×
×

سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، پای صحبتهای بی‌تعارف و صمیمی «سامان احتشامی» نوازنده پیانو و آهنگساز نشست

  • کد نوشته: 141665
  • 08 اردیبهشت 1396
  • ۰
  • موسیقی ایرانیان – مهدی فیضی صفت: سامان احتشامی، نوازنده مشهور پیانو به واسطه خلاقیت‌ها و کارهای متفاوتی که در زمین موسیقی انجام داده نام خود را بر سر زبان‌ها انداخته است. آثار او مورد توجه طیف عظیمی از علاقه مندان به موسیقی قرار گرفته و البته از سوی دیگر با انتقاد برخی از اهالی فن رو به رو شده است. مرحوم مصطفی کمال پورتراب که سال‌ها استاد سامان احتشامی بوده، یکی از منتقدان کارهای او بود که در یکی از کنسرت‌هایش، نارضایتی خود را علنی کرد. این نوازنده پیانو علاقه فراوانی به ترکیب سازهای ایرانی و غربی در کارهای خود دارد، از همنوازی پیانو با بربت گرفته تا مکالمه پیانو با قانون که به تولید کارهای متفاوت و زیبایی منجر شده است. سامان احتشامی البته از وضعیت امروز موسیقی گله‌مند است و اعتقاد دارد در این آشفته بازار، آهنگسازان کمتر دیده می‌شوند و به همین علت مجبور می‌شوند گاهی از سر نیاز و نه خلق اثر هنری پشت ساز بنشینند. گفت‌و‌گوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، با این نوازنده و آهنگساز را در ادامه می‌خوانید.
    +چیزی به اسم بازار موسیقی در ایران وجود ندارد
    +اگر تعداد کارهای بیشتر و کوچک انجام دهم خیلی بهتر از کارهای بزرگ با ریسک بیشتر است
    +مانداگار شدن صد در صد به شانس مریوط است
    +کسی که در دانشگاه ما فارغ التحصیل موسیقی می‌شود حتما بی‌سواد‌تر از دوران راهنمایی‌اش است! چون در دوران راهنمایی لااقل بلد است ریاضی حل کند ولی وقتی فارغ التحصیل می‌شود آن‌ها را هم دیگر بلد نیست!
    +شنیده شدن هر اثر به مسائل روز ارتباط دارد

    سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، پای صحبتهای بی‌تعارف و صمیمی «سامان احتشامی» نوازنده پیانو و آهنگساز نشست
  • سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    موسیقی ایرانیان – مهدی فیضی صفت: سامان احتشامی، نوازنده مشهور پیانو به واسطه خلاقیت‌ها و کارهای متفاوتی که در زمین موسیقی انجام داده نام خود را بر سر زبان‌ها انداخته است. آثار او مورد توجه طیف عظیمی از علاقه مندان به موسیقی قرار گرفته و البته از سوی دیگر با انتقاد برخی از اهالی فن رو به رو شده است. مرحوم مصطفی کمال پورتراب که سال‌ها استاد سامان احتشامی بوده، یکی از منتقدان کارهای او بود که در یکی از کنسرت‌هایش، نارضایتی خود را علنی کرد. این نوازنده پیانو علاقه فراوانی به ترکیب سازهای ایرانی و غربی در کارهای خود دارد، از همنوازی پیانو با بربت گرفته تا مکالمه پیانو با قانون که به تولید کارهای متفاوت و زیبایی منجر شده است. سامان احتشامی البته از وضعیت امروز موسیقی گله‌مند است و اعتقاد دارد در این آشفته بازار، آهنگسازان کمتر دیده می‌شوند و به همین علت مجبور می‌شوند گاهی از سر نیاز و نه خلق اثر هنری پشت ساز بنشینند. گفت‌و‌گوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، با این نوازنده و آهنگساز را در ادامه می‌خوانید.

