کریستف رضاعی سالها است که در کنار دیگر فعالیتهای موسیقایی خود، به ساخت موسیقی فیلم هم مشغول است و اصولاً بیشتر با این وجه از فعالیت هنری خود شناخته شده. در این سالها معمولاً هم هر جا که فیلمی متفاوت از جریان حال حاضر سینما ساخته شده، نام او به عنوان آهنگساز در تیتراژ خودنمایی کرده است؛ فیلمهایی نظیر «ماهی و گربه»، «اژدها وارد میشود»، «در دنیای تو ساعت چند است؟»، «آبادان» و… امسال هم او در یکی از همین فیلمهای متفاوت حضور داشت؛ فیلم سینمایی «نگار» به کارگردانی رامبد جوان که اتفاقاً منتج به دریافت اولین سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن از جشنواره فیلم فجر هم شد.
هر چند که خودش معتقد است به علت محدودیت زمانی نتوانسته آنچه که ایدهآلش بوده را برای موسیقی این فیلم انجام دهد اما به همین بهانه با او گفت وگوی مفصلی کردیم که فقط مختص به این مقوله هم نشد.
اواسط این گفتوگو، دو فرزند کوچک و شیرین او هم به جمع ما اضافه شدند که به همین بهانه سری هم به خاطرات کودکی این هنرمند زدیم و در کنارش درباره دورانی که در فرانسه زندگی میکرده تا نحوه ورودش به موسیقی و البته اعتراف به این موضوع که یک دوره در کار صادرات واردات سیر و شیرالات بوده، صحبت کردیم.
کریستف رضاعی در این گفتوگوی دلچسب، حرفهای متفاوتی زده که پیشنهاد میکنیم خواندن آن را از دست ندهید.
- * بعد از سالها فعالیت در حوزه موسیقی فیلم، امسال توانستید سیمرغ بهترین موسیقی متن را برای فیلم «نگار» از جشنوره فیلم فجر دریافت کنید. البته در دورهای این اتفاق افتاد که حواشی جشنواره -بهویژه در بخش داوری- بیشتر از همیشه بود.
بله. این حواشی هر سال وجود دارد؛ اما خب امسال دیگر خیلی بیشتر بودند. بحثهایی شد مبنی بر اینکه باید متخصصین، بخشهای مختلف این فستیوال را داوری کنند؛ اما به نظر من، حضور متخصص موسیقی شاید خیلی خوشایند نباشد. ببینید، ممکن است آهنگساز در یک صحنه فقط بخواهد از گیتار الکتریک یا درامز استفاده کند که خب نظر دادن درباره آن تخصص نمیخواهد. به نظر من تخصص اتفاقاً میتواند علیه آن باشد؛ چون ممکن است کاربرد آن موسیقی در صحنه خیلی خوب باشد اما متخصص موسیقی بگوید اینکه ساده است و ارزشی ندارد. من فکر میکنم متخصص میتواند در مرحله دوم داوری حضور داشته باشد. اینکه مثلاً چهار موسیقی متن خوب انتخاب شدهاند و بعد یک متخصص بگوید در بخش ارکستراسیون، سازبندی و نوشتن موسیقی، کدام از همه بهتر است. البته گاهی اوقات تخصص هم با سلیقه قاطی میشود.
- * برخی معتقدند که یک آکادمی میتواند بخش فنی را زیر نظر داشته باشد.
آکادمی هم میتواند خوب باشد. مثلاً خانه سینما آکادمی دارد اما در نهایت افرادی که برگزیدهها را انتخاب میکنند، از صنف موسیقی هستند.
- * مثلاً شما ناراحت نشدید که فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» کاندید دریافت سیمرغ نشد؟
این فیلم در بخش «نگاه نو» حضور داشت که این بخش، جایزه موسیقی ندارد. این فیلم در بخش بینالمللی فجر هم حضور داشت اما نمیدانم در این قسمت به موسیقی هم جایزه میدهند یا نه.
- * فیلم «اژدها وارد میشود» چهطور؟ آن هم فیلمی بود که خیلیها معتقد بودند میتواند سیمرغ بهترین موسیقی متن را از آن خود کند.
