان از هم منفک میشد؛ اما به این معنا هرگز جامعه موسیقی را مثل امروز ندیدم که این همه با هم «بد» باشند و آثار همدیگر را مسخره کنند! به نظرم این رفتارها دون شأن هنرمند است. البته وقتی شرایط ایدهآل نیست، رفتارها متأثر از آن میشود. شاید کار جامعهشناسانه لازم است تا بفهیم که چرا این اتفاق افتاد و راهحلش چیست.
دیدگاهتان را بنویسید