×
×

یادداشتی از سیدابوالحسن مختاباد

  • کد نوشته: 33375
  • 28 فروردین 1392
  • ۰
  • سیدابوالحسن مختاباد: مرگ استاد داریوش صفوت در کمتر از یک سال گذشته، سه شاگرد طراز اول ابوالحسن صبا که به نوعی از او به عنوان یکی از معماران موسیقی ایرانی یاد می‌‌شود، به دیار باقی شتافتند. استاد حسن کسایی که اواخر خرداد ۹۱ درگذشت، استاد همایون خرم که شامگاه ۲۸ دی درگذشت و استاد صفوت […]

  • سیدابوالحسن مختاباد: مرگ استاد داریوش صفوت در کمتر از یک سال گذشته، سه شاگرد طراز اول ابوالحسن صبا که به نوعی از او به عنوان یکی از معماران موسیقی ایرانی یاد می‌‌شود، به دیار باقی شتافتند.

    استاد حسن کسایی که اواخر خرداد ۹۱ درگذشت، استاد همایون خرم که شامگاه ۲۸ دی درگذشت و استاد صفوت که او هم در پایان ماه فروردین دل به دیار باقی داد. اکنون از جمع شاگردان صبا شاید تنها استاد ابراهیم قنبری مهر را بتوان نام برد که باقی است و خوشبختانه در دیداری که سال گذشته به همراه استاد بهداد بابایی با این بزرگ سازسازی داشتم، سرزنده و با طراوت بود. صفوت در مجموعه شاگردان مرحوم صبا از این جهت یگانه بود که دیگران عمدتا به فراگیری ویلن در نزد او پرداختند و صفوت سه تار و سنتور. حتی نقل قولی از صبا درباره صفوت بیان شده که از او به عنوان یکی از دقیق­‌ترین و بهترین شاگردان خود یاد کرده است.

    کار بزرگ استاد داریوش صفوت همانا شکل‌دهی به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بود. اگر چه نباید از این نکته غافل شد که حضور مدیری با کیاست چون قطبی در تلویزیون، و فهمش از هنر و موسیقی و البته شناخت عمیقش از افراد سبب شد تا صفوتی که با یک پیشنهاد در جیب به سراغ مدیر تلویزیون رفت، با دست پر از آن دیدار برگشت و مرکزی را سامان داد که نضج و ریشه گرفتن و برآمدن یکی از مهم‌ترین جریانهای هنری موسیقی در تاریخ هنر ایران را سبب شد، اما از این نکته هم نباید غفلت کرد که صفوت به دلیل درک مناسب از تحولات زمان خود و نگاه تجربی و علمی به موسیقی کلاسیک و سنتی ایران، به همراه مدیریت در دو مرکز موسیقی (دانشگاه تهران و مرکز حفظ و اشاعه) توانست در دوره‌ای ۱۲ ساله ظرفیت‌هایی را فعال کند که بعد‌ها دیگر تکرار نشد. بعد از او مرکز حفظ و اشاعه مدیران بسیاری را دید که جز نام و پوسته‌ای از این مرکز چیزی از خود بر جای ننهادند تا سال ۸۸ که آن هم باقی نماند و تعطیل شد، اگر چه میوه‌هایی که درختش را صفوت کاشته و آبیاری کرده بود، پرثر و برکت خیز همچنان سایه خود را بر سر جامعه موسیقی گسترده است.

    درک صفوت از هنر سننتی و فضایی که برای آموزش و رشد آن فراهم آورده بود و نیز دعوت از برخی از چهره­های نامی عرصه موسیقی و نوازندگی برای تدریس در این مرکز (همانند استاد نورعلی خان برومند و دیگر بزرگان) به همراه شکار استعدادهای جوان و روبه رشدی چون علیزاده، مشکاتیان، لطفی، شجریان، کیانی‌نژاد، رضوی سروستانی و ذوالفنون… نهضتی را در موسیقی سبب شد که هنوز هنرمندان موسیقی از شکوه و خیرگی آن دوره با حسرت یاد می‌کنند. این مجموعه وقتی در کنار استاد کاملی چون نورعلی‌خان برومند قرار گرفتند، در ‌‌نهایت سبک و شیوه‌ای خاص را در موسیقی رواج و رونق دادند که بعد‌ها به سبک و شیوه مرکز حفظ و اشاعه معروف شد. سماجت و پیگیری و البته انضباط آهنینی که صفوت در این مرکز ایجاد کرده بود، مجموعه افراد را به این سمت سوق داد که بتوانند استعدادهای خود را به خوبی شکوفا کنند و هر یک راهی نو را در موسیقی ایرانی رقم زنند.

    اینکه برخی از بزرگان موسیقی همانند استاد زنده‌یاد پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی و علیزاده، کیانی و مرحوم ذوالفنون از صفوت و کار و تاثیر او به نیکی یاد می‌­کنند دلیلش در همین ماجراست. وگرنه هستند استادانی که مسن‌‌تر از صفوت بودند و هنوز هم در قید حیاتند، اما کمتر کسی شاگرد آن‌ها بودن را برای خود افتخاری می‌­داند.

    از مجموعه مقالات و کتاب‌هایی که استاد صفوت نوشته و سخنرانی‌هایی که در چند محفل از خود به یادگار گذاشته است، می‌توان نگاه نسبتا غیرمنعطف او به ردیف و موسیقی سنتی را استخراج کرد. او را باید مرد سنت‌ها نام نهاد که با هر گونه تغییری از در مخالفت در می‌آمد، اما در‌‌ همان محدوده‌ای که شناگری می‌کرد، فهم و درکی عمیق از خود بروز داد. شاید این نقل قول استاد شهرام ناظری از ایشان درباره صدایشان معروف‌تر از سایر نقل قول‌ها باشد که آقای ناظری در گفت‌و‌گویی بانگارنده گفتند که استاد صفوت می‌گفتند «آقای ناظری یک دندانه‌هاو جنسی در صدا و حنجره توست که در هیچ خواننده دیگری نیست و گویی از اعماق تاریخ ایران باستان برخواسته و جنس صدایت را اساطیری کرده است و مبادا این صدا را خراب کنی؟»

    اگر چه درباره دکتر صفوت و دیدگاه‌های او درباره موسیقی، حداقل در یک دهه، گذشته اختلاف نظر و انتقاداتی وجود دارد، اما بر این نکته همگان اتفاق نظر دارند و به خصوص شاگردان او که صفوت به دنبال راهی برای آشتی میان هنر موسیقی واخلاق بود و به گمان نگارنده می‌خواست با مددگیری از عرفان ایرانی و مطالعاتی که در فلسفه اسلامی و عرفان داشت، چنین چسب و پیوندی را میان این دو مقوله ایجاد کند. رساله او درباره عرفان و موسیقی ایرانی و کتاب‌ها و مقالات دیگری که نوشت، و نیز سلوک فکری و منش شخصی‌اش، همه گواهی است بر تلاشش در رسیدن به این هدف.

    در سال‌های پایان عمر او متاسفانه مدیران هنری و فرهنگی او را به گوشه‌ای راندند و حتی در برخی مواقع جلوی سخنرانی ساده او در تالار وحدت را گرفتند، البته خود مرحوم صفوت هم به نوعی اشراق و گوشه‌نشینی خو گرفته بود و در این سال‌ها کمتر از لاک خودخواسته بیرون می‌آمد. جز برخی کتاب‌های قدیمی او که با ویرایش‌هایی تازه بازانتشار شد، تقریبا دیدگاه تازه‌ای از او منتشر نشده است، اما قطعا مردی با چنین نظم و انضباطی نمی‌تواند در گنجینه خاطرات و داشته‌هایش از موسیقی گوهرهای نابی نداشته باشد. به قطع و یقین آنچه از او برجای مانده و می‌ماند، و البته رسیدگی به میراث معنوی که او از خود بر جای گذاشته از جمله دست‌نوشته‌ها و دیدگاه‌های منتشر نشده‌اش، می‌تواند بر بخشی از تاریخ مهم موسیقی ایران نوری تازه بتاباند.

    بعد از تحریر: دکتر صفوت در اخلاق شخصی و سلوک رفتاری چهره‌ای منحصر به فرد داشت، حداقل در میان اهل موسیقی، اهل جار و جنجال نبود. جایزه یا‌‌ همان نشان لژیون دونور را او هم از دستان رئیس جمهور یا وزیر فرهنگ فرانسه گرفته بود و درجه آن هم بسیار بالا‌تر از همین نشانی بود که دیگران دریافت کردند و بابتش لشگرکشی رسانه‌ای انجام دادند. او این جایزه و نشان را کنج منزلش گذاشت و جایی هم بیان نکرد تا نشان دهد مردی است مستغنی و با روحی بی‌نیاز از این گونه تشویق‌ها و ترغیب‌ها. یادش گرامی باد و روحش شاد.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *