×
×

جزییاتی از پروژه‌ی هنگام در گفت‌وگو با آهنگساز آن:
گذر از صلح میان کشورها به مصالحه‌ای درونی/ اعضای ارکسترم نوازندگانی با ملیت‌ها و فرهنگ‌های متفاوتند

  • کد نوشته: 436129
  • موسیقی ایرانیان
  • سه شنبه, ۱۰ام خرداد ۱۴۰۱
  • ۰
  • مصطفی پوریوسف که در دو عرصه تئاتر و موسیقی فعالیت دارد، کنسرت‌ «هنگام» را با محوریت صلح روی صحنه می‌برد.
    گذر از صلح میان کشورها به مصالحه‌ای درونی/ اعضای ارکسترم نوازندگانی با ملیت‌ها و فرهنگ‌های متفاوتند
  • مصطفی پوریوسف که در دو عرصه تئاتر و موسیقی فعالیت دارد، کنسرت‌ «هنگام» را با محوریت صلح روی صحنه می‌برد. او می‌گوید: صلح موردنظرم؛ صلح کشورها و مربوط به نقطه و مکانی نیست. آنچه از آن دم می‌زنم صلحی درونی است. اینکه اول از هرچیز این منم که باید با خودم آشتی کنم. به این معنا که قبل هرچیز باید خودم با خودم کنار بیایم و پس از این اتفاق می‌توانم با دیگران صلح کنم.

    در میان هنرها؛ موسیقی این ویژگی‌ را دارد تا علاوه بر سرگرم‌سازی و ایجاد شعف یا اندوه، به هنری مفهومی و تامل‌برانگیز تبدیل شود. دیگر اینکه موسیقی پرطرفدارترین هنر دنیاست و زبان مشترک همه ملل محسوب می‌شود که این ویژگی هم برای پرداختن به مسائل و مفاهیم به کمکش آمده است. علاوه بر همه این؛ با زبان هنر است که می‌توان تلخ‌ترین اتفاقات را با نگاه و لحنی زیباشناسانه تلطیف کرد و به سمع و نظر مردم رساند. کرونا، جنگ، زلزله؛ بحران‌های اقتصادی وقایع تلخ و تند و تیزی هستند که می‌توان آنها را به سوهان هنر تلطیف کرد. طی همین روند است که هنرمندان ایرانی عرصه‌های مختلف طی چند سال گذشته آثاری را با موضوع و محوریت بحران‌های مذکور تولید و ارائه کرده‌اند.

     اتفاقی که در همین راستا به تازگی رخ داده برگزاری رویدادی موسیقی‌محور با پیام صلح است که توسط مصطفی‌ پوریوسف در قالب کنسرتی با عنوان «هنگام» رقم خورده است. او که خود نوازنده کمانچه و چندسالی است از ایران مهاجرت کرده، درباره جزییات پروژه هنگام با ایلنا گفتگو کرد.

    از فعالیت‌های قبلی‌تان در حوزه هنر بگویید. 

    من بیست سال در حوزه تئاتر فعالیت داشته‌ام و حال حدود یازده سال است که در عرصه موسیقی مشغول به فعالیتم. طی همین فعالیت‌ها بود که بنا به دلایلی مهاجرت کردم اما فعالیت‌هایم تا امروز ادامه داشته است. البته الان ایرانم و قرار است کنسرت «هنگام» را با نوازندگان ایرانی که دوستان من هستند، روی صحنه ببرم. زمان برگزاری کنسرت‌ها هم از هشتم تا دوازدهم خردادماه است و انشالله در «عمارت روبرو» اجرا خواهیم داشت.

    چه شد که تصمیم گرفتید، برنامه‌ای را با موضوع صلح روی صحنه ببرید؟ 

    سال‌ها بود که تصمیم داشتم پروژه‌ای را با محوریت صلح روی صحنه ببرم که با همکاری یکی از دوستانم در ترکیه استارتش زده شد و نام آن را «موسیقی برای صلح» گذاشتیم؛ در همین راستا، طی مدتی که در ایران نبودم قطعاتی را هم ساخته‌ام.

    آیا چندین سال فعالیت شما در عرصه تئاتر بر نحوه آهنگسازی‌تان در موسیقی تاثیر داشته است؟ 

    به دلیل آن دید تئاتری که دارم، «روایت» در قطعاتی که می‌سازم بسیار اهمیت دارد و در ساخت آثارم به این مقوله همواره توجه می‌کنم.

    منظورتان آن درامی است که در تئاتر وجود دارد؟ 

    بله دقیقا. و شاید بتوان گفت این روایت‌گری در موسیقی به کمکم آمده است.

