مرجان صائبی: انتشار آلبوم «سایه دوست» و کنسرت اخیر عبدالحسین مختاباد در برج میلاد و کنسرت های آتی وی در کانادا و آمریکا و ترجمه کتابی درباره موسیقی پست مدرن، همه بهانه ما بود تا گفت وگویی داشته باشیم با او درباره معضلاتی که گریبان گیر موسیقی در جامعه ایرانی است؛ از عدم صدور مجوز برای کنسرت گرفته تا سیستم ضعیف پخش موسیقی در ایران. یکی از جالب ترین نکات گفت وگوی ما، تاثیرات رسانه ملی بر موسیقی ما بود و راهکارهایی که عبدالحسین مختاباد برای رفع مشکلات در حوزه موسیقی و حتی ایجاد فرصت های شغلی و… ارایه داد. مختاباد از روز هشتم ژوییه (۱۷ تیر) با گروه موسیقی نی ریز به سرپرستی ملیحه سعیدی تور موسیقی خود را در چند شهر کانادا به صحنه خواهد برد. او از معدود خوانندگانی است که بیشترین همکاری را با گروه های موسیقی به سرپرستی بانوان هنرمند ایرانی داشته است. سال گذشته هم به همراه آذر هاشمی کنسرتی را در پاریس اجرا کرد. گفت وگویمان را با این خواننده در ادامه می خوانید.
برای خواننده ای که موسیقی سنتی می خواند و تحصیلات خود را در موسیقی روز دنیا ادامه داده، کار با ارکستر سمفونیک، فرصت خوبی است تا تمام تجربیاتش را پیاده کند. با این جمع بندی موافقید؟
من قبلابا ارکستر سمفونیک کار کرده بودم و با ارکستر سمفونیک ارمنستان کنسرت داشتم. دو سال پیش با ارکستر سمفونیک تهران به رهبری آقای صهبایی کنسرت داشتم و با ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی برنامه داشتم و بی تجربه نبودم. در سال ۷۰، ما یک ارکستر ملی تقریبا ۳۵ نفره را تشکیل داده بودیم که سرپرستش مهیار فیروزبخت بود و کنسرت های زیادی را در سطح ایران برگزار کردیم.
البته منظورم به عنوان خواننده نبود؛ بلکه جایگاه شما به عنوان آهنگساز در کار با ارکستر سمفونیک…
آهنگسازی امروزه حالت گلخانه ای پیدا کرده و آهنگساز، یک اثر را می نویسد و این اثر مستقیما ضبط می شود و خیلی از صداها در ضبط، آن طور که آهنگساز می خواهد در میکس در نمی آید، ولی در اجرای زنده همه سازهایی که نوشته شده با همان حجم در ارکستر سمفونیک وجود دارد مضاف بر اینکه به خاطر مسایل اقتصادی شاید مثلابه جای اینکه ویلن اول پنج تا باشد، سه تا به کار ببرید. اما در ارکستر سمفونیک تمام چیزهایی که می خواهید در دست شماست و ارکستر سمفونیک بهترین جا برای محک زدن شماست تا ببینید کاری را که نوشته اید چه صدایی دارد.
چطور شد که با خانم ملیحه سعیدی و گروه نی ریز همکاری کردید؟
ما یک سری کارهای مشترک طی این سال ها داشتیم و این کنسرت قرار است در کانادا و آمریکا ادامه پیدا کند و مجموعه ای است از کارهای خانم سعیدی و من که یک سری از آنها برای آلبوم «غوغای جان» است که در آن چند آهنگ قدیمی از مرحوم وزیری را خوانده بودم و چند کار از خانم سعیدی که با اشعار استاد شهریار است.
رپراتوآر (برنامه) کنسرت تان را چگونه تنظیم می کنید؟
ما معمولاسعی می کنیم یک معدلی از کارها بگیریم تا کارها برای کنسرت مناسب باشد. یکی از معضلاتی که الان در موسیقی کنسرت های ایرانی وجود دارد، این است که رپراتوآرهایی که آهنگسازان ارایه می دهند برای مردم جذاب نیست و آنها با خستگی از سالن بیرون می آیند و من سعی می کنم بین کارهای سنگین و کارهایی که یک مقدار مردمی تر است، تعادلی برقرار کنم تا یک خاطره خوش از کنسرت در ذهن مردم به جا بماند و بتوان لابه لای قسمت های مردمی، قسمت های اصلی و سنگین هم ارایه داد.
کنسرت کانادا و آمریکا برای چه زمانی است؟
تقریبا از بیستم تیر؛ در کانادا شروع می شود در شهرهای اوتاوا، تورنتو، مونترال و ونکوور و در آمریکا در لس آنجلس، تگزاس و دالاس با مدیریت آقای خوش زبان ادامه دارد.
گفته بودید که مجوز نمی دهند تا در ساری کنسرت برپا کنید…
در ساری به هیچ کس مجوز نمی دهند یا سخت مجوز می دهند.
چه مشکلی وجود دارد؟
نمی دانم باید بروید ساری و از آنها بپرسید. حتی قبل از این دوره ریاست جمهوری و در دوره قبل هم از طریق معاونت هنری وزارت ارشاد، آن موقع آقای ایمانی بودند یک رایزنی شده بود که ما در ساری کنسرت بدهیم اما در نهایت ایشان هم با من تماس نگرفتند و مشخص شد ایشان هم نتوانسته بودند حرف شان را به کرسی بنشانند.
آیا بستگی به مسوولان محلی دارد یا ارشاد یا نهادهای دیگر؟
گویا نهادهای دیگری دست اندرکار تصمیم گیری در حوزه موسیقی هستند. عموما برگزاری کنسرت موسیقی در مازندران دچار مشکل می شود.
آیا در مازندران موسیقی محلی اجرا می شود؟
آن چیزی که باید باشد، نیست. برای مراسمی از من دعوت کرده بودند که برای خیرین ساری برنامه اجرا کنم. ابتدا یک مقدار گارد گرفتم که نروم، اما بعد فکر کردم باید از هرگونه مشارکتی برای معرفی موسیقی در شهرستان ها استقبال کنم و رفتم و با نوازندگان خود در ساری برنامه اجرا کردم و از همکاری با آنها لذت بردم. جوانانی که بین ۲۰ تا ۳۰ سال بودند خوب ساز زدند و حرفه ای بودند؛ نت خوب، احساس خوب، اما متاسفانه می دانم این اولین و آخرین کنسرت شان برای دو یا سه سال آینده خواهد بود. درحالی که این جوانان آنقدر روی آن ساز زحمت کشیده و با اساتید خوب کار کرده اند که باید در طول سال ده ها کنسرت برگزار کنند.
این اولین کنسرت شما در ساری بود؟
یک بار هم بزرگداشت آقای دنیوی در سال ۷۰ بود که امشب بزرگداشت شان بود و فرداش فوت کردند. بعد از آن هم کنسرت های بزرگی داشتم در سالن سیدرسول حسینی با جمعیت پنج هزار نفری که در سال های ۷۲ و ۷۳ بود و با گروه صبا و رودکی به سرپرستی مرحوم فرهادپور و آقای فیروزبخت چند شب کنسرت داشتیم. همین طور در آن سال ها آقای شجریان و شهرام ناظری آنجا کنسرت داشتند و کنسرت های خیلی خوبی برگزار شد اما متوقف شد.
مشکل اجرا در ساری، فقط مربوط به مجوز است؟
ساری اصلاسالن ندارد و آن سالنی هم که ما برنامه اجرا می کردیم، سالن تربیت بدنی بود. سالن رسول حسینی و دیگر سالن های ساری هم که با ۵۰۰ نفر گنجایش برای کنسرت مناسب نیست.
خب همان سالن رسول حسینی که هست…
بعدها یک قانونی گذاشتند که تربیت بدنی حق واگذارکردن سالن هایش را برای برگزاری کنسرت ندارد و این داستان تا امروز ادامه دارد از سال ۷۶ تا امسال که حدود ۱۶-۱۵ سال می شود.
می خواهم بدانم مشکل مربوط به نبودن سالن است یا اصولابا برگزاری کنسرت مشکل دارند؟
نه می گویند نباید کنسرت برگزار شود حتی من شنیده بودم که عده ای گفته اند وقتی این آقایان کنسرت می دهند، شلوغ می شود و وقتی جمعیت می خواهند از در بروند بیرون، زن ها و مردها به هم می خورند، تکلیف شرعی آن بر عهده کیست؟! که من هم در پاسخ گفتم در نماز جمعه هم این اتفاق می افتد تکلیف شرعی آن بر عهده کیست؟ من فکر می کنم با این نوع تفکرات به ضرر خودشان حرکت می کنند؛ چون همیشه این را گفته ام الان حاکمیت، موسیقی ایرانی را قبول دارد و این نوع موسیقی است که با قواعد فرهنگی حاکم سازگار است. دولت از آن حمایت می کند و برای موسیقی بودجه می گذارد؛ ولی این موسیقی برای اجرا در داخل دچار مشکل است. در عین حال، آن نوع موسیقی ای که مورد قبول نیست، نیازی به مجوز ندارد و در همه جا اجرا می شود. در همان شهر ساری موسیقی زیرزمینی اجرا می شود که متاسفانه چه در کلام و چه در ملودی رویکرد بسیار مبتذلی دارد. این سوال برای خیلی ها باقی می ماند که ۳۰ سال است در شهر ساری یک سالن حتی هزارنفره ساخته نشده است. شهری که قبل از انقلاب سه الی چهار سینما داشته، اما در حال حاضر یک سینما دارد. حتی من جایی خواندم که سینما های شهر، مخروبه شده و محل تردد معتادان است. سینما مولن روژ، ایران و فردوسی، همه خراب شده اند و فقط سینما سپهر مانده. شهری که ۳۰ سال پیش ۴۰ هزار جمعیت داشته، این امکانات را دارا بوده. حالاکه حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد همان امکانات را هم ندارد و امکانات فرهنگی آن یک دهم شده است.
و خیلی جالب است که معروف ترین خواننده موسیقی سنتی اجازه ندارد در شهر خودش کنسرت بدهد!
من برای خودم نمی گویم. مشکل من بیشتر این است که این همه هنرمندان خوب در ساری است که اساتید برجسته و توانمندی هستند. چقدر خوب بود که می شد این امکانات فراهم باشد تا من به نوعی با آنها تعامل داشته باشم و با هم کار کنیم و خارج از ایران کنسرت برگزار کنیم من واقعا به موسیقی محلی مازندران علاقه دارم و هرجا که می روم می گویم من بچه ساری هستم و در روستای امره به دنیا آ مده ام.
در مورد برگزاری کنسرت در مازندران شما چه پیگیری هایی کردید که به نتیجه نرسید؟
به عنوان هنرمند دیگر توانی در من نیست که ۸۰ درصد وقت خودم را بگذارم و دو، سه ماه دوندگی کنم، از این اتاق به آن اتاق که شاید به ما اجازه دهند که ما دو ساعت کنسرت داشته باشیم و بهتر است رهایش کنیم.
اگر بدانید که این طلسم می شکند این کار را انجام می دهید؟
ما در حد توان این کار را انجام می دهیم و این صحبت ها هم وردهایی است که برای شکستن این طلسم می خوانیم و امیدواریم که این، طلسم شکستنی باشد؛ چون خودم بارها این مطلب را گفته ام: کار موسیقی کار سختی است، مثل تئاتر یا ساخت فیلم سینمایی. اگر یک فیلم مثلادر ۵۰ سینما اکران شود و مردم آن را ببینند، طبیعتا به نفع کارگردان و تهیه کننده است. من هم به عنوان موسیقیدان یک اثر را با عده ای نوازنده حرفه ای که زندگیشان روی سازشان می چرخد، تمرین می کنم تا بعد از دو ماه تمرین دو شب کنسرت در تهران بدهیم و بعد برویم کنج خانه مان بنشنیم. آیا منطقی است!؟ باید سیستم به گونه ای باشد که وقتی در حال تمرین هستیم، مدیر برنامه من بگوید که فصل پاییز و زمستانم پر شده؛ دو شب تهران، سه شب تبریز، سه شب اصفهان و غیره… یک اثر موسیقی وقتی در کنسرت تکرار می شود هم جامعه به یک منفعت فکری و بشاشیت می رسد و هم هنرمند و غیر از آن شغل ایجاد می شود. شما می آیید کنسرت ۲۰ نفر را روی سن می بینید اما برای اینکه این ۲۰ نفر روی سن بنشیند، پشت پرده ۵۰ نفر درحال فعالیت هستند و از همین راه امرار معاش می کنند. خوب اگر این برنامه ها داغ باشد این شغل ها هم ادامه خواهند داشت. شغل که فقط آچار و پیچ گوشتی دست گرفتن نیست! این قبیل شغل ها برای انقلاب صنعتی و قرن نوزدهم بوده؛ در حالی که امروز ۸۰درصد شغل های دنیا روی صنعت سرگرمی و تبلیغات می چرخد. شما فکر کنید چرا ما می گوییم صنعت سینما، صنعت موسیقی؟ آنهایی که به فکر معضل بیکاری در کشور هستند می توانند روی این مسایل کار کنند.
شما راجع به جامعه شناسی موسیقی در رسانه مقاله دارید. لطفا راجع به تاثیر رسانه بر موسیقی توضیح دهید؟
موسیقی در رسانه چند حالت دارد. ۱- موسیقی زمینه ای «اصلی» ۲- موسیقی افکتیو ۳- موسیقی پس زمینه. به نظر من موسیقی در رسانه ملی ما هنوز به صورت افکت و پس زمینه «اصلی» است و نتوانسته به عنوان یک هنر خودش را نشان دهد. در تلویزیون این مشکل وجود دارد که هیچ وقت نتوانسته ساز را نشان دهد و اساتید برجسته موسیقی ایرانی چون در شبکه های رسمی تلویزیون نشان داده نشده اند از ذهن و فکر مردم بیرون رفته اند و از سویی موسیقی به عنوان یک آیتم فرهنگی و هنری در رسانه به رسمیت شناخته نشده است. در رسانه از موسیقی برای پر کردن لابه لای برنامه ها استفاده می کنند و من این نقد را دارم که به عنوان هنرمند موسیقی ایرانی نه اینجا رسانه ای دارم که مرا مانیتور کند نه اجازه دارم که در خارج از ایران با شبکه ای قرارداد ببندم تا آثار من پخش شود. پس موسیقی من (یا همین موسیقی اصیل ایرانی) چگونه باید در دنیای رسانه تبلیغ شود!
اوضاع کنسرت هم که اصلاخوب نیست…
بله و این عملاو به طور غیرمستقیم کوبیدن موسیقی هنری و زنده نگه داشتن همان موسیقی ای است که آقایان قبول ندارند. شما الان هم می بینید که صدا و سیما هیچ نوع سیاستی در زمینه موسیقی ندارد. تلویزیون که اصلاموسیقی پخش نمی کند و مدیریت موسیقی در سازمان صدا و سیما یک مدیریت از هم پاشیده است. اینها مجموعه چیزهایی است که لحظه به لحظه به ضرر موسیقی هنری ما تمام می شود.
وضعیت موسیقی بی کلام را چگونه می بینید؟
موسیقی بی کلام ساخته می شود اما بازار ندارد.
چرا؟ آیا به علت کیفیت کارهاست؟
ما آهنگساز مولف خیلی کم داریم. آهنگسازی یک رشته پردردسر و سخت است. ممکن است یک نفر موسیقیدان یا نوازنده خوبی باشد و ذوق ملودی سازی هم داشته باشد. اما آهنگسازی عناصر خاصی را می طلبد.
خیلی آهنگسازان هستند که موسیقی با کلام کار می کنند و اگر از شما بخواهند که دو تا از کارهایش را بخوانید یادتان نمی آید اما به نظرتان ایشان آهنگساز خوبی است. آهنگساز باید بتواند ملودیش را طوری به گوش مردم بنشاند که همه آن را زمزمه کنند.
سیستم پخش چقدر می تواند در معرفی موسیقی موثر باشد؟
ما در ایران همیشه از نظر پخش موسیقی دچار مشکل بوده ایم و به نظر من سیستم پخش موسیقی ما متعلق به دهه ۴۰ است. در ایران فروشگاهی نیست که آثار صوتی را به عنوان مرجع، برای یک موسیقیدان یا محقق موسیقی عرضه کند.
آیا این به علت عدم اجرای قانون کپی رایت در ایران نیست؟
بله، یکی به علت قانون کپی رایت و دوم وجود شبکه های درست پخش موسیقی در خارج از ایران است. مثلااچ. ام. وی در تمام دنیا مثل مک دونالد شعبه دارد و اچ. ام.وی در آکسفورد استریت که یکی از گران ترین نقاط دنیاست، یک ساختمان هشت طبقه دارد که صدها هزار سی دی در آن موجود است. وجود چنین شبکه هایی بسیار لازم است. هنر و موسیقی در مملکت ما هنوز با اقتصاد گره نخورده و هنوز در فضاهای عرفانی و دراویشی خودش است.
بسته بودن فضای پخش، اجرا و از طرفی صدا و سیما چقدر در اینکه ما آهنگسازان مولف نداریم تاثیر دارد؟
صددرصد تاثیر دارد وقتی فضای تولید اثر باز باشد و این تولید اثر به رقابت جدی برسد قطعا خلاقیت هنرمندها شکوفا می شود.
فوتبالیست ها را ببینید، با خودشان که نمی توانند بازی کنند. هنر هم در دنیای امروز به همین شکل است. این ارتباطات بین هنرمندان باید وجود داشته باشد.
رسانه ملی باید در زمینه موسیقی ستاره سازی کند و باید برود سراغ برجستگان موسیقی و آنها را در سطح ملی و بین المللی خیلی خوب معرفی کند.
من نمی فهمم چرا وقتی من یک سی دی بیرون می دهم و تهیه کننده من از صدا و سیما می خواهد آن را تبلیغ کند، صدا و سیما می گوید ما حق نداریم سی دی موسیقی تبلیغ کنیم. یعنی اثر من هنرمند که این همه روی آن زحمت کشیده ام، اجازه تبلیغ ندارد اما انواع چیپس و… تبلیغ می شود چه فرقی می کند مگر. آن یک کالای تجاری است و این یک کالای فرهنگی است. صدا و سیما به عنوان یک رسانه ملی حق ندارد بگوید نه. رسانه باید موسیقی درست را تبلیغ کند و پولش را هم بگیرد. همان وقتی را که برای پفک نمکی می گذارد باید برای یک اثر هنری هم بگذارد. ما در همه جا دچار هجمه ای شده ایم که به قول معروف صاحبدلی باید پیدا شود و این گره های درهم تنیده شده را باز کند و این از عهده من هنرمند خارج است و فقط با یک مدیریت جدی هنری امکان پذیر است.
ما در عصر دیجیتال زندگی می کنیم عصری که شاید در چند سال آینده هرکسی تلویزیون شخصی خودش را داشته باشد. بنابراین در این شرایط چیزی به عنوان رسانه ملی هویتش زیر سوال خواهد رفت و باید از الان برای آینده برنامه ریزی کند.
آن موسیقی که الان موسیقی روز شده و انبوه جامعه مخاطبش است، چگونه توانسته به این نقطه برسد؟
چون رسانه دارد. از پشت مرزها رسانه دارد و شبانه روز در خانه های مردم خودش را نشان می دهد و یک ایرانی اگر ماهواره داشته باشد از استرالیا گرفته تا روستاهای اطراف سیستان و بلوچستان این موسیقی را می بیند.
اما آیا آقای شجریان یا من را می بینند؟ قطعا نه، پس ما چگونه می توانیم به یک جمعیت میلیونی برسیم، وقتی مانیتور نداریم.
شما کتابی ترجمه کرده اید به عنوان «تفکر پست مدرن و موسیقی پست مدرن» فکر می کنم ترجمه چنین متونی برای ما که در فقر تالیفات تخصصی موسیقی هستیم غنیمت است؟
اشتباهی که در برداشت از مفهوم «موسیقی پست مدرن» وجود دارد این است که عده ای فکر می کنند موسیقی پست مدرن گذر از مدرنیته است، در حالی که تفکر غالب «پست مدرن» انتقاد از مدرنیته است. یعنی خیلی از پست مدرنیست ها در موسیقی رجعت به گذشته داشته اند و ایده هایی از موسیقی دوره باروک و رنسانس را در موسیقی شان باز تولید کردند، یا حتی به دنبال موسیقی فولکلور رفتند، مثل دبوسی، بارتوک و… چون من به بارتوک عشق می ورزم و او را به عنوان یک موسیقیدان پست مدرن می شناسم. اساس کار بارتوک روی موسیقی فولکلور است. مباحثی که در این کتاب مطرح شده بسیار خوب بوده و قرار است دانشکده صدا و سیما آن را چاپ کند.
از آلبوم جدیدتان بگویید. گویا به زودی وارد بازار می شود.
آهنگ های آلبوم «سایه دوست» را از یک سال و نیم پیش نوشته بودم و مجموعه ای ست از اشعار حافظ، ابتهاج (سایه)، مرحوم مهرداد اوستا و ترانه ای که من نوشته بودم و آقای کاکایی آن را با غزلی از مرحوم امام(ره) تلفیق کردند و اولین تجربه ای بود که آهنگسازی و تنظیم آلبوم را خودم انجام دادم و سعی کردم در تنظیم، بیشتر فضا شرقی باشد. من در ساخت تصنیف به روان بودن ملودی خیلی اعتقاد دارم.
آیا فضای این آلبوم تان به موسیقی اصیل سنتی هم نزدیک است؟
در ملودی و آهنگ سازی من خودم را محدود به فضای ردیف نکردم، البته از آیتم های ردیف استفاده کرد ه ام اما در آوازخوانی سعی کردم تا آنجایی که می توانم ردیف ها را رعایت کنم.
شعرهایی که استفاده کردید قبلاخوانده نشده؟
چرا، مثلاراهی بزن که آهی… را از حافظ انتخاب کردم و ملودی آن یک فضای هندی دارد. من در لندن افتخار داشتم با پروفسور جان بیلی کار کنم. او یکی از نخبگان موسیقی شرق بودند و خیلی در زمینه موسیقی هند و افغانستان با من کار کرد. کار بعدی من کولاژی است از بازسازی آهنگ های افغانی که سال ها در ذهن من بوده.
این خط جاده ابریشم برای موسیقیدان های امروز اقیانوسی است که باید از آن استفاده کنیم. درست است که من موسیقی غربی را می شناسم اما یک موسیقیدان شرقی هستم و قطعا باید فضاهای شرقی را به کار ببرم و از موسیقی غربی وام هایی بگیرم.
دیدگاهتان را بنویسید