    – یکی از نکات بارز زندگی شما آن است که خیلی زود‌تر از آنچه خیلی‌ها فکرش را می‌کنند اثر منتشر کردید. چه شد که وقتی تنها ۱۴ سال داشتید موسسه معتبری چون ماهور کار شما را منتشر کرد؟
    باید ازاول شروع کنم. من متولد سال ۵۷ هستم. از سن ۷ سالگی وارد رادیو شدم و اولین اثرم را با تشویق فرامرز پایور و سیامک بنایی در سن ۱۴ سالگی به نام «باغ به باغ» توسط انتشارات ماهور منتشر کردم. وقتی که ۱۴ ساله بودم نسبت به بقیه کوچک‌تر به نظر می‌رسیدم. شاید به دلیل فیزیکم و قد کوتاهی که داشتم، پیانو زدنم جذابیت بیشتری داشت و همین دلیل باعث شد که شرکت ماهور اثر من را منتشر کند. هنوز هم که هنوز است «باغ به باغ» پر فروش‌ترین و نوستالژیک‌ترین کار است. این اثر در سال ۷۱ منتشر شد که آن زمان اصلا نوار پیانو نداشتیم. اولین سری سی دی‌های انتشاری سال ۷۳ بود که یکی از آن‌ها «باغ به باغ» بود و دلیل ماندگاری‌اش هم همین است. این کار جزو اولین سی دی‌هایی بوده که منتشر شده و از ماهور به خاطر اینکه موجب شد مردم اسم سامان احتشامی را بشنوند سپاسگزارم. بعد از آن قسمت شد که وارد این کار شوم.

    – در مقیاس سنی اگر بخواهیم قیاس کنیم تولیدات شما زیاد بوده است…
    بله. نسبت به بقیه زیاد بوده است.

    – این مسئله را بد بدانیم یا خوب؟
    چرا بد باشد؟

    سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    – بعضی‌ها معتقدند که هنرمند کم کار، تأثیرگذار‌تر است. مثلا کسی چون داریوش رفیعی کارهای بسیار کمی دارد اما بسیاری از آن‌ها را مردم دوست دارند و هنوز هم با خودشان زمزمه می‌کنند!
    زمان رفیعی ایشان می‌توانست فقط‌‌ همان چند اثر را بخواند. شاید اگر حالا حضور داشت هر شب برای خودش تصنیف می‌خواند!

    – افراد دیگری هم بودند که آن زمان کارهای زیادی خواندند…
    آن‌ها پولدار‌تر بودند. عامل دیگری بوده که توانستند این قدر بخوانند اما از آن تعداد کار چند اثر ماندگار شده است؟ سلیقه شما بوده که می‌گویید ۵ کار داریوش رفیعی ماندگار شده است اما شاید من یک کار هم از او گوش ندهم.

    -به هر حال یک سری چیز‌ها کنار هم جمع شده است ولی وقتی نام داریوش رفیعی در موسیقی ایران برده می‌شود مطمئنا «شب به گلستان تنها منتظرت بودم» به یاد ملت می‌آید…
    داریوش رفیعی هم خیلی چیز‌ها خوانده که شما نشنیده‌اید و دیده نشده است.

    – به هر حال این پر کار بودن را باید خوب بدانیم یا بد یا اصلا به ما ربطی ندارد؟
    این موضوع بحث سلیقه است. خودم واقعا کاری داشتم که یک شبه ضبط کردم و فردا آهنگی شده که همه زمزمه می‌کردند ولی آهنگی بود که خیلی روی آن تفکر کردم ولی اصلا شنیده نشد.

    -شما این شنیده شدن یا نشدن را ارزش می‌دانید؟
    من شنیده شدن اثر هنری را شانس می‌دانم و به جامعه ارتباط دارد. حتی به اول مهر و چهارشنبه سوری و اینکه در عید بخواهد شنیده شود، ارتباط دارد. در کل شنیده شدن هر اثر به مسائل روز ارتباط دارد.

    – ولی خیلی چیز‌ها در بازه زمانی خود مشخص نمی‌شود. خیلی از موزیسین‌ها را در دوره زندگیشان کسی تحویل نمی‌گرفت ولی بعد‌ها ارزشمند شدند…
    ر مجموع من پرکاری یک هنرمند را بد نمی‌دانم. یک هنرمند اینگونه دوست دارد.