ببینید، در هر بازی یکسری قوانین وجود دارد که وقتی آنها را میپذیری و وارد آن بازی میشوی، باید آن را تا انتها ادامه دهی و نمیتوانی یکدفعه وسط بازی زیر همهچیز بزنی و بگویی آنها اشتباه میکنند. بله درست میگویید؛ پارسال فیلم «اژدها…» میتوانست برنده سیمرغ باشد اما جایزه به آقای علیقلی رسید. من سالها است که او را میشناسم و به موسیقیاش هم ارادت دارم. پارسال هم او سیمرغ گرفت که خب دمش هم گرم!
- * اتفاقاً آقای علیقلی امسال هم برای یک انیمیشن بلند موسیقی ساخته بود که گویا بیش از یک سال هم برای ساخت آن زمان صرف شده بود اما موسیقی آن حتی کاندید هم نشد!
در ایران اینگونه حواشی با دیوار برخورد میکند و نتیجهای ندارد! به نظر من خیلی خوب بود اگر داوران، درباره انتخابهایشان توضیح میدادند. پارسال که برای فیلم «اژدها…» با مانی حقیقی به جشنواره برلین رفته بودیم، در اختتامیه، هر یک از داوران، قبل از جایزه دادن، دلیل انتخابهای خود را توضیح میدادند. حتی گاهی اوقات در قسمت کاندیداها هم توضیحاتی ارائه میکردند. اما اینجا این اتفاق نمیافتد و باعث میشود مثلاً آنهمه حاشیه برای کاندید شدن موسیقی پیمان یزدانیان شکل بگیرد.
- * نظر شما درباره کاندیدا شدن موسیقی تیتراژی که پیمان یزدانیان آن را ساخته بود، چیست؟
ممکن است یک تیتراژ خیلی خوب باشد و بار هنری خوبی داشته باشد.
- * عنوان این بخش «موسیقی متن فیلم» است. شاید اگر عنوان آن «موسیقی فیلم» بود، آنوقت میتوانستیم تیتراژ را هم جزئی از آن حساب کنیم. پس با این حساب، مشکل از انتخاب نام این بخش است.
بله، عنوان آن موسیقی متن است اما ممکن است در جشنواره با فیلمی مواجه شوید که بخش صوتی آن در قسمت تیتراژ خیلی قویتر از موسیقی متن باقی فیلمهای شرکتکننده باشد. درباره این موضوع نمیتوان خیلی دقیق توضیح داد و فکر میکنم تنها راهحلاش این باشد که داورها درباره انتخابهایشان صحبت کنند. مثلاً من پارسال بیشتر انتظار دریافت سیمرغ را داشتم. چون ساخت موسیقی فیلم «نگار» خیلی دیر انجام شد.
- * گفته بودید در مدت یک ماه و نیم این موسیقی را ساختید.
بله. آن زمان مشغول کار روی یک مستند با نام «Forgotten Childhood» بودم که کارگردان آن هم خیلی به حضورش در بخش مستند امید داشت، اما خب انتخاب نشد. مستندی بود که داستان مهاجرین سوریهای، فلسطینی و لبنانی را روایت میکرد که بزرگترها دخالتی در آن نداشتند. در واقع دوربین دست بچهها بود و در اینباره صحبت میکردند. به نظر من مستند بسیار تکاندهندهای است اما دیده نشد.
- * پیش از این قرار بود حامد ثابت موسیقی فیلم «نگار» را بسازد. درست است؟
رامبد جوان از اول با من صحبت کرد که به نتیجه نرسیدیم و بعد قرار شد آقای ثابت آن را بسازد که مثل اینکه رامبد با او هم به نتیجه نرسید و دوباره سراغ من آمد.
- * این نشان میدهد که رامبد جوان سختگیر است. کمی از همکاری با او برایمان بگویید.
از کار کردن با رامبد واقعاً لذت بردم. او انرژی فوقالعادهای دارد. اصولاً شناخت طرف خیلی مهم است. ما هم از قبل هم را میشناختیم و فیلم «نگار» هم تجربه دلچسبی بود. خوبیاش این بود که رامبد آنقدر درگیر برنامه «خندوانه» بود که خیلی نتوانست در ساخت این موسیقی دخالت کند. (میخندد) البته این را هم بگویم که در آن مدت، یکدیگر را زیاد دیدیم و درباره موسیقی با هم صحبت کردیم. چون بههرحال موسیقی فیلم در خدمت کارگردان و فیلم است.
- * گفته بودید برای ساخت موسیقی فیلم «اژدها وارد میشود»، مانی حقیقی یکی از آلبومهای «ناین اینچ نِیلز» را به شما داد و خواست در این فضا موسیقی بسازید. این اتفاق برای ساخت موسیقی فیلم «نگار» هم افتاد یا کاملاً آنچه که خودتان میخواستید را ساختید؟
نه این موسیقی کاملاً انتخاب خودم بودم. البته موسیقی فیلم «اژدها…» هم به نوعی سلیقه خودم بود. شناخت داستان و کارگردان، قبل از ساخت موسیقی خیلی مهم است و همین موضوع است که وقت زیادی میگیرد، نه لزوماً نوشتن موسیقی. من خیلی اوقات از کارگردان میپرسم چه نوع موسیقیای دوست دارد تا متوجه سلیقه او شوم و بتوانم در سمت و سوی این سلیقه حرکت کنم. برای فیلم «اژدها…»، چون هم سابقه کار با مانی را داشتم و هم اینکه زمان کافی داشتیم، با هم صحبت کردیم و بعد از دیدن فیلم، از سکانسی که برایم جذابتر بود، برای نوشتن موسیقی شروع کردم و اتود زدم. مانی آن را شنید و گفت عالی است اما من چنین چیزی نمیخواهم. ذهنیت خود را به من گفت و خلاصه شروع کردم به گوش کردن به برخی از موسیقیها و بعد آنها را کنار گذاشتم و با ذهنیت خودم آن موسیقی را ساختم.
- * این پروسه را با رامبد جوان هم داشتید؟
خیلی بامزه بود. هشت ماه پیش که با هم برای ساخت موسیقی صحبت کردیم، رامبد موسیقی متن فیلم «وُلوِر» از آلمادووار را به من داد و گفت ذهنیت من این موسیقی است. اما دو ماه پیش که دوباره میخواستیم همکاری کنیم، گفت دیگر این موسیقی را نمیخواهم! بههرحال شناختی که کارگردانها از موسیقی دارند، به لحاظ تکنیکال محدود است و معمولاً نمیتوانند با جزئیات و اصطلاحات موسیقایی، موسیقی مدنظرشان را توضیح دهند و در نتیجه، میگویند من موسیقیای میخواهم که شبیه فلان کار باشد. مثلاً سر همین فیلم «نگار»، آقای ثابت خیلی زحمت کشیده بود اما موسیقی آن خیلی سنگین بود و رامبد با همین موضوع مشکل داشت و میگفت حجم این موسیقی زیاد است. این اتفاق باعث شد بدانم که نباید سراغ چنین موسیقیای بروم.
- * «نگار» فضای متنوعی دارد. از یک فضای سورئالیستی تا فضاهای احساسی «نگار» با پدرش و داستان معمایی-تعلیقی آن. شما موسیقی «وُلوِر» را مثال زدید، اما فکر میکنم صحنههایی که بین «نگار» و پدرش در جریان است، کمی فضای فیلم «میانستارهای» با موسیقی «هانس زیمر» را تداعی میکند.
نه، آن زمان اصلاً چنین چیزی به ذهن من نیامد. اما درست میگویید، آن فیلم هم رابطه دختر و پدری بود. خیلی دنبال این شباهت نبودم، چون درگیر حجم کم موسیقی و زمان کمی که در اختیار داشتم بودم. اما چیزی که خیلی زود برایم معلوم شد، این بود که داستان، بهانهای برای پرداخت شخصیت «نگار» است و محور اصلی آن برایم خود پرسوناژ «نگار» بود که در طول فیلم، توانست کمکم تواناهاییهایی غیرعادی کسب کند. یک زمان به فکر فیلم «نیکیتا» یا «لوسی» بودم که قهرمان آنها یک زن قدرتمند بود. رامبد اوایل میخواست نام فیلم را عوض کند و وقتی نظر من را خواست، گفتم نام آن خیلی با داستان فیلم هماهنگ است؛ چرا که تمام فیلم، حول «نگار» میچرخد.