    اغراق نیست اگر بگوییم جای «روایت» و «روایت‌گری» در موسیقی ما خالی است. به نظر می‌رسد اگر به درستی آن را در آثارتان لحاظ کنید، شاید اتفاقات خوبی را رقم بزنید.

    لحظاتی از اتفاق‌هایی که در زندگی رخ می‌دهد، وجود دارد که قابل مشاهده‌اند. زمانی که آدم از دایره‌ای که برای خودش ساخته بیرون می‌آید و از بیرون به آن می‌نگرد، راحت‌تر می‌تواند بیانش کند. طی این روند، فرد می‌تواند بدون هیچ پیش‌فرضی برخی موضوعات و مسائل را توضیح دهد. صلح هم جزو این دسته مسائل است که من تلاش کرده‌ام در کنسرتم به آن بپردازم.

     شروع این «روایت‌گری» برای «صلح» چه بوده؟ 

    این اتفاق از زمان درگرفتن جنگ اوکراین و حمله روسیه به این کشور  برایم رخ داد.

    یعنی پس از حمله روسیه به اوکراین به موضوعی با عنوان «صلح» و بیان آن با زبان موسیقی، فکر کردید؟ 

    خیر. فقط استارت این کار برایم از آغاز جنگ روسیه با اوکراین زده شد؛ وگرنه پروژه از قبل در ذهنم شکل گرفته بود و ساخته شده بود. اما شکل متفاوتی داشت.

     صلحی که از آن حرف می‌زنید در ذهن شما چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا این صلح، اتفاقی مقابل «جنگ» است؟ 

    این صلح بیشتر به این معناست که ما خودمان فراموش کرده‌ایم که چه کسی هستیم و کجاییم؟ و اینکه، فرهنگ منِ نوعی به عنوان یک ایرانی چیست و نباید تاریخم را فراموش کنم؛ همانطور که نباید خیلی چیزهای دیگر را به فراموشی بسپارم. کلا وقتی آدم در دل داستان است قدر هیچ چیز را نمی‌داند و تاریخ هم یکی از همین موارد است که فراموش می‌شود و قدرش را نمی‌دانیم.

    وقتی عبارت صلح را می‌شنویم در مقابل آن کلمه «جنگ» است که به ذهن متبادر می‌شود. صلحی که می‌گویید برای شما در مقابل کدام جنگ قرار دارد. یعنی آن جنگی که مقابل «صلح» شماست، چیست؟ 

    زندگی من روی موسیقیِ تئاتر، و «موسیقی و تئاتر» گذشته و برای همین راه است که می‌جنگم و خیلی سختی‌ها را در زندگی‌ام می‌بینیم. بیشتر حرف و منظور من صلح کشورها نیست و مربوط به نقطه و مکانی نیست. آنچه از آن دم می‌زنم صلحی درونی است. اینکه اول از هر چیز، این منم که باید با خودم آشتی کنم. به این معنا که قبل هر چیز باید خودم با خودم کنار بیایم و پس از این اتفاق است که مثلا می‌توانم با دوستم و دیگران صلح کنم. صلح مورد نظرم به این معناست که وقتی حرف می‌زنیم، پشت آن کلمات و جملات چیزی نباشد. اگر قرار است برداشتی باشد فقط آن برداشت را داشته باشیم و دنبال چیز دیگری نباشیم. به طور شفاف و خلاصه «جنگ» مقابل صلحی که از آن حرف می‌زنم، مبارزه با خود است. حتی در مقوله‌ای چون روانشناسی نیز، همه چیز از خودشناسی شروع می‌شود. نهایتا قبل از هر اتفاقی ما باید اول خودمان را اصلاح کنیم تا بعد اطرافمان اصلاح شود و بر اساس همین روند است که جامعه اصلاح می‌شود. همه چیز از خودشناسی و صلح با خود شروع می‌شود.

    برای اجرای کنسرت «هنگام» آیا اعضای گروه‌تان ثابت هستند؟ 

    خیر من با نوازندگان مختلفی همکاری می‌کنم و قطعاتم را طوری چیده‌ام که با چند روز تمرین متوالی با همراهی اعضا، به مرحله اجرا برسم.

    پس یعنی شما به هر شهر و کشوری بروید نوازندگانتان را از همان جا انتخاب می‌کنید؟ 

    بله همینطور است. در واقع گروه ثابتی در کار نیست و خودم یک نفر هستم. حتی در تئاترهایم در استانبول هم تکی روی صحنه می‌روم. موسیقی‌ام هم همینطور است و بعد آدم‌هایم انتخاب می‌شوند و دور هم جمع می‌شویم.

     اگر قطعاتتان از قبل ساخته شده باشد، کارتان برای همکاری با نوازندگان دشوار می‌شود. 

    هر اجرایی که دارم متفاوت است؛ یعنی اگر اجرای اول را ببیند و شب بعد به اجرای دوم بیاید، برنامه‌ای متفاوت را به تماشا نشسته‌اید. به طور دقیق‌تر گفتگو و بیس یکی است؛ اما نوع گویش‌ها در هر شب فرق می‌کند.

    مثلا با رفتن به هر شهر یا کشور با نوازندگانی مواجه می‌شوید که فرهنگ و موسیقی دیگری دارند. حتی شاید سازهای‌شان هم به لحاظ نوع نواختن نت‌ها و پرده بندی‌ها و دیگر مقولات تخصصی، با ساز و نوای شما که ایرانی است متفاوت باشد. 

    بله درست است. من از نوازنده‌ای که برای اجرا با من همراه شده،‌ می‌خواهم موسیقی خودش را با همان فرهنگی که دارد بنوازند. به طور مثال من یک «دوئت» با «چلو» داشتم. به نوازنده چلو که لهستانی است، گفتم شما ساز خودت را براساس فرهنگ خودت بزن و سعی نکن موسیقی شرقی بزنی. من ایرانی هستم و قرار است با هم حرف بزنیم و در ادامه کار و آنچه لازمه اجراست ، شکل می‌گیرد.

    آن روایت‌گری که به آن اشاره کردید،‌ کجا اتفاق می‌افتد؟

    قضیه‌اش این است که داستان قطعاتم را روی صحنه برای مخاطبان روایت می‌کنم.

    با توجه به این روایت کردن شفاهی شما روی صحنه، آیا می‌توان گفت اجرای شما نوعی برنامه نمایش‌گونه است؟ 

    من آن اوائل که از ایران خارج شده بودم در اجراها می‌نشستم و یک ساعت ساز می‌زدم و مخاطبان تماشا می‌کردند. ولی در خارج از ایران روالی وجود دارد که اساتیدشان هم بر همین اساس ساز می‌زنند. آن‌ها قبل از اجرای هر تراک در عرض یک دقیقه نام اثر را می‌گویند و درباره‌اش حرف می‌زنند. این یک روال است. اما درباره سوالتان باید بگویم اکتی که من روی صحنه دارم نمایشی نیست. من حین فعالیتم در عرصه تئاتر هم بیشتر بر اساس فرم ایستا کار می‌کردم. در موسیقی‌ام هم «آن» خیلی مهم است. به نظرم اکتم بیشتر سمت همان «آن» یا لحظه می‌رود. چون حین روایت حرکت خاصی انجام نمی‌دهم.

    می‌توانیم این «آن» را همان بداهه بدانیم؟ 

    بله شاید. اما بداهه‌ای که تنظیم شده است.

    حین تعامل و هم‌نوازی با نوازندگان کشورهای دیگر موسیقی ایرانی چقدر برایتان مهم است؟ 

    موسیقی ایرانی خیلی برایم مهم است. اما اگر ایرانی نبودم ساز «چلو» را انتخاب می‌کردم. واقعا عاشق این سازم. به موسیقی ایرانی افتخار می‌کنم و سازم هم کمانچه است و غیر از کمانچه ساز دیگری نمی‌نوازم. معتقدم کمانچه کاراکتر دارد و کاراکتر سازم را هیچ‌وقت گم نکرده‌ام و تلاش می‌کنم این اتفاق هرگز نیفتد.با سازم زندگی می‌کنم.

    کمانچه در کنسرت‌های صلح جایگاهی دارد؟ 

    بله ساز اصلی در کنسرت‌‌هایم  کمانچه است. و صلحی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم، اینجا اتفاق می‌افتد که آدم‌ها بدون اینکه حتی زبان هم را بفهمند و بدون هیچ قضیه مالی و بدون بیزینس و اتفاقی جایی می‌نشینند و عشق‌بازی‌شان را دارند، تا نشان دهند که انسان‌ها چقدر می‌توانند باهم خوب باشند و این را بفهمانند که ای دولت‌ها، دست از سر ما بردارید؛ چون ما انسان‌ها هم دیگر را دوست داریم.