    – خودتان پرکاری را دوست دارید؟
    من خودم اگر کار نداشته باشم، دیوانه می‌شوم و غصه می‌خورم، دق می‌کنم.

    سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    – بین کار نداشتن و پر کار بودن فاصله است. گاهی زندگی طوری تنظیم می‌شود که مثلا برای امرار معاش مجبور می‌شوید به جای ۵ ساعت، ۱۲ ساعت درس بدهید و بعد ۶ صبح بخوابید. شما از این زندگی لذت می‌برید یا عادت کرده‌اید؟
    عادت کرده‌ام. بیست و چند سال است که اینطور زندگی می‌کنم.

    – پس نمی‌شود گفت لذت می‌برید…
    خیر. ممکن است لذت ببرم. ممکن است گاهی خسته باشم ولی وقتی استراحت می‌کنم و از خواب بلند می‌شوم دوباره برای کار انگیزه دارم. در واقع می‌توانم بگویم که حالم خوب است.

    – زمانی آهنگی را می‌دهند که شما به عنوان نوازنده باید بزنید. طبیعتا برای این کار زمان کمتری می‌گذارید. یک زمانی هم ممکن است برای ساختن کاری زمان کمی بگذارید که البته به فاکتورهای مختلفی بستگی دارد ولی به هر حال برای آن آهنگ و نوشتن آن زمان می‌گذارید…
    خلق یک اثر زمان نمی‌برد بلکه اجرای آن است که زمان می‌برد. شما مصاحبه کردن با من را در ذهنتان دیده‌اید. پس خلقش زمان نمی‌برد چون یک فکر و جرقه است اما اجراست که زمان بر است.

    -تکمیلش سخت‌تر است یا نواختن آن؟
    هر دو. حالا دیگر مثل قدیم کار نمی‌کنند بلکه وقتی می‌نوازید، نت‌ها به وسیله کامپیو‌تر به صورت اتوماتیک نوشته می‌شود. مثل این می‌ماند که تایپیستی اینجا باشد و همان‌هایی که حرف می‌زنیم را پیاده کند و بعد مصاحبه برود برای چاپ.

    – به هر حال وقتی می‌خواهید قطعه بی‌کلامی را بنویسید باید برای بالا و پایین کردن آن زمان بگذارید…
    همان طور که گفتم مدت زمان کوتاهی برای فکر کردن می‌خواهد. این اجراست که زمان بر است.

    – شما برای اجرا هم زمان زیادی نمی‌گذارید؟
    اصلا زمان نمی‌گذارم!‌‌ همان جا کار را انجام می‌دهم که یا ماندگار می‌شود یا نمی‌شود.

    سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    – پس ماندگاری به شانس ارتباط دارد؟
    صد در صد به شانس ارتباط دارد.

    – کاری از شما منتشر شده که ماندگار شود و خودتان هم بگویید از روی شانس بوده است؟
    بله. «باغ به باغ» یا آثاری که برای فیلم «رستگاری در ۸:۲۰» ساختم یا قطعات «رنگ تمنا» و «راز باغ». مردم شاید نام آن‌ها را ندانند ولی حتما شنیده‌اند. «رنگ تمنا» اصلا تبدیل به آرم شروع برنامه سه شنبه‌های رادیو پیام شد.

    – کاری بوده که خودتان با توجه به تلاشی که کردید، توقع داشتید ماندگار شود ولی شنیده نشد؟
    آثاری دارم به نام «آثار سامان احتشامی یک» که چون به صورت خصوصی چاپ شد، خیلی دیده نشد. آثاری هم بود برای ارکستر بزرگ و پیانو که به مقدار کمی در بازار موسیقی انتشار پیدا کرد و کمی موجب دلشکستگی من شد.‌‌ همان طور که گفتم شنیده شدن واقعا شانسی است.

    – الان شرایط را پذیرفته‌اید؟
    بله. الان دیگر غصه نمی‌خورم و سعی می‌کنم کار کنم.