- * شما اصولاً نگاه ویژهای به سینما دارید که از انتخاب فیلمهایتان هم مشخص است. از فیلم «کنعان» تا «ماهی و گربه»، «در دنیای تو ساعت چند است؟» و «اژدها وارد میشود» و امسال هم که «نگار». اصولاً موسیقیهایی که میسازید، خیلی در فیلمها پررنگاند. در واقع، جنس موسیقی شما بهگونهای است که وقتی سر و کلهاش در قسمتی از فیلم پیدا میشود، انگار تبدیل به محور اصلی میشود و باقی اتفاقات، حول آن میچرخند. میخواهم کمی درباره سرچشمه این نگاه خاصی که به موسیقی دارید، صحبت کنیم. چون علاوه بر اینها، در گروه «نور» هم به موسیقی خاص قرون وسطایی میپردازید. شما خودتان را در زندگی شخصی هم آدم خاصی میدانید؟
نه، فکر نمیکنم خیلی خاص باشم. اما خیلیها میگویند اینکه انتخاب کردم در سال ۱۹۹۴ از فرانسه به ایران بیایم، انتخاب خیلی خاصی بوده است! (میخندد)
- * حالا که بحث فرانسه را پیش کشیدید، موافقید کمی درباره گذشته شما صحبت کنیم؟
من پیش از انقلاب تا ۱۳ سالگی در ایران زندگی کردم. مادرم فرانسوی است و پدرم ایرانی که البته خودش هم دورگه فرانسوی-ایرانی است. بعد از آن، به فرانسه رفتم و در رشتههای مکانیک سیالات و بعد هم مارکتینگ ادامه تحصیل دادم.
- * در این سن و سال هنوز موسیقی وارد زندگیتان نشده بود؟
موسیقی که از ابتدا در زندگی من جاری بود. از ده، یازده سالگی در ایران نواختن پیانو را شروع کردم.
- * آن زمان چه موسیقیهایی گوش میکردید؟
به واسطه پدر و مادرم موسیقیهای سنتی ایرانی، موسیقیهای کلاسیک و خیلی از موسیقیهای شانسونهای فرانسوی مثل «ژاک برل»، «ادیت پیاف» و… را گوش میکردم که طبیعتاً روی ذهن یک نوجوان تأثیر میگذارند.
- * پس از همان ابتدا سریع به سراغ موسیقی نرفتید.
نه. من اصولاً در زمینههای مختلف خیلی منفعل هستم و دنبال چیزی نمیروم. حتی موسیقی فیلمهایی که ساختهام هم اتفاقی بودهاند و خودشان پیش آمدهاند.
- * اما فکر میکنم در مورد گروه «نور» منفعل نبودید و خودخواسته آن را شروع کردید.
بله. الان میتوانم بگویم من در کنار کارهای دیگری که انجام میدهم، آهنگساز موسیقی فیلم هم هستم.
- * اما بیشتر به آهنگساز موسیقی فیلم شناخته شدهاید و فکر میکنم این بخش را هم بیشتر دوست داشته باشید.
در این زمینه، بیشتر شناختهشده هستم، چون بههرحال فیلم جنبه عمومیتری دارد. من ساخت موسیقی فیلم را دوست دارم، اما نه به هر قیمتی. همانطور که میبینید، تعداد فیلمهایی که در سال کار میکنم هم خیلی زیاد نیست. در واقع، هم خیلی به من مراجعه نمیشود و هم اینکه من دنبال آن نمیروم.
- * برگردیم به همان مرور دوران کودکی شما…
بله. در سن هجده نوزده سالگی پیانو را رها کردم و سراغ آواز رفتم که بعدها آن را در گروه «نور» و گروه باروکی که داریم، ادامه دادم. در واقع، موسیقی همیشه در کنار دیگر فعالیتهای من حضور داشت. بعد از گرفتن دیپلم، دنبال کار گشتم. آن زمان دوستانی داشتم که مثل من دورگه ایرانی-فرانسوی و در کار صادرات و واردات مشغول بودند. به من پیشنهاد کار دادند و من هم شروع به همکاری با آنها کردم. اوایل سیر دماوند از ایران به فرانسه و شیرالات بهداشتی از اسپانیا به ایران وارد میکردم که خوشبختانه خیلی زود متوجه شدم استعدادی در این کار ندارم. (میخندد) البته آن سالها برای خودم تجربیات آهنگسازی هم داشتم، اما به فکرش نبودم که آن را اجرایی کنم. به یاد دارم یک فیلمساز فرانسوی که فلسفه هم خوانده بود، مشغول کار روی یکی از نوشتههای داستایوفسکی بود. ازش خواستم سناریو را به من بدهد تا روی آن کار کنم و عملاً اولین قدمام را در حوزه موسیقی فیلم برداشتم که البته آن فیلم ساخته نشد!
- * بعد از آن هم کمکم به این فکر افتادید که به ایران برگردید؟
بله. سال ۷۴ تصمیم گرفتم به ایران بیایم، چون اینجا یکسری اموال خانوادگی داشتیم و باید به آنها رسیدگی میکردم. به ایران که آمدم، با یک فضای بسیار متفاوت مواجه شدم که البته خیلی هم برایم جذاب بود. چرا که دوباره در کنار آن محیط خانوادگی قرار گرفتم و الان هم همان جایی زندگی میکنم که کودکی خود را در آن گذراندهام. در واقع الان اتاق دخترانم، همان اتاقی است که من و برادرانام در آن زندگی میکردیم و این برایم یک اتفاق بسیار جذاب و خاطرهانگیز است.
- * این هم اتفاق خاصی است که از واردات و صادرات سیر و شیرآلات بهداشتی به سمت ساخت موسیقی رفتهاید! در این میان چه اتفاقی افتاد که ساخت موسیقی، تبدیل به حرفه شما شد؟
خب بله. من از این جهت میگویم منفعلام که هیچوقت جرأت نداشتهام بگویم فلان کار را دوست دارم و میخواهم آن را انجام دهم. حالا یک بخشی از آن به دلیل شخصیت خودم است و یک بخش آن به دلیل انتخابهای خانواده. معمولاً پدر و مادرها میگویند باید وکیل و دکتر و مهندس شوید.
- * بهخصوص اینکه در خانوادهای رشد کردهاید که همگی پزشک هستند.
بله. پزشک و روانپزشک.
- * خب شما هم به نوعی با روح و روان سر و کار دارید.
بله دیگر، موسیقیدرمانی میکنم. (میخندد)
- * پس تصمیم قطعی و از پیش تعیین شدهای برای حضور در موسیقی نداشتید.
نه، تصمیم قطعیای پشت این ماجرا نبود. شکلگیری آلبوم «سِیر» هم کاملاً اتفاقی بود. من از طریق یکسری از دوستان در یک جمع کاملاً دوستانه با مسعود شعاری آشنا شدم. آن زمان مشغول کار روی یک فیلم کوتاه بودم که برای آن احتیاج به سهتار داشتم. با مسعود تماس گرفتم و از او خواستم این کار را با هم انجام دهیم و با رضا عسگرزاده (که خیلی برای فعالیت در موسیقی ایران به من کمک کرد) آن را ضبط کردیم و خلاصه از همینجا همکاری ما شروع شد که منتج به خلق آلبوم «سِیر» شد.
