موسیقی ایرانیان – سارا حیدرنژاد: شاید باورش سخت و حتی غیر ممکن باشد. حدود نیم قرن پیش مردی با صدای جادویی خود خیابانها را خلوت میکرد. آری، مردم در ساعات پخش برنامه «گلها» درب مغازهها را میبستند و خود را به خانههایشان میرساندند تا صدای مرد حنجره طلایی را بشنوند. اکبر گلپایگانی، معروف به گلپا را میتوان یکی از پدیدههای بینظیر موسیقی ایران دانست که به جرأت میتوان گفت هیچگاه تکرار نمیشود. شاگرد خلف استاد نورعلی خان برومند، سبکی نوین را در موسیقی ایرانی پایه گذاری کرد که شبیه به هیچ کس نبود. به عقیده بسیاری از اهالی فن، گلپا در کنار محمدرضا شجریان، قلههای آواز ایران هستند که نمیتوان از کنار نام آنها به سادگی عبور کرد. تلفیق بیبدیل آواز و تصنیف توسط گلپا به خلق آثار ماندگاری انجامید که پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال هنوز هم برای مردم ایران زمین جذاب است. در روزگاری که هیاهوی موسیقی پاپ و رپ، جوانان را به خود مشغول کرده، «من تو را آسان نیاوردم به دست»، «چرا مرغ امیدو از این خونه پروندی» و بسیاری از آثار ماندگار او میتوانند برای لحظاتی شنونده را مسحور کنند. گلپا حدود یک ماه پیش تولد ۸۳ سالگی خود را جشن گرفت و البته قطعهای نیز در این روز منتشر کرد تا دوستداران خود را پس از مدتها غافلگیر کند. خواندن مصاحبه گلپا در عید نوروز ۱۳۹۵ میتواند تلخیهای سال ۱۳۹۵ را تا حدی برایمان کم کند. گفتوگوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان» با مرد حنجره طلایی را در ادامه میخوانید.
* استاد، در حال حاضر چه می کنید؟ عید امسال برای مرد حنجره طلایی آواز چگونه می گذرد؟
من در حال حاضر درگیر سه آهنگ خودم هستم. یکی از آنها قطعه ای به نام «جوانی» بود که در تلگرام گذاشتیم و در سایت ها هم پخش شد. یکی از آنها «جوانیمو آسون گرفتی زندگی» بود که پخش شد. این کار خیلی با قدرت و با ارکستر قشنگ اجرا شده است. دومین کار «ساقی» از ساخته های آقای خرم است. من یک بار آن را «رومانس» خوانده ام و حالا دارم با ارکستر می خوانم. سومین کار هم آهنگ راز و نیاز با خدا یا همان ملاقات از ساخته های پازوکی است. من درگیر این سه کار هستم و باید آنها را تمام کنم. کمتر از ۱۰ روز دیگر باید این کارها را تمام کنیم و به شرکت هایی که با آنها قرارداد بسته ایم، تحویل بدهیم. به همین دلیل تمام کارهای غیر موسیقایی خود را به سال جدید موکول کرده ام. من هر روز به سر ضبط می روم. بچه ها دنبال من می آیند و من را به استودیو می برند. تمام کارهایم را به سال آینده انداخته ام. هر کسی که با من کاری دارد، می گویم برو بعد از عید بیا!
* دوستداران شما خوشحال می شوند وقتی بخوانند که خواننده محبوب شان در سن ۸۳ سالگی همچنان سر حال است…
می خواهم از همین جا به همه مردم ایران سلام کنم. امیدوارم سالی پر از شادی و برکت در انتظارشان باشد. متأسفانه در سالی که گذشت خبرهای بد کم نشنیدیم. بزرگان زیادی را از دست دادیم و اتفاقات تلخ بسیاری هم رخ داد که هر کدام از آنها قلبم را به درد آورد و من را اندوهگین کرد. امیدوارم سال ۱۳۹۶ با خبر خوش آغاز و با خاطره ای خوب تمام شود. شادابی من نیز به این دلیل است که سالم زندگی کرده ام. در این هشت دهه سعی کردم کارهایی انجام ندهم که به من ضرر وارد کند. این جان و تن هدیه خداوند به ماست. من همیشه مراقب بوده ام به هدیه خدا آسیب نزنم. من ساعت ۶ صبح از خواب بیدار می شوم و نهایتا ساعت ۹٫۵ شب به رختخواب می روم.
* درباره نسل جوانی که وارد عرصه آواز شده و در این حوزه کار می کند چه نظری دارید؟
برخی از این ها با من کار می کنند. من برای این که بتوانم کارهای شان را تحلیل و درباره شان صحبت کنم باید به صورت دقیق آثار جدیدشان را گوش کنم. هیچ وقت به صورت «بزن در رویی» کار نمی کنم چون به نظر من این کار زشت است. به نظر من یک نفر باید زیر بغل جوان ها را بگیرد و کارشان را انجام بدهد. خوانندگانی که در حال حاضر می خوانند مانند آقای علیشاپور، آقای عقیلی و حتی حمیدرضا نوربخش و آقای جهاندار که پهلوی من کار می کنند، باید زیر بغل جوان ها را بگیرند. این ها آینده سازان مملکت هستند. باید به آنها تا جایی که می شود، کمک کرد.
* محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران در سالی که گذشت با بیماری دست و پنجه نرم کرد. رابطه شما با این هنرمند در طول این سال ها چگونه بوده است؟
آقای شجریان که رفیق عزیز خود ماست و از قدیم با ما کار می کرده و همکار ما بوده است. او خواننده بسیار خوبی است. آقای ایرج هم خواننده خوبی است. آقای عبدالوهاب شهیدی هم که هنوز زنده است. آقای محمودی خوانساری، جمال وفایی و … خواننده های تیر و بُرو در آواز ما بودند. به این ها باید اهمیت داد و برای شان ارج و قرب قائل شد. ممکن است مردم تصور کنند بین ما خوانندگان اختلاف است. من اصلا اختلاف و دلخوری را دوست ندارم. تمام این خواننده ها را مثل برادرم دوست دارم. ان شاءالله خداوند مریضی آقای شجریان را شفا بدهد و مطمئنم شفا هم می دهد. مسئله ای وجود ندارد. درمان این بیماری ها در دنیا در حال حل شدن است. دختران من و همسران آنها همگی دکتر هستند. ان شاءالله آقای شجریان زودتر خوب شود. او یک هنرمند است. باید این نکته را بگویم که هر کسی راه و طریق خود را دارد. یک خواننده می خواهد اول آهنگ تحریر بزند. خواننده دیگر می خواهد با شعر بخواند. خواننده دیگری می خواهد آهنگ «مرغ سحر» را بخواند، یکی دیگر می گوید من می خواهم «مرغ ساعت ۴ بعد از ظهر» را بخوانم! این ها سلیقه است. وگرنه تمام این خواننده ها صدای خوبی دارند.
* سلیقه شما به کدام یک از خواننده هایی که امروز مطرح هستند نزدیک تر است؟
خیلی از خواننده های جوانی هستند که برای خودشان یک شخصیتی دارند. من طرفدارشان هستم و کارهایشان را هم دوست دارم. آقای شجریان هم طرفداران خود را دارد و او را هم دوست دارم. ببینید سلیقه من شرط نیست. من یک فکری دارم و مطابق فکر خودم جلو می روم. دیگران هم طبیعتا نظرات مختص به خود را دارند. به طور مثال آقای علیزاده یا مرحوم لطفی که با آقای شجریان همکاری داشته اند، هر کدام سلیقه خود را دارند. قطعا سلیقه لطفی با علیزاده متفاوت است یا سلیقه کلهر با لطفی فرق دارد. بستگی دارد که هر یک چه معیاری را برای انتخاب مد نظر قرار دهند.
