کنسرت نمایش «سیصد» این شب ها در مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد روی صحنه می رود نمایشی که پیش از این در سال ۱۴۰۱ نیز به صحنه رفته و حالا مجددا با تغییراتی در داستان، شخصیت ها و بازیگران البته با همان تم قبلی اجرا می شود. «سی صد» در اجرای قبلی به موضوع حمله مغول به نیشابور و داستان کتاب سوزی و نجات شاهنامه فردوسی می پرداخت و حالا نمایش جدید که با عنوان «سیصد؛ گات» به صحنه می رود در امتداد اثر قبلی است و ماجرای دفاع و مبارزه مردم شیراز برای جلوگیری از هجوم مغولها به تخت جمشید و تصرف جام جم را به تصویر می کشد.
کنسرت نمایش «سیصد» پروژهای است که توسط برادران پورناظری شکل گرفته؛ نمایشی که کارگردان ندارد و تنها به عنوان کاری از سهراب پورناظری از آن نام برده میشود. البته تهمورس پورناظری علاوه بر تهیه کنندگی کار، عنوان کارگردان هنری را هم در میان عوامل نمایش یدک میکشد که این عنوان در حوزه تئاتر معنای مشخصی ندارد و با توجه به سابقه پورناظری در حوزه موسیقی و اشراف نداشتنش به فضای تئاتر احتمالا طراحی بخش موسیقایی نمایش را عهده دار شده و رضا گوران که از او به عنوان مشاور گروه کارگردانی نام برده می شود وظیفه سروسامان دادن بخش نمایشی را در روزهای منتهی به اجرا برعهده داشته است.
کلا اجرای «سیصد» چه در دور اول اجرا چه این بار به دور از حواشی نبود؛ از اعلام نکردن اسم عوامل و قیمت بلیت و حامی مالی نمایش گرفته تا عیان شدن اختلافات درون گروهی و به توافق نرسیدن با خواننده مورد نظر، شایعه انصراف محمد رحمانیان به عنوان نمایشنامه نویس اثر از کار و اهمیت ندادن پورناظری و تیمش به رسانه ها در زمینه اطلاع رسانی و حتی اختصاص ندادن بلیت مهمان به آن ها در هفته اول اجرا.
حواشی که روی اجرا تاثیر گذاشت
همه این حرف و حدیثها و حواشی که در پشت صحنه وجود دارد، درست است که بر کیفیت اجرا و خروجی کار اثر می گذارد اما این مساله قرار نیست ارتباطی به مخاطب داشته باشد چون اون هزینه کرده و به امید دیدن یک اثر جذاب و باکیفیت به دیدن کار مینشیند. «سیصد» به واسطه حضور ستارهها، اعتبار برادران پورناظری، موضوع نمایش و خاطره خوب اجرای قبلی این شب ها با استقبال مخاطبان روی صحنه می رود، مخاطبانی که چند برابر یک اثر نمایشی معمول هزینه کرده اند تا شاهد اجرایی فاخر و پرزرق و برق در فضایی متفاوت از اجراهای نمایشی باشند که البته کار در ظاهر همین ذهنیت را به تماشاگرش میدهد اما بعد از مدت زمانی که از اجرای کار میگذرد، متوجه میشود «سیصد» این قابلیت را داشت که چه در بخش موسیقایی، چه نمایشی و چه فضاسازی و پرفورمنسی که ارائه میدهد یک اثر تمام و کمال و با کمترین نقص باشد اما این گونه نشده است.
در کنسرت نمایش «سیصد» بیشتر از اینکه بر جنبه نمایشی کار تاکید شود شاهد خودنمایی بخش موسیقایی هستیم تا جایی که انگار همه عوامل نمایش جمع شده اند تا سهراب پورناظری که این بار تصمیم گرفته – برخلاف اجرای قبلی و حتی نمایش «سی» که از خوانندگان درجه یک و حرفه ای بهره برده بود – خودش به عنوان خواننده اصلی روی صحنه برود، بیشتر به چشم بیاید و صدای اشکان کمانگری خواننده خوش صدای کشورمان در بک وکال به گوش برسد. به نظر میرسد برای اجرای جدید موسیقی مستقلی نوشته نشده و از همان موسیقی اجرای قبل با تنظیم جدید بهره گرفته شده است از همین رو در بیشتر صحنهها، موسیقی همخوانی مناسبی با بخش های نمایشی ندارد و پورناظری تنها در برخی از صحنه ها بخشی از تکگویی های کاراکترها را به زبانی آهنگین میخواند.
موسیقی ببینیم یا نمایش مساله این است؟
در واقع به جای این که بخش موسیقایی تکمیل کننده بخش داستانی و دراماتیک کار باشد برعکس شاهد حضور بیش از اندازه و غیرضروری خواننده روی صحنه هستیم تا جایی که این حضور باعث گسست ذهنی مخاطب از بخش داستانی و دنبال کردن روند نمایش می شود. سهراب پورناظری نوازنده و آهنگساز چیره دستی است و در همین نمایش نیز قدرت نواختن خود را به رخ میکشد. مخاطبان موسیقی نیز اجراهای جذاب او را در طول سالهای اخیر در پروژه های مختلف و گروه «شمس» از یاد نبرده اند از این رو کاش این بار نیز به آهنگسازی و نوازندگی و تمرکز بر هدایت گروهش بسنده می کرد و خوانندگی در این اجرا را به فرد حرفهای تر و خبره ای می سپرد.
محمد رحمانیان شاگرد خلف بهرام بیضایی است و در نمایشنامهای که نوشته با استفاده از واژههای پرطمطراق و حماسی سعی در به نمایش گذاشتن شکوه و جلال ایران و پاسداشت زبان فارسی دارد. استفاده از زبان آرکائیک، شاعرانه و استعاری در مونولوگها و دیالوگهای نمایشنامه اجرایی پرغرور را رقم زده است که یادآور برخی آثار بهرام بیضایی است و البته در بسیاری از مواقع زیرکانه نقبی به شرایط روز جامعه نیز میزند که واکنش تماشاگران را هم به دنبال دارد.
با وجود مونولوگهای جذاب و پرشور در وصف وطنپرستی و شکوه و جلال و تاریخ چندهزارساله ایران اما کلیت بخش نمایشی انسجام لازم را ندارد و انگار در میان یک کنسرت موسیقایی، پاساژهایی باز میشود و کاراکترها به تناوب روی صحنه می آیند و مونولوگ ها و در مواقعی صحنههای دونفره شان را اجرا میکنند و میروند که این مساله هم به نبود کارگردان و طراحی مناسب برای ارتباط و پیوستگی صحنههای نمایش به هم باز می گردد. شاید اگر خود محمد رحمانیان با توجه به یدطولایی که در نگارش و کارگردانی نمایش های تاریخی و حتی کنسرت نمایش دارد، کارگردانی کار را برعهده می گرفت شاهد پرفورمنسی یکپارچه بودیم که می شد نامش را تئاتر گذاشت. رضا گوران که در چند هفته پایانی به گروه کارگردانی اضافه شده با وجود تلاشی که مشخص است برای سروسامان دادن به اجرا کرده، اما نتوانسته است اجرای نمایشی کاملی را به مخاطب ارائه دهد.
ستارهای متولد میشود
کنسرت نمایش «سیصد» با بهرهگیری از ستاره های سینما و تئاتر ایران در جذب مخاطب موفق است. در اجرای «گات» نوید محمدزاده در نقش فردوسی تلاش می کند روح شاعر از گوربرخاسته را احیا کند و تصویری حماسی از او به نمایش بگذارد که تا اندازه ای هم موفق است اما طراحی گریم نامناسب، او را از نقش دور کرده است. بهرام افشاری در نقش جوانمردی به نام دارا که چند سال است تارک دنیا شده بهترین بازی را در میان ستاره های نمایش ارائه میدهد. بهرام رادان نیز در نقش دلاوری از پنجشیر گریم مناسبی دارد و با وجودی که تلاش کرده از زبان بدنش به درستی استفاده کند اما به دلیل فن بیان نامناسب و با وجود حذف لهجه در اجراهای جدید، مخاطب ارتباطش را با کاراکتر از دست میدهد و بیشتر مشغول تماشای بهران رادان سوپراستار است تا دلاوری از پنجشیر.
گوهر خیراندیش در نقش زنی شیرازی بازی دلنشینی دارد و حضور او و علی نصیریان که به صورت تصویری در نقش چنگیز مغول در نمایش حضور دارد، نشان میدهد هنوز دود از کنده بلند میشود. هدیه آزیدهاک نیز در نقش خورشید بازی قابل قبولی از خود به نمایش می گذارد اما بدون شک ستاره نمایش، دلنیا آرام است؛ خواننده سوپرانویی که علاوه بر خواندن، در نقش دختر چنگیزخان مغول نیز بازی میکند و کفه ترازوی بازی ها را به نفع خود سنگین کرده است. تسلط بر صدا و بیان، استفاده درست از زبان بدن و لهجه ای که برای کاراکترش انتخاب شده و همراه با آکسان گذاری مناسب روی کلمات و کشیدگی برخی واژه ها است به درستی خشم و نفرت زنی را که به انتقام عشق از دست رفته اش بلند شده و با قساوت تمام سعی در نابودی زبان و هویت ملی ایران دارد، به نمایش می گذارد.
دلنیا آرام نخستین بار در کنسرت نمایش «سی» در نقش مادر زال حضور پیدا کرد و بعد از آن توانایی هایش در کنسرت نمایش «سیصد» بیشتر دیده شده و حالا ادامه نقش خود را در «گات» به زیبایی به تصویر کشیده است.
انتقام «مدهآ» یا تلاش برای احیای شکوه از دست رفته؟
نمایش «سیصد» اثری در تجلیل از «مفاخر ایرانی» و یادآوری شکوه از دست رفته ایران باستان و تلاش برای حفظ زبان فارسی است از این رو انتظار میرود به جز مونولوگها و اشعار و شور و شوقی که موسیقی در مخاطب برمیانگیزد روند داستان نیز به این سمت و سو حرکت کند اما در نهایت شاهد حمله مغولها و کشتن «خورشید» دختر ایران به دست بیگانگان هستیم و تنها در صحنه پایانی و پس از شکست، خطابهای در دفاع از وطن و تلاش برای حفظ آن میشنویم. صحنه حمله آلتانی دختر چنگیز مغول با ارابهای که بر آن سوار است و آواز طنین اندازی که دلنیا آرام می خواند، بیشتر از صحنه های مربوط به کاراکترهای ایرانی در جمعیت شور و شوق و هیجان به وجود میآورد، صحنه ای که یادآور تراژدی «مدهآ» اوریپید و انتقام این بانوی سنگدل است از این رو جذابیتهای بصری نمایش به سمت جبهه دشمن متمایلتر است که همین نکته، اجرا را از هدفی که دارد تا اندازه ای دور کرده است.
به احترام هنرمندان جوانی که دیده نمیشوند
یکی از نکات مثبت اجرای کنسرت نمایش «سی صد» طراحی حرکت پرفورمرها و هماهنگی و تناسب اجرایشان با مضمون نمایش است. کار از لحاظ بصری چشم نواز طراحی شده و افکتهای صوتی و تصاویری که روی ساختمان کاخ ملت انداخته میشود، متناسب با هر صحنه است. نوازندگان جوانی که در سایه و بکوکال حضور دارند نیز اجرای جذابی دارند و میدان دادن به آن ها جای تحسین دارد اما متاسفانه در حاشیه و سایه قرار گرفته اند و حتی در رورانس نیز معرفی نمیشوند.
دیدگاهتان را بنویسید