- * فعالیت در حوزه موسیقی باروک و رنسانس چهطور پیش آمد؟
این علاقه که از ابتدا در من وجود داشت. وقتی از فرانسه به ایران آمدم، فعالیت در این حوزه را همچنان ادامه دادم. آن زمان دنبال خواننده میگشتم که خیلی سریع با پیتر سلیمانیپور آشنا شدم و از او خواستم شخصی را به من معرفی کند که آواز کلاسیک میخواند. او هم رضا عسگرزاده را به من معرفی کرد. دو نفر دیگر هم پیدا کردیم که یکی سوپرانو میخواند و یک نفر هم آلتو، خودم هم که تنور میخواندم و رضا هم باریتون باس و شروع به کار روی یکسری قطعات پلیفونیک رنسانس کردیم. البته میانههای راه، مشکلی پیش آمد و چون پدر و مادر خانمهایی که با ما همکاری میکردند، خیلی به این کار راضی نبودند، نتوانستیم آن را ادامه دهیم. ولی آن سبک باروک را با رضا پیش بردیم. آن زمان، رضا فلوت میزد، من تکآوازی میخواندم، نیلوفر فرزندشاد هارپسیکورد مینواخت و مجید اسماعیلی هم ویلنسل. اوایل در جاهایی مثل انجمن فرهنگی یونانیها کنسرت میدادیم و بعد از آن، در فرهنگسرای نیاوران اجرا داشتیم.
- * فکر میکنم آن سالها یک گروه جَز هم داشتید.
بله. اتفاقاً یک کنسرت هم در فرهنگسرای بهمن اجرا کردیم که آن زمان بهروز غریبپور رئیس فرهنگسرا بود. من پیانو مینواختم، رضا درامز و پیتر ساکسوفون. اتفاقاً از آن کنسرت فیلم هم دارم. آن روز مرحوم بهرام ریپور هم آنجا بود که بعد از آن کنسرت گفت من همچین موسیقیای برای فیلمام میخواهم. برگزارکننده کنسرت هم من را به او معرفی کرد که تبدیل شد به اولین تجربه موسیقی فیلم بلند من.
- * کدام فیلم بود؟
فیلم «فاتح» که یک فضای اکشن داشت. البته موسیقی آن خیلی سانسور شد. شما فکر کنید حدوداً سال ۷۵، با گیتار الکتریک و درامز و… موسیقی جَز در یک فیلم اجرا شود!
- * این هم به نوعی یک تجربه خاص محسوب میشود؛ یک فیلم اکشن با موسیقی جَز آن هم در سال ۷۵٫
بله. موسیقی آن هم خیلی خاص و متفاوت شده بود.
- * اهل فیلم دیدن هم هستید؟ میخواهم بدانم به اصطلاح فیلمباز محسوب میشوید؟
فیلم دیدن را دوست دارم اما نه خیلی زیاد که بخواهم فیلمباز باشم.
- * بازیگری چهطور؟ جزء علایقتان نیست؟
راستش نه خیلی.
- * اما انگار استعداد آن را دارید چون در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» که خوب بازی کرده بودید.
بله، خوب شده بود. اوایل که به ایران آمده بودم، چند باری تئاتر بازی کردم؛ اما ژانر بسیار سختی است. در فیلم «در دنیای تو…» هم چون جو دوستانهای بود، آن کار را کردم. البته بعد از آن هم دیگر پیشنهادی به من نشد. (میخندد)
- * برخی منتقدین معتقدند موسیقی باید در جریان فیلم حل شود و خیلی حواس بیننده را به خود پرت نکند. در اکثر نقدهایی که درباره فیلم «اژدها…» نوشته شد، به موسیقی آن هم اشاره شده و این یعنی که موسیقی شما شنیده شده است. این به نظر شما خوب است یا بد؟
من فکر میکنم موسیقی جزئی از فیلم و انتخاب کارگردان است. وقتی که او تصمیم میگیرد در فیلمش موسیقی وجود داشته باشد، دیگر نباید از کم یا زیاد بودن آن در فیلم هراسی داشته باشد. اما معمولاً وسط کار یکدفعه عقبنشینی میکنند. در حالی که نباید این کار را انجام دهند. وقتی موسیقی در خدمت فیلم است، باید با آن همراه باشد. اگر حتی موسیقی بیشتر شنیده شود، چیز جدایی از آن فیلم محسوب نمیشود و رقابتی در این میان وجود ندارد. شخصی که میگوید موسیقی فلان فیلم را دوست داشتهام، در واقع آن را همراه با آن تصاویر دوست دارد. بههرحال سینما، مدیومی است که در آنِ واحد، اطلاعات زیادی به مخاطب میدهد و گاهی اوقات مخاطب نمیتواند همه را به یک اندازه دریافت کند.
- * در فیلمهایی که شما ساخت موسیقی آن را به عهده دارید، گاهی اوقات حجم این موسیقی خیلی زیاد میشود. مثلاً در فیلم «اژدها…»، به نظر میرسید برخی جاها موسیقی خیلی پرحجم است و برخی جاها حتی بالاتر از دیالوگها شنیده میشد.
این خواسته مانی حقیقی بود. حتی سر این موضوع بحث هم شد، اما مانی میگفت میخواهم موسیقی به همین شدت و قدرت در فیلم حضور داشته باشد.
- * در فیلم «نگار» هم همینگونه بود و اکثر صحنهها موسیقی داشت.
بله. برای این فیلم ۴۴ دقیقه موسیقی نوشتهام. البته فرصت کافی برای ساخت و پرداخت موسیقی فیلم «نگار»، آنطور که ایدهآل خودم باشد، وجود نداشت و ممکن است بخواهم برخی از قطعهها را دوباره بازبینی کنم.
- * گاهی اوقات اینطور به نظر میآید که کارگردان نتوانسته یک صحنه را آنطور که باید ساخته و پرداخته کند و میخواهد با موسیقی عیب آن را بپوشاند.
این اتفاق پیش میآید؛ اما من همیشه در مقابل آن مقاومت میکنم. در فیلمهایی که کار کردهام، هیچوقت صحنهای نبوده که بخواهند عیب آن را با موسیقی من بپوشانند.
- * فیلمی بوده که بعد از دیدن آن بگوئید کاش موسیقی آن را من ساخته بودم؟
امسال یک فیلم بود که با تهیهکننده آن به نتیجه نرسیدیم. فیلمی که در ارمنستان با هنرپیشههای ارمنی و زبان ارمنی ساخته شد و بسیار هم زیبا است. تهیهکننده به من گفت برای اینکه خرج موسیقی زیاد نشود، از ملودیهایی که قبلاً نوشتهام استفاده کنم! واقعاً این حرف حیرتانگیز است! با این جمله هم به فیلم، هم به کارگردان و هم به من توهین میشود.
- * فیلمهایی که در سالهای قبل ساخته شدهاند، چهطور؟
دوست داشتم موسیقی فیلمهای اصغر فرهادی را میساختم. به نظر من، فیلمهایش میتواند موسیقی داشته باشد؛ مثل فیلم «گذشته». مشکل موسیقی این است که هم اهمیت دارد و هم ندارد. ببینید یک فیلم میتواند بدون موسیقی باشد ولی بدون صدا نمیشود. اما وقتی موسیقی حضور دارد، به نظر من از صدا مهمتر است. بین ساوند اِفکت، فضاسازی و موسیقی باید موسیقی اهمیت بیشتری داشته باشد. اما اینجا متأسفانه گاهی اوقات برعکس است.
- * درباره فیلمهای کیارستمی چهطور؟ آیا معتقدید آنها هم میتوانستند موسیقی داشته باشند؟
بله. چرا که نه؟ یک زمان قرار بود با پیمان یزدانیان و علی مصفا یک تجربه جدید داشته باشیم؛ قرار بود مصفا یک فیلم بسازد و آن را به چند آهنگساز مختلف بدهد و هر کدام بدون صحبت با کارگردان، برای آن موسیقی بسازند و یک ورژن هم بدون موسیقی باشد. مرحله بعدی این بود که دوباره همان آهنگسازها با صحبت با کارگردان و با توجه به سلیقه او، از اول برای آن فیلم موسیقی بسازند. به نظرم تجربه بسیار جالبی میتواند باشد.
- * تا به حال شده که موسیقی فیلمهایتان را دوباره بشنوید و به این فکر کنید که اگر الان بود، آن را جور دیگری میساختید؟
بله. برخی از آنها را یا دوباره میساختم یا روی آنها کار میکردم. الان هم برای فیلم «نگار» خیلی دوست دارم دوباره روی موسیقی آن کار کنم؛ چون وقت کافی برای انجام آنچه که دلم میخواست، نداشتم.
- * اگر موافقید کمی هم درباره علاقهمندیهای شما صحبت کنیم.
علاقه شخصی من موسیقی کلاسیک است. در حوزه موسیقی باروک و قرون وسطایی هم که از ابتدا کار میکردم.
- * موسیقی روز دنیا را هم دنبال میکنید؟ مثلاً از برندگان «گرمی» که چند روز پیش برگزار شد، خبر دارید؟
نه متأسفانه. جوانتر که بودم، گروههایی مثل «سیمپل مایندز» که یک گروه آلترناتیو راک و الکترونیک بود را دوست داشتم. آخرین آلبوم «دَفت پانک» را هم خیلی دوست دارم. «تریسی چَپمَن» و «دیوید بووی» را همینطور. جالب اینجا است که الان بیشتر دیوید بووی را دوست دارم.
- * از آهنگسازان فیلم چهطور؟
کسانی مثل جان ویلیمز، برنارد هرمن و یان تیرسن را دوست دارم. فیلمی که روی من خیلی تأثیر داشت، فیلم «Big Blue» بود که خیلی هم سر و صدا کرد. در فیلمهای امریکایی خیلی اهل فیلمهای تخیلی هستم. عاشق «هری پاتر» و «ارباب حلقهها» هستم. فیلم «جاذبه» هم خیلی برایم هیجانانگیز بود.
- * از ایرانیها چهطور؟
عاشق محمدرضا شجریان و حسین علیزادهام. کارهای کلاسیک ایرانی هم خیلی دوست دارم مثل آثار احمد پژمان و سعید شریفیان.
- * کارهای گروههایی که این سالها به اسم تلفیقی فعالیت میکنند را هم شنیدهاید؟
کار گروههای «بمرانی» و «چارتار» را دوست دارم. راستش وقت زیادی برای گوش کردن ندارم. در زمانهای آزاد هم ترجیح میدهم چیزی گوش نکنم و الان هم اگر موسیقی گوش میکنم، بیشتر به خاطر بچههایم است.
- * برای چه فیلمی انتظار سیمرغ گرفتن داشتید؟
برای فیلم «اژدها وارد میشود» با توجه به فیدبکی که گرفته بودم و کاندید شدنم، فکر میکردم سیمرغ میگیرم. فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» هم اگر کاندید میشد، فکر میکنم میتوانست سیمرغ بگیرد. اما شاید الان میبایست این اتفاق میافتاد.
- * کمی هم درباره فعالیتهایی که این روزها انجام میدهید، صحبت کنیم.
قصد دارم موسیقی متن فیلم «اژدها وارد میشود» را منتشر کنم. علاوه بر آن در این فکرم که کنسرت موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» را هم برگزار کنم. البته الان بیشتر درگیر ساخت موسیقی برای یک انیمیشن هستم که حدوداً ۸۵ دقیقه موسیقی خواهد داشت. بخشهای حماسی آن، موسیقی ارکسترال خواهد داشت اما میخواهم از ملودیها، نغمهها و مقامهای خاص هم در آن استفاده کنم. یک راوی به نام «شهرزاد» دارد که دختر «جمشید» است و سازی مینوازد که تصمیم گرفتهایم دوتار باشد. یک انیمیشن به کارگردانی اشکان رهگذر است که در واقع پروژهای برای «استودیو هورَخش» محسوب میشود.
- * اتفاقاً از رمان مصور آن هم به تازگی رونمایی کردهاند.
بله. یک کتاب خیلی جالب با حال و هوای شاهنامه است که پیشدرآمدی است برای ساخت انیمیشن بلند «آخرین داستان». امیدوارم که تا شهریورماه ساخت آن تمام شود و بتواند در جشنواره فیلم فجر شرکت کند.
- * اولین تجربه ساخت موسیقی انیمیشن شما است؟
اولین تجربه انیمیشن بلند است. قبلاً کارهایی کرده بودم که خب به نتیجه نرسیدند.
دیدگاهتان را بنویسید