    -بعضی آهنگساز‌ها همیشه سعی می‌کنند ارکستری با نام خودشان داشته باشند. شما هیچ وقت وسوسه نشدید چنین ارکستری را روی صحنه ببرید؟
    چرا ولی به خاطر مسائل مالی روی صحنه نبردم.

    – به هر حال این دسته از آهنگسازان هم سیاستی دارند که می‌توانند مسائل مالی را حل کنند. نمی‌توانید از روی آن‌ها تقلید کنید؟
    گاهی شما به این فکر می‌کنید که این کار بزرگ را انجام دهم که با این هزینه چه اتفاقی برای من بیفتد.

    – «آثار سامان احتشامی» یک که به آن اشاره کردید، چیزی است که به آن دل بستید اما به زعم خودتان دیده نشد. با این کار می‌توانید آن را در جایگاه واقعی اجرا کنید…
    من برآورد می‌کنم که اگر بخواهم این اثر را روی صحنه ببرم، به جای آن ۶ کار کوچک کنم بهتر است و‌‌ همان قدر دیده می‌شود.

    – فکر نمی‌کنید این کار اسمش می‌شود دور زدن؟
    اگر من کاری را نتوانستم در زندگی‌ام انجام دهم به دلیل مسائل مالی و زمانی بوده است. برای مثال قرار بود ۲، ۳ سال پیش با علی زند وکیلی در نمایشگاه با ارکستر بزرگ و خوب، کنسرتی برگزار کنیم. بعد دیدیم مجوز اماکن سه، چهار روز قبل از کنسرت ما می‌آید و به ریسکش نمی‌ارزد. هنرمند باید اعصاب راحتی داشته باشد. شما از کجا می‌دانید یک هنرمندی کنسرت بزرگی را برگزار کرده و از نظر مالی ضرر نکرده است؟

    سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    – وضعیت هنری مشخص است که خوب نیست اما وقتی خراب است برای همه خراب است…
    بله. من وقتی می‌بینم در عرض دو هفته می‌توانم یک کنسرت در تالار وحدت روی صحنه ببرم و با آرامش این کار را انجام نمی‌دهم، بزرگترش نمی‌کنم تا در برج میلاد برگزارش کنم. دغدغه گرفتاری‌های اخذ مجوز و کارهایی که بخواهید روی صحنه انجام دهید، زیاد است. در برج میلاد به یک نور و صدای بهتر و میکسر و مهندس صدای واردتری احتیاج دارید. در تالار وحدت حتی اگر میکروفونت هم قطع شود می‌توانید کنسرت را برگزار کنید. چون آنجا فضایش آکوستیک است. خیلی مسائل دست به دست هم می‌دهد تا یک کار هنری را پیش ببرید. وقتی مسائل را در کفه ترازو قرار می‌دهم، می‌بینم اگر تعداد کارهای بیشتر و کوچک انجام دهم خیلی بهتر از کارهای بزرگ با ریسک بیشتر است.

    – به نظر می‌آید که «نه شنیدن» پشت سر هم می‌تواند روی اینکه آدم گاهی کوتاه بیاید تأثیر بگذارد ولی خیلی‌ها را هم دیدیم با وجود اینکه ممکن است ضرر کنند باز هم پا فشاری می‌کنند…
    آن‌ها مطمئنا از جای دیگر تأمین می‌شوند.

    – آن‌ها بهانه‌اش را می‌تراشند برای اینکه آن اتفاق بیفتد. می‌دانیم که دنبال اسپانسر رفتن برای هنرمند خوب نیست و اسپانسر باید به سراغ هنرمند بیاید…
    خیر. فرهنگ اسپانسر باید بیاید. در اروپا ما روزی داریم به نام مثلا «روز بتهوون». آن بقال و قصاب محله و کسی که به موسیقی هم کاری ندارد هم لباس شیک می‌پوشد و وارد سالن محله خودشان می‌شود و آثار بتهوون را گوش می‌کند و به او احترام می‌گذارد. شرکت سونی یا پاناسونیک پول می‌گذارد و چندین سی دی تولید می‌کند و این سی دی‌ها را به صورت هدیه به عنوان روز بتهوون به مردم می‌دهد. این کار باعث می‌شود فرهنگ موسیقی بتهوون در اروپا از بین نرود.‌‌ همان طور که ما حافظ خودمان را نگه می‌داریم و البته اسپانسر‌ها باید این کار را انجام دهند. به نظرم کسی که تولیدی لیوان دارد باید وزارت ارشاد برای او تبصره بگذارد و بگوید اگر می‌خواهی هزار لیوان تولید کنی، در قبال آن باید ۱۰۰ سی دی سه تار مرحوم جلال ذوالفنون را تولید کنی و به صورت هدیه با این لیوان‌ها در اختیار مردم قرار دهی که سه تار ذوالفنون از یاد‌ها نرود. خیلی کار‌ها می‌شود انجام داد که دل هنرمند هم خوش باشد.

    – یک فرق اساسی در این میان وجود دارد. موسیقی در کشوری مثل آلمان بالذاته ارزش دارد اما در ایران مبهم است.
    وقتی ارزشی وجود ندارد پس شما چرا با من صحبت می‌کنید؟! وقتی رادیوی مملکت را گوش می‌کنید، اگر موسیقی را بردارید نمی‌توانید گوش کنید.

    – اما برخی از همکاران شما معتقدند موسیقی در ایران دارای ارزش نیست…
    آنهایی که می‌گویند موسیقی ارزش ندارد چشم ندارند موسیقی را ببینند.

    سامان احتشامی

    سامان احتشامی

    -با بازار ورشکسته‌ای مواجه هستیم که موزیسین‌هایش به سختی سر پا هستند…
    اصلا بازار موسیقی وجود ندارد.

    – می‌توان گفت سایت‌هایی که دانلودهای غیر قانونی می‌گذارند یک بازار محسوب می‌شوند؟
    آنکه بازار نیست!

    -رشته تحصیلی شما به موسیقی مرتبط نبوده است. کمی در مورد فضای دانشگاه و تأثیر آن بر کارتان صحبت کنید…
    من ورودی سال ۷۵ دانشکده هنر و معماری هستم. وقتی که من به دانشگاه رفتم، فضای دانشگاه بسیار فضای خوبی بود. چون از سال ۵۹ رسما دانشگاه موسیقی تعطیل شده و سال ۷۲ یا ۷۳ بود که دوباره تاسیس شد. پدرام درخشانی، پاشا هنجنی، بابک شهرکی، حامد بهداد، اشکان خطیبی، سحر دولتشاهی و علی سرابی آن زمان همدوره بودیم. البته من ۱۸ سالگی به دانشگاه رفتم ولی خیلی از همکلاسی‌های ما بودند که رشته دیگری خوانده یا از من بزرگ‌تر بودند اما در دانشگاه با من همکلاس شدند. آن‌ها موزیسین‌های خوبی هم بودند ولی به دلیل اینکه دانشگاه موسیقی نبود، به دانشگاه ما آمدند. از تجربه آن‌ها استفاده می‌کردیم و محیط خوبی بود. دانشگاه هنر، جایی است که هنرمندان همدیگر را می‌بینند و از هم یاد می‌گیرند چون در دانشگاه چیزی یاد نمی‌گیرند! یعنی من که در رشته ریاضی و تجربی درس خوانده و یک هنرمند در زندگی‌ام ندیده بودم، رفتار، کردار و ادبیات هنری و طریقه ایجاد ارتباط با هنرمندان را در دانشگاه یاد گرفتم و چیز دیگری هم یاد نگرفتم. دروس دیگری هم که در دانشگاه ما تدریس می‌شود متعلق به موسیقی دهه ۵۰ میلادی است و اصلا به روز نیست. کسی که در دانشگاه ما فارغ التحصیل موسیقی می‌شود حتما بی‌سواد‌تر از دوران راهنمایی‌اش است! چون در دوران راهنمایی لااقل بلد است ریاضی حل کند ولی وقتی فارغ التحصیل می‌شود آن‌ها را هم دیگر بلد نیست!

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *