×
×

گفتگو با این آهنگساز
احسان بیرقدار: کارم آهنگسازی برای فیلم‌هاست

  • کد نوشته: 401172
  • حمیده موسوی
  • شنبه, ۲۹ام شهریور ۱۳۹۹
  • ۰
  • بیرق‌دار می‌گوید: در آن برهه از زمان همه می‌خواستند شبیه حمید هامون باشند، با همان پیچیدگی‌ها و سادگی‌ها و منگی‌هایی که خاص شخصیت اوست. به نظرم کلید ارتباط همه نسل‌ها با این فیلم و شخصیت هامون، نوعی سرگشتگی است.

    احسان بیرقدار: کارم آهنگسازی برای فیلم‌هاست
  • احسان بیرقدار

    بیرق‌دار (موسیقی‌دان، نوازنده و آهنگساز) می‌گوید: در آن برهه از زمان همه می‌خواستند شبیه حمید هامون باشند، با همان پیچیدگی‌ها و سادگی‌ها و منگی‌هایی که خاص شخصیت اوست. به نظرم کلید ارتباط همه نسل‌ها با این فیلم و شخصیت هامون، نوعی سرگشتگی است.

    به نقل از ایلنا، احسان بیرق‌دار (موسیقی‌دان، نوازنده و آهنگساز) طی سال‌های حضورش در عرصه موسیقی، علاوه بر همکاری با افراد و گروه‌های مختلف در زمینه آهنگسازی فیلم نیز فعالیت‌ داشته است. او به مناسبت روز ملی سینما در ۲۱ شهریور، قطعه «غمگین می‌خواند» را منتشر و آن را به حمید هامون (یکی از شخصیت‌های ماندگار سینمای ایران در فیلم سینمایی «هامون» ساخته داریوش مهرجویی) تقدیم کرد.

    بیرق‌دار که در اواخر دهه هفتاد به عنوان آهنگساز، نوازنده و ناظر ضبط همکاری خود را با مرکز موسیقی صداوسیما آغاز کرده و گروه موسیقی «ساکن روان» را در سال ۱۳۸۰ تشکیل داده و طی این سال‌ها نیز با خوانندگان و پروژه‌های مختلف همکاری داشته، در گفتگوی پیش‌رو از چالش‌های آهنگسازی فیلم در ایران گفت.

    با نگاهی به کارنامه شما می‌توان پی برد که در بخش آهنگسازی فیلم حضور جدی‌تری داشته‌اید. چه شد سراغ سینما و آهنگسازی فیلم رفتید؟

    من فعالیت‌های حرفه‌ای‌ام را از سنین کم آغاز کردم. از سال ۱۳۷۸ به طور جدی در مرکز موسیقی صداوسیما مشغول به کار شدم و آهنگسازی می‌کردم. آهنگسازی در آن مقطع با حال متفاوت بود. آهنگسازان بر خلاف امروز فقط یک کاغذ و قلم (مداد و پاکن) در اختیار داشتند و تنها ابزارشان همین‌ها بود. چند سال بعد وضعیت عوض شد و کامپیوتر و ابزار و ادوات مربوط به آن عمومیت پیدا کرد و آهنگسازان مثلا از بیست،‌ سی نفر به بیست، سی هزار نفر افزایش یافتند. من آن مقطع به دلیل نوع و نحوه آموزش‌هایی که در زمینه آهنگسازی دیده بودم، شکل فعالیت و آهنگسازی‌ام متفاوت بود. از آنجا که از بچگی عاشق سینما بودم دوست داشتم برای سینما کار کنم، اما به دلیل وجود تعصباتی که در آن سال‌ها وجود داشت و به دلیل سن و سال کم سخت‌تر می‌توانستیم وارد عرصه سینما شویم و من نیز یک دهه بعد، تقریبا از ده دوازده سال پیش وارد فضای سینما شدم و از زمانی که وارد این حیطه شدم و برای فیلم‌های سینمایی موسیقی می‌سازم حالم نسبت به قبل بهتر است.

    باید شما را یکی از آهنگسازان سینمای ایران بدانیم؟

    اگر قرار باشد خودم را آهنگساز بدانم، قطعا خودم را آهنگساز سینما می‌دانم.

    آهنگسازان کمی هستند که به صورت متمرکز به مقوله سینما و آهنگسازی فیلم می‌پردازند. شاید به این دلیل که آهنگسازی فیلم در ایران تخصص محسوب نمی‌شود.

    اتفاقا از آدم‌های بزرگی می‌توان نام برد که در کنار چهره مستقل موسیقایی خودشان، برای فیلم‌های سینمایی نیز موسیقی نوشته‌اند، اما به نظر من هم موسیقی فیلم مقوله‌ای بسیار تخصصی است.

    آهنگساز فیلم علاوه بر علاقه به سینما، باید تا حدودی سینما را بشناسد و از درام و قصه و مولفه‌های دراماتیک تاحدودی سر دربیاورد.

    بله آهنگساز باید سینما و نوع قصه و روایت‌ها را بشناسد. مهمتر اینکه باید بداند موسیقی در یک فیلم سینمایی چه جایگاهی دارد و تا چه حد باید تاثیرگذار باشد و عدم وجود آن چه تبعاتی در پی خواهد داشت. با وجود آنکه حوزه‌های مختلفی را تجربه کرده‌ام و در زمینه موسیقی کودک، موسیقی پاپ، موسیقی ارکسترال، موسیقی بی‌کلام فعالیت داشته‌ام، اما دوست دارم در حوزه موسیقی فیلم و آهنگسازی سینما فعالیت کنم.

    در چند پروژه خوانندگی را تجربه کرده‌اید. همچنین مدت‌ها با کارن همایونفر در زمینه آهنگسازی فیلم همکاری کرده‌اید. به هرحال ایشان در بخش آهنگسازی فیلم، شناسنامه‌ای دارد و یکی از معدود آهنگسازانی است که به صورت تخصصی در سینما فعالیت کرده‌است.

    پیش از آنکه من و آقای کارن همایونفر با هم همکاری کنیم، دوست بودیم و درباره موسیقی و مسائل هنری گپ می‌زدیم و تعامل داشتیم و پس از آن من از طریق ایشان وارد سینما شدم. کارن همایونفر در پروژه‌های سنگینی حضور یافته است و این در حالی است که همکاری با پروژه‌های سنگین در ایران کار دشواری است. در همه جای دنیا عوامل بخش‌های مختلف یک فیلم (با پروداکشن‌های سنگین) توسط یک نفر مدیریت و اداره نمی‌شود. مثلا اگر بخش موسیقی تیراژ فیلم «AVENGERS» را ببینید، درخواهید یافت که حدود پنجاه آهنگساز مختلف در آن پروژه کار می‌کرده‌اند. اصلا امکان ندارد که پروژه‌ای عظیم با پروداکشن سنگین توسط یک نفر مدیریت و اداره شود و امورات بخش‌های مختلف آن را یک نفر انجام دهد. در ایران چنین رویه‌ای وجود ندارد و این در حالی است که کارن همایونفر از پس چنین پروژه‌هایی برآمده است. نگاه او به سینما و موسیقی فیلم بسیار اصیل بوده، وگرنه می‌توانست، مانند بسیاری دیگر پروژه‌ای را در دست بگیرد و کاری بسازد و به سراغ پروژه‌های بعدی برود. به عنوان موزیسین نحوه مواجهه با فیلم را از کارن همایونفر آموخته‌ام.

    مصائبی که می‌گویید به دلیل عدم وجود ساز و کارهای مشخص، جدی‌تر و بیشتر است. نتیجه اینکه افراد متخصص و کاربلد به دلیل نابسامانی‌ها کم‌کار می‌شوند یا انزوا می‌گزینند.

    متاسفانه همینطور است. حساب کنید، اغلب تهیه‌کنندگان اصلا به موسیقی فیلم‌شان فکر نمی‌کنند و آهنگسازی اثر را به دوست و فامیلشان می‌سپارند. حتی در میان کارگردان‌های سینما نیز معدود افرادی را می‌توان یافت که موسیقی برایشان اهمیت داشته باشد و نسبت به آن وسواس داشته باشند. به نظرم یکی از تاثیرگذارترین بخش‌های پروژه‌ای سینمایی، موسیقی آن است. البته این را هم بگویم هستند کارگردان‌هایی که برای موسیقی اثرشان ارزش و اهمیت قائلند و این را طی همکاری با آدم‌های بزرگ سینمای ایران که از آنها بسیار آموخته‌ام،‌ دریافته‌ام.

    شما در موسیقی و نماهنگ «غمگین می‌خواند» به سراغ «هامون» یکی از خاطره‌انگیزترین فیلم‌های دهه شصت رفته‌اید و کاراکتری را مد نظر قرار داده‌اید که به نوعی نماد روشنفکری سه دهه قبل است. ایده این اتفاق چگونه شکل گرفت و کامل شد؟

    فیلم «هامون» و شخصیت اصلی این اثر که هامون نام دارد و زنده‌یاد خسرو شکیبایی ایفاگر آن است، زاده تفکر آقای داریوش مهرجