اجرای شاهنامه و شاهنامهخوانی موضوعی است که از دیرباز به آن پرداخته شده. روال داستانگونه شاهنامه سبب شده تا جریانهای هنری مختلف در رویارویی با این اثر شیوه روایت گری را انتخاب کنند، آن چنان که در نقاشیهای سنت نقالی و شاهنامهخوانی چه در تصویر و چه در نقالی، شیوه برخورد هنرمند با موضوع قصه گونه است.
موسیقی از دیرباز با موضوع شاهنامه روبرو بوده است چه در ورطه نقالی و یا حالت مدرن آن که نمایش میشود، موسیقی همواره پای ثابت این اجراها بوده است اما اثری که صرفاً موسیقایی باشد به نسبت دوران که بر موسیقی ایران گذشته، بسیار اندک است.
شهرام ناظری از سالیان نه چندان دور و پس از آنکه مولویخوانی همهگیر شد بارها در مصاحبههای خود عنوان کرده که به دنبال شعر فردوسی خواهد رفت و تمرکز خود روی اجرای شاهنامه خواهد گذاشت. نتیجه این علاقه به فردوسی به کنسرتی در سال ۱۳۸۹ بدل شد و “درفش کاویانی” با آهنگسازی فرید الهامی دربرگیرنده همین اجراست.
اگر بتوان به طور خلاصه و در یک جمله راجع به این آلبوم حرف زد باید گفت که این آلبوم بسیار دور از انتظار و توقع مخاطب است و آهنگساز آن حتی نتوانسته از اصلیترین موانع شعر فردوسی، برای آهنگسازی عبور کند. آنچه در این آلبوم بیش از هر چیز به چشم میآید خوش ننشستن شعر روی ریتم است. در قطعات ریتمیک بسیار عیان شنیده میشود که تلفیق شعر موسیقی با مشکل جدی روبروست به عنوان مثال قطعه “پادشاهی ضحاک” که در ریتم هفتتایی یا به اصطلاح دوتایی لنگ ساخته شده تمپوی بسیار کند و سنگینی دارد و خواننده برای خواندن شعر با مشکل مواجه میکند در نتیجه شهرام ناظری ناگزیر است برای کشاندن کلام تا انتهای میزان از کششها و تأکید اضافه روی کلمات استفاده کند. همین اتفاق به شکل دیگری در قطعه بعدی میافتد. این قطعه که در ریتم پنجتایی ساخته شده در بعضی مصرع خواننده را مجبور میکند تا یک کلمه را بشکند در جایی که میخواند:
” جهان را یکی دی…گر آمد نهاد” که در واقع کلمه “دیگر” نصف شده و بر حسب تصادف شکسته شدن این کلمه، دو کلمه معنادار تولید میکند که در نتیجه میتواند معنای کلام را به طور کل تغییر دهد گرچه این معنا، معنای دور آن باشد. قطعه چهارم آلبوم یک تکنوازی تنبور است که شنونده را آماده شنیدن قطعه ” ضحاک در جستجوی فریدون ” میکند. انتخاب مقام مجنونی که این قطعه بر اساس آن ساخته شده، شاید در عنوان تناسبی با داستان فریدون و ضحاک نداشته باشد اما با این ملودی به راحتی میتواند فضای دلهره و اضطراب این روایت را به شنونده منتقل میکند.
یکی از نکات مثبت این آلبوم استفاده از موسیقی مقامی کردستان است چنانکه برای روایت خروشیدن و قیام کاوه از مقام سحری استفاده میشود و این مقام همانطور که از نامش پیداست مربوط به سحر است و برای بیدار نمودن مردم از خواب استفاده میشده که از این نظر یک قرابت معنایی شاعرانهای با مفهوم و پیام قصه قیام کاوه دارد. اما آواز این بخش از آلبوم بیش از قسمتهای اول به دل مینشیند که آن هم به خاطر رها بودن خواننده از بند ریتم است.
روایت کاوه با آواز و ضرب زورخانه ادامه مییابد تا آلبوم شکل آشنای حماسهخوانی را نیز برای شنونده داشته باشد. استفاده از کُر در این بخش از آلبوم بسیار به جا بوده و شنونده را آماده یک پایان پرشور میکند گرچه در قسمتی از آخرین قطعه آلبوم و درست در لحظه به بند کشیدن ضحاک موسیقی بهطور خودآگاه از ضرب میافتد تا روایت به بند کشیدن شدن ضحاک را بهصورت کاملاً حزنانگیز به تصویر میکشد اما پس از آن و تکرار ترجیعبند، این آلبوم به پایان میرسد.
بررسی این آلبوم نشان میدهد که اگرچه تلاش شده تا موسیقی و آواز بر سنت روایت گری طراحی شود اما به کیفیت آهنگسازی، این آلبوم را به دو بخش قبل و بعد از قطعه ششم (خروشیدن کاوه) تقسیم میکند.
دیدگاهتان را بنویسید