* در میان خوانندگان چه نسل گذشته و چه نسل امروزی، کدام یک شبیه تر به اکبر گلپا می خوانند؟
فکر می کنم این کار را بهتر از همه آقای جهاندار انجام می دهد. چون می تواند همه نکات را تقلید کند و کاملا شبیه بخواند. از او بپرسید چه کسی بیشتر از همه زحمت کشیده است؟ مهم این نیست که با یک آهنگ «مرغ سحر» یا «ربنا» و این موارد معروف شوید. ببینید با آواز چه کسی معروف شده است.
* طبیعتا مردم «مرد حنجره طلایی» را کسی فراموش نمی کند…
فکر می کنید آن زمان بر سر ما نمی زدند؟ همان زمان که من به دعوت پیرنیا، سرپرست برنامه «گل ها»، البته نه برای برنامه «گل های رنگارنگ» بلکه برای برنامه «گل های جاویدان» به رادیو رفتم تا آواز بخوانم، در راهرو با آقای مشیر همایون شهردار برخورد کردم که آن زمان رئیس موسیقی رادیو بود. او می دانست که من نزدیک به ۱۰ سال شاگرد نورعلی خان برومند بوده ام. همین آقای لطفی خدا بیامرز دو سال با من همشاگردی بود اما من ۹ سال و نیم شاگرد نورعلی خان بودم. مشیر همایون که من را در راهرو دید، گفت «گلپا جان کجا می روی؟»، گفتم «می روم برنامه گل های جاویدان برای آقای پیرنیا، آواز راست پنجگاه و نوا که خوانده نشده یا کمتر خوانده شده را بخوانم»، گفت «آقا برو پشت مُرده بخوان!»، گفتم «من؟!»، گفت «آره»، گفتم «چرا؟»، گفت «کسی دیگر آواز گوش نمی کند.»
* یعنی آن زمان چنین دیدگاهی وجود داشت؟
بله، البته هنوز من نخوانده بودم و صدایم را نشنیده بودند. همان موقع آقای ویگن آن جا بود. گفتم «آقای شهردار یک نمونه را به من بگویید.»، گفت «همین آقای ویگن را ببینید»، او یک کاری به نام «شاه داماد» خوانده بود؛ «لاله بکارید شاه داماد»، گفت «مردم این ها را می خواهند.» من آن جا پس گردنی را خوردم ولی به روی خودم نیاوردم. بعد رفتم با مرتضی خان محجوبی گوشه مثنوی شور را پیدا کردم؛ «مستم مستم ساقیا دستم بگیر/ تا نیفتادم ز پا دستم بگیر». همین آقا (مشیر همایون) تا زمانی که من نخوانده بودم، می گفت «برو پشت مُرده بخوان» اما وقتی که من خواندم و کار در حال تمام شدن بود، آمده بود در اتاق فرمان و از پشت شیشه نگاه می کرد. من آمدم بیرون، دیدم آقای مشیر همایون با آقای پیرنیا دارند گریه می کنند. پرسیدم «چه شده؟» گفت «ما چیزی که می خواستیم را پیدا کردیم.» یعنی من از طریق آواز زحمت کشیدم. بلافاصله هم من را تأیید کردند. الان هم کتاب من به تازگی چاپ شده است. همان طور که می دانید من پنج مدرک دکترا از پنج کشور مختلف دارم؛ فرانسه، مجارستان، رز طلایی از آکادمی صدای آمریکا و … دو مجسمه از من، یکی سنگی و دیگری برنزی ساخته شده است. نه دکترا و نه جوایز برایم اهمیتی ندارند. من تمام وجودم را در این کتاب گذاشته ام و نام آن را «گنجینه گلپا» نهاده ام که وزارت ارشاد دارد آن را با قیمت صد و پنجاه هزار تومان به فروش می رساند. جالب است که دو هزار نسخه کتاب اول تمام شده و کتاب به چاپ سوم رسیده است. این کتاب در روز دهم بهمن، تولد ۸۳ سالگی من منتشر شد. یک آهنگ هم که برای جشن تولدم خواندم؛ «جوانیمو آسون گرفتی زندگی زندگی/ تو با قیمت جون گرفتی زندگی زندگی».
