×
×

با سرنوشت نوازندگان جوان و با استعداد ایران نا آگاهانه با بی مسئولیتی بازی می کنند!

  • کد نوشته: 47886
  • موسیقی ایرانیان
  • چهارشنبه, ۲ام بهمن ۱۳۹۲
  • ۳ دیدگاه
  • سال گذشته پس از انحلال رسمی ارکسترهای رودکی، ملی و سمفونیک تهران سراغ علی رهبری مشهور به الکساندر، پرآوازه ترین رهبر ارکستر ایرانی در جهان رفتیم. پیداکردن شماره تلفن او که قبل از انقلاب به اتریش رفته و در وین سکنی گزیده بود ده روزی زمان برد اما موضوع ارکسترهای منحل شده و اهمیت وجود آنها در ایران، برای علی رهبری آنقدر قابل اعتنا بود که بلافاصله اولین پیغام تلفنی را بدون پاسخ نگذاشته و با فروتنی مثال زدنی برای مصاحبه اعلام آمادگی کردند آنگونه که خستگی جستجوی ده روزه را زدود؛ در گفت و گو با او از ساماندهی ارکستر و کارهای اساسی که باید در ارکستر انجام شود پرسیده ایم و راهنمایی گرفته ایم.
    +تنها می توانم با ارکستری کار کنم که تمام تمرکزش بر روی موسیقی باشد و کاری که من انتظار دارم

    +ما در ایران مدیر هنری نداریم

    +باید به جای دو ارکستر ملی و سمفونیک یک ارکستر داشته باشیم به نام فیلارمونیک یا سمفونیک ایران

    با سرنوشت نوازندگان جوان و با استعداد ایران نا آگاهانه با بی مسئولیتی بازی می کنند!
  • علی رهبری (برای بزرگنمایی تصویر کلیک کنید)

    علی رهبری (برای بزرگنمایی تصویر کلیک کنید)

    موسیقی ایرانیان – بی‏تا یاری: سال گذشته پس از انحلال رسمی ارکسترهای رودکی، ملی و سمفونیک تهران سراغ علی رهبری مشهور به الکساندر، پرآوازه ترین رهبر ارکستر ایرانی در جهان رفتیم. پیداکردن شماره تلفن او که قبل از انقلاب به اتریش رفته و در وین سکنی گزیده بود ده روزی زمان برد اما موضوع ارکسترهای منحل شده و اهمیت وجود آنها در ایران، برای علی رهبری آنقدر قابل اعتنا بود که بلافاصله اولین پیغام تلفنی را بدون پاسخ نگذاشته و با فروتنی مثال زدنی برای مصاحبه اعلام آمادگی کردند آنگونه که خستگی جستجوی ده روزه را زدود. البته بخت و اقبال نیز بی تاثیر نبود چرا که در میان انبوه برنامه های او روزی که تماس گرفتیم فرصت چند روزه ای تا آغاز تور رهبری ارکسترها در سراسر دنیا داشتند. ابتدا با فروتنی از اینکه به این موضوع توجه نشان داده ایم تشکر کردند و سپس به بررسی وضعیت ارکسترها و آنچه که باید باشد و در این سالها نشده، پرداختند. راهکارهای این رهبر ارکستر شناخته شده در سطح جهان سالهاست که پشت گوش انداخته شده، هرچند ارزیابی او از وضعیت ارکسترها در قبل از انقلاب نیز انجام کارهای سطحی اینچنینی است بدون اینکه به کارهای اساسی و زیربنایی پرداخته شود. در گفت و گو با او از ساماندهی ارکستر و کارهای اساسی که باید در ارکستر انجام شود پرسیده ایم و راهنمایی گرفته ایم.

    در ایران ارکسترهای رودکی و ملی و سمفونیک تهران پس از مدتها رفتار کج دار و مریزی که با آنها میشد بطور رسمی منحل شده است! بله. این اخبار را شنیده ام و بسیار هم ناراحت شدم. اولا از شما تشکر می کنم که به این موضع توجه نشان دادید و خوشحالم از اینکه کسی پیدا شد به این موضوع مهم و اساسی بپردازد. جای خوشحالیست که در نشریات غیردولتی جایی برای این صحبتها هست. به دلیل اینکه نشریات دولتی متخصص موسیقی ندارند لذا به این مسایل نمی پردازند چراکه شصت سال است که در این موضوع مشکل داریم و به انقلاب هم ارتباطی ندارد. به دلیل اینکه آن افرادی که باید این کار را درست کنند، یعنی اساس آن را پی بریزند کسانی هستند که تنها تملق می گویند تا فقط در لحظه کاری کنند و لذا به کارهای اساسی توجهی نمی کنند. ما شاهدیم که وقتی در ایران می خواهند اتوبان درست کنند زمینه و بستر لازم را آماده می کنند تا آن بزرگراه آماده ساخت و بهره برداری شود اما این کار را درخصوص موسیقی انجام نمی دهند و مدام اشتباهات گذشته را تکرار می کنند.

    متوجه شدید که بدون اینکه سوالی بپرسید بحث را شروع کردم. چرا که بچه های ایران را خیلی دوست دارم اما متاسفانه کاری نمی توانم کنم چرا که در اینجا (اتریش) مشغولم. اما تنها کسی هستم که از این وضعیت نابسامان انتقاد می کند. گاهی اوقات نیز نگرانم که حوصله مردم از این حرفها سر برود. برای اینکه من سه سال قبل از انقلاب با وجود اینکه ریس کنسرواتور و ریس ارکستر بودم و با تمام تلاشهایم در سن ۲۴-۲۵ سالگی در بالاترین مسند قرار داشتم از ایران خارج شدم.

    پیش از انقلاب، با وجود اینکه بعد از تحصیلاتم در خارج از ایران احترام زیادی برایم قایل بودند به ایران برگشتم اما بعد از سه سال که تمام مجموعه کنسرواتوار را ایرانی کردم و برای اولین بار بود که ریس هر دو هنرستان یکی می شد چرا که من رئیسی بودم که از هنرستان موسیقی ملی می آمد و رئیس هر دو هنرستانهای عالی و ملی شدم، با وجود همه محبتها و تمام این صحبتها استعفا دادم و رفتم. جمله ای که برای استعفا نوشتم این بود که “تمام اقداماتی که الان دارد صورت می گیرد فقط برای الان ترتیب داده شده و فقط برای الان و شرایط حال است؛ برای آینده ی بچه ها نیست و هیچ آینده نگری در آن لحاظ نشده است.” این استعفای من سه سال پیش از انقلاب در سال ۱۹۷۶ بود. چرا که معتقد بودم باید کاری درست، اساسی و پایه ای صورت داد.

    سه سال پیش از انقلاب؟

    بله. اگر دقت کنید این تاریخ قبل از انقلاب است و ارتباطی با مشکلات دیگر و موضوعات سیاسی ندارد. در ایران همیشه سعی می کنند مشکلات را گردن کسی یا چیزی بیاندازند و بعد از انقلاب این فرافکنی ها آسانتر شده چرا که همه چیز را گردن مذهب و حکومت می اندازند. در صورتیکه اگر حقیقت آن را  نگاه کنید اینگونه نیست. چرا که اگر دولت می خواست ارکستر را تعطیل کند از همان ابتدا ارکسترها را تعطیل می کرد و آب از آب هم تکان نمی خورد. اما ارکسترها را ۳۵ سال نگه داشتند. اما به این صورت که کار اساسی که قبل از انقلاب برای این ارکسترها انجام نشده بود را به صورت ابتدایی تر با همان افراد ادامه دادند. یعنی تنها تفاوت ارکسترداری قبل و بعد انقلاب همین بود. در ایران با تمام مشکلاتی که موسیقیدانها و نوازنده ها دارند وضع شان از فیلمسازان و فوتبالیستها بهتر است چراکه مسئولین سیاسی و دولتی بخصوص وزارت ارشاد به خاطر نداشتن آشنائی با موسیقی حداقل در کار فنی آنها دخالتی نمیکنند ولی هر رئیس جمهور یا وزیر یا معاون وزیر و حتی نماینده گان مجلس که فقط چند بار به سینما  و تماشای فوتبال رفته باشند بسیار خودشان را وارد میدانند و حتی به کار فنی آنها دخالت میکنند.

    شما چند سال پیش به ایران برگشتید تا رهبری ارکستر سمفونیک تهران را برعهده بگیرید. چطور شد که یکباره به رهبری ارکستر سمفونیک تهران دعوت شدید و چه کارشکنی هایی باعث شد که شما ارکستر را بگذارید و از ایران بروید؟

    به نظرم واژه کارشکنی درست نیست چراکه کارم به آنجاها نکشید که کسی بخواهد کارشکنی کند. من یک ماه و نیم بیشتر در ارکستر نبودم. نه سال پیش در وین به عیادت شوهر بیمار خانم منصوره قصری، توماس کیریستین داوید رفتم. ایشان خواننده سوپرانو بودند که با شوهرشان کارهای جهانی کرده اند و به گردن بسیاری از خوانندگان حق داشته و زحمت زیادی کشیده اند. خانم قصری خواننده ای شناخته شده در سطح جهان بودند. گفتند رهبری الان از کجا آمده ای؟ و در پاسخ گفتم که از پاریس آمده ام و برای رهبری ارکستر باید به جایی دیگری بروم. با حالتی ناراحت گفتند نمیدانم چرا شما برای رهبری ارکستر به ایران نمی روید؟ گفتم کسی مرا دعوت نمی کند؛ از وقتیکه مسابقات جهانی را بردم هیچ شخصی تا به حال مرا دعوت نکرده وگرنه من با جان و دل می رفتم و حتی کنسرتهایم را کنسل می کنم. ایشان گفتند که به ایران می روم و می گویم که شما را هفته بعد به ایران دعوت کنند. خانم قصری به ایران رفتند و واقعا هفته بعد آقای ناصری که ریس ارکستر سمفونیک بودند با من تماس گرفتند و دعوتم کردند. من هم تمامی برنامه هایم را رها کردم و همراه همسر و بچه هایم به ایران آمدم. گفتم میروم ایران و باز میگردم جایی را که سی سال پیش ترک کرده بودم سرانجام درستش می کنم. با هدفی که تعریف کرده بودم و به خاطرش بازمیگشتم، میخواستم حتما کاری اساسی کنم. البته در آنجا هم بسیار به من احترام گذاشتند و مردم هم مرا واقعا مورد محبت قرار دادند. سمفونی ۹ بتهوون را آماده کردم و بعد از من درخصوص اینکه آیا میخواهم ریس ارکستر بمانم یا نه نظرخواهی کردند که گفتم بله، اما در عمل دیدم آنها مرا تنها برای کنسرت گذاشتن و… درحقیقت همان کارهای غیرحرفه ای می خواهند! تا همان کارهای غیر حرفه ای را ادامه بدهند.

    آن زمان در حین ترک ایران، نامه ای سرگشاده برای وزیرفرهنگ وقت ایران نوشتم و در آن قید کردم که نوازندگان ارکستر آنقدر حقوقشان کم است که برای تامین زندگی معمولی در تهران باید ۵-۶ کار مختلف انجام بدهند و این در هیچ کجای دنیا معمول نیست. درست است که رهبر ارکستر بین المللی هستم و کارهای جهانی میکنم و سی و چند سال است که رهبری ارکسترهایی در کشورهای مختلف را بر عهده دارم اما تنها می توانم با ارکستری کار کنم که تمام تمرکزش بر روی موسیقی باشد و کاری که من انتظار دارم.

     آن زمان آقای ارسلان کامکار، کنسرت مایستر، به من گفتند:” استاد بچه هایی را که می بینید با جان و دل در اکستر تحت رهبری شما می نوازند و اگر شما از آنها راضی هستید به خاطر این است که بعد سالها شما به ایران آمده اید و اینها همه کارهایشان را کنار گذاشته اند. اگر شما بمانید و بخواهید کنسرت دیگری بدهید بچه ها بدبخت می شوند برای اینکه کار دیگری نمی توانند بکنند.” البته به آقای وزیر بی احترامی نکردم اما نوشتم که اگر با این نوازنده ها به گونه ای انسانی برخورد شود و زندگیشان بتواند به گونه ای تامین شود من حتما به ایران برمیگردم.

    از کار اساسی یاد کردید از نظر علی رهبری کار اساسی چیست؟

    کار اساسی اینست که کار را باید از بالا شروع کرد نه از پایین. بگذارید مثالی از قبل از انقلاب بزنم تا مساله ای ایجاد نشود. قبل از انقلاب ایرادی که می گرفتم این بود. وقتی آمدم ایران صدتا نوازنده ایرانی را انتخاب کردم برای ارکستر سمفونیک. آن زمان اکثریت نوازندگان ارکستر خارجی بودند. صد نوازنده ایرانی که آن زمان آقای کامکار هم جوان بود. ارکستر سمفونیک درست کردیم و گفتیم اگر به این نوازنده ها برسند یک روزی ارکستر سمفونیکی در سطح جهانی خواهیم داشت. رسیدن به آنها اینست که ببینیم از هر نظر چه نیازهایی دارند. ارکستر در وین را مثال بزنم وقتی که میخواهند یک مدیر هنری یا مدیر اجرایی بگیرند آگهی جهانی می دهند چراکه در اتریش تنها نمی توانند پیدا کنند.

    اغلب اساتیدی که با آنها در این خصوص صحبت کرده ام مایلند هر دو سمت مدیر اجرایی و رهبر ارکستر را توامان داشته باشند!

    اشکال کار همینجاست و مشکل دو-سه تا است. اساسا ما در ایران مدیر هنری نداریم. برای همین گفتم که مشکل کار ما از بالاست و تا از بالا درست نشود هیچ گاه درست نمی شود.

     مدیر هنری چه جایگاه و وظایفی در ارکستر دارد؟

    اول باید بگوییم مدیر اجرایی چه نقشی دارد؟ به دلیل اینکه مدیر و منیجری هست که باید نان آوری برای ارکستر داشته باشد. یعنی کارخانه کفش را میخواهید بزنید اول ملاحظه می کنید که مدیر عامل چگونه سیستمی برای حقوق کارگران تنظیم می کند و بعد سراغ طراحی کفش و … می روید. در ایران عکسش را عمل می کنند. مثلا توجه کنید برای ارکستر آزمون گذاشته اند که از مزخرف ترین کارهاییست که امروزه می توان کرد. چرا که نمی توان از کسی آزمون گرفت و نگفت که چه برنامه ای می خواهند با آنها به انجام برسانند. برگزارکنندگان آزمون، برنامه بعدی نمی توانند داشته باشند و اگر هم می گویند داریم به عقیده من درست نیست. چراکه برنامه بعدی سخت تر است! آزمون گرفتن کاری ندارد. تنها با آزمون گرفتن یکسری از نوازندگان را که از این راه اندک درآمدی دارند را بیکار خواهند کرد. البته در کشورهای دیگر هم نوازندگان را از کار برکنار می کنند اما به جایشان گروهی را می گیرند که آینده مشخصی دارند. اما در ایران این قضیه مشخص نیست. بر فرض هم که در ایران آزمونی لازم باشد، گرفتاری در ایران وقتی شروع میشود که اغلب سطح آزمون کننده ها از شرکت کننده ها بسیار پائین تر است و این خودش مشکل بزرگی ایجاد میکند. ضمنا از آنجائی که در ایران اغلب نوازنده های خوب همیشه یا فرزندان یا نوه ها و یا فامیلشان جزو شرکت کنندگان خواهند بود طبق قوانین بین المللی حق داوری را ندارند.

    برای همین می گویم در وین شهر موسیقی که من ۴۵ سال از عمرم را در آن به سر برده ام وقتی مدیر اجرایی می خواهند برای ارکستر بگیرند آگهی جهانی می دهند چراکه در اتریش تنها نمی توانند پیدا کنند. البته که اتریشیها هم می توانند باشند اما می خواهند فرد حتما در سطح بالایی باشد.

    مدیر اجرایی چه مشخصاتی باید داشته باشد؟

    این شخص قبل از هر چیز باید به کارهای اداری خوب وارد باشد. ولی استعداد بالایی داشته باشد مثل ریس کارخانه ماشین سازی. مثلا برحسب اتفاق وقتی در زالتسبورگ کار می کردم ریس ارکستر کسی شد که قبلا در مرسدس کار میکرد. کسیکه مدیریت (management) درجه یک بلد باشد می تواند در این جایگاه قرار بگیرد. چرا که باید برای ارکستر پول بسازد. و کسیکه مدیریت درجه یک بلد است می تواند برای ارکستر پول بسازد. در ایران دولت هزینه و پول ارکستر را می دهد ولی ارکستر باید درآمدزایی هم کند و پولهای دیگری را هم بسازد. ولی تا به حال چنین شخصی در ایران نداشته ایم. یعنی بیزینسمنی که تجارت با ارکستر را در وهله اول بداند.

    وهله دوم ؟

    در مرحله دوم:  باید بداند ارکستر و موسیقی ملی و کلاسیک چیست. اصل کار در ایران که موسیقی سمفونیک و ملی را از هم جدا می کنند غلط است!

    چرا؟

     هرچند ممکن است دوستم اقای فخرالدینی از گفته های من ناراحت شوند. اما غلط است برای اینکه هشتاد درصد سازهای ارکستر ملی همان سازهای ارکستر سمفونیک هستند. و حتی در سطح پایین تری قرار دارند.

    پیشنهاد شما یکی شدن این دو ارکستر است؟

    من نه سال پیش به آقایان در ایران گفتم که باید به جای دو ارکستر ملی و سمفونیک یک ارکستر داشته باشید به نام فیلارمونیک یا سمفونیک ایران که تنها به نام تهران نباشد. و این ارکستر در زمان اجرای قطعات ایرانی نوازندگان سازهای سنتی آن را همراهی کنند. اما چرا برای ارکستر ملی آزمون باید بگذارند که می تواند سطح نوازنده ویولن سل آن از نوازندگان سمفونیک پایین تر باشد و از نوازندگان ارکسترهای کشورهای همسایه چون ترکیه و آذربایجان نیز به مراتب پایین تر باشد؟ همانگونه که در این سالها سطح نوازندگان ما پایین تر بوده! اما اگر دقت کنید می بینید در دوران نوجوانی ما در زمانیکه ۱۲ سال داشتم در کنار نوازندگان ارکستر سمفونیک در ارکستر صبا ساز میزدم. من و آقای فریدون شهبازیان کنار هم می نشستیم. اینها کسانی بودند که در ارکستر سمفونیک ارکستر صبا ساز می زدند.

    یعنی سطح ارکستر؟

    اشکال سوم: من از روی تجربه حرف میزنم چرا که حداقل ۱۲۰ ارکستر را در دنیا رهبری کرده ام به این معنا که حداقل با سیصد مدیر اجرایی و مدیر هنری کار کرده ام و همکاریم مثلا با برخی جاها همچون اپرای لندن ماه ها و ماهها بوده است. اما آنچه مسلم است اینست که هر ارکستری حیات و سطحش به مدیر اجرایی ارکستر مربوط و بدان وابسته است نه رهبر و مدیر هنری! رهبر و مدیر هنری در درجات بعد قرار دارند.

    مدیر اجرایی کسی است که ارکستر را می گرداند و زندگی اعضا ارکستر را تامین می کند. با آنها برخورد شایسته ای دارد و  به اعضای ارکستر و مشکلات آگاه است و برای رفع مشکلات آنها می کوشد. می داند چه اشکالاتی دارند و حتی می داند چه صندلی می خواهند و یا در کجا بهتر است کنسرت بدهند ، چقدر درآمد داشته باشد و کجا تبلیغ کنند.

    دقیقا مثل تهیه کننده یک فیلم؟

    بله، بعد از این، موضع مهم بعدی رهبر ارکستر است که حتما اجباری ندارد که مدیر هنری باشد، البته اگر در سطح خیلی بالایی باشد می تواند مدیر هنری و رهبر دایم ارکستر یکی باشد. حالا تصور کنید از کجا باید رهبر بیاورند؟

    چگونه رهبر انتخاب می کنند؟

    بطور مثال من ۱۲ سال در بروکسل رهبر بوده ام. مگر بلژیکی ها خودشان رهبر ارکستر ندارند که مرا انتخاب کردند؟ این بدان معناست که در آن زمان در بلژیک نیاز به کسی داشتند و در سراسر دنیا او را جستجو کردند و بر سرکار آوردند. آن موقع برنده دو مسابقه جهانی و آسیستانت آقای کارایان بودم و در اتریش و آلمان هم رهبری می کردم. ضمنا از هر کسی جویا شده بودند در جواب به آنها گفته بودند که آقای رهبری می تواند دوباره ارکستر بروکسل را به سطح بالا برساند. وقتی بروکسل می دنبال رهبر خارجی گردد ،چرا ایران دنبال آن نمی گردد؟ این اشتباه خیلی بزرگی است. حتی در ایران به فکر صدها نفر نوازندگان حرفه ای که در خارج از ایران داریم هم نیستند که بروند آنها را بیاورند. و تنها حرف میزنند. از آنجاییکه کسی نمی تواند جلوی معاون وزیر انتقاد کند بنابراین این کارها ادامه پیدا می کند. در ایران در مجلس از هر کسی انتقاد می کنند به غیر از وزیر ارشاد، به علت اینکه به کار وزیر ارشاد اشراف ندارند. این سه مساله همه اساسی هستند.

    جایگاه و ارتباط این سه مسند را بفرمایید.

    مدیر هنری باید رهبر درجه یک باشد. هرچه ارکستر ضعیف تر باشد باید رهبر بهتر باشد. اینها ماحصل ۴۰ سال تجربه رهبری من در سراسر دنیاست. مدیر اجرایی کسی است که مسئول تمام کارهای بقیه اعضا است حتی مسئول کارهای مدیر هنری و کنسرت مایستر. در تجربه ۱۲۰ ارکستری که آنها را رهبری کرده ام اگر بپرسید کدام بهترین ارکستر بوده؟ آن ارکستری را می گویم که مدیر اجرایی بهتری داشته! مدیر اجرایی کسی است که مسئول تمام کارهای بقیه اعضای ارکستر حتی مدیر هنری و کنسرت مایستر است. بعد از مدیر اجرایی مدیر هنری است و مدیر هنری کسی است که باید سطح کارش حرفه ای باشد. هرچه ارکستر ضعیف تر باشد باید رهبر بهتر باشد.

    در ایران قبل از انقلاب وضعیت اینگونه بود که یا چند روزی رهبر معروفی می آوردند تنها برای اینکه اسمی بر سرزبانها بیاندازند و چند شب اجرا داشته باشند و یا اینکه رهبرهای ارزان قیمت جهان را می آوردند. (البته عذر میخواهم اینگونه می گویم هرچند واقعیت است. رهبرها در جهان قیمت دارند. شما می توانید از ریس ارکسترهای جهان بپرسید تا قیمت هر کسی را بازگو کنند. )

    یعنی از همان قدیم چون ارکستر ایران وضعیت متوسطی داشت و بودجه ای آنچنانی برای ارکستر لحاظ نمی کردند؛ به همین جهن می آمدند یک رهبر که کار و بار زیادی ندارد اما وقتش آزاد است و قیمتش ارزان، را برای ارکستر در نظر میگرفتند.

    تفاوت رهبرارکستر با سطح متوسط با رهبر درجه یک درکجا نمایان می شود؟

    اگر مدیر اجرایی درجه یک باشد رهبر ارکستر یا مدیر هنری درجه یک نیاز دارد! رهبر درجه رهبری است که موزیسینها به او اعتقاد داشته باشند. مثلا در درجات علوم مذهبی آیت الله کسی است که حرفش سندیت دارد و همه به او احترام می گذراند. در موسیقی نیز رهبر ارکستر همین جایگاه را دارد چراکه وقتی بالای ۸۰ نفر نوازنده ارکستر به کار او اعتقاد قلبی دارند لذا کار به خودی خود درست انجام می شود. پیداکردن رهبر ارکستر بسیار کار دشواری است. ضمنا باید کسی باشد که بتواند رهبر را تشخیص بدهد. چراکه هر کسی با اندک دانش موسیقی می تواند ادعای رهبری ارکستر کند. لذا شناختن رهبر درجه یک از مدعیان بی تجربه نیز تخصص می خواهد. بنابراین قبل از اینکه برای انتخاب اعضای ارکستر آزمون بگذارند، این دو نفر، مدیر اجرایی و هنری، را درست انتخاب کنند. چیزیکه در ایران هیچ وقت رعایت نشده است.

    چرا که تقریبا هرگز زیرساخت را مهیا نمی کنند تا بعد تیم را بچینند بلکه اول تیم را می چینند  بعد دنبال زیرساختها می روند!

    بله، و بدتر اینکه بطور مثال می خواهند ماشین بسیار مدرنی بخرند اما هزینه بنزین و نگهداری آن را محاسبه نکنند. اگر از آقای معاون هنری بپرسید چه حقوقی می خواهید به نوازندگان بدهید اطمینان دارم که جواب درستی نمی دهند. آقای معاون هنری (شاه آبادی) بسیار حرف سطحی و ابتدایی مطرح کرده اند که مشخص است اطرافیان نیز به ایشان گوشزد نمی کنند که در این قضیه ناوارد هستند. گفته اند ما به خاطر اینکه سطح ارکستر را بالا نگه داریم هر سال از اعضا آزمون خواهیم گرفت.

    بله این مساله بارها در صحبتها عنوان شده!

    و از این سطح صحبت کردن ابتدایی تر در شغل ما وجود ندارد. مثلا اگر حتی در ترکیه چنین حرفی را بزنید شما را اخراج می کنند. این جزو تمام قوانین کار است. در ارکسترهای ترکیه که همسایه ایران هستند و سالها بعد از ما صاحب ارکستر شده اند( دورتر نرویم و کاری به اروپا نداشته باشیم) آنها یکسال به عنوان سال آزمایشی و امتحانی دارند اما بعد از آن نوازندگان  مانند هر کارمند دیگر هستند و کسی حق و اجازه ندارد که آنها را اخراج کند!

    آقایان معاونین وزیر و مسئولین در حقیقت به جهت نداشتن آشنایی کافی به موسیقی کلاسیک که البته اشکالی هم ندارد  به جای استفاده و مشورت کردن با نوازنده گان و موسیقیدانهای ایرانی خارج از کشور که اغلب در سطح بالای جهانی هستند هر چند وقت یکبار با همکاری عده ای موسیقدان بسیار متوسط تصمیمات عجولانه ای گرفته و با سرنوشت جوان های با استعداد ایران نا اگاهانه  با بی مسئولیتی بازی میکنند!

    اگر خوب دقت کرده باشید هیچگاه از طرف معاونین و بخصوص شوراهای موسیقی که ظاهرا بسیار هم دلسوز هستند هیچ وقت این نگرانی در آنها دیده نشده که چرا هنرمندان ایرانی خارج از کشور که در سطح بسیار بالا هستند بسیارکم به ایران آمده اند. به عقیده من حتی بعضی از آنها از این رویداد خوشحال هم بوده اند. به همین دلیل نیز فقط افرادی دعوت شده اند که اغلب در خارج بیکار هستند. اگر روزی وزیری دلسوز  به دنبال ایرانیان هنرمند سطح بالائی باشد تمام مشکلات موسیقی کلاسیک به سادگی حل خواهد شد.  در حال حاضر درست عکس این کار انجام میشود، یعنی نه تنها کسی به این مورد اهمیتی نمیدهد ،حتی اگر بتوانند کاری میکنند که بگویند این هنرمندان مملکتشان را دوست ندارند. موسیقی کلاسیک یک هنر و فرهنگ جهانی است و باید در سطح جهانی فکر کرد. به این ترتیب به مرور زمان فقط افرادی در ایران میمانند که در سطح بین المللی موفق نبوده اند و این به ضرر مملکت و آینده جوانان خواهد بود.

    پس ایجاد امنیت شغلی مهم ترین اصل برای نوازندگان است؟

    بله، از راه اندازی ارکستر و برگزاری آزمون نیز مهمتر است. سرانجام نتیجه آزمون این می شود که یکسری را می پذیرند و در آینده تاریک می گذارند. و یکسری از کسانیکه عمری در ارکستر گذرانده اند و از این راه نان میخورند را از کار بیکار می کنند. ایشان قبل از اینکه آزمون بگذارند ابتدا حقوقی برای نوازندگان معین کنند. ضمنا حقوقی را که برای نوازنده در نظر می گیرند باید به اندازه یک استاد دانشگاه باشد نه یک کارگر روزمزد!

    از روزمزد هم به مراتب بدتر! چراکه این اواخر حتی بنا به برنامه اعضا ارکستر را جمع می کردند و برحسب اجرا پرداختی صورت می گرفت و یا وعده پرداخت داده می شد!

    همانند بنگاه شادمانی چهار راه سیروس سابق است. دقیقا این حرف را در هنگام خروج از ایران گفتم که وزارت فرهنگ و ارشاد در این سالها تالار وحدت را به بنگاه شادمانی مبدل کرده! دولتها، ارکستر را در سطح دنیا برای اجرای برنامه های مناسبتی و شادمانی تشکیل نمیدهند، ارکستر برای جشن نیست بلکه فرهنگ است. اما در ایران همانند مطربهای بنگاه شادمانی با نوازندگان ارکستر برخورد شده و با هر آزمونی می توانند قوانین کار را زیرپا گذارده و نوازنده را از کار برکنار کنند. آقای وزیر نباید زیر چنین طرحی را امضا کند و اجازه بدهد چنین اتفاقی بیافتد.

    https://musiceiranian.ir/?p=47886
       
    برچسب ها علی رهبری

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *