فرزان صوفی – ستار اورکی موسیقی را نزد اساتیدی چون بابک بیات و جواد معروفی یاد گرفته و بیش از هر چیز خودش را آهنگساز فیلم میداند؛ حتی دوست ندارد به عنوان آهنگساز سریال یا تئاتر شناخته شود. «دوران عاشقی»، «ویلاییها»، «مستند روایت زندگی مسعود کیمیایی»، «استرداد»، «کوچه ملی»، «سالهای مشروطه»، «ستایش» و… از جمله فیلمهایی است که برای آنها موسیقی ساخته اما میتوان گفت نقطه عطف کاری او، در همکاری با اصغر فرهادی و ساخت موسیقی فیلمهای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» شکل گرفت که بازخورد جهانی هم برایش داشت.
اورکی، یک جنوبی اصیل و خونگرم است که البته مصاحبههای زیادی هم از او در رسانهها نیست و آنچه در روزنامهها و سایتها موجود است، به بهانه کارهایی بوده که در هر برهه به سرانجام رسانده است. برای همین تصمیم گرفتیم گفتوگوی متفاوتی با او که حالا دیگر بیش از سی سال است پایش به دنیای موسیقی باز شده، انجام دهیم.
در این گفتوگو با ستار اورکی که حالا دیگر حدود ۱۵ سال است خودش را در حوزه موسیقی فیلم تثبیت کرده، از هر دری سخن گفتیم؛ از اینکه هزاران کیلومتر را برای حضور در کلاسهای جواد معروفی طی میکرده تا به تهران بیاید و نوع برخورد استاد معروفی وقتی متوجه این موضوع میشود، از همکاری و خاطراتش با ایرج قادری، از نحوه آشنایی جالبش با بابک بیات که اتفاقاً ۵ آذر، مصادف با یازدهمین سالمرگ او بود و همچنین همکاریاش با اصغر فرهادی. او در این گفتوگو خاطراتی را بازگو کرد که به قول خودش برای اولینبار بود آنها را رسانهای میکرد؛ اتفاقاتی که خواندنشان خالی از لطف نیست.
علاوه بر آن، این آهنگساز فیلم، در رقابت با آهنگساز فیلم اسکاری «زاغهنشین» و دو آهنگساز دیگر به تازگی توانسته جایزه بهترین موسیقی متن فیلم «بچهای با جوراب قرمز» را در بخش مدیترانه ای فستیوال کن از آن خود کند و این روزها در فرانسه به سر می برد که این گفت و گو پیش از این اتفاق انجام شده است.
- * شما سالها است که در حوزه موسیقی فعال هستید اما کارنامه کاری شما نشان میدهد که علاقه زیادی به همکاری با فیلم اولیها دارید. فکر میکنید آنها بیشتر به موسیقی فیلم اهمیت میدهند؟
من از یک منظر دیگر به این مسئله نگاه میکنم. از نظر من، فیلم اولیها باید مورد حمایت قرار گیرند تا به محض ورود به این حوزه سریع از آن خارج نشوند! یکسری افراد که مستعد کارگردانی هستند، خیلی زود وارد هیاهوی سینما و خیلی زود هم از آن زده شدهاند زیرا تصور دیگری از این مدیوم داشتهاند. من سعی میکنم از هر لحاظ با نرمش با آنها رفتار کنم و از لحاظ مالی هم بخشی از دستمزد خود را صرف این کار میکنم تا آنها مجبور نباشند هم به من دستمزد بدهند و هم متریال فیلم را تهیه کنند.
نگاه دیگرم این است که فیلم اولیها بسیار پرانرژی وارد سینما میشوند و خیلی مواقع هم اتفاقات خوبی را رقم میزنند. آنها در این چند سال نشان دادهاند که در کار بسیار جدی هستند، نگاه جدیدی دارند و میخواهند وزنی را به سینمای ایران اضافه کنند.
- * البته که آهنگساز در اینگونه آثار، کاری که خودش میخواهد را انجام میدهد و دیگر مجبور نیست نظر دیگران را هم در کارش اعمال کند.
آنها هنوز وارد این وسواسهای بیهوده نشدهاند. گاهی اوقات ما دچار یک وسواس اضافه بر سازمان میشویم که خوب نیست. آنها هنوز در پروسهای هستند که به منِ نوعی به عنوان آهنگساز اعتماد میکنند و بیشتر حرفشنوی دارند اما معمولاً وقتی فیلم اولیها فیلمهای بیشتری میسازند، مثل ماهی از دست ما لیز میخورند.
- * شما هم در حوزه ترانه و موسیقی پاپ فعالیت داشتهاید و هم آهنگساز فیلم بودهاید. خودتان را بیشتر جزء کدام دسته میدانید؟
با قاطعیت میگویم که آهنگساز سینما هستم؛ حتی دوست ندارم به عنوان آهنگساز تلویزیون یا تئاتر خطاب شوم، در حالی که در حوزه تئاتر هم فعالیت حرفهای داشتهام. سالهای گذشته در شهر اهواز بیشتر در زمینه موسیقی تئاتر کار میکردم. به نسبت جوانتر بودم و انرژی بهتری داشتم و میخواستم به صورت حرفهای این هنر را یاد بگیرم. ولی بعد از آنکه به تهران مهاجرت کردم، اولین و آخرین کاری که انجام دادم، سال ۸۲ در تئاتری به نام «خسیس» اثر ژان مولیِر به کارگردانی ابوالفضل پورعرب بود. ما در تالار وحدت سه ماه تمرین و سه ماه اجرا داشتیم؛ کار بسیار پرمشقتی بود و با وجود اینکه خیلی اذیت شدیم اما با عشق کار میکردیم. در نهایت هم تصمیم گرفتم دیگر در زمینه موسیقی تئاتر فعالیت نکنم.
- * البته الان دیگر تئاتر گردش مالی و مخاطب خوبی دارد و دیده میشود.
فقط گردش مالی و دیده شدن نیست. من دچار وسواس شدهام و باید نظارت مستقیم و حضور همیشگی در کار داشته باشم. به همین دلیل، از لحاظ زمانی این کار برای من تا حدی غیرممکن شده است. من زمان زیادی را در استودیو و همچنین برای نوشتن موسیقی صرف میکنم، ولی لزوماً آهنگساز سینما هستم و کارهای پاپی هم که ساختهام، تیتراژ پایانی سریال یا فیلم بودهاند.
- * یعنی فعالیت شما در بخش ترانه و موسیقی پاپ باید کاری باشد که به تصویر ربط داشته باشد؟
بله. من تاکنون به هیچ عنوان کاری خارج از این مقوله انجام ندادهام و اینطور نبوده که فلان خواننده به من سفارش کار بدهد.
- * به دلیل اینکه در فضای موسیقی فیلم بودهاید، به این سمت رفتید یا در این زمینه برایتان محدودیت وجود داشته است؟
نه خودم علاقهای به انجام کاری خارج از این حوزه ندارم.
- * یعنی اگر پیشنهاد خوبی به شما شود آن را رد میکنید؟
تمام خوانندهها به من پیشنهاد کار دادهاند و همچنان هم میدهند ولی نمیخواهم وارد این حوزه شوم.
- * اما زندهیاد بابک بیات این ویژگی را داشت. یعنی به واسطه ارتباطی که با او داشتید، نظرتان تغییر نکرد؟
من به صرف اینکه تجربیاتی در کنار استاد فقیدم بابک بیات داشتم، نمیخواستم وارد این حوزه شوم. شاید گفتن این موضوع جالب نباشد اما دوست نداشتم به راحتی در دسترس افراد قرار بگیرم. در سالهای اخیر، خیلی از جوانها به صرف اینکه پول داشتند، میتوانستند خودشان را به اساتید نزدیک کنند. ولی من نمیخواستم به صرف اینکه بخواهم به پولی برسم، در دسترس باشم.
- * بابک بیات، هم کارهای شاخصی در حوزه موسیقی پاپ داشت و هم موسیقی فیلم.
بله. اگر بخواهم درباره کارهای بابک بیات صحبت کنم، او با خوانندههایی کار میکرد که هر کاری را نمیخواندند و این موضوع برای من خیلی مهم است. دوست ندارم با خوانندهای کار کنم که با هر کسی کار میکند. اما الان دیگر اینطور نیست که شاید این مسئله به دلیل فقر ملودی و آهنگسازان خوب باشد.
اتفاق بدی که شاهد آن هستیم، این است که اغلب خوانندگان حرفهای ایرانی، گاهی با افرادی کار میکنند که به نظر من صلاحیت اینکه در کنار آنها قرا بگیرند را ندارند. آنها باید تجارب دیگری کسب کنند و رفتهرفته وارد حریم چنین خوانندهای شوند. در حالی که برخی افرد فقط میتوانند دو تا ملودی زمزمه کنند اما یک نفر برایشان ملودی مینویسد، یک نفر همان ملودی را تنظیم میکند و فرد دیگری با ترانه خوب، این کار را رنگین میکند و به دست خواننده میدهد و در نهایت این فرد آهنگساز اثر میشود!
به کسی که فقط یک ملودی را خلق میکند، آهنگساز نمیگویند! آهنگساز باید آهنگسازی ملودی، تلفیق شعر و موسیقی و اوزان شعر را به خوبی بشناسد و بداند که قرار است برای چه خوانندهای کار کند.
- * حالا چرا فقط با افراد محدودی در حوزه موسیقی پاپ کار کردهاید؟ در صورتیکه کارنامه کاری شما در موسیقی فیلم متنوع است.
دلیل این مسئله واضح است. بدون رو در بایستی بگویم که تعداد خوانندگان خوب و آنهایی که در چرخه واقعی هستند، بسیار کم است. وقتی خوانندهای برای اثری انتخاب میشود باید درجه یک باشد که بتوانم به او نزدیک شوم و با او کار کنم.
- * بله. تعداد این خوانندهها کم است ولی آنطور هم نیست که مثلاً فقط به حامی محدود شود.
دقیقاً همینطور است، ولی به دلیل برخی شرایط، کاملاً اتفاقی به این خوانندهها محدود شده است. به طور مثال من کاری را با ایرج قادری انجام دادم و رضا صادقی را در سالهایی که درخشش امروز را نداشت، سر کار آوردم. ایرج قادری گفت که صدای صادقی خوب است ولی آنچه که مد نظر من باشد نیست. حالا چون تجربه کار با حامی را داشت، گفت دوست دارم با حامی کار کنم.
در کار بعدی هم ایرج قادری میگفت دوست دارم حامی باشد و حالا من باز نیما مسیحا را هم کنار حامی گذاشتم. خوانندههایی بودهاند که میخواستم آنها را وارد سریال تلویزیونی کنم اما نامهای به دستم رسیده که شما پنج گزینه دارید: همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی، محمد معتمدی و آقای ایکس که یادم نمیآید. ما جنگیدیم که خواننده دیگری را بیاوریم اما با جواب «نه» مواجه شدیم و یکی از این دوستان را که همگی درجه یک هم هستند انتخاب کردیم.
آخرین کاری که انجام دادم، انتخاب بین این پنج گزینه بود که لحظه آخر به ما اعلام کردند نمیتوانیم با همایون شجریان همکاری کنیم چون فعلاً ممنوعالصدا است. علیرضا قربانی هم فرانسه بود و دوباره به سالار عقیلی رسیدیم. منظور اینکه عدم تنوع به دلیل این اتفاقات است.
- * شاید بد نباشد در این بخش از گفتوگو درباره چگونگی ورودتان به آهنگسازی فیلم و همچنین نحوه آشنایی شما با بابک بیات و ایرج قادری صحبت کنیم.
تمام این داستانها اتفاقی بود. یعنی هیچکدام از مسائل زندگی هنری من، روی حساب و کتاب و تصمیم قبلی نبود. (میخندد)
ورود من به عرصه موسیقی به صورت اتفاقی در تیرماه سال ۵۷ بود که ساز ملودیکا به دستم رسید. آن سالها بهترین دورانی بود که موسیقیهای خوبی را از منظر شنیداری داشتیم. بچه که بودم، با موسیقی «میشل استروگف» شروع به تمرین کردم و خیلی سریع پای پیانو نشستم، آموزش دیدم و بعد وارد موسیقی فیلم شدم که به آن علاقه بسیاری داشتم ولی فکر نمیکردم بتوانم به این شکل وارد شوم.
یکی از دوستانم، به نام عبدالرضا مُنجزی (که فیلمنامه اخیر مسعود کیمیایی به نام «متروپل» و فیلمنامه مرحوم ایرج قادری به نام «شبکه» را نوشت) کار یک سریال۱۶۰ قسمتی به نام «یک خانه؛ یک قصه» را انجام میداد. یکی از بازیگران این سریال از دوستان من بود که یک روز از من خواست همراهش سر صحنه بروم. به محض ورود، آقای منجزی پیشنهاد ساخت موسیقی همان سریال را به من داد. شوکه شدم و گفتم شیوه انجام کار به چه صورت است؟ که آقای منجزی گفت شما آهنگساز هستید. وقتی گفت ۱۶۰ قسمت است، یک لحظه زیر پایم خالی شد.
- * یعنی اولین حضور شما با یک کار بزرگ و پرطمطراق شروع شد.
بله و همین موضوع من را پخته کرد. مجبور شدم خیلی سریع پیش بروم که هم تمرین و دستگرمی بود و هم ورود خوبی برایم محسوب میشد. بعد از آن، یک روز در یک پیانوفروشی در خیابان لارستان در حال تست صدای پیانوها بودم که بابک بیات به همراه پسرش بامداد وارد مغازه شد. من ایشان را به چهره نمیشناختم. صاحب مغازه آقای سروژ دیلانچیان، به من اشاره کرد که او بابک بیات است. چون لبخوانیام ضعیف بود، متوجه نمیشدم و بیتفاوت به کار خود ادامه دادم و فقط دیدم که آقای بیات به کار من خیره شده است.
وقتی از جای خود بلند شدم، بابک بیات با صدای خاصش گفت چند وقت است موسیقی کار میکنی؟ بعد هم از من خواست تا با او تماس بگیرم. نامش را پرسیدم که با لهجه غلیظ گفت «من بابک بیات هستم». هیچ وقت فراموش نمیکنم. وقتی آقای بیات از مغازه خارج شد، حالم بد شده بود و تمام بدنم میلرزید. بلافاصله یک ساعت بعد با آقای بیات تماس گرفتم و خیلی سریع هم با هم دوست شدیم؛ تا آخرین لحظهای که آقای بیات در قید حیات بود، همیشه با هم بودیم. گویی این قرعه و افتخار به نام من افتاده بود که آن روز با او آشنا شوم.
- * یعنی بابک بیات میخواست برای نوازندگی از شما استفاده کند؟
آندره آرزومانیان پیانیست همیشگی بابک بیات بود و حتی از بامداد که پیانیست خوبی بود، کمتر استفاده میکرد. با شکلگیری اینگونه ارتباطات، همه مسائل به سود من تمام شد چرا که همه چیز را از او آموختم.
- * با استاد جواد معروفی چطور آشنا شدید؟
این مسئله برمیگردد به سالهای قبل از مهاجرت من به تهران. در اهواز استادی به نام دکتر رضایی داشتم. دکتر رضایی تهرانی و دوست داییام بود ولی در اهواز زندگی میکرد و موسیقی را در آلمان خوانده بود. بعد از اینکه به ساز علاقهمند شدم و موسیقی را جدی دنبال کردم، با او آشنا شدم. از استاد رضایی هم در تکنیکهای نوازندگی و هم هارمونی موسیقی خیلی بهره بردم.
آن سالها جنگ شروع شده بود و خوزستان اوضاع خوبی نداشت، خانوادهاش در تهران زندگی میکردند و خودش در اهواز. من به صورت مستمر در کنارش آموزش میدیدم و خیلی هم دوست داشتم با استاد جواد معروفی آشنا شوم. به تهران آمدم و به هر سختی که بود، استاد معروفی را پیدا کردم و از کلاسهایش استفاده کردم؛ هر چند سبکی که من ادامه دادم، هیچ سنخیتی با کار او نداشت. استاد معروفی در چهار جلسه اول نمیدانست که من هزار کیلومتر راه از اهواز با قطار به تهران میآمدم و به اهواز برمیگشتم.
- * یعنی هر هفته به تهران میآمدید و دوباره برمیگشتید؟
بله. با علاقه و با وجود مخالفتهای بسیار شدید پدرم که هنوز هم شغل من را قبول ندارد و همیشه میگوید که پسرم بیکار است، در این کلاسها شرکت میکردم (میخندد). یک روز که دیر به کلاس رسیدم و به خاطر سفر طولانیام با قطار بوی دود و گازوئیل میدادم، آقای معروفی به من گفت که تو مگر مکانیک هستی؟ به او گفتم ببخشید استاد من از راه دور میآیم. پرسید که تو از کجا میآیی؟ وقتی گفتم از اهواز میآیم، باورش نمیشد. آقای معروفی از این مسئله خیلی ناراحت شد و دیگر هزینه آموزش کلاسها را از من نمیگرفت و تا زمانی که فوت کرد (۱۶ آذر سال ۷۲) این کلاسها را ادامه دادم.
استاد معروفی من را با استاد لشگری آشنا کرد که او هم مرد بسیار بزرگی بود و در عرصه موسیقی (نه در عرصه آموزش) برای من کارهای بسیار بزرگی انجام داد که هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
اولین برخورد آقای قادری جوری بود که رفتم و پشت سر خود را هم نگاه نکردم اما بعدها تبدیل به دوستان صمیمی شدیم
- * درباره همکاری و خاطراتتان با ایرج قادری هم صحبت کنیم.
ایرج قادری در حال ساخت فیلم «آکواریم» بود که بابک بیات به من پیشنهاد حضور در این فیلم را داد و من را به آقای قادری معرفی کرد. اما اولین برخورد آقای قادری جوری بود که رفتم و پشت سر خود را هم نگاه نکردم (میخندد).
- * یعنی قرار بود موسیقی فیلم «آکواریوم» را شما بسازید؟
بله. آقای بیات من را به دفتر آنها در هفتتیر معرفی کرد. به دفتر آقای قادری رفتم، مقابل منشی دفتر ایستادم اما به جای اینکه به من تعارف کند که روی صندلی بنشینم، گفت چه موسیقی برای من آوردهای؟ در جواب گفتم موسیقی خاصی همراهم ندارم و آمدهام تا با کار آشنا شوم. گفت: هنوز نمیدانی به جای شیرینی که همراه خود آوردهای، باید با خودت موسیقی میآوردی؟! (میخندد). من فقط مات و مبهوت نگاهش میکردم؛ با خود گفتم حتماً از جای دیگری ناراحت است.
به یاد آوردم که در موبایلم کارهای از قبل ضبط شده دارم که البته کیفیت خوبی هم نداشت. وقتی آن را شنید گفت کار بسیار مزخرفی است (میخندد). گفتم با این حساب ما نمیتوانیم با هم کار کنیم. عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. با آقای بیات تماس گرفتم و گفتم با این نوع برخورد چطور با هم کار میکنید و ماجرا را برای آقای بیات تعریف کردم.
- * پس چطور شد که با هم همکاری کردید؟
گذشت تا اینکه ایرج قادری فیلم «پاتو زمین نذار» را ساخت. من روی یک موسیقی کار کرده بودم که به دست یکی از همکاران دفتر ایرج قادری رسیده بود. کار در حال پخش شدن بود که آقای قادری پرسید این کار چه کسی است؟ اسم من را گفتند اما یادش رفته بود که من همانی هستم که قبلاً پیشاش رفته بودم. گفته بود به آقای اورکی بگویید به دفتر ما بیاید، کارش خوب است.
منشی دفتر با من تماس گرفت و قرار ملاقات گذاشتیم. ایرج قادری حافظه قوی داشت و تا من را دید با تعجب گفت تو همانی هستی که بابک بیات معرفی کرده بود؟ گفت کاری از تو شنیدم که فکر کنم از دستت در رفته، کار خیلی خوبی است (میخندد). خلاصه با هم دوست شدیم و همکاری کردیم.
همیشه در حضور همسرش میگفت ای کاش زودتر با ستار آشنا شده بودم و کار میکردم. خیلی با هم صمیمی و همراز شده بودیم و همیشه هم را میدیدیم. اولین نفری هم که متوجه بیماری سرطان ایرج قادری شد، همسر من بود. همسرم فیزیوتراپیست است. یک روز آقای قادری به خانه ما آمده بود و میگفت کمر درد دارم. همسرم هم چون مشکوک بود، گفت حتماً یک سونوگرافی از لگن انجام بدهد که رفت و مشخص شد بیماری دارد. اولین بار است که این خاطرات را تعریف میکنم.
آدمها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به اصغر فرهادی میشوند
- * موسیقیهایی که شما میسازید معمولاً حجیم و ارکسترال است و موسیقی حضور پررنگی در فیلم دارد. ولی الان هر چه جلوتر میرویم، موسیقی فیلمها کمرنگتر و مینیمالتر شده و دیگر ملودی در کارها شنیده نمیشود و حتی گاهی به نظر میرسد این موضوع دارد تبدیل به یک پُز روشنفکری میشود. فکر میکنید دلیل این اتفاق چیست؟
سؤال بجا و بسیار درستی است. دغدغه من، موسیقی واقعی و نوعی از موسیقی است که شنیده شود. به نظرم موسیقیای خوب است که در تصویر حل شده ولی شنیده شود. رفتهرفته سینمای ما تغییر کرده است. همینکه ملودی میسازم میگویند تو اصلاً به ملودی ساختن معروف شدهای، ما ملودی نمیخواهیم و من را به سمت و سوی دیگری میبرند. ولی من چنین ساختاری را در انیمیشن سینمایی «فیلشاه» شکانده و ملودیهای مختلف به کار گرفتهام. به طور مثال در فیلم سینمایی «ماهور» سعی کردهام ملودی را تزریق کنم.
اتفاق بدی در سینمای ما افتاده و متأسفانه عده زیادی میخواهند تبدیل به اصغر فرهادی شوند؛ در حالی که چنین چیزی امکانپذیر نیست. آنها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به فرهادی میشوند.
- * البته از نظر کمیت مختص اصغر فرهادی نیست. اگر سینمای واقعگرا و رئال منظور مؤلف باشد، پیش از این، عباس کیارستمی برای رسیدن به این واقعگرایی، بخشهایی مثل موسیقی را حذف میکرد. این کار مسبوق به سابقه است و اصلاً «دُگما ۹۵» اصولش را بر عدم وجود برخی از این المان ها، مگر به ضرورت گذاشته است. در مورد شما زمانی که فیلم «سنگ، کاغذ، قیچی» اکران شد، یکی از اتفاقات، حجم زیاد موسیقی آن فیلم بود. یک زمان هم به «فروشنده» میرسیم یا فیلم «جدایی نادر از سیمین» که فقط در سکانس پایانی فیلم موسیقی وجود داشت.
این مسئله قطعاً خواسته اصغر فرهادی است. منکه حریف خوبی برای آقای فرهادی نبودم و نتوانستم او را مجاب کنم (میخندد). قرار بود در فیلم «فروشنده» ارکستر داشته باشیم اما فیلم این اجازه را نداد.
- * یعنی میخواستید همان موزیکی که در فیلم شنیده میشود را زنده اجرا کنید؟ گروه موسیقی قرار بود داخل کادر باشد یا بیرون از کادر؟
ما قصد داشتیم هر دو رویه را انجام دهیم. حتی من ۸۰ صفحه ارکستر نوشتم و بخشهایی از آن را هم ضبط کردم. ولی رفتهرفته حتی نوع تدوین فیلم هم تغییر کرد و آقای فرهادی تصمیم گرفت که موسیقی فیلم «فروشنده» به این شکل باشد.
- * قرار بود این موسیقی زنده را در سکانسی که بازیگران در حال تئاتر بازی کردن هستند، داشته باشید؟
بله. سینمای اصغر فرهادی، دو بخش را به خوبی در برگرفته؛ سینمای روشنفکرانه و سینمای عام حرفهای. ما یک سینمای عام داریم و یک سینمای عام حرفهای. اما نگاه عباس کیارستمی به سینمای ایران متفاوت بود و لازمه آن هم این بود که موسیقی در فیلم کار نشود چون اصولاً مستندـداستانی کار میکرد؛ در حالی که اصغر فرهادی روش متفاوتی داشت. برای همین فکر میکنم این مسئله از زمان اصغر فرهادی بیشتر شکل گرفت و تبدیل به یک هیاهو در سینمای ایران شد.
- * فکر میکنم حضور در فیلمهای اصغر فرهادی در کارنامه شما، نقطه عطف باشد. اصلاً این ارتباط چطور شکل گرفت؟
من آخرین نفری بودم که به پروژه «جدایی نادر از سیمین» پیوستم. اصغر فرهادی میخواست تیتراژ پایانی فیلم را آهنگ معروف لالایی «شببخیر کوچولو» انتخاب کند و حتی آن را روی فیلم هم گذاشت. ولی نظرش جلب نشد.
- * میخواستند ورژن اصلی آن را استفاده کنند یا دوباره آن را تنظیم کنند؟
همان ورژن اصلی را. من هم هیچ آشنایی با اصغر فرهادی نداشتم. آقای محمدرضا دلپاک یک روز با من تماس گرفت و گفت میتوانی یک قطعه پیانوی آزاد و متفکرانه اجرا کنی؟ سکانس پایانی آن فیلم را دیدم ولی نمیدانستم که کارگردان این فیلم کیست. این کار را برای دل خودم و ارتباطی که با سکانس پایانی برقرار کردم انجام دادم. حتی وقتشان هم خیلی کم بود و فکر میکنم دو روز به جشنواره موسیقی فجر مانده بود.
نیمههای شب با مصباح قمصری تماس گرفتم و گفتم که میخواهم یک قطعه پیانو ضبط کنم. خلاصه آن را ضبط کردم و به صورت تلفنی برای آقای دلپاک پخش کردم که خیلی خوشش آمد. آن را روی فیلم گذاشتند که کار خوبی هم از آب درآمد و چند ادیت کوچک هم روی آن انجام دادیم. یکدفعه دیدم اصغر فرهادی وارد اتاق صداگذاری شد و آقای دلپاک، من را به او معرفی کرد. گیج شدم و با خودم گفتم آقای فرهادی اینجا چه کار میکند؟!
- * یعنی همان ابتدا نمیدانستید که این فیلم برای چه کسی است؟
نه. فقط میخواستم یک قطعه برای دل خودم بنوازم که حاصلش آن قطعه شد. فرهادی آن را شنید و خوشش آمد. این مسئله آنقدر برایشان مهم بود که پریسا بختآور، پیمان معادی، شهاب حسینی و تمام عوامل فیلم را دعوت کردند و در حضور آقای دلپاک آن را شنیدند تا بین قطعه لالایی و این قطعه رأیگیری کنند که تقریباً همگی رأی به قطعه من دادند. بعدها هم این قطعه، هم در مراسم «گلدن گلوب» پخش شد و هم در مراسم اسکار اجرا شد.
همیشه آقای فرهادی در بخشی از خاطراتش میگوید بهترین جایزهای که دریافت کردم این بود که وقتی فیلم ما را برنده اعلام کردند و زمانیکه میخواستم به سمت استیج بروم، دیدم صدای موسیقی ما باشکوهتر است و یک ارکستر بزرگ زهی در طبقه بالا مشغول اجرای آن قطعه هستند. قبل از مراسم، با ما تماس گرفته بودند و درخواست ارسال پارتیتور این قطعه را داشتند و ما نمیدانستیم علت آن چیست! بعد متوجه شدیم که «جیمز هورنر» این قطعه را رهبری کرده است.
- * فکر میکنم به این موضوع هم تا به حال جایی اشاره نشده باشد.
بله. جیمز هورنر قطعه «جدایی» را با ارکستر بزرگ رهبری کرد. اصغر فرهادی میگفت آنقدر برای من جالب بود که آن لحظه جایزه در دستم فراموش شده بود. بعد هم که به فیلم «فروشنده» رسیدیم، میگفت یک قطعه دیگر مثل قطعه موسیقی فیلم «جدایی» بساز. اما نمیشد چون آن فیلم (جدایی…) دارای تشخّص و کاراکتری است که هر چقدر تلاش کنیم، شبیه آن ساخته نمیشود. خیلی از موسیقیها را میتوان به هم نزدیک کرد، ولی با این موسیقی نمیتوان اینگونه برخورد کرد.
- * پس یک تجربه خوب و موفق سبب شکلگیری همکاری دوباره شد. اما حواشی هم در پی داشت؛ یک نفر که نوازنده خیابانی است، ادعا کرد موسیقی فیلم «فروشنده» برای او بوده است.
من همیشه قلدرمأبانه میگویم که اگر کسی روزی در سینمای ایران کار کپی از من پیدا کرد، من از سینما خداحافظی میکنم. شعار من این است که آدم باید خلاق باشد، حتی شده خلاقِ متوسط. انتخاب او و انتخاب آن ملودی اصلاً به من هیچ ربطی نداشته. آقای فرهادی انسان بسیار فرهیخته و بزرگی است و به آن شخص اعتبار داده، حالا اینکه آن آدم پاسخگوی خوبی نبوده، مشکل خودش است.
کار جلفی در موسیقی «آرایش غلیظ» صورت نگرفته بود که بخواهیم به آن «نه» بگوییم!
- * کمی هم درباره ترانه و موسیقی پاپ صحبت کنیم. فکر میکنم به دلیل انتقادهایی که به موسیقی پاپ دارید، به این حوزه وارد نمیشوید.
متأسفانه وحدتی بین آهنگساز، ترانهسرا و خواننده وجود ندارد. قبلترها، آهنگساز، ترانهسرا و خواننده در کنار هم زندگی میکردند تا یک موسیقی خوب خلق شود، در حالی که الان چنین اتفاقی نمیافتد…
- * اصلاً در حال حاضر صدای خوبی میشنوید که بتوانید اسم ببرید؟
همین اسامی کلیشهای است که من حداقل میشناسم و متأسفانه بیش از این خیلی کم میشنوم. بین موسیقیهایی که در این سالها شنیدهام، موسیقی همایون شجریان عالی است. همچنین افرادی مانند علیرضا قربانی، سالار عقیلی و محمد معتمدی در کارشان خیلی پیش رو هستند. علاوه بر این، در حوزه موسیقی پاپ نمیتوان از اسامی مانی رهنما، حمید حامی، نیما مسیحا عبور کرد یا محمد اصفهانی و احسان خواجهامیری که در کارشان فوقالعاده هستند.
- * به طور مثال در این مدت محسن چاووشی به واسطه سریال «شهرزاد» خیلی روی بورس بود.
خب خیلی خوب است…
- * چون از شما سوال کردم چرا در تیتراژ با خوانندههای محدودی کار کردید، گفتید صدای خیلی زیادی در این حوزه وجود ندارد…
نه. وجود دارند اما هنوز پیش نیامده که با هم همکاری کنیم. نمیتوان منکر محسن چاووشی با این همه طرفدار شد. ما نمیتوانیم سلیقه یک یا ۱۰ نفر را اعمال کنیم و به هر حال چاوشی جزء بهترینها است.
- * شما موسیقی تیتراژ سریال «شهرزاد» را دنبال کردید؟
بله. بخشی از آن را شنیدم و دوست داشتم، ولی موسیقی قوی و آنچنانی نداشت و قطعهای نبود که خیلی مورد توجه من قرار بگیرد. جزء قطعههای خوبی بود که یک طیف طرفدار آن هستند و صرفاً مختص بچههای ۱۵، ۱۶ ساله نیست. پدر و مادر من و افراد در سنین مختلف طرفدار او هستند پس نشان میدهد که آدم موفقی بوده است.
- * در حال حاضر موسیقی سنتی و پاپ را در چه وضعیتی میبینید؟
گاهی بیثباتی دیده شود و دوستان باید سبک و سیاق خودشان را به درستی حفظ کنند. گاهی اوقات برخی افراد یک جایی پرسه میزنند و برمیگردند که جای آنها نیست. گاهی جای دوستان عوض میشود که آن را نمیپسندم. مثل اینکه یکدفعه ببینید ستار اورکی موسیقی جز یا رپ کار کرده است!
- * یعنی اینکه الان در موسیقی سنتی، از موسیقی راک هم استفاده میکنند را اشتباه میدانید؟
من نمیپسندم.
- * به نظرتان موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» چطور بود؟
موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» خاص بود؛ آن را از بقیه داستان مستثنی میکنیم. شاید بسیاری از اساتید سنتی متعصب چنین سبکی را نپذیرند، ولی روند رو به جلویی بود که میتوانست برای نسل بعدی امکانی را به عنوان سرمشق به وجود بیاورد. چون موسیقی فیلم «آرایش غلیظ»، موسیقی سنگینی بود. کار جلفی در آن موسیقی صورت نگرفته بود که بخواهیم به آن «نه» بگوییم. بحث من افرادی است که موسیقی آنها به یکباره تغییر میکند. ژانر من مشخص است و باید سعی کنم خود را در این دایره نگه دارم. به طور مثال اگر یکدفعه موسیقی رپ از من به گوش مخاطبان برسد، قطعاً با این کار خودم را زیر سؤال بردهام.
- * چقدر از این نظرِ شما، مربوط به حضور همایون شجریان در موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» است؟ یعنی اگر به جای همایون، خواننده دیگری میخواست آن را بخواند، باز هم نظر شما همین بود؟
قطعاً همایون شجریان بسیار تأثیرگذار است، چرا که موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» کار پرتکنیکی است و اگر فرد دیگری میخواست چنین تکنیکی را پیاده کند، احتمالاً کار جالبی از آب درنمیآمد. چون همایون شجریان توانسته به خوبی و پرقدرت این تکنیکها را رعایت کند، به نظرم اتفاق بسیار ویژهای را رقم زده است.
- * شما عمده کار خود را روی موسیقی فیلم گذاشتهاید و به نظر میرسد در خانه سینما، جزء افرادی هستید که در صنف خودتان هم فعالاید. نظرها درباره افرادی مثل پورناظریها که کارشان مشخصاً ساخت موسیقی فیلم نیست ولی به این حوزه ورود کردهاند، چیست؟
گاهیاوقات نیاز است که این دوستان هم به حوزه موسیقی فیلم ورود کنند. ولی برای اینکه بفهمیم کسی آهنگساز فیلم است یا نه، باید بتواند در ژانرهای مختلف کار کند.
- * به طور مثال سهراب پورناظری که با حمید نعمتالله کارهای اینچنینی را تجربه میکند، نمیتواند آهنگساز فیلم باشد؟
اولاً که من احترام خاصی برای او قائلم و کارهایش را هم دنبال میکنم. ولی او معمولاً یک ژانر را در فیلمهایی کار کرده که تقریباً یک شکل هستند. باید کسی را آهنگساز فیلم خطاب کنیم که ژانرهای مختلف را تجربه کرده باشد. به این معنا که شغل این فرد آهنگساز تصویر شود و در خدمت تصویر باشد. اینکه مثلاً من کاری با صدای سالار عقیلی بسازم و بگویم من آهنگساز سنتی هستم، اشتباه است.
- * به نظر شما چقدر دیدن فیلم میتواند کمککننده باشد؟ معتقدم دلیل لطمه بزرگی که موسیقی فیلم ایران خورده و کمتر از خود فیلم، دیده میشود، این است که دریچهای به اسم جشنواره فیلم فجر وجود دارد که به واسطه محدودیت زمانی، موسیقی را به نسبت دیگر عوامل در مرحله آخر و در محدودیت میگذارند. به نظرم این ضربالاجلی بودن، به موسیقی فیلم ایران ضربه زده است.
از همه نظر در محدودیت است؛ هم روانی، هم روحی و هم مالی. حرف شما کاملاً درست است. آهنگساز باید با آرامش موسیقی فیلم را بیافریند. بیتردید مشکلترین نوعِ موسیقی، موسیقی فیلم است. چون شما باید درک درستی از تصویر داشته باشید و به درستی بتوانید سکانسهای فیلم را با موسیقیتان همسو و هماهنگ کنند که کار بسیار دشواری است.
- * در این سالها چقدر با فیلم تمام شده مواجه شدهاید که بتوانید آن را به طور کامل ببینید و یک زمانی در اختیار شما قرار دهند تا برای آن موسیقی بسازید؟
به ندرت این اتفاق افتاده است. شامل حال ما ایرانیها نمیشود چون ما به اتفاقات اینچنینی عادت نداریم. یک آهنگساز زمانی میتواند موسیقی خیلی خوبی برای فیلم بسازد که آن فیلم، تمام و حتی صداگذاری شده باشد. یعنی صدای حرفهای روی فیلم باشد که شما بتوانید با این آمبیانس و صدا، موسیقی را ترکیب کنید. مثلاً فیلم «سنگ، کاغذ، قیچی» که شما مثال زدید، خاطرم هست زمانی که با آقای سهیلی کار میکردیم، میگفت که میخواهم به صداگذار بگویم که در این سکانس، صداها بسته شود و شما موسیقی کار کنید. ما چنین کاری را انجام دادیم و دیدیم که در آن سکانس صدا هم وجود دارد!
- * آن فیلم که خیلی موسیقی داشت اما فکر میکنم در اکران عمومی، تغییر کرد.
بله. حجم موسیقی خیلی زیاد بود!
- * شما آهنگسازی فیلمی به نام «بچهای با جوراب قرمز» را هم انجام دادهاید که در جشنواره فیلم کن هم کاندید شده است.
این فیلم بنا به شرایطی در ایران اکران نشد. فیلم «بچهای با جوراب قرمز» درباره یک زن افغانی است که به دلیل تحجری که در کشورش وجود دارد، فرار کرده و به کشور ایران پناه آورده است؛ یک داستان عجیب و غمانگیز دارد. موسیقی این فیلم پنج بار کاندید شده که دو بار جایزه گرفته است؛ یکی در جشنواره سانتیاگو شیلی و دیگری هم جشنواره «مثلث طلایی» هندوستان. در حال حاضر هم در جشنواره کن در بخش فیلمهای مستقل مدیترانهای، دو بازیگر، موسیقی و کارگردان جزء کاندیدها هستند که اسامی آنان اعلام شده و قرار است آذرماه به فرانسه برویم که ببینیم چه اتفاقی رقم میخورد. (ستار اورکی موفق شد جایزه بهترین موسیقی متن فیلم «بچهای با جوراب قرمز» را در بخش مدیترانه ای فستیوال کن از آن خود کند)
- * شما بارها برای موسیقی در جشنوارههای مختلف کاندید بودهاید اما فکر میکنم بیشتراز سه بار جایزه نبرده باشید. درست است؟
حدوداً شانزده بار کاندید موسیقی فیلم بودهام؛ پنج بار در جشنواره موسیقی فجر و چهار بار در خانه سینما، سه بار در جشن منتقدین، دو بار در جشن حافظ، یک بار در جشن فیلمهای مستند خانه سینما و یک بار هم در جشنواره یاس کاندید موسیقی فیلم بودهام که از این تعداد فقط سه بار جایزه گرفتهام. یکی فیلم «استرداد» که سال ۹۳ در جشن خانه سینما تندیس گرفتم. امسال هم در جایزه منتقدین برای فیلم «ویلاییها» دیپلم افتخار گرفتم و برای فیلم «سه ماهی» آقای حمیدرضا قربانی هم در جشنواره «یاس» جایزه دریافت کردم. خارج از کشور هم برای فیلم «بچهای با جوراب قرمز» بود.
- * «دوران عاشقی» یکی از فیلمهایی بود که اکثراً فکر میکردند برنده سیمرغ میشود اما این اتفاق نیفتاد.
«دوران عاشقی» پنج بار کاندید بهترین موسیقی شد؛ در جشنواره فیلم فجر، جشن خانه سینما، جشن منتقدین، جشنواره شهر و جشن حافظ که هیچکدام به این فیلم جایزه ندادند! تمام منتقدین به شکل عجیب و غریبی پشت موسیقی این فیلم ایستادند اما خب اتفاق نیفتاد.
- * از این اتفاق ناراحت نشدید؟
اینجا دیگر برایم مهم بود چون جایزه نگرفتنش خیلی عجیب بود. کارگردان فیلم میخواست دعوا به پا کند. اصلاً منتقدین تمامقد پشت موسیقی فیلم بودند که برای خودم هم خیلی عجیب بود چون هیچ سالی به این شکل، از موسیقی یک فیلم حمایت نشده بود اما در هر جشنوارهای که حضور مییافت، هیچ اتفاقی برای آن نمیافتاد!
- * فکر میکنید «نامها» چقدر در جایزه گرفتن تأثیر دارند؟
متأسفانه در ایران تأثیر زیادی دارد. من یکبار جزء کاندیدها اعلام شدم که خودم خندهام گرفت چون فیلم و موسیقی بهتری داشتم ولی برای کاری کاندید شده بودم که به نظرم دستگرمی بود. در همین جشن سانتیگو شیلی، اصلاً ما را نمیشناختند اما به ما جایزه دادند چون مرعوبِ اسم نمیشوند. به طور مثال در جشنواره فیلم کن که من کاندید شدم، دبیر جشنواره میگفت موسیقی در چند سکانس کارهایی کرده بود که ما نمیتوانستیم از آن بگذریم. در نهایت هم فقط چهار نفر کاندید اعلام کردند؛ من، رحمان (آهنگساز هندی که برای زاغهنشین اسکار گرفته بود)، یک هنرمند اتریشی و یک هنرمند آلمانی. آنها دنبال خلاقیت هستند اما اینجا اینطوری نیست.
- * گفتید موسیقی فیلم «جدایی نادر از سیمین» را هنگام دریافت جایزه با ارکستر مینواختند. این اتفاق بازخورد جهانی هم برای شما داشت؟
بله. خانمی با بنده تماس گرفت و گفت از طرف کاترین بیگلو (همسر سابق جیمز کامرون) زنگ میزنم؛ ما میخواهیم فیلمی را شروع کنیم و میخواستیم از شما برای آهنگسازی آن دعوت کنیم. آقای فرهادی از این خبر خیلی خوشحال شد و گفت کاترین بیگلو یکی از کارگردانهای خیلی خوب دنیا است. سعی کن این موقعیت را از دست ندهی.
کار من را در فیلم «جدایی…» شنیده بودند و خوششان آمده بود. تمام کارهایمان را انجام دادیم و آنها به سرعت برای من دعوتنامه فرستادند که به آمریکا بروم و شروع به کار کنم. اما مصادف شد با فرمان ترامپ برای جلوگیری از حضور ایرانیها در آمریکا و من هم از این سفر جا ماندم. گفتم برای ضبط کار به کانادا یا دوبی میآیم ولی آنها گفتند ما فقط میتوانیم این کار را با ارکستری در کمپانی «آراکس» در هالیوود ضبط کنیم و هیچ راه دیگری وجود ندارد. گفت ما یک ماهی صبر میکنیم تا فرمان ترامپ لغو شود. خانم کاترین به خاطر من ۴۵ روز صبر کرد اما اتفاقی نیفتاد و در نهایت هم با فرد دیگری کار کردند.
به دلیل دخالتهایی که در ساخت موسیقی سریال «ستایش» شد، از ادامه آن کار استعفا دادم
- * شما آهنگسازی فاز اول سریال «ستایش» را هم انجام دادید که آن هم یک سری حواشی برای انتخاب خواننده داشت. حرف از افرادی چون حامی، فریدون آسرایی و مرتضی پاشایی بود که در نهایت هیچ کدام از آنها انتخاب نشدند. پروسه انتخاب خواننده با شما بود؟
من از طرف کارگردان این فیلم (سعید سلطانی) انتخاب شدم. یک روز آقای زرینکوب (تهیهکننده) گفت میخواهیم یک تیتراژ پایانی هم در کار قرار دهیم و اصرار به انتخاب شخصی داشت که نهایتاً هم خواننده تیتراژ سریال شد.
من به دنبال یک رنگ صدای خاص بودم و وقتی صدای او را شنیدم، ناخودآگاه یاد رنگ صدای حامی افتادم. با خودم گفتم صدای حامی را که تجربه کردهام، بهتر است به سراغ رنگ دیگری از صدا بروم که از همین مرحله در چالش قرار گرفتیم و به تهیهکننده گفتم شما نباید تا این حد در حوزه من ورود کنید. باید دست من را باز بگذارید تا بتوانم از خوانندهها تست بگیرم؛ این مسئله منجر به این شد که من فاز یک سریال «ستایش» را آهنگسازی کردم و حتی قسمت ۲۵ این سریال وقتی پخش میشد، قصد داشتم استعفا بدهم چون به شدت نسبت به این مسئله که بخواهند در یک مقطع خوانندهای را به من تحمیل کنم آلرژی دارم و اگر این اتفاق بیفتد، قطعاً پروژه را رها میکنم. برایم فرقی هم نمیکند که کار برای چه کارگردانی است. سعید سلطانی هم کارگردان خوب و قابل احترامی بود ولی در عین حال بنده استعفا دادم و گفتم کار نمیکنم.
خلاصه سعید مُطَلِبی (نویسنده)، سعید سلطانی و حسن ایوبی وساطت کردند و فاز یک سریال را تمام و سپس با آن گروه خداحافظی کردم. در نهایت یک تیتراژ را بدون اجازه من ساختند و انتهای سریال گذاشتند. این سریال از ابتدا خوانندهای نداشت و حدوداً از قسمت ۳۰ بود که خواننده اضافه شد.
- * میخواهم یک صحبت کلی درباره موسیقی فیلم داشته باشیم. در دهه ۶۰ اتفاقات خوبی برای موسیقی فیلم افتاد و نمونههای درخشانی در آن دوره داشتیم. اما هر چقدر جلو آمد، تا امسال که اواسط دهه ۹۰ هستیم، این درخشندگی کمتر شد. فکر میکنید این روزها حال موسیقی فیلم چطور است؟
موسیقی ایرانی رنگ عوض کرده و این رنگ عوض کردن، خواسته آهنگسازان نبوده؛ یعنی خود کارگردانها فضای جدیدی را به وجود آوردهاند و با توجه به ساختار فیلمهایی که امروزه شاهد آن هستیم، نمیتوان دیگر موسیقی را سوار بر این تصاویر کرد. این روزها تأثیرپذیری هویت موسیقی ما کم شده است. ببینید، آن زمان موسیقیها روی سکانسها، کمتر چفت و بند داشت. بنا به ادواتی که در آن سالها وجود داشت و نبود تصویر، آهنگساز باید بر مبنای ذهن، موسیقی را ضبط میکرد و روی سکانس میگذاشت در حالی که الان چنین سبکی کار نمیشود. الان همزمان تصویر روبهرویم است، یک بخش از ارکستر را مینویسم، بخشی را ادیت میکنم و بخشی را همزمان اجرا میکنم. از نظر همزادپنداری با تصویر، اتفاقات بهتری در حال رخ دادن است ولی آن خونی که باید به تصویر منتقل شود، مانند آن سالها نیست.
- * برای بخش پایانی گفتوگو درباره محبوبترین آهنگسازان فیلم شما در دنیا صحبت کنیم. شما در کارهایتان از چه کسانی تأثیر میگیرید؟
من بسیاری از آهنگسازان را دوست دارم ولی بیتردید انیو موریکونه (آهنگساز ایتالیایی) و موریس ژار (آهنگساز فرانسوی) محبوبترین و بهترینهای من هستند. مهمترین موسیقی که هر وقت آن را میشنوم، به دنیای دیگری میروم، موسیقی «محمد رسول الله» موریس ژار است. چون خیلی عجیب و غریب ساخته شده است. افراد زیادی را میتوانم نام ببرم. نمیتوان گفت به طور مثال جری گلدسمیت در فیلم «پاپیون» بد بوده، یا کارهای جان باری (آهنگساز بریتانیایی) را فراموش کرد.
- * بین آهنگسازان ایرانی کارهای چه کسانی را دوست دارید؟
در ایران نسبی است و با قاطعیت نمیتوانم نام ببرم چرا که هر کدام یکسری کارهایی دارند که من دوست دارم. میتوان آهنگسازانی چون فرهاد فخرالدینی، فریدون شهبازیان، ناصر چشمآذر، بابک بیات، محمدرضا علیقلی، مجید انتظامی، احمد پژمان و کامبیز روشنروان که در بعضی از کارهایشان بیبدیل بودند را نام برد. همچنین کارهای آهنگسازانی چون حنانه و اسفندیار منفردزاده که بیتردید در رأس همه این افراد قرار گرفته و سردمدار موسیقی فیلم ایران است. شاید اگر اسفندیار منفردزاده در موسیقی فیلم ایران شکل نمیگرفت، ما این روند را نداشتیم. یعنی شاید امروز من و همکارانم به وجود نمیآمدیم یا به سبک دیگری کار میکردیم. منفردزاده تأثیر خیلی خوبی داشت و شرافت انسانیاش در موسیقیهایش موج میزد.
- * پیمان یزدانیان هم جزء آهنگسازهایی است که چندینبار کاندید شده اما خیلی عجیب است که تا به حال موفق به دریافت سیمرغ نشده است.
اینسری پیمان یزدانیان در خانه سینما فیلمی نداشت، ما از این موضوع مطلع نبودیم و با دوستان آهنگساز صحبت کردیم که پیمان یا فردین خلعتبری جایزه بگیرد. اصلاً خندهدار است که فردین خلعتبری یک جایزه هم در این جشنوارهها نگرفته است! خب این اتفاق خیلی بدی است و وجهه خوبی برای جشنوارهها ندارد.
- * در انتها هم از کارهایی که در دست دارید بگویید.
موسیقی یک انیمیشن به نام «فیلشاه» را ساختهام. یک کار بسیار سخت و طاقتفرسا ۹۳ دقیقهای که ۹۰ دقیقه موسیقی ارکسترال دارد. این انیمیشن تقریباً جهانی است و همه چیز آن در سطح ایدهآل اتفاق افتاده. ساخت آن را هادی محمدیان (کارگردان انیمیشن سینمایی «شاهزاده روم») بر عهده داشت. در حال ساخت موسیقی یک فیلم سینمایی به نام «ماهور» به کارگردانی حمید زرگرنژاد هم هستم که آن هم پروژه بزرگی است و پروداکشن بسیار قوی دارد و فکر میکنم فیلم دوم آقای زرگرنژاد باشد. درباره باقی آنها هم فعلاً ترجیح میدهم صحبت نکنم.
دیدگاهتان را بنویسید