* در کتاب خودتان چه ها نوشته اید؟
در این کتاب یک کلام از خودم ننوشته ام. نقل قول از صبا در آن نوشته شده که در مورد من چه گفته است. همچنین صحبت های نورعلی خان برومند، مرتضی خان محجوبی، حسن کسایی، جلیل شهناز، لطفی، خود شجریان و همه کسانی که دست اندر کار موسیقی هستند جمع آوری شده است. همه آنها در مورد من در این کتاب نوشته اند و نکته مهم این است که صداهای آنها نیز خوشبختانه موجود است. من به کسی که کتاب را تهیه می کرد، گفتم به این شرط اجازه می دهم کتاب را چاپ کنید که صداهای کسانی که راجع به من صحبت کردند را با سی دی بگذارید و در واقع کتاب گویا منتشر کنید تا اگر حرفی زدند، بگوییم این ها صدای خودتان است. گلپا راجع به خودش اصلا صحبتی نکرده است. این کتاب حدود سیصد و خرده ای صفحه دارد و می توانم بگویم محشر است.
* به هر حال اکثر کارشناسان و اهالی فن در موسیقی معتقد به صدای بی نظیر اکبر گلپایگانی هستند…
تمام صداهای من را آقای شاهین فرهت آنالیز کرده و گفته که در تاریخ موسیقی ایرانی چه نقشی داشته ام. من همیشه در صحبت هایم گفته ام که ما کارمان را انجام داده ایم. لطفی می گفت «وقتی گلپا آمد با (مست مستم) کاری کرد که مردم درب مغازه های خود را می بستند و ساعت ۹ و نیم شب به خانه می رفتند تا از طریق برنامه (گل های جاویدان) صدای گلپا را بشنوند.» من کارم را انجام داده ام. «بهرام مشرقی» هم می گفت «به جای این که به گلپا حسادت کنید و عقده های خود را خالی کنید، به این نکته توجه داشته باشید که او آمد و یک جاده خاکی را به اتوبان تبدیل کرد و گفت عوض این که از جاده خاکی عبور کنید، بیایید از اتوبان بروید. گلپا آوازی را درست کرد مثل خورشید و درخشید و رفت. به همه هم کمک می کند. از شاگردانش هم پول نمی گیرد، زیر بغل همه را هم گرفته است. شما هم بروید زیر بغل جوان ها را بگیرید بلکه چهار تا خواننده درست و حسابی پیدا شود.»
* زمانی مردم سال نو را با صدای جاودانه شما آغاز می کردند. اگر بنا باشد در سال ۱۳۹۶ نیز چنین اتفاقی رخ دهد، چه واکنشی نشان خواهید داد؟
بعید می دانم ذوق زده شوم و حس و حال ویژه ای پیدا کنم. ما دیگر در بخش انتهایی زندگی قرار داریم اما می خواهم بار دیگر تأکید کنم که باید جوانان این مرز و بوم را دریابیم. دیگر برای من جذابیتی ندارد که بخواهم برای پخش صدایم سر ذوق بیایم. بارها گفته ام بیایید برنامه ای بسازید و شرایطی فراهم کنید که جوانان علاقه مند و مستعد بیایند خودشان را نشان دهند. مگر ما چه گونه وارد موسیقی شدیم؟ اگر برنامه «گل ها» نبود شاید هیچ گاه ما نیز فرصت پیدا نمی کردیم توانایی های خود را اثبات کنیم. البته یک صحبت هم با جوان ها دارم. آنها نباید به طور مثال فقط به ردیف تکیه کنند و در جا بزنند. من کاری در گوشه «خجسته» دارم که بسیاری از ردیف خوان ها حتی نمی توانند گوشه آن را تشخیص دهند. ما سعی می کردیم به تمامی گوشه های موسیقی سرک بکشیم. همان زمان خیلی ها با من و شیوه آوازم مخالفت می کردند. نمی خواستند بپذیرند که من توانسته ام توجه مردم را با شیوه ای که پیش از آن متداول نبوده، جلب کنم. الان خیلی از جوان ها می آیند یک ردیف جلوی خود می گذارند و می خواهند عین آن بزنند و بخوانند. در حالی که من با وجود مطالعه و آموزش فراوان به بداهه خوانی هم می پرداختم. شاید باورش سخت باشد اما گاهی حتی تا آخرین لحظه مشخص نبود که قرار است چه شعری را بخوانم! من معتقدم موسیقی را نمی توان در یک قالب قرار داد و گفت همه باید از روی این قالب بخوانند. بسیاری اعتقاد دارند خواننده دقیقا باید آن چه نوازنده و آهنگساز می گوید را بخواند اما من می گویم آواز خواننده است که مسیر نوازنده را مشخص می کند. با مرحوم همایون خرم دو کار دارم که همان جا گفته ام «تو بزن تا من بخوانم!» اگر مردم به شنیدن صدای من تمایل داشتند به این خاطر بود که با نحوه اجرای آواز سعی می کردم شعر را در جان و دل شان تزریق کنم.
* شما در دوران جوانی اهل مطالعه هم بودید؟
اگر نبودم که کتاب چاپ نمی کردم. از من ۴۹ جلد کتاب در داخل و خارج ایران چاپ شده است. نمونه های این کتاب ها موجود است.
* فکر می کنید چرا مردم ما کمتر این موارد را در خصوص شما می دانند؟
من کارم را همان طور که به من گفتند، انجام دادم. به من گفتند «برو پشت مُرده بخوان» ولی من گفتم «نه، من پشت مُرده نمی خوانم.» من روی هیچ یک از آوازهایم «دل ای دل ای» نکرده ام و همه را با شعر شروع کرده ام؛ «ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم»، «پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است» و … همه آوازهایم با شعر شروع شده اند. چون آن «دل ای دل ای» و «امان امان» را نوازنده ها زنده اند. هم چهار مضرابش و هم رِنگش را نواخته اند و حالا منتظر هستند خواننده بخواند. مهم این است که خواننده چه بخواند و چه شعری را آواز کند. ما آمدیم این کارها را کردیم. می خواهم بگویم برای من اثری ندارد که بگویند گلپا چه کرد و چه نکرد. در خارج مجسمه من را می سازند و راجع به من صحبت می کنند.
* به هر حال جوانان نسل امروز باید بدانند چه گوهرهایی در این موسیقی وجود داشته اند…
مهم این است که زیر بغل جوانان را بگیریم. موسیقی که دیگر رفت و تمام شد. من به شما بگویم که موسیقی به شکل «گل ها» دیگر به وجود نمی آید چون آن زمان مسئله پول مطرح نبود. عین ورزش فوتبال می ماند. بازیکن در یک باشگاه بازی می کند و زمانی که صد تومان به او بیشتر می دهند، به باشگاه دیگری می رود. نه، آن زمان همه می زدند تا به جایی برسند و به برنامه «گل های جاویدان» راه پیدا کنند چون آقای پیرنیا به راحتی به کسی اجازه اجرای آواز نمی داد. مگر این که کسی یک چیزی در برنامه «گل ها» یا «رنگارنگ» رو کند. مسئله «عشق» و «محبت» بود. قاطی نکردن هنر با سیاست بزرگترین مسئله بود. چون اگر این اتفاق بیفتد و هنر با سیاست قاطی شود، دیگر همه چیز تمام است و باید رهایش کنید.
* اما بسیاری از کسانی که مردم از آنها به عنوان الگو یاد می کنند، هنر را با سیاست قاطی کرده اند و حتی از احساسات مردم سوءاستفاده نموده اند…
هنر متعلق به خداست. خود خدا عشق را به وجود آورده و این صدا را به من داده، خود خدا هم گفته برای من بخوان. به قول آقای جلیل شهناز که حرف خوبی می زد و می گفت «خدا گلپا را برای عشق خودش به وجود آورده است.» من هم برای خدا خوانده ام چون عاشق خدا هستم. ما باید به دنبال جوان ها باشیم و آنها را پیدا کنیم. پرویز یاحقی، فرهنگ شریف و جلیل شهناز هم روزی جوان بودند و باید مانند آنها را بیابیم اما محیط به گونه ای است که آدم از کارهایی که انجام می شود، خنده اش می گیرد. به طور مثال من یک روز صبح که داشتم ورزش می کردم، به رادیو گوش می دادم که خواننده می خواند «کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم آخ!» آخر این شعر است؟ این موسیقی است؟ متأسفانه از این دست موارد زیاد است. ما باید به دنبال شعرهای فاخر برویم. باید سعدی، حافظ و مولانا را دریابیم. آیا این بزرگان هیچ وقت خودشان را دکتر خطاب کردند؟! نه، آنها سعدی، حافظ و مولانا بودند. الان طرف نمی تواند دو مضراب دست بگیرد و کوک سنتور را نمی داند، بعد به خودش می گوید دکتر! اجازه بدهید بگوید. ایرادی ندارد.
* شما از کتاب و مطالعه صحبت کردید. کتاب هایی که می خواندید بیشتر در چه زمینه هایی بودند؟
من یک کتاب را نه یک بار بلکه چند بار تمام می کردم. تقریبا تمام کتاب هایی که در زمینه موسیقی وجود داشتند را خوانده ام. به طور مثال کتاب روح الله خالقی را دارم. منزل او بغل خانه نورعلی خان برومند، استاد من بود. نورعلی خان آدم بسیار پری از لحاظ موسیقی بود. من نوارهایی که بچه های جوان می آورند را یک بار گوش نمی دهم. بلکه نوارها را چندین بار در موقعیت های مختلف گوش می دهم تا ببینم چه چیزی از این اثر در می آید. ما الان آهنگساز به آن شکل نداریم. فقط یکی، دو آهنگساز داریم؛ آهنگسازانی که «دل» را می سازند، نه موسیقی برای جنگ و سیاست. یکی از آنها آقای پازوکی است که خارج از ایران زندگی می کند. دیگری هم آقای توکل است که تنها موسیقی دان از این دست محسوب می شود که در ایران حضور دارد اما متأسفانه با یک گل بهار نمی شود. با یک شمع نمی توان خانه را چراغانی کرد. با این وجود من همیشه به آینده امیدوارم. امید هرگز در من نمُرده و نمی میرد. به همین دلیل هم هیچ وقت وطنم را ترک نکردم. من اعتقاد دارم برای خلق شرایطی که می خواهی و دوست داری هنرت را در همان راستا پیش ببری، باید تلاش کنی. بیرون گود ایستادن و نظر دادن کار آسانی است اما دردی را دوا نمی کند. بارها گفته ام و باز هم می گویم باید زیر بغل جوان ها را در موسیقی گرفت. اگر می بینید که می گویند دیگر گلپا نداریم، شجریانی دیگر نیست، شریف و یاحقی و خالقی نداریم به چه دلیل است؟ اگر می خواهیم باز هم چنین نوابغی در موسیقی ایران پیدا شوند، بدانید که از دل جوانان فعال در موسیقی باید این ها را پیدا کرد. امیدوارم سال جدید، سالی روشن برای موسیقی این سرزمین باشد.
دیدگاهتان را بنویسید