زینب مرتضایی فرد: وقتی حرف می زند به صدایش هم دقت می کنم. دقیقا همان صدایی است که در کارهای موسیقی اش هم می شنویم. او متعلق به نسلی است که برای خواندن و بودن در عرصه موسیقی راهی جز آموختن نداشتند، نمی توانستند با فن آوری ناتوانی هایشان را دور بزنند، زمان را دور بزنند و یک شبه راه چند ساله را طی کنند و معروف بشوند. آنها اگر معروف شدند هم به سبب توانایی هایشان در اجرا بود که به شهرت رسیدند و به خواننده هایی شناخته شده بدل شدند. قاسم افشار یکی از خواننده های یا استعداد و خوش صدای همین نسلی است که این روزها جایشان در عرصه موسیقی خیلی خالی است. با او درباره جای خالی او و هم نسلانش، تصمیم های تازه اش درباره کارش و… گفت و گویی انجام دادیم می توانید بخش هایی از آن را در ادامه بخوانید.
******
قطعه ای که فراموش نشده
به خاطر دارم سال ۷۵ یا ۷۶ بود که برای خوانندگی در صدا و سیما تست صدا دادم و زنده یاد بابک بیات گفت صدایم قابل قبول است و قرار شد همکاری هایی با هم داشته باشیم. مدتی بعد قرار شد قطعه «وقف پرنده ها» را اجرا کنم. شعرش برای استاد محمدعلی شیرازی بود، اهنگسازی آن را اکبر آزاد انجام داده و تنظیمش هم بر عهده بهروز صفاریان بود. این اثر یک کار زیست محیطی بود و در بین کارهایی که آن زمان تولید می شد زیبا بود. هنوز هم با گذر بیست سال هر جا اجرایی داشته باشم مردم دوست دارند آن را بشنوند و دوستش دارند. خلاصه که «وقف پرنده ها» اولین قطعه ای بود که خواندم و با آن به مردم شناسانده شدم.
درگیر و دار مجوز
در ابتدای کارم یک سال به من مجوز فعالیت در عرصه موسیقی را نمی دادند و می گفتند صدایم شبیه یک خواننده لس آنجلسی است. رویشان نمی شود بگویند ادا در می آوری و… . تا اینکه رفته رفته به دوستان ثابت شد اگر شباهتی هم هست یک چیز طبیعی است و دست خود من نیست. خیلی ها می گویند من و خواننده های هم نسلم کمرنگ شده ایم، اما ماجرا این است که ما این شرایط را به وجود نیاورده ایم. شرایط تغییر کرده و اوضاع به گونه ای پیش رفته که کار را در فضای مجازی منتشر کنیم نتیجه بهتری می گیریم. نمی گویم ما مقصر نیستیم اما سیاست های کلی موسیقی کشور انقدر تغییر کرد که خوانندگان نسل ما کمرنگ شدند. اغلب هم از این شرایط ناراحت هستند.
مجوز هست، سالن نه
سال گذشته از وزارت ارشاد من را دعوت کردند و پرسیدند چرا کنسرت نمی گذارم. گفتم کجا کنسرت بگذارم؟ گفتند شما هنرمند درجه یک هستی و می توانی در تالار وحدت کنسرت بگذاری. مجوزهای لازم را هم به من دادند اما روزهای نامناسبی را برای اجرای کنسرت به من ارائه کردند. من هم نپذیرفتم. وقتی در تهران اصولا همه پنجشنبه و جمعه به کنسرت می روند چرا باید اجرا در روزهایی را که مردم شرایط و امکان حضور در کنسرت ها را ندارند بپذیرم. با خودم گفتم حتما دوباره پیگیری می کنند و مسئله را با هم حل می کنیم اما حتی دیگر تماسی گرفته نشد که بپرسند چه شرایطی را می خواهم.
مگر ما چه می خواهیم؟
راستش گاهی با خودم به این فکر می کنم که از دنیای مجاز موسیقی خداحافظی کنم. آنها که دارند غیرمجاز کار می کنند و کلیپ هایشان در شبکه های ماهواره ای پخش می شود شرایط بهتری برای کار دارند! ما که همیشه کاملا قانونی عمل می کنیم نه حمایت داریم و نه همراهی. کلیپ ها باعث می شوند مردم با هنرمند ارتباط بهتری بگیرند، اما ما فضایی برای پخش آنها نداریم. مردم دیگر هیچ کلیپی را با تصویر گل و پرنده نمی پذیرند، این کارها ۲۰ سال پیش جواب می داد.
همه کاره های کم توان
ترانه همیشه برای مردم ما مهم بوده و به تبع آن ترانه سراها و فعالان موسیقی هم به ترانه بسیار اهمیت می داده اند. خوشبختانه شاعران خوبی هم داریم چه در نسل جوان و چه قدیمی ترها. اما متاسفانه شاهد هستیم که هر روز بار شعری آلبوم های موسیقی کم و کمتر می شود. هر چند هنوز هم شعرهای قوی وجود دارند اما اگر بخواهیم شرایط کارها را با ده سال پیش مقایسه کنیم می بینیم ترانه های آن سال ها نه یک سر و گردن بلکه ۱۰۰ سر و گردن بالاتر از ترانه های امروز بودند. امروز خواننده خودش ترانه می گوید، آهنگ هم می سازد، تنظیم کار را هم خودش انجام می دهد و به همین دلیل هم شاهد اتفاق خاصی هم در کارها نیستیم. مگر یک ذهن چقدر توانایی دارد که هم ملودی بسازد، هم شعر بنویسد، تنظیم کند و خوب بخواند؟ برای همین است که شاهد این هستیم که در اغلب آلبوم های موسیقی نیمی از قطعات به هم شبیه هستند.
عقب نشینی بزرگ ترها در موسیقی پاپ
هر چه جلوتر می رویم بزرگ ترهای موسیقی بیشتر عقب نشینی می کنند و افراد تازه وارد کار می شوند. ورود آدم های جدید در عرصه های مختلف اتفاقی است که در همه دنیا رخ می دهد اما هیچ جا با ورود تازه ها قدیمی تر ها حذف نمی شوند و یا شرایطی ایجاد نمی شود که خودشان عقب نشینی کنند. فرصت کار برای همه به یک اندازه فراهم است و این مردم هسند که تصمیم می گیرند کجا بروند و چه چیزی را گوش بدهند. در تهران دو تا سالن خوب داریم که آن هم مشخص است متعلق به کدام خواننده هاست. در تیتراژخوانی ها هم همین اتفاق ها رخ می دهد و این امتیاز تنها به بعضی افراد تعلق می گیرد.
پول در عالم موسیقی چه می کند؟
زمانی که ما کارمان را شروع کردیم از سالن ۵۰۰ نفری تا ۸ هزار نفری را هم در فضای باز پر می کردیم، اما آن زمان همه چیز یک توجیه منطقی داشت. پول سالن، بلیت ها، دستمزدها و … در یک چارچوب مشخص پیش می رفتند اما اکنون خواننده برای دو شب اجرا ۱۴۰ میلیون تومان دستمزد می گیرد و این موضوع روی بقیه قیمت ها هم تاثیر می گذارد. بلیت گران می شود، سالن گران می شود و … حالا فکرش را بکنید خواننده جوانی که می بیند می تواند یکی دو ساله میلیاردر شود در این شرایط چقدر تغییر می کند و اخلاقش عوض می شود. در نتیجه این شرایط عدد و رقم ها موسیقی را تحت تاثیر قرار داده اند و کار به جایی رسیده که خواننده آلبوم می دهد که کنسرت بگذارد و هزینه های آلبوم را برگرداند. با خودش می گوید چند تا اجرا بروم هزینه های آلبوم را برمی گردانم و سود هم می کنم. در واقع کمتر این فکر هست که آلبومی تولید شود تا هواداران خواننده بیایند و لذت ببرند.
دلیل بی توجهی به آلبوم
آلبوم دیگر فروش نمی رود، پس فقط منتشر می شود که کنسرت برگزار شود. یک آلبوم باید با هزینه های الان ۲۰۰ هزار تا تولید شود تا جوابگوی هزینه ها باشد. با ۱۰ هزار و ۲۰ هزار تا هیچ هزینه ای باز نخواهد گشت. من در کار نشر نیستم اما می دانم وقتی تعداد محددوی منتشر می شود فقط در تهران توزیع می شود. یک زمانی یک شرکت فرهنگی ۲۰۰ هزار تا تولید می کرد سراسر کشور پخش می شد. اما حالا ۱۵ تا ۲۰ هزار تا فقط در تهران پخش می شود و جاهای دیگر کارها دانلود می شود. حالا اینها را بگذارید کنار شرایط تولید آلبوم. هر قطعه ۲۰ میلیون هزینه دارد اگر قرار باشد ۱۰ قطعه کار کنیم و برای هرکدام این مبلغ را بپردازیم ۲۰۰ میلیون تومان فقط هزینه آلبوم خواهد بود و با فروش آلبوم به هیچ عنوان این مبلغ برنمی گردد. آن هم در شرایطی که موسیقی امروز کالای تزیینی زندگی بوده و جزو مایحتاج اصلی محسوب نمی شود.
آیا امیدی هست؟
من در عرصه موسیقی هیچ آموزشی ندیده ام. از ۱۵-۱۶ سالگی کارم را خودم شروع کردم از آن سال ها که کار می کردم هیچ استادی نداشتم. موسیقی من عشقم است و از بچگی شیفته اش بودم. من قبلا بازار آهن کار می کردم. در واقع بیزینس های متعددی را تجربه کرده ام. اما چند سالی است که فقط من هستم و موسیقی. همین هم که خدا ته صدایی به من داده و تنم سالم است راضی هستم، اما هیچ امیدی به بهتر شدن شرایط ندارم. اگر قرار بود اتفاق خوبی بیفتد تا به حال افتاده بود، وقتی افراد گلچین می شوند و هیچ کس حواسش به ما نیست، باید فکر کار خودم باشم و گوشه ذهنم این گزینه را که آیا دوست دارند ما غیر مجاز شویم یا نه را بررسی کنم.
دیدگاهتان را بنویسید