- نزدیک ده سال از آغاز فعالیت مستقل شما میگذرد و بررسی روند کاری شما در این ده سال، به یک مسیر خطی و منظم نمیرسد؛ به این معنی که شما پروژههای متنوعی را در این یک دهه آزمودهاید که بعضاً ارتباط نزدیکی با هم نداشتهاند. میخواهم ببینم انتخاب این مسیر و این پروژهها به صورت آزمونوخطا بوده یا به دنبال رسیدن به امضای شخصی در کارتان بودهاید؟
به لحاظ سبک کلی که من برای خوانندگی انتخاب کردهام که خب این مسیر مشخص و واضح بوده است. برای شروع، من تاکید داشتم با کاری مثل «نسیم وصل» آغاز کنم که مخاطب بیشتری -بهویژه در نسل جوان- داشته باشد. اما کارهایی که بعد از آن انجام شد، بیشتر آثاری بودند که آهنگسازها بر اساس شناختی که از صدای من داشتند پیشنهاد میدادند و خب خیلی از آنها به جهت همراستا نبودن با سلیقه من انجام نمیشد و تعدادی دیگر پیشنهادهای خوبی بود و به سرانجام میرسید. در واقع در این روند ده ساله، به نوعی میل شخصی من هم پشت این تنوع کاری بوده است؛ و این صرفاً به جهت محک زدن سلیقه مخاطبان نبوده، چرا که از قبل هم روشن بوده که هر یک از این پروژهها با طیفی از مخاطبان ما ارتباط برقرار میکنند. شاید این به نوعی جسارت بالایی را هم میطلبیده که شما این ریسک را بپذیری و پیش روی مخاطب گستردهای که با «نسیم وصل» ارتباط برقرار کرده کارهای متفاوتی قرار دهی. در حقیقت ما نخواستیم سبک و شیوهای که –به لحاظ فرم ملودیها و ارکستراسیون و…- امتحان خود را پس داده را مدام تکرار کنیم. برخی از این کارها فرصتهای مغتنمی بوده که نصیب من شده، مثل پروژه عبدالقادر [شوقنامه] و من قدر آنها را دانستهام.
- به این ترتیب، انتخاب همیشه از سوی آهنگسازها بوده است، یعنی آنها کاری را ساخته و بعد به شما مراجعه کردهاند؟
نه اینکه همیشه انتخاب از آنسو بوده باشد. بههرحال پیشنهادهای مختلفی ارایه میشود که من هم بسته به سلیقه و سیاست کاریام با آنها همراه میشوم. مثلاً در کاری مثل شوقنامه، آقای درویشی این قابلیت را در صدای من یافته بودند و به این جمعبندی رسیده بودند که بهتر است با صدای همایون اجرا شود. یا اگر آهنگسازی بیشتر با فضای «نسیم وصل» ارتباط برقرار کرده بود، آن جنس کارهای عاشقانه را پیشنهاد میدادند. شاید یکی از دلایل این مسئله این بوده باشد که هیچ محدودیتی برای آهنگسازها نبوده و از طرفی من هم خودم را هیچوقت محدود نکرده و به سراغ تجربیات جدید رفتهام و تلاش کردهام از پس آنها برآیم.
- پس غالباً روال بر این بوده که پروژههای کامل و بستهشده به شما پیشنهاد شده تا اینکه خودتان از اول در جریان ساخت اثری باشید؟
اکثراً بله، ولی هر جایی که نیاز بوده تغییراتی ایجاد شود یا با سلیقه من هم جفتوجور باشد، با نظر آهنگساز یا پیشنهاد دهنده تغییرات را اعمال کردهایم.
- در موسیقی ایران دورههایی وجود دارد که بزرگانی مثل آقای ابتهاج یا نورعلیخان برومند یا آقای پیرنیا بر کار هنرمندان نظارت داشتهاند و نتایج پرباری هم به دنبال داشته است. در دنیا هم «مدیر هنری» یا «پرودیوسر» یک عنصر غیرقابل چشمپوشی است و برای انتخاب شعر و موسیقی با گروه یا خواننده مشاوره میکند. اما در ایران –چه موسیقی سنتی و چه موسیقی پاپ و…- معمولاً این خواننده است که شخصاً تصمیم میگیرد چه شعری با چه آهنگ و تنظیمی بخواند. شما تجربه چنین مشاورههایی را داشتهاید یا اصلاً این را لازم میدانید؟
طبعاً این خیلی خوب است که شاعر مجموعه نظراتی روی شعر یا بیان خواننده داشته باشد و عمدتاً هم پیشنهادات خوبی از طرف شاعران ارایه میشود. من موافق این هستم که سیستمی وجود داشته باشد که افراد صاحبنظر بتوانند کمک کنند و همانطور که گفتید چون این حلقه وجود ندارد، همهچیز به دانش و سلیقه و انتخاب آهنگساز و خواننده برمیگردد. در بخش آواز، انتخاب شعر و آوازهای بداهه یا طراحیشده بهعهده خواننده است و در بخش آهنگسازی بر روی کلام هم که از پیش آهنگساز و خوانندخ به اتفاق نظر میرسند. ولی در کل حضور یک شاعر -کسی که صاحب سلیقه و دانش است- کمک زیادی به مجموعه میکند و من هم تجربه این کار را داشتهام.
- میتوانید نمونهای مثال بزنید؟
مثلاً در کاری که اخیراً با فردین خلعتبری ضبط کردیم، چون تمام اشعار از افشین یدالهی بود، در چند مورد ایشان نظراتی داشتند که خیلی به من کمک کرد؛ بهخاطر اینکه نکاتی در ذهن شاعر وجود دارد که ممکن است ما از آنها غافل باشیم. ممکن است شاعر از شعرش هدفی داشته باشد و من بخواهم منظور دیگری را برسانم که با یک تأکید این مفهموم جابهجا شود، هرچند که شاید هر دو نظر هم درست باشد. این اتفاق به مفهوم نظرخواهی و همفکری در این مجموعه پیش آمده است.
- آن حلقهای که اشاره کردید دیگر وجود ندارد، قبلاً به اشکال محدودتری وجود داشته و تاثیرگذار هم بوده است. مثل مثلث بنان-رهی معیری-مرتضی محجوبی یا همکاریهایی که همایون خرم با تورج نگهبان و چند خواننده داشتهاند.
به این خاطر که شعر و آهنگ با هم ساخته میشده است. در برنامه گلها اصل قضیه متفاوت بوده و شاعر حضور داشته که خواننده شعرها را اشتباه نخواند. ولی این چیزی که شما میگویید در شکلگیری کار اتفاق میافتد که شاعر و آهنگساز با هم همکاری کنند و به هم نزدیک باشند. حتی وقتی روابط نوازندهها فقط معطوف به حضور در استودیو نباشد، به حس و حال اجرا کمک میکند.
- همانطور که در دهه ۵۰ و ۶۰ روابط نزدیکی بین هنرمندان وجود داشت و با هم زندگی میکردند و این رابطه در حاصل کارشان هم نمود پیدا میکرد، اما شرایط زندگی امروز ظاهراً مجالی برای این قبیل روابط و زندگیها باقی نگذاشته است.
درست است، این روابط خیلی کمرنگ شده؛ البته ما به این نکته واقفایم که این همفکری خیلی اتفاق خوبی است و در صددیم که بتوانیم در کنار هم کارهایی را با همدلی و همفکری بسازیم، اما شرایط زندگی برای مردمان امروز جهان به گونهای نیست که این اتفاق به آن شکل بیفتد.
- در زندگی حرفهای شما، خواسته یا ناخواسته همیشه حضور و سایه پدرتان خیلی پررنگ بوده است. در تمام مصاحبهها هم احتمالاً در این باره توضیح دادهاید! اما میخواهم بدانم مشورت با پدرتان از ابتدا چقدر در شکلگیری مسیر کاری شما موثر بوده و شکل آن بیشتر شبیه نشان دادن راه بوده یا امر و نهی؟
کارهای مستقل من واقعا مستقل بودهاند. من سعی کردهام آموزهها و اعتقادات حرفهایم را در کار پیاده کنم، ولی در شروع کار حرفهای مستقلم، مثلا در آوازی که در «نسیم وصل» و «شوق دوست» خوانده شده، من خیلی از پدر کمک و راهنمایی گرفتم. در کارهای اول که آدم احتیاج دارد اعتماد بهنفس لازم را به دست بیاورد، بیشتر مشورت میکند. اما بعد از آن کارها در روال خودشان طی شدند تا به اینجا رسید. من هر موقع بتوانم از نظرات پدر استفاده کنم خیلی خوشحال میشوم، اما ایشان هم گرفتاریهای خودشان را دارند و من نمیتوانم برای هر موضوعی به ایشان مراجعه کنم. ضمن این که پدر سلایق خاص خودشان را هم دارند و من در روند کاریام شاید جاهایی سلیقهام عوض شده باشد که ایشان نپسندند.
- و این نپسندیدن زیاد اتفاق میافتد؟
صددرصد پیش آمده و خواهد آمد. البته ما هیچوقت در مورد آن صحبتی نکردهایم، ولی ممکن است ایشان در یک مجموعه از بخشهایی خوششان بیاید و بخشهایی مطابق سلیقهشان نباشد و این امر غیرعادیای نیست. مثلاً در کنسرت اخیر ایشان، بخش دوم آوازم را بیشتر دوست داشتند. البته خیلی مختصر در این مورد صحبت کردیم، در حد سی ثانیه در پشت صحنه من از ایشان پرسیدم چطور بود، خوشتان آمد؟ ایشان هم گفتند آوازهای دومت را بیشتر دوست داشتم. اما تا بهحال پیش نیامده که به من بگویند فلان کار را انجام نده، تا بهحال کاری آنقدر بد نبوده که ایشان من را از انجام آن منع کنند. من تجربیاتی که دلم خواسته داشته باشم را انجام دادهام و ایشان بخشی از آن را مطابق سلیقهشان دیدهاند و تشویق کردهاند.
- سیاستهای کلی شجریانها، از این قبیل که شما کِی وارد گروه شوید، کِی شروع به همخوانی کنید، کِی از گروه خارج شوید، چه زمان خواهرتان به ترکیب گروه اضافه شوند و… به چه شکل اعمال میشد؟
اصلا اینطور نبوده که این چیزها از پیش تعیین شده باشد. من سالها بود که میتوانستم بخوانم ولی ترجیح میدادم که کارم کاملتر و پختهتر شود. شروع همخوانی من با پدر روی صحنه خیلی اتفاقی بود. پدر یکی دو سالی بود که اصرار داشتند من کار مستقلی انجام بدهم، ولی من خودم را منع میکردم، تا اینکه «نسیم وصل» پیش آمد.
- با وجود صحبتهایی که همیشه درباره سایه سنگین پدر عنوان شده، به نظر میرسد خود شما مشکلی با این موضوع ندارید.
نه، برای اینکه من هنر را برای مطرح شدن شروع نکردم. من هنر را با نیازها و انگیزههای دیگری انتخاب کردم. به سبک ایشان علاقمند بودم و آن را یاد گرفتم. من اصولاً سعی میکنم بر اساس نیازها و تغییراتی که در انسان پیش میآید کارهایم را ارایه دهم. امروز که نسبت به ده سال پیش از نظر سنی و حرفهای در شرایط دیگری هستم، شاید کارهای دیگری ارایه بدهم که نسبت به کارهای قبلی من خیلی متفاوت باشد. اما هرگز فکر نکردهام که کاری ارایه کنم که من را از زیر سایه پدر بیرون بیاورد. آن اتفاقی است که بر اساس نیاز انسان باید پیش بیاید. ضمن اینکه من هرگز زیر سایه بودن را چیز بدی ندیدهام. چون هم شیوه آوازی من شیوه ایشان است و هم مشابهتهایی که در صدا به لحاظ ژنتیکی وجود دارد باعث شده این صحبتها پیش بیاید. نمیشود گفت بودن زیر این سایه و حتی بیرون آمدن از آن کار سادهای است. من هیچوقت نیازی برای بیرون آمدن از این سایه احساس نکردهام و لزومی ندیدهام در این باره به خودم فشار بیاورم. من سعی میکنم راحت و بیدغدغه کارها را پیش ببرم تا همهچیز به شکل طبیعی اتفاق بیفتد، سیر طبیعی اتفاقات از هر چیزی مهمتر است.
- در مجموع پسر محمدرضا شجریان بودن برای شما بیشتر حُسن بوده یا دردسر و حاشیه؟
خب طبیعتاً خیلی برای من خوب بوده، ولی از طرفی دشواریهایی هم به همراه داشته است. در شرایطی که پدر شما در بالاترین جایگاه آواز ایستاده، ناخودآگاه مخاطبین و جامعه مقایسههایی را انجام میدهند. حتی وقتی من در بیست و چند سالگی آواز میخواندم، این مقایسه انجام میشد. یعنی منِ جوانِ بیستوچند ساله با کسی قیاس میشدم که ۴۵ سال سابقه و تجربه هنری طراز اول داشته است. بههرحال این مقایسهها صورت میگرفت، در صورتیکه قیاس صحیحی نبود. من با شرایط سنی خودم و خطاهایی که هر کس در آغاز کار هنریاش ممکن است داشته باشد جلو آمدم و سعی کردم روز به روز نقص کارم را برطرف کنم و کار پختهتری به شنوندگان ارایه کنم. در مجموع میتوانم بگویم هم پر از حُسن بوده و هم بدون آنکه بخواهم آن را عیب بخوانم، کار من را حساستر کرده و همین حساسیت توقعات را بالا برده و در نتیجه کار برای من سختتر شده است.
- آیا این شرایط دست و پای شما را هم بسته است؟
نه اصلا اینطور نبوده که مثلاً مجبور بوده باشم حتماً آواز سنتی بخوانم. نه من چنین تعهدی داشتهام و نه چنین تعهدی از من خواسته شده است.
- بعد از کنسرت اخیرتان با سهراب پورناظری صحبت میکردم، او معتقد بود با وجود اینکه اکثراً با پارت اول کنسرت ارتباط بیشتری برقرار کرده بودند، اما آن بخش ادامه پیدا نکرده به این دلیل که گروه بزرگی از مخاطبین به خاطر اسم همایون و استاد شجریان توقع شنیدن نوع دیگری از موسیقی را دارند.
همینطور است. سعی کردیم این کار فقط مقامی و متکی به تنبور نباشد. سعی شد چند تجربه را به صورت همزمان بیازماییم.
- البته به جز سازبندی، فرم کار هم فرق میکرد.
دقیقاً، این بهخاطر تنوع کنسرت بوده و اینکه بخشی از شنوندگانی که با کار گروه تنبور شمس احساس نزدیکی میکنند هم سلیقه شنیداریشان ارضا شود، ولی سعی کردیم تعادل لازم را برقرار کنیم. از آنجا که میخواستیم زمان ۲۰-۲۵ دقیقهای را به پارت اول اختصاص دهیم، فکر کردیم که چه بهتر است که آن فضا، فضای موسیقی تنبور باشد تا اینکه یک فضای سنتی صِرف. ولی این به آن معنا نیست که اگر تمام کنسرت را به موسیقی دستگاهی میپرداختیم هم مشکلی پیش میآمد. بههرحال این تجربه اول من بود که در این فضا کار میکردم و سعی کردیم زمان کوتاهتری را به آن اختصاص بدهیم. ضمن اینکه یکی از انگیزههای ما از برگزاری این کنسرت، دو تصنیف بسیار زیبا از استاد کیخسرو پورناظری بود که در شیوه سنتی ساخته شده بودند و بنابراین ما نمیتوانستیم بخش سنتی را حذف کنیم.
- منظور من بیشتر دینامیک، پویایی و انرژی موجود در قطعات بود، نه صرفاً سازبندی آنها.
در پارت اول بههرحال محوریت با تنبور بود. درست است که کنترباس و سازهای کوبهای تنبور را همراهی میکردند، اما موسیقی ای که تنبور همراه خودش میآورد، بعنوان تم اصلی در نظر گرفته شده بود و این دو فضای متفاوت را پیش روی بیننده و شنونده قرار میداد. بخش دوم هم که کاملاً بافت سنتی داشت. البته در آن بخش هم به ایدههای نو گریزهایی زدهایم، خصوصاً در قطعات دَهضربی و نُهضربی تغییرات کوچکی وجود دارد که شاید بخش دیگری از سلیقه مخاطبان را دربربگیرد. برای قطعه بیز کنسرت هم ما دو گزینه داشتیم یکی «مرغ سحر» و دیگری «جانِ جهان» زندهیاد مشکاتیان؛ که من دیدم با توجه به اینکه نام این گروه را «سیاوش» گذاشتهایم، چه خوب است که یک قطعه خاطرهانگیز از کارهای پدر و آقای مشکاتیان برای پایان داشته باشیم. این بود که علیرغم اینکه دوستان همه از ما «مرغ سحر» را میخواستند و ما هم خودمان را برای اجرای آن آماده کرده بودیم، «جان جهان» را برای قطعه پایانی انتخاب کردیم.
- امکان این نبود که هر دو اجرا شود؟
با توجه به دو سانس بودن کنسرت، برنامه طولانی میشد و برای سانس بعد دچار مشکل میشدیم. همینطوری هم ما در هر سانس حدود ۹۰ تا ۱۰۰ دقیقه بدون آنتراکت روی صحنه بودیم و همچنین تصنیف «جان جهان» هم خاطرهانگیز بود و هم بهنظرم خیلی مناسبت داشت.
- این اولین بار بود که شما با تنبور میخواندید، هماهنگ شدن با این ساز و فضا سخت و استرسزا نبود؟
نه، استرس نداشتم، فقط کنجکاو بودم که ببینم چه نتیجهای از این تجربه حاصل میشود.
- البته در سالهای اخیر گروه تنبور شمس به نوعی این ساز و این فضای موسیقایی را به رپرتوار موسیقی ایرانی وارد کردهاند و با تعدادی از خوانندگان غیر کُردزبان نیز همکاری داشتهاند. تا جایی که اسم موسیقی تنبور دیگر تنها یادآور صدای شهرام ناظری نیست. این نکته هم احتمالاً در تسهیل کار شما بیتأثیر نبوده است.
دقیقاً اینطور است که این بخش، موسیقی مقامی صِرف نبود، چون در این صورت شاید نمیتوانستم به درستی از پس آن برآیم و وارد شیوه خوانندگی مقامی بشوم. نزدیک شدن این دو بافت به هم باعث شد که من بتوانم خودم را با این موسیقی هماهنگ کنم و این از دستاوردهای «گروه شمس» است.
- اسم «سیاوش» به چه دلیل برای این گروه انتخاب شد؟ به خاطر پدر؟
بله، بهخاطر پدر بود. من همیشه مترصد این فرصت بودم که یک عنوان و قاب ثابت برای خودم داشته باشم که این قابلیت را داشته باشد که نوازندگان آن با توجه به فرمی که قرار است کار شود، تغییر کنند. فکر کردم چه بهتر که این عنوان به اسم هنری پدر باشد و نشانهای از سپاس من برای بیش از ۵۰ سال فعالیت ایشان.
- یعنی چیزی شبیه گروه «آوا» که پدر تاسیس کرده بودند. آیا قرار است این گروه هم مثل گروه «آوا» آثار دیگران را هم اجرا کند؟
بله، آرزوی من که چنین چیزی است.
- پدر شما جلسه پرسش و پاسخ معروفی در تالار وحدت داشتهاند که اگر اشتباه نکنم در سال ۷۴ باید بوده باشد. در آن جلسه ایشان میگویند که زمانی که آواز را با همایون شروع کردیم، احساس کردم فیزیک حنجره مناسبی ندارد، به همین دلیل تکنیک را روی صدای او پیاده کردم. این موضوع هیچوقت تاثیر منفی روی کار آواز شما نداشته؟
زمانی که من و خواهرانم در سنین کودکی کلاسهای خانوادگی را شروع کردیم، صدای من مشکلی نداشت، اما در سن بلوغ صدای من تغییر کرد. این موضوع را پدر بعدها به من گفتند که در آن زمان خیلی نگران بودند که صدای من برنگردد. البته در همان زمان چیزی از این نگرانی به من بروز نمیدادند. من بهشخصه خیلی پیگیر آواز بودم و در عین حال میتوانم به جرات بگویم که من و پدر با هم ۱۵ جلسه هم کلاس رسمی نداشتهایم تا به امروز. پیش از دوران بلوغ ۷-۸ جلسه کلاس خانوادگی داشتیم، اما بعد از آن تا به امروز بیشتر از ۱۵ جلسه نبوده. همانطور که گفتم خود من خیلی به آواز علاقه داشتم و پیگیر آن بودم. روال کار ما به این شکل بود که من خودم مدام تمرین میکردم، بعد به پدر مراجعه میکردم و برایشان میخواندم و ایشان مرا راهنمایی میکردند و من دوباره میرفتم شش ماه تمرین میکردم. به همین دلیل زمانی که من کمابیش آوازم را به جایی رساندم، نگرانی ایشان هم برطرف شد و بعدها به من گفتند که خیلی نگران تاثیرات دوره بلوغ روی صدای من بودهاند و این که آیا من میتوانم آن را دوباره بسازم یا نه.
داستان یاد گرفتن تکنیک صدا هم این بود که پدر همیشه میگفتند «خوانندهها معمولاً همهچیز بلدند، ردیف میدانند و… اما نمیتوانند از تمام امکانات صدایشان به درستی استفاده کنند. حتی در میان شاگردانی که خودم پرورش دادهام، خیلیها را میبینم که بخشی از صدایشان خیلی خوب است و بخش دیگر به درخشندگی آن نیست؛ در صورتی که خواننده باید از همه جای صدایش به یک اندازه استفاده کند.» ایشان همیشه از این مسئله ناراحت بودند و این مصادف شد با دوره بلوغ من که پدر به شکل عملی صداسازی را با من کار کنند.
- بحث دیگری که بارها مطرح شده این است که ۹۹ درصد خوانندگان از صدا و فرم خواندن استاد تقلید میکنند. شاید این نشاندهنده این نکته باشد که آن کمالطلبی که ایشان داشتند را ما در خوانندههای فعلی نمیبینیم. اگر استاد به رسیدن به سطح خوانندگان شاخص زمان خودشان کفایت میکردند، ما امروز محمدرضا شجریان و آثار شاخصاش را نداشتیم. ایشان از هر استاد بهرهای گرفتند و در یک مجموعه گردآوردی کردهاند که به نام خود ایشان شناخته میشود. به نظر میرسد در نسل بعد از استاد آن بلندپروازی و کمالطلبی را نمیبینیم و همه به رسیدن به سقف شجریان قانعاند. نظر شما چیست؟
این مساله، مساله سادهای نیست. بخش مهمی از آن به سلیقه برمیگردد و این که سلیقه خیلی از خوانندهها این است که دوست دارند به این روش -بهعنوان یک روش کمالیافته- آواز بخوانند. گاهی هم جنس صدا و شیوه خواندن خوانندهای ایجاب میکند که اینگونه بخواند. اما گاهی هم ممکن است کسی صدای خوبی داشته باشد و بتواند فرم زیبایی ارایه دهد، اما اصرار دارد که حتما رنگ و بویی از صدای شجریان در کارش دیده شود. شاید اگر این خواننده چنین تلاشی را در راه کمال صدای خودش پی بگیرد موفقتر شود؛ اما با این حال نمیتوان کسی را منع کرد، چون کار هنری در درجه اول یک جوشش ذاتی و یک علاقه است و بهطور کلی نمیتوان هنرمند را از فرمی که انتخاب میکند باز داشت. میتوان گفت چه حیف که فرمهای دیگر تجربه نشده و صداها و شیوههای دیگری رایج نمیشود. من امیدوارم اگر کسی توانش را دارد پیگیر آنها باشد، نه اینکه چون شجریان شاخص است حتماً روش او را در پیش بگیرد. البته این را هم در نظر بگیرید که از شجریان گذشتن هم خیلی سخت است. کمال بخشیدن به کار شجریان به این سادگی نیست و چیزی نیست که با یکی دو کار خوب خواندن امکانپذیر باشد. بههرحال شجریان بیش از ۳۰۰-۴۰۰ آلبوم دارد که بخش عمدهای از آنها هنوز منتشر نشدهاند و هر کدام نکتهای در خود دارند. فقط میتوانم بگویم جای رنگ و بوی صداها و شیوههای دیگر خالی است. طبیعی است که در این میان باید از شجریان هم عبور کنند و راجع به آن مطالعه کنند. ولی در کل هیچکس نمیتواند دیگران را از یک فرم خواندن منع کند. هر چند که نتیجه آن احساس خلأیی است که در اثر نبودن صداهای دیگر احساس میشود و باید گفت که خوانندهای جوان به شیوهها و صداهای دیگر هم توجه کنند و فقط به فکر تکرار یک صدای موفق نباشند. اما اگر هم کسی میخواهد این کار را بکند باید تشویق و کمک شود که در راهش بهترین باشد، حتی بهتر از شجریان. حتما میتوانند موفق باشند و ای کاش توجه کنند که شیوههای دیگر هم میتواند موفق باشد. باید با توجه به جنس صدایشان ببینند در کجا میتوانند موفقتر باشند. مثلاً زمانی که من میخواستم ساز یاد بگیرم، پدرم گفتند تو استعداد موسیقی داری و میتوانی هر سازی را بزنی. با اینکه به تار علاقه داشتم، کمانچه را بهعنوان ساز اصلی انتخاب کردم؛ چرا که در آن سالها عده کمتری سراغ کمانچه میرفتند و با خودم فکر کردم میتوانم در کنار کمانچه تار هم بزنم، هر چند که بعدها بهخاطر آواز هر دو را کنار گذاشتم. وقتی کسی به خوانندگی علاقه دارد، بد نیست به این نکته هم توجه کند که شاید صدایش در فرم و سبک دیگری موفقتر باشد، مسلماً مردم از کار خوب استقبال میکنند. حتی اگر کسی با دو دانگ صدا ولی با انتخاب صحیح، حس خوب و خواندن درست با مردم ارتباط برقرار کند، میتواند موفق باشد. چنانکه میبینیم در موسیقی پاپ این اتفاق بیشتر میافتد و شیوههای مختلف موسیقی پاپ مخاطبان خودشان را دارند.
- آیا در موسیقی ایرانی به مرحلهای که لزوم تغییر و ساختارشکنی را ایجاب کند رسیدهایم؟ به نظر میرسد در ساختار فعلی موسیقی ایرانی بهقدر کفایت کارهای خوب انجام و ارایه شده است. آیا نیازی به حفظ این وضعیت وجود دارد یا باید فضا را برای تغییر آماده کرد؟
تغییر و ایجاد کار نو همیشه مورد نیاز است، هر چیز برای بقا نیاز به نو شدن دارد و در مورد ساختارشکنی هم اگر کسی واقعاً قواعد را بشناسد و به جرأت و جایگاهی دست پیدا کند که بتواند ساختارهای نو بنا کرده و اثری ماندگار ایجاد کند، اتفاق خوبی است. اما این اتفاق به شکل آنی نمیافتد. مثلاً این که درِ گنجه را باز کنیم و بگوییم الان زمان آن است که تغییر از آن خارج شود! بهکار بردن لفظ ساختارشکنی علیرغم اینکه خیلی لذتبخش است، اما سنگ بزرگی است و اصلاً ساده نیست. بهتر است به جای ساختارشکنی روی نهراسیدن از تجربههای نو و خلاقیت تمرکز کنیم. این اتفاقی است که میتواند به موسیقی کمک کند. مثلاً شما ممکن است یک غزل را به خوانندهای بدهید و او آن را در ۱۰ فرم مختلف درآمد نوا بخواند، اما از سوی دیگر خوانندگانی هم هستند که ۱۰ غزل مختلف را به آنها میدهید و همه را با یک درآمد نوا میخوانند. خلاقیتی که مدنظر من است، چنین خلاقیتی است، نه لزوماً درهم شکستن تمام ساختارها. ساختارشکنیِ درست خوب است، اما کار سادهای نیست و در گذر زمان اتفاق میافتد. اما خلاقیت همیشه به نوعی در هر سبک و شیوهای به حفظ ارتباط با مخاطب و تازگی اثر کمک میکند و حالا بیش از هر زمانی به این خلاقیت در میان آهنگسازان نیاز داریم. از طرفی لزوم ارتباط آهنگسازان با شعر بسیار مهم است. من اغلب میبینم انتخاب یک شعر از سوی آهنگساز به دلیل نیاز درونی و هدف مشخصی نبوده و بیشتر بهخاطر زیبایی شعر و واژگان آن بوده که آهنگساز را جذب خود کرده که روی آن یک ملودی بسازد. این زیباییشناسی در جای خود پسندیده است، اما اوقاتی هم هست که یک نیاز درونی یا اجتماعی شما را به سوی یک شعر و پیام آن میکشد و در این صورت، انتخاب شما برای آهنگسازی متفاوت میشود. وقتی آهنگساز بر اساس نیازهای درونی خودش به سراغ شعر و آهنگ میرود، اتفاقات زیبا و جالبی میافتد و به گمان من اکثر آثار ماندگار به همین شکل خلق شدهاند.
- هدف من از پرسیدن این سوال رسیدن به بحث موسیقی تلفیقی بود، آیا بهنظر شما موسیقی تلفیقی میتواند پاسخی برای سوال ما باشد؟ آیا بردن موسیقی ایرانی به سوی یک زبان بین المللی در این راستا مؤثر است؟
موسیقی تلفیقی هم نوعی از تجربه است. اما همانگونه که گفتم خلاقیت در حال حاضر بیش از هر چیز مورد نیاز است، و با خلاقیت میتوان حتی ابتداییترین و سادهترین شکل موسیقی سنتی ایرانی را -که از یک خواننده و ساز تشکیل میشود- در قالبی تازه ارایه کرد. حتی در شعر و ادبیات هم با سوژههای عمدتاً تکراری مواجه میشویم، مضامینی مثل زلف یار و… اما باز هم میتوان در آن تازگی ایجاد کرد. در این مقطع کسانی که خلاقیت، نبوغ و ذهن باز دارند و در موسیقی خوشسلیقه هستند، بسیار به کار موسیقی میآیند. خوشسلیقه به این معنا که هر کس این موسیقی را شنید آن را خوشایند بیابد، حتی اگر سبک مورد علاقهاش نباشد. وقتی کسانی که به سبک دیگری غیر از موسیقی سنتی علاقه دارند، درگیر بعضی از آثار این موسیقی میشوند اتفاق خوبی است و نشاندهنده سلیقه سازندگان آن اثر. همین تصنیف «جان جهان» را که ما در کنسرت اجرا کردیم، در هر بار تمرین، احساسات من را برمیانگیزد. بعد شما به این فکر میکنی که یک آهنگ میتواند به هزار شکل ساخته شود، چرا این آهنگ اینطوری ساخته شده؟ چرا در دستگاه نوا؟ چرا جملات و برگشتها به این شکل هستند؟ پشت همه اینها دلایلی وجود دارند که عکسالعمل آهنگساز نسبت به اتفاقات درونی خود و اجتماعش است و هنرمند باید خیلی متوجه اینها باشد. این نکته فوقالعاده مهمی است که آهنگسازان جوان به نیازهای درونی خود و جامعهشان توجه کرده و شعر را بر اساس آن انتخاب کنند. حتی تعدادی شعر انتخاب کند، بسازد و کنار بگذارد. خود من در کار آواز گاهی به یادداشتهای صوتی خودم مراجعه میکنم و میبینم آوازی را روی شعری در یک حال و هوای خاص خواندهام که میبینم چقدر خوب است که آنرا بازسازی کنم. حتی گاهی که خواستهام آن اثر را بازسازی کنم، متوجه شدهام که آن حسوحال اولیه را نمیتوانم دربیاورم. در نتیجه آن را دوباره کنار گذاشتهام تا زمانی که مجدداً آن شرایط ایجاد شود. توجه به این قبیل موارد و انگیزههای پشت موسیقی برای آهنگسازان نسل جدید خیلی مهم است.
- در بحث نوآوری شما همان همایونی که در ۱۵ سالگی قطعات کلاسیک را با کمانچه میزد هستی یا تغییر کردهای؟
در آن سن ۱۵ سالگی، کارهایی که با کمانچه انجام میدادم به نظرم کار خیلی شاق و عجیبی میآمد. در صورتی که اصلا آن کار لزوم نداشت. یک ویولنیست همان اثر را چندین برابر بهتر و صحیحتر مینواخت.
- اما احتمالاً به عنوان یک مرحله تکامل برای رسیدن به جایگاه امروز باید تجربههای لازم و جالبی بوده باشد. درست است؟
مرحلهای بود که روحیه تجربه و پیشرفت را در ما ارضا میکرد. بههرحال کمانچه سازی بود که آن زمان تکنیکهای چندان پیچیدهای روی آن به کار برده نمیشد. امروز سهراب پورناظری، اردشیر کامکار، شروین مهاجر و دوستان دیگر کمانچه را هم با تکنیک و هم با حس مینوازند. آن زمان ما فکر میکردیم این کار نشان میدهد که تکنیک ما در کمانچه خیلی قوی است. البته در پیشرفت ما هم مؤثر بود و به عنوان مرحلهای که میل به تجربه و محصور نبودن در ما وجود داشت دوره جذابی به شمار میرفت. حتی من در آن دوره صدای پیانو و کمانچه را خیلی دوست داشتم و بعضی از قطعات آرام کلاسیک را با کمانچه و پیانو میزدیم. اما الان من دغدغههای دیگری در کار موسیقی دارم، خصوصاً در زمینه آواز.
- یک آلبومی هست از یک DJ مراکشی که کارهای پدرتان را با تلفیقی از موسیقی عربی و الکترونیک ریمیکس کرده و میدانم آن را شنیدهاید. اگر کاری در این سبک به شما پیشنهاد شود میپذیرید؟
من آن کار را خیلی میپسندم. علیرغم اینکه خیلی از طرفداران متعصب پدر که آن را گوش میکنند ایراد میگیرند که چرا با تحریرها به صورت ابزاری برخورد کرده و مثلاً نیمی از یک تحریر را بریده و در جایی استفاده کرده و اعتقاد دارند که آنها را خراب کرده است، من از آن بسیار لذت میبرم. خود من هم اگر بخواهم این اثر را با توجه به راهی که تا اینجا آمدهام نگاه کنم، میتوانم خیلی به آن ایراد بگیرم. اما اگر آن را با نگاهی بیطرف و بدون تعصب ببینی، خواهی دید که کاری شنیدنی و قوی است. اما رویکرد من در گوش کردن به این آلبوم اینگونه است که با خودم میگویم من اصلا هیچکدام از این موسیقیها را نمیشناسم، چون این اثر مجموعهای از ۱۵ نوع موسیقی است که ممکن است سر همه آنها همین بلا آمده باشد. بنابراین سعی میکنم بدون پیشداوری آن را گوش کنم و در نتیجه از آن لذت میبرم. کاری که ایشان انجام داده بسیار باسلیقه و زیبا است؛ بهشرطی که با تعصب موسیقی و زبانی که میشناسیم به آن نگاه نکنیم. شاید بهتر آن است که آن را به شکل یه نقاشی کوبیسم ببینیم و توقع نداشته باشیم صورت کامل یک انسان را در آن بیابیم. جالب است که این آلبوم با این ذهنیت به دست من رسید که این آقا این کار را انجام داده، آیا از شما اجازه گرفته یا نه. من هم گفتم البته در مورد مسایلی مثل کپیرایت که هرگز دست ما به جایی بند نیست، اما اگر هم بود من از طرف شرکت «دلآواز» از این آدم شکایتی نمیکردم؛ چون این کار را بسیار باسلیقه انجام داده و من به او تبریک میگویم. من آن نوع کار را میپسندم اما در قالب خودش. کل آن مجموعه مانند تابلویی است که همه اجزای آن با هم هماهنگ است. فرمها و سازهایی که انتخاب کرده جالب است. مثلاً وسط یک موسیقی عربی، ناگهان دو جمله جواب آواز استاد موسوی یا سنتور پرویز مشکاتیان میآید. همینطور انتخابی که از آلبوم «شب، سکوت، کویر» داشته بسیار قطعه تاثیرگذاری است.
- و آیا چنین کاری را اجرا هم میکنید؟
برای اجرا هیچ منعی وجود ندارد. اما باید ببینید کل این مجموعه حرفی برای گفتن دارد یا نه. یا شما میتوانید نقش خودتان را تمام و کمال اجرا کنید. این خیلی بستگی به شرایط دارد.
- و البته جسارت.
بله و من جسارت به اندازه کافی دارم، اما باید همه جوانب را سنجید. وقتی کاری خوب و زیباست، باید به همهچیز برای اجرای آن روی صحنه فکر کنید. بهطوری که همه این زیبایی را درک و احساس کنند؛ خصوصا کاری که تا این حد نو و غیرمتعارف است. مثلاً همین پروژه عبدالقادر را بارها فکر کردیم که روی صحنه ببریم. اما نهایتاً دیدیم بهتر آن است که اول مخاطب آن را گوش کند، بعد به فکر اجرای زنده آنها باشیم. چرا که من معتقدم باید شرایط زندگی امروز مردم را هم در نظر بگیریم. مسلماً اجرای امروز یک اثر با اجرای ۱۰ سال و ۱۰۰ سال پیش خیلی متفاوت است، چرا که ریتم و سرعت زندگی مردم هم تغییر کرده است.
- خودتان چه سبک موسیقی گوش میکنید؟
من موسیقی زیاد گوش میدهم که البته اکثرا موسیقی سنتی است، اما اگر موسیقی خوبی در سبکهای دیگر به دستم برسد هم حتماً گوش میکنم. موسیقی خوب در شرایط مناسباش خیلی به آدم میچسبد. من به دلیل حرفهام گاهی روی یک نوع موسیقی متمرکز میشوم. اما در زندگی روزمره اتفاقا کم موسیقی گوش میکنم، چون ما از بس درگیر موسیقی هستیم که گاهی نیاز به آرامش، سکوت و فاصله گرفتن از موسیقی داریم. به همین دلیل در طول روز زیاد موزیک گوش نمیکنم؛ اما در لحظاتی که دلم برای موسیقی تنگ میشود، مهم نیست چه نوع موسیقی باشد، مهم این است که در آن لحظه کدام نوع برایم خوشایندتر است.
- پس اینکه کنسرتهای گروه دارکوب را از نزدیک میبینید، صرفاً به دلیل ملاحظاتی که با همایون نصیری (سرپرست گروه دارکوب و نوازنده گروه خودتان) دارید نیست؟
نه، اصلا اینطور نیست. اولاً به این دلیل که تمرکز این گروه روی سازهای کوبهای است و کارهایی که بچهها مینوازند بسیار جذاب است. حتی گاهی من بلندپروازی میکنم و به دوستان پیشنهاد میدهم که از نوازندههای خارجی دعوت کنند. بههرحال خود من سالها ساز کوبهای –تنبک- زدهام و به ریتم علاقه زیادی دارم، به همین دلیل کار گروه دارکوب را خیلی میپسندم. خصوصاً به خاطر کوبهای-محور بودن آن. حتی در موسیقی دارکوب، بیشتر سازهای دیگر هم نقش کوبهای ایفا میکنند، مثلا ساز دیجیریدو یا گیتاربیس که گاهی ریتم میزند. کنسرتهای دارکوب در مجموع برای من خیلی جذاب است و اصلاً با بچهها تعارف نداریم و اگر علاقهمند نبودم، اصلاً به کنسرتهایشان نمیرفتم.
- آواز حامد بهداد چطور؟
حامد بهداد هم استعداد زیادی برای خواندن آوازهای محلی دارد. البته من کارهای دیگری به غیر از همین سبک خراسانی از ایشان نشنیدهام، اما در خواندن کارهای خراسانی فرم بسیار جذابی ارایه میدهد. همیشه هم در پایان کنسرتها به همایون [نصیری] یا خود حامد عزیز میگویم حیف که وقت بیشتری صرف تمرین آواز نمیکنی. بههرحال چون تمرکز حامد بهداد بیشتر روی بازیگری است، فرصت زیادی ندارد که مثلاً روزانه یک ساعت برای آواز زمان بگذارد. بهنظر من آنچه که از موسیقی خراسانی در ذهن اوست، خیلی جذاب است و توان خوانندگی حرفهای در سبک محلی خراسانی را دارد.
- آیا به صدای خودتان هم گوش میدهید؟
خیلی کم، مگر اینکه بخواهم روی کارهای قبلی قضاوت کنم و اغلب هم اینطور میشود که افسوس میخورم که چرا آن را طور دیگری اجرا نکردهام یا حتی ممکن است به حالوهوایی که در زمان اجرای آن کار داشتهام غبطه بخورم.
- و اگر بخواهید گوش کنید انتخابتان کدام است؟
«هوای گریه» را خیلی دوست دارم، آواز مثنوی از آلبوم «شوق دوست» را دوست دارم. بعضی از کارهای آقای قمصری، کار دشتی اردشیر کامکار و… راستش خیلی به ندرت پیش میآید که دلم برای کارهای خودم تنگ شود. نه اینکه دوست نداشته باشم، ولی معمولاً بعد از مدتی آدم نسبت به کار خودش دید انتقادی پیدا میکند. حتی ممکن است ببیند قبلاً حس بهتری در اجرای کاری وجود داشته که الان دیگر نیست.
- شما با اینکه کارتان را با موسیقی ارکسترال شروع کردید، هنوز اجرای زنده این فرمی نداشتهای، برخلاف علیرضا قربانی و سالار عقیلی که در این زمینه تجربههای زیادی داشتهاند.
نه متاسفانه تنها کارم با ارکستر سیمرغ بوده که در آن هم همه سازها ایرانی بودهاند. من آن فرمها را دوست دارم. اتفاقاً در پیاش هستم که برای یک کنسرت خاص از عدهای از دوستان برای یک ارکستر دعوت به همکاری کنم و برنامهای را اجرا کنیم. شاید حتی بعضی از قطعاتی که قبلاً اجرا شده مثل «نسیم وصل» را هم دوباره اجرا کنیم.
- در کارهای متفاوتی مثل «شوقنامه» و «سیمرغ» اینطور به نظر میرسد که شما از برند «همایون شجریان» برای معرفی یک کار ارزشمند پژوهشی مثل پروژه عبدالقادر استفاده کردید. شاید اگر آن کارها با صدای کسی غیر از شما منتشر میشد، تا همین حد هم از آن اسقبال نمیشد. انگیزه شما از خواندن آنها و خرج کردن اسمتان در چنین پروژههایی چیست؟
پروژه «شوقنامه» برای من خیلی جذاب بود، وقتی یک موسیقی را در اختیار دارید که مربوط به ۵۰۰ سال قبل است و میگویند متعلق به عبدالقادر بوده، کار روی آن خیلی پرشور است. خصوصاً با آن پیچیدگیهایی که که شنونده را به چالش وامیدارد. بههرحال من هرگز تصور نکردم که اسم من به معرفی این پروژه کمکی میکند، چون خود عبدالقادر، خورشیدی در آسمان موسیقی است. در جامعه امروزی که شاید این نام کمی فراموش شده باشد، نام خود آقای درویشی بیش از هرچیز توجه مخاطبان را جلب میکند و در کنار آن خوشحال میشوم اگر شناخت نسبی که علاقمندان موسیقی از بنده دارند، کمکی بوده باشد. بههرحال این اثر بسیار ارزشمند بوده و مانند یک اثر باستانی است که از دل خاک بیرون آمده باشد.
- آیا هرگز در کنار موسیقی به تجربه دیگری در عرصه هنر فکر کردهاید، آنطور که این روزها باب شده است، عکاسی، نقاشی و…؟
نه، البته گاهگداری به بازیگری فکر کردهام، اما نه به آن شکل که بخواهم آن را بهطور جدی دنبال کنم.
- تئاتر یا سینما؟
تئاتر. همیشه آن را دوست داشتهام، اما هیچوقت فکرش را نکردهام که خودم وارد آن عرصه بشوم. بههرحال زندگی سیبی است که هزار چرخ میخورد و خدا میداند آینده ما چه باشد. تئاتر از آن هنرهایی است که دوست داشتم از آن بهرهای داشته باشم. اما مثلاً در نقاشی هیچ استعدادی ندارم.
- ادبیات چطور؟
بههرحال ادبیات به نحوی با کار آواز ما عجین است، اما به شکل حرفهای وارد آن نشدهام.
- تجربهای هم در این زمینه دارید؟
بله، از قدیم نوشتههایی در یک کتابچه دارم، اما فکر نمیکنم روزی برسد که کسی جز خودم آنها را بخواند!
- در این مدت آیا انتقادی بوده که شنیده باشید و به نظرتان اتقاد درست و منصانهای آمده باشد؟
الان چیزی در ذهنم نیست، چون من خیلی اهل اینترنت و پیگیری اخبار نیستم و بلافاصله بعد از کنسرتهایم معمولاً به خلوت خودم برمیگردم. احتمالاً انتقادهایی بوده، اما من متوجه آنها نشدهام. در سالهای اخیر انتقادهایی به اجرا و برگزاری برنامه یا صدابرداری شنیدهام. یا بخشی از مخاطبان فرمی که انتخاب کرده بودیم را نپسندیدهاند. اما راجع به خوانندگی خودم چیز خاصی در ذهنم نیست. اگر چیزی در ذهن شما هست بگویید.
- مثلاً همین عدم تلاش برای بیرون آمدن از زیر سایه پدر، تقلید و یا اینکه اگر خوانندههای دیگر موقعیت شما را داشتند، چه و چه…!
اینها را من انتقاد نمیدانم. اینکه اگر دوستان فرصت من را داشتند چه میکردند را متوجه نمیشوم، چون تا به حال نگفتهاند که اگر جای من بودند چه اتفاقی میافتاد؟ اگر میگفتند من در جایگاه خودم چه کوتاهی کردهام میتوانستنم راجع به آن فکر کنم. در مورد سایه هم گفتم، به نظر من سایه چیز خوبی است، مخصوصاً سایه یک هنرمند بزرگ.
- به نظر شما راهی برای جهانی شدن موسیقی ایرانی وجود دارد؟ نظیر اتفاقی که با «جدایی نادر از سیمین» برای سینمای ایران افتاد. یا با وضعیت فعلی و نگاهی که به موسیقی وجود دارد، این اتفاق دور از دسترس است؟
یکی از راههای آن این است که همه در جهان ایرانی شوند (خنده)! به نظر من هر چهقدر هنرمندان ایرانی تلاش بیشتری کرده و خلاقیت بیشتری داشته باشند این شانس بالاتر میرود. اگر منظور شما پتانسیل موسیقی ماست که باید بگویم صددرصد چنین پتانسیلی وجود دارد که مثل موسیقی هند در جهان مطرح شود. اما همه اینها بستگی به توانایی شخصی هنرمندان دارد که از چه راهی وارد شوند، مثل «جدایی نادر از سیمین» که ثابت کرد سینمای ایران این پتانسیل را دارد. همین الان هم چند تا از کارهایی که با پدرم و آقای علیزاده و کلهر انجام دادهایم، نامزد جایزه گرمی شده است. بههرحال این توانایی وجود دارد و کافی است که روی آن کار شود. موسیقی ایرانی به نسبت تلاشی که روی آن شده کمابیش موفق بوده است. بعد از این باید تلاش بیشتری شود و تبلیغات موثرتری انجام شود. موسیقی سنتی ما خصوصیات خاص خودش را دارد. شاید موسیقی هندی به ذائقه کسانی که با آن فرهنگ آشنا نبودهاند خوشتر آمده است. موسیقی ایرانی برای کسانی جالب است که هرچند شعر را متوجه نمیشوند، اما حس موسیقی را گرفته و از فضای آن لذت میبرند.
- ماهیت خود موسیقی هم مهم است، همانطور که شهرام ناظری همیشه میگوید موسیقی هندی خیلی برونگراتر است و ریتمهای پیچیدهتری نسبت به موسیقی ایرانی دارد.
خوب شد که به این نکته اشاره کردی. یکی از چیزهایی که میتواند راه موسیقی ایرانی را باز کند، ریتم است. خیلی از ایرانیها که به موسیقیهای غربی مثل تکنو علاقهمندند، بخاطر ریتم است. چون این موسیقی چیزی غیر از ریتم به شما نمیدهد و ریتم در موسیقی ما میتواند باعث جذب مخاطب شود.
- و یک سوال بیربط برای پایان گفتوگو! تا بحال از عنوان پسر محمدرضا شجریان بودن استفاده یا سوءاستفادهای کردهای؟!
به این شکل که بروم جایی خودم را معرفی کنم تا کارم راه بیفتد، نه. یعنی هیچکس نمیتواند ادعا کند که من تا بهحال این کار را کردهام و اگر کسی سند و مدرکی آورد من به او جایزه میدهم! (خنده) اما هر زمانی که من را از روی چهره یا کارت شناسایی شناختهاند، همیشه لطفی در پی آن بوده است. بارها پیش آمده که من در صفهای طولانی مدتها ایستادهام و ناگهان کسی من را شناخته و گفته اجازه بدهید من کارتان را انجام بدهم و البته باید اعتراف کنم که در این شرایط من هم نه نگفتهام! خوشبختانه این لطف همیشه نسبت به ما وجود داشته، اما هرگز خودم را معرفی نکردهام تا از این راه گرهی را باز کنم. یعنی در واقع خجالت میکشم از این کار.
دیدگاهتان را بنویسید