برایم تنبور میزند و با تنبورنوازیاش مرا به صحنه میبرد اما نه از آن صحنههایی که هنرمندان روی آن قرار میگیرند و مردم تشویقشان میکنند! «صحنه» آن هم از نوع کرمانشاهیاش. شهری که تجلیگاه ساز سوزناک تنبورنوازانی مثل «سید قدمیار حسینی» است که موهایش را سپید این راه کردند تا راه را سفید کنند برای فعالان این عرصه که روزگاری دور شاگردی این هنرمندان را کردهاند. در تمام مراحل گفتوگو نوهاش سلمان کنارمان مینشیند و پدر بزرگ را همراهی میکند مثل روزهایی که پدر بزرگ دستش را میگرفت تا راه برود. هفتمین جشنواره موسیقی نواحی امسال که بعد از شش سال وقفه برگزار شد یک اتفاق خوب را در خود داشت و آن اجرای سید قدمیار حسینی پیر تنبورنواز ایران بود. سید قدمیار که امروز در ۱۱۷ سالگی قرار دارد گاهی اوقات غم همه عزیزانی که از دست داده دلتنگش میکند دلش میخواهد بار سفر را ببندد و برود اما میگوید: روزی یکی از دوستانم به من گفت: من در روزنامه خواندم و کسی در خارج از ایران ۱۵۰ سال عمر کرده است تو خیلی عمر نکردهای! من هم با خنده گفتم پس نگران نباش من ۳۳ سال دیگر وقت دارم و فعلاً در کنارتان هستم.
او در این جشنواره بخشهایی از موسیقی تنبور با عنوان «طرز»، «کاکاردایی»، «بابافقیهی»، «شاخوشینی» و «منظومه لیلی و مجنون» را اجرا کرد. قدمیار فرزند سید تاریمراد (نوازنده تنبور) است و در حال حاضر در روستای بکتر سفلی از توابع شهرستان صحنه و منطقه جیحونآباد در استان کرمانشاه زندگی میکند.
- تنبور را از پدرم فراگرفتم
پدرم نوازنده تنبور بود و خیلی خوب این ساز را مینواخت من از ۱۰ سالگی کنار او تنبور را فراگرفتم. برادرم سید سلمان هم خیلی خوب تنبور میزد. آن روزها شکل ظاهری تنبورها و همچنین شیوه تنبورنوازی با امروز تفاوتهای بسیاری داشت؛ دسته سازها بلندتر شده و کمی کاسهساز نیز تغییر کرده که به نظر من آن تأثیر معنوی و صدا دهی و شفافیتی که در نوازندگی نسلهای گذشته دیده میشد امروزه دیگر شنیده نمیشود. آن وقتها تنبور تنها دوسیم داشت اما امروز ۳سیم دارد، ۱۳ پرده داشت اما امروز ۱۴ پرده دارد. حسی که در گذشته تنبور منتقل میکرد بسیار سوزناکتر و حسیتر از امروز بود.
او میگوید: «خاندان ما تنبورنواز بودهاند و همه نسل به نسل این ساز را فراگرفتیم و موسیقی بخشی از زندگی ما بوده، آهنگها و ملودیهای تنبورنوازی نسل به نسل منتقل شده تا به امروز رسیده است.»
سید قدمیار از دوستان و همدورهایهایش میگوید از سید امرالله شاه ابراهیمی، درویش امیر حیاتی، حسین روح تافی، سید احمد حسینی، سید الماس حسینی سیدالیاس حسینی، سید آقا مراد حسینی و از سید نصرالدین خاموشی به خوبی یاد میکند و او را استاد خود میداند.
«او درباره سید نصرالدین میگوید: من نزد سید نصرالدین خاموشی میرفتم تا تنبور را به صورت حرفهای یاد بگیرم او روزی من را صدا کرد و یک تنبور ساخته استاد خداوردی که یکی از مهمترین سازندگان تنبور بود به من هدیه داد و گفت: تو در این ساز مهارت بسیاری پیدا کردی و استاد شدهای و این را به عنوان هدیه به تو میدهم.»
از سید قدمیار میپرسم آیا هنوز هم آن ساز را داری، از دست و دلبازیش برایم میگوید و اینکه در سفری که به شیراز داشته تنبورنواز جوانی از او میخواهد این ساز را به او هدیه بدهد، او هم این کار را میکند و حالا یادگاری سید نصرالدین برای سید قدمیار شده یادگاری او به یک تنبورنواز دیگر.
سید قدمیار حسینی بر این مسئله تأکید میکند که در گذشته اساتید موسیقی تنها به تعلیم موسیقی مشغول نبودند بلکه در کنار آن آموزش رفتار درست و اخلاق نیکو همواره با موسیقی عجین بوده و در هر کلاس درس علاوه بر تنبور اخلاق هم تدریس میشده است.
- راز جوان ماندن سیدقدمیار از زبان خودش
اینکه فردی ۱۱۷ ساله باشد و هنوز هم بسیاری از امور شخصیاش را خودش انجام بدهد و نیاز به کمک فرد دیگری نداشته باشد کمی عجیب به نظر میرسد اما سید قدمیار از آن پابهسن گذاشتههای متکی به خود است. از او راز جوان ماندش را میپرسم، او هم میگوید: «من خیلی کار میکردم، کار اصلی ما کشاورزی، دامداری و زنبورداری بود. من همه برای امرار معاش و زندگیام بسیار کار میکردم، هیچ وقت از کوهنوردی غافل نبودم و تغذیه برایم در درجه اهمیت قرار داشت من تا ۵۰ سالگی حتی چای هم نخوردم، به لبنیات علاقه زیادی دارم و فکر میکنم همین لبنیات من را تا به حال سرپا نگه داشته است. مهمتر از همه اینها من مردم و همه اتفاقاتی که از سوی خدا در زندگیام رخ میدهد را دوست دارم، هیچ نکته منفی در زندگی من وجود ندارد و منشأ همه بیماریها روح است، من همه چیز و همه آدمها را خوب میبینم و ارتباط خوبی با اقوامم دارم، خیلی وقتها فامیلهایم زنگ میزنند و میگویند دایی، عمو به تهران بیا، دلمان برایت تنگ شده، اینکه میگویند دید و بازدید و مهمانی عمر را طولانی میکند درست است. آدمها وقتی با همدیگر خوب باشند خوشحال میشوند و همین خوشحالی و دوری کردن از غم و اندوه عمر را طولانی میکند.»
- با تنبور به خواب میرفتم
از او میخواهم از موسیقی بگوید و اینکه چه زمانی تنبور میزده، او هم اینطور پاسخم را میدهد: «ما روزها کار میکردیم و شبها ساز میزدیم، همسایهها هم میآمدند تا نواختن تنبور را یاد بگیرند من آنقدر با موسیقی انرژی میگرفتم که شبهای بسیاری درحالی که ساز تنبور در دستانم بود خوابم میبرد و پدر یا مادرم ساز را از میان دستانم برمیداشتند. زمستانها هم که دیگر کاری نداشتیم و بیرون از خانه هم برف زیادی میآمد و نمیتوانستیم جایی برویم، دور هم مینشستیم و تنبور میزدیم و میخواندیم. تنبور ساز سوزناکی است و غم عجیبی را روایت میکند، من با صدای غمانگیز تنبور به آرامش میرسم.»
از پیر تنبورنواز ایران میپرسم اگر قرار باشد یادگیری سازی را از نو آغاز کند دنبال چه میرود: «من اگر دوباره به دنیا بیایم علاوه بر تنبور سراغ تار میروم.» او از حضورش در هفتمین جشنواره موسیقی نواحی که در آن برای اولین بار به روی صحنه اجرای عمومی رفت، میگوید: «تنبورنوازی در میان استقبال مردم خوب بود اما همچنان جمعهای صمیمانه خودمان در کرمانشاه را بیشتر دوست دارم. فضای شهرما بسیار آرام است و نواختن در آنجا حس عجیبی دارد سالن خیلی شلوغ بود.» او معتقد است باید جوانان را با ارزشهای موسیقی اصیل ایرانی آشنا کنیم و در این باره میگوید: ما باید به جوانانمان راه درست را در موسیقی نشان دهیم و تلاش کنیم موسیقی اصیل ایرانی و ارزشهای آن را به آنها معرفی کنیم تا جدی و با علاقه بیشتری در راه یادگیری موسیقی قدم بردارند.»
سید قدمیار عشق را مهمترین عامل در هنر میداند و میافزاید: اگر عشق نباشد انسان چیزی را یاد نمیگیرد در هر کاری عشق اهمیت بسیاری دارد.
- تنها ماندم
سید قدمیار حسینی وقتی ۲۶ ساله بوده با دخترعمویش که ۲۰ سال داشته ازدواج میکند و حاصل این ازدواج یک پسر به نام سید مؤمن است. وقتی از سید قدمیار میخواهم از خانوادهاش برایم بگوید بغضی راه گلویش را فرا میگیرد و میگوید: «همه رفتهاند، من ۲برادر و ۶خواهر داشتم و فرزند یکی مانده به آخر خانواده بودم اما امروز تنها ماندهام و همه از دنیا رفتهاند سید سلمان و سید آقایار برادرهایم بودند و قدم ناز، خانم ناز، ملک ناز، شاهزاده، فخری و کوکب خواهرهایم. همسرم هم ۳۰ سال پیش از دنیا رفت و من دیگر دلم نیامد کسی را جای او ببینم به همین دلیل دیگر ازدواج نکردم.» از نوههایش میگوید: «پسرم سید مومن ۷ پسر و دو دختر از خود به جای گذاشته، سید سیاوش، سید جمالالدین، سید سلمان، سید وصال، سید الله بخش، سید هومن، سید داریوش و ناهید و مژگان نوههایم هستند اما سید جمال در ۲۰ سالگی شهید شد.» این را که میگوید چندین بار با دست به پیشانیاش میزند و با تمام وجود میگرید و میگوید: «سید جمال خیلی خوب بود، هم اخلاقش خوب بود. هم خوب تنبور میزد، تار و سنتور هم میزد. به او گفتم نرو سربازی، برو دانشگاه. درس بخوان سربازی هم میروی گفت نه بابا میخواهم بروم سربازی، رفت و شهید شد.» سیدجمال حسینی سال ۸۴ در پاسگاه مرزی در زاهدان در درگیری با قاچاقچیان به شهادت میرسد.
سید قدمیار که اندوه فقدان بسیاری از عزیزانش را بر دوش کشیده داغ فرزند را از همه دشوارتر میداند اما ظاهراً غم نوهاش برایش بسیار سنگین بوده، سید سلمان نوه سید قدمیار از علاقه سید جمال به پدربزرگش میگوید: «برادرم ارتباط بسیار خوبی با پدر بزرگم داشت و پدربزرگم خیلی به او وابسته بود.»
سید قدمیار به رنگ سفید علاقه دارد و بزرگترین آرزویش سلامتی جوانهاست و اینکه نوههایش با مردم با رفاقت زندگی کنند و همواره سلامت باشند.
دیدگاهتان را بنویسید