    با توجه‌ به صحبت‌هایتان این سوال ایجاد می‌شود که چطور با نوازندگان خارجی در اجرا به نقطه نظری مشترک می‌رسید. چون غالبا موسیقی‌ها و سازها با هم تفاوت دارند. تا اینجا توضیح دادید که به نوازنده می‌گویید ساز خودش را بر اساس فرهنگی که دارد بنوازد. بعد چه اتفاقی می‌افتد.؟

    اینطور بگویم که من آن وسط و در میان ارتباط‌هایی که حین تمرینات میان من و نوازنده‌گان شکل می‌گیرد، صلحی به وجود می‌آورم. کامل‌ترش این است که بگویم نوازنده‌ها با هم صلح می‌کنند. سازهای‌مان هم با هم صلح می‌کنند. اینطور نیست که بگویم من کمانچه آذری می‌زنم یا کمانچه ایرانی می‌نوازم. مثال می‌زنم. موسیقی غرب «سی‌کرون» ندارد، اما «سی بمل» دارد. من به نوازنده می‌گویم شما سی‌بملت را بزن و من هم سی‌کرونم را می‌نوازم، ولی به نوعی از «سی‌بمل» ژبه «سی‌کرون» اشاره‌ای دارم. و می‌توانم بگویم، حالتی مثل موسیقی «جز» مانند ایجاد می‌شود.

    چه شد که به برگزاری کنسرت در ایران فکر کردید؟ 

    من دوست داشتم در ایران اجرا کنم و حسم می‌گفت چنین کاری انجام دهم، اما این تصمیم برای اجراهای فعلی، قطعی نبود. بلیتم اوکی شد و همه چیز کنار هم قرار گرفت و در نهایت برگزاری کنسرت میسر شد. یکی از دوستان گفت بیا و بلیتت با من. دیگر دوستم آقای یاوری هم گفت بیا اجرا بگذاریم و در ادامه همکاری با نوازندگان هم میسر شد و بعد از طی مراحل قانونی و اخذ مجوزهای لازم توسط مسئولان «عمارت روبرو» به مرحله اجرا رسیدیم. به هرحال وقتی آدم وارد مسیر می‌شود راه باز خواهد شد. وقتی که به دنبال بیزینس نباشیم این خودش بیزینس را می‌آورد.

    شما در ترکیه زندگی می‌کنید و در اینباره بگویید که اجرای خیابانی موزیک در این کشور چه جایگاهی دارد. در ایران وقتی گروه یا فردی کنار خیابان ساز می‌زند اغلب آدم‌ها فکر می‌کنند از روی ناچاری و بی‌پولی چنین کاری کرده! 

    همین‌طور است که می‌گویید. اجرای خیابانی در ترکیه دارای احترام است. حتی هنرمندان این‌چنینی با افتخار می‌گویند ما نوازندگان خیابانی هستیم و در فلان جای شهر اجرا داریم و دیگران را به تماشا دعوت می‌کنند. مردم هم از این دسته هنرمندان حمایت می‌کنند. خودم هم تجربه‌هایی در این زمینه داشته‌ام. من در خیابان بهاریه استانبول به اجرای پرفرمنسی به مناسبت اوضاع اوکراین پرداختم و کبریت‌های سوخته و پرچم اوکراین برخی از آکسسوارهایم بود. حین انجام این کار پلیس آمد و از من پرسید که می‌خواهی ساز بزنی؟ من گفتم بله. بعد پرسید فروش هم دارید؟ که پاسخم منفی بود. بعد گفت می‌خواهی پول جمع کنی؟ که در پاسخ به ایشان باز گفتم خیر قصد ندارم پول جمع کنم. پرسید پس چه کاری می‌خواهی انجام دهی؟ که من گفتم برنامه‌ام اجرای یک پرفورمنس است. او گفت باشد و موفق باشی و کنار ایستاد و من به اجرای برنامه‌ام پرداختم.

    یعنی برای اجرا از شما مجوز نمی‌خواهند؟ 

    خیر برای اجرا مجوز لازم نیست. فقط مناطقی هست که متعلق به شهرداری است؛ مثلا ورودی و داخل متروها یا داخل کشتی‌ها. چنین اماکنی مجوز می‌خواهند؛ که البته مجوز محسوب نمی‌شوند. فقط شخص یا گروه متقاضی را در نوبت می‌گذارند تا در زمانی مشخص به اجرا بپردازند.

    آیا پس از برگزاری کنسرت‌های صلح با عنوان «هنگام» در ایران؛ قصد دارید در دیگر کشورها هم به اجرای برنامه بپردازید؟ 

    بله این رویه برای من پروژه‌ای ادامه‌دار است و امیدوارم اجراهای‌مان در عمارت روبرو مورد استقبال قرار گیرد چون اطلاع‌رسانی ما آنطور که باید قوی نبوده است.

    منبع: ایلنا
    https://musiceiranian.ir/?p=436129
       
    برچسب ها مصطفی پوریوسف

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *