پیرنیاکان معتقد است که زمان، مکان، شرایط، روحیه و شخصیت محمدرضا شجریان او را به چنین جایگاهی رسانده است: «آدمهایی که با او بوده، فرهنگی که شجریان در آن رشد کرده، در زندگی هنریاش اثر داشته. دیگر شخصی مانند او نخواهد آمد که تمام جوانب آواز ایرانی را داشته باشد. همین حالا صداهای خوبی داریم، پیش از او هم آوازهخوان و استادان برجستهای داشتیم اما شجریان همه آنهاست.»
شجریان و پیرنیاکان با هم اجراهای زیادی در کشورهای آمریکا، کانادا، انگلیس، فرانسه، سوییس، سوئد و نروژ داشتند و جز این همکاری، رفاقت ۴٠سالهشان نیز فرصت شناخت بیشتری از روحیات یکدیگر به آنها داده است. «تقریبا سالی سهماه از این ٢۵سالی را که به واسطه کنسرتها در کشورهای دیگر سفر کردیم، با هم زیر یک سقف زندگی کردیم. بارزترین ویژگی شجریان جستوجوگری و کنجکاویاش بود. اینطور نبود که بگوید خواننده گلها هستم با پرویز یاحقی، جلیل شهناز، بدیعی، کسایی و موزیسینهای مهم کار کردم و دیگر بس است. خیر. او وقتی میشنید استادانی مثل دادبه، عبداللهخان دوامی یا برومند هم هستند، میگفت باید نزد آنها بروم تا ببینم چه میگویند و یاد بگیرم. این روحیه را در هیچکدام از کسانی که حالا آواز میخوانند و به قول معروف غوره نشده مویز میشوند، ندیدهام.»
پیرنیاکان از خاطرهای یاد میکند که از سالها پیش آن را به یاد دارد: «زمانی که شجریان در خانه ایرانزمین در شهرک غرب زندگی میکرد، برای کارهای جدیدی که ساخته بودیم، هر روز عصر برای تمرین به آنجا میرفتم. یک روز که رسیدم، به من گفت که داریوش امروز نان پختهام، بیا بیین چطور است؟ دیدم و گفتم بد نیست اما با نان خوب فاصله دارد. فردا دوباره پخت اما هنوز دلخواه نبود. شجریان تا ١٠روز نان پخت و روز دهم نانی پخته بود که تا بهحال مثل آن را نخورده بودم. یکبار که با هم به موزه تاریخ طبیعی واشنگتن رفته بودیم، در آکواریوم موزه مار بوآی بزرگی توجه ما را جلب کرد، ایستادیم و نگاه کردیم. من خسته شدم و خواستم که بروم اما شجریان چندساعتی آنجا نشست تا مار بوآ تکان بخورد. سرانجام هم مار تکان خورد و او توانست از آن لحظه فیلم بگیرد. او در همه کارهایش چنین روحیهای داشت؛ عکاسی، تحقیق، کوهنوردی حتی قبل از انقلاب قرآن میخواند و در مسابقات ترکیه اول شد. او همه راهها را رفته بود و درنهایت به قله آواز رسید اما هر کسی این روحیه را ندارد. آقای دوامی تحریری ٣٠ ثانیهای خوانده بود و شجریان برای اینکه تمام جوانب تحریر را یاد بگیرد، آن را روی یک نوار به مدت نیم ساعته ضبط کرده بود و بارها در ماشین گوش میکرد. خیلیها مثل استاد سایه یا استاد شفیعی کدکنی درباره او گفتهاند تعاریفی که تا به حال درباره هیچ خوانندهای نخوانده و نشنیدهایم. منظورم از این حرفها تخطئه دیگران نیست چون هر کدام از خوانندگان ما کارهای عالی دارند اما این آدم چیز دیگری است.»
نوازنده تار و پژوهشگر موسیقی درباره وضع موسیقی و آواز ایرانی سوالی مطرح میکند: «چرا همه خواستند در آواز مثل شجریان باشند؟» و پاسخ میدهد: «چون این قله رفیع بود و احاطه و هژمونی صدا به قدری زیاد بود که همه فکر میکردند برای تعالی باید ادای او را در بیاورند در صورتی که این کار هم اشتباه بود. هر کس باید جایگاه خود را پیدا کند. شجریان چه بعد و چه قبل از انقلاب آدم مهربان و متینی بوده و هست. هنرمندان دورههای مختلف برای او احترام قایل بودند. همیشه به بزرگان احترام میگذاشت. بارها دیدم که دست آقای شهناز را برای ادای احترام میبوسید و عکس آن را هم در دفترم دارم. قبلا همه کار خود را انجام میدادند، بعدها رفتارهای دیگری برای تخطئه یک استاد به وسیله شاگردان استادان دیگر باب شد، در صورتی که کار درستی نیست. استاد بزرگوارم، شهنازی همیشه میگفت؛ بابا جان من برای کسی که ٣ ماه ساز دستش گرفته هم احترام قایل هستم چون میدانم چقدر زحمت دارد که آدم در این کار به جایی برسد.»
اما چرا شجریانها، شهنازیها، علیزادهها، لطفیها، طلاییها، ظریفها و کساییهای دیگری در موسیقی ایران زاده نمیشوند؟ پیرنیاکان معتقد است که در آموزشهای حال حاضر فرهنگ موسیقی انتقال داده نمیشود بنابراین شاگردان خوبی هم تربیت نمیشوند: «فرهنگ موسیقی شفاهی است و سینه به سینه منتقل میشود. استاد ممکن است حرفی نزند اما سیره عملی او به شاگرد منتقل میشود. شاگرد باید از استاد یاد بگیرد موسیقی را برای افاده و برتریجویی یاد نمیگیرد بلکه هدف معرفت است. موسیقی هنری است که قرار است به شما تعالی ببخشد و این دقیقا بخشی از فرهنگ موسیقی است. اینطور نیست که شما یاد بگیرید و فردا بگویید که «من آنم که رستم بود پهلوان». استادی و بزرگی را مردم و متخصصان باید برای شما قایل شوند. این فرهنگ منتقل نمیشود چون سالهاست که در آموزش موسیقی تشتت به وجود آمده است. وقتی در هر چیزی به تولید انبوه برسید و برای پول کاری را انجام دهید آن ماجرا دچار آفت خواهد شد، البته منظور این نیست که موزیسین نباید پول در بیاورد اما کسی که به خاطر پول درآوردن بخواهد کار کند، به دنبال شهرت، معرفی و عرضه خود است. این آفت در دهههای اخیر نه تنها در موسیقی که در سینما هم به وجود آمد. سوپراستارهای حالا با هنرمندانی چون مشایخی، انتظامی، نصیریان و غیره که درواقع پیشکسوتان این عرصه هستند، قابل مقایسه نیستند.»
دیدگاهتان را بنویسید