کاوه آفاق علاوه بر اینکه یک خواننده و آهنگساز و ترانه سرای حوزه موسیقی راک است، در تئاتر و نقاشی هم دستی بر آتش دارد. نمایشگاه نقاشی به پا میکند و روی صحنه تئاتر به عرض اندام میپردازد. فعالیت در شاخههای مختلف هنری بهترین دلیل برای لقب «هنرمند مولف» در حوزه موسیقی برای این آرتیست میتواند باشد. موج «کاوه آفاق» در سالهای گذشته با قطعه «شال» شناخته شد. به تدریج با «اتاق آبی» همگانیتر شد و به مرور بیشتر مورد توجه قرار گرفت. سالهای زیادی را پشت در مجوز ماند ولی سال گذشته بالاخره آلبوم «با قرصها میرقصد» نخستین اثر رسمی او به بازار آمد و توانست مورد توجه دوستداران موسیقی قرار بگیرد. هر چند او با خواندن تیتراژ فیلم پرخبر «رخ دیوانه» با آهنگسازی و تاثیر قابل توجه «کارن همایونفر» توانست فعالیتهایش را زودتر از انتشار آلبومش رسمیت ببخشد. او به زودی در تهران روی صحنه خواهد رفت تا نخستین اجرای زنده خود را در برابر دوستدارانش برگزار کند. انتشار اولین آلبوم رسمی این خواننده «با قرص ها می رقصد» و نزدیکی کنسرت او در تهران بهترین بهانه برای گپ و گفتی تصویری با کاوه درباره این موارد و سالهای ممنوع الفعالیتی و حواشی اطرافش بود.
گزیده صحبت های این خواننده را می خوانید.
- * رسمیت فعالیتها
در وهله اول اینکه شروع کار رسمی و مجاز من درایران از «رخ دیوانه» نبود. بلکه از جشنواره موسیقی مقاومت بود.
فرایند گزینش من به عنوان خواننده تیتراژ فیلم «رخ دیوانه» هم اینگونه بود که پس از سفارش موسیقی رخ به استاد کارن همایونفر، استادابوالحسن داوودی کارگردان اثر میخواهند که تیتراژ پایانی با اتمسفر اجتماعی و در فُرم راک و با یک خواننده مُشرف به این شیوه، ساخته شود. به پیشنهاد آقای فراز داوودی -دستیار و فرزند استاد- از میان خوانندگان این سبک من انتخاب و بلافاصله استاد همایونفر هم دست به کار ساخت موسیقی میشوند. در فاصله زمانی کوتاهی، اثری خوب و قابل توجه را ساختند. حضور در کنار این بزرگواران افتخاری برای من بود.
- * حواشی جشنواره مقاومت
اسم جشنواره مقاومت، مقاومت است. نمیدانم چرا این واژه برای هواداران موسیقی کشور بار منفی پیدا کرده و واقعاً من هیچوقت درک نکردم که چه بر سر ما آمده که «مقاومت» بار منفی یافته و احتمالاً «تسلیم» الان دارای بار مثبت شده! مثلاً اگر نام جشنواره موسیقی تسلیم و بیقدرتی و وطنفروشی بود یعنی برخی روشنفکران دیگر دوست داشتند؟! واقعاً این روحیه غیر ناسیونالیستیای که بر ناخودآگاه جمعی بخشی از جامعه مدنی ما مستولی شده تاسف برانگیز است. به هر حال من به عنوان یکی از موزیسینهای میهنپرست مطرح هستم به گواه آن پرچمی که در دوران زیرزمینی بودن و در هر جای جهان همواره دستم بوده است. دقیقاً در دورانی که مجوز نمیخواستم و بسیار هم دلگیر از متصدیان وقت بودم. جشنواره مقاومت در هر کشوری یک جشنواره ملی است و مردمشان به خوانندههایی که در کارهای ملی شرکت میکنند و برای کشورشان کاری میکنند، اصولاً توهین نمیکنند. یک سری منتقدین خاص مقوله مجوز را توجیه حضور من دانستند. ما برای مقاومت در جشنواره مقاومت به روی صحنه رفتیم و رتبه نخست را دریافت کردیم و مجوز را هم چند سال پس از آن گرفتیم.
- * راک و بی راک
من موسیقی خودم را یک راک صرف نمیدانم. مشخصه موسیقی من، بی سبک بودن آن است. من خودم را بیشتر کسی میدانم که دست خودش نیست ترانهاش خطور میکند و چون موسیقی میداند، پس آهنگ میسازد و آنرا میخواند و نواختن گیتار الکتریک بلد است. حالا شاید امروز راک بزند و فردا برود و تار یاد بگیرد و تار بزند. چون من بیشتر خودم را یک هنرمند میدانم که البته خیلیها خود را هنرمند دانستن را خودخواهی میدانند ولی من اینگونه نیستم. چون ریا کار و حسود نیستم. من ازکودکی تا حالا منبع درآمدی جز هنر نداشتهام. اگر هنرمند هم نباشم لااقل هنرور یا هنرپرداز هستم. شاید خیلی وقتها کارم راک نباشد و یکجور پاپ فاخر باشد. نمونه خارجی این گونه آهنگها، بسیاری از کارهای «کریس د برگ» است که راک نیستند ولی پاپ هم نیست. خیلی از بچهها هم هستند که در ایران راک کار میکنند که منصفانه بگویم کارها خوبند. البته مشکل اساسی برخی از آنهایی که راک صرف کار میکنند، خوانندگی بد است. آنهایی که یک مقدار ایرانیزه تر کار می کنند و قسمت راک آن را سبُک میکنند، مشکل اساسیشان موزیکِ نه چندان خوشبنیان است. هنرمندان خوب هم داریم که پیشکسوت هستند مثل هومن اژدری، رضا یزدانی، شهرام شعرباف و کاوه یغمایی که خوب کار کردهاند.
- * جدایی از THE WAYS
خوشحال نیستم که جدا شدم. علتش هم این است که ناراحت هستم که چرا بچههای گروه را تعویض یا مجبور به رشد نکردم. چون خودشان هم میدانند ما قراردادی نوشتیم که با ایمان آن را تهیه کرده بودیم و متنش هم دست من هست. ۱۰ صفحه ورق کلاسور بود. در روزهای اول نوشتیم و به خط ایمان و خود من است. ایمان هم احتمالاً یک نسخه دارد. بچهها تا جایی کمک میکردند ولی به هر حال شغلهای دیگر داشتند و نمیتوانستند تمام وقت کار کنند. فقط من کارم موسیقی بود.
آهنگ «اتاق آبی» را من و «پویا ثابتی» کار کردیم. یعنی اگر از بچههای گروه بپرسی حتی یک آکوردش را نمیدانند چیست. آهنگ «شال» را من و «آرین نایینی» کار کردیم. باس «اتاق آبی» را پویا زد و باس «شال» را هم آرین. آهنگ «زمین» را هم همینجور و آهنگ «خواب بازی»، «شهر من کو»، «قصه زیرزمین» و خیلی دیگر را حتی گیتار باس را هم من زدم. یعنی گروهی در کار نیست.
شما موزیک ویدیوی «اتاق آبی» یا «قصه زیرزمین» یا «خواب بازی» یا «شهر من کو»ی قدیمی را ببینید که نوازنده باس دستش روی آکوردهای دیگری است و آهنگی که پخش میشود هارمونی و ریتم دیگری دارد و درام هم بسیاری مواقع چیز دیگری میزند. چون خودشان بندههای خدا اصلاً در این آثار اصلی و معروف گروه که همگی هم ساخته من بود، در جریان تولید نبودهاند. بیس را من میزدم، درام را آراد و پویا ثابتی کار میکردند. گیتارش را من می زدم، علیرضا نسبتاً بیشتر میآمد و برای پیانو و نرمافزارها خیلی وقت میگذاشت. ایمان که بنده خدا درامر بود و کاری نمیتوانست بکند؛ چون درامها نرم افزاری بود.
آن موقع ما در مشهد دانشجو بودیم و حامد تهران بود. هر کس به من میرسید در گوش من میگفت: «جدا شو، جدا شو، اینها تو را حرام میکنند… تو خبر نداری. تو یک روزی روی استیج میروی. اینها عاشق نیستند و برای شهرت آمدهاند و آخر هم آبروی تو را میبرند…» که البته هم بُردند و… الان نمیدانم سطح کاریشان به چه شکل شده و هنوز هم تمرین میکنند یا نه. ولی کلاً از تصمیمم راضی نیستم که جدا شدم. باید خیلی ها را تعویض میکردیم. هر کس که موسیقیدان بود میماند و هرکس که موسیقیشناس بود اما موسیقی نمیدانست را اخراج میکردیم. متاسفانه من دلم نیامد و چون به کار خودم اعتماد داشتم، خواستم دلشان را نشکنم و به جای آنکه آنها بروند، من گفتم گروهم و اسمش و آرم و شعایر و آهنگهام و همه مال شما، فقط دیگر همدیگر را نبینیم. من از حجمِ کارِ دستتنها مریض روحی شدم. البته این اواخر پدرام خیلی کمک میکرد، اما حضور سه نفر دیگر صفر بود.
- * آلبوم
سر راه هر هنرمندی ده ها و صدها آدم قرار میگیرد. یک سری از او دزدی میکنند. یکسری کارش، آهنگش، شخصیتش، گروهش یا زندگیاش را میدزدند. یک سری هم پولش را میدزدند. من با تهیه کنندههایی کار کردهام که یکی پس از اینکه باهم صحبت کردیم ناپدید شد و اصلاً نمیدانم الان کجا است. یکی دیگر بنده خدا در جهان دیگری بود و تکلیفش با خودش هم روشن نبود و حتی دوست خوب خودم هست و اسمش را نمیتوانم بگویم. تهیهکننده دیگری بود که با او قرارداد بستم و بیشک هدفش پاک نبود و میتوانم بگویم بیشتر اخاذی بود. من از همه اینها گذشتم و حتی هزینههای بسیاری را هم دادم که از نظر ارقام مالی هم نجومی است و به بالای چندصد میلیون میرسد. این پول ها دائماً رد و بدل میشد و من میدیدم که این وسط فقط به من پولی میدهند و دوبرابرش را از من میگیرند. به هرحال دزدان زیادی به من زدند ولی کار من همیشه جنگیدن بوده و تا انتها تحمل کردم.
- * کاوه یغمایی
واقعا چیزی ندارم که در موردش بگویم. چون کمتر از بقیه بچهها او را از نزدیک میشناسم. ولی تا جایی که از او به خاطر دارم، نوازنده بسیار بسیار خوبی است. تنها چیزی که در مورد کاوه میتوانم بگویم این است که انسان بسیار ساده، وارسته و خوب و نوازنده عالیای است ولی سبک خواندن ایشان متفاوت با سلیقه شنیداری من است.
- * شهرام شعرباف؛ اوهام
شهرام شعرباف یک تکنسین بینظیر موسیقی راک است و خوب هم چَم و خَم کار را میشناسد. به نظر من، همه بچههای نسل جدید موسیقی مدیون شهرام شعرباف هستیم، چون او اولین کسی بود که این موج را راه انداخت و خیلیها دیدند که میشود در سبک راک هم آلبوم داد. برخلاف تصور عدهای که نام استاد «کوروش یغمایی» را در این زمینه مطرح میکنند، من معتقدم اولین کسی که باعث شد یک موج در جوانانی که راک کار میکردند راه بیفتد، شهرام شعرباف بود.
- * و «رضا یزدانی»…
این را بگذار طولانی بگویم. چون به نظرم خیلی مهم است. خیلیها همیشه من و رضا یزدانی را جلوی هم قرار دادهاند و میگویند علت اینکه تو مجوز نگرفتی این بوده که رضا یزدانی پشت سرت حرف زده است! یا «علی اوجی» با تو دوست بوده و بعداً قهر کرده و خیلی حرفهای بیبنیه اینچنینی. من همه اینها را بعید میدانم که اینگونه باشد. رضا هم مثل من هزاران گرفتاری خاص خودش را دارد و من تا حالا در این فضاها او را ندیدهام. علی هم تا جایی که من میشناسم آدم بیمعرفتی نیست و چیزهای دیگر را به هر حال خدا میداند. وقتی همه یک صنف دور همدیگر جمع باشند، مثلاً در خیابان جمهوری میگویند موبایلسازها و همه به آن جا میروند، خیلی وضعشان بهتر میشود به قول اقتصاددانها صرفه در تجمع است. در یک سبک اگر همه هماندیش باشند و کنار هم مغازههایشان را باز کنند، خروجی همه بهتر میشود. یعنی اگر کسی کمی سواد داشته باشد و به علوم انسانی واقف باشد میداند که هرچقدر خوانندههای راک بیشتر همدیگر را حمایت کنند و با هم باشند و کار مشترک بدهند، این موسیقی فاخرتر از پیش شده و بهتر جا میافتد. حتی پولدارترهم میشوند و کارشان عمومیتر میشود.
دیدگاهتان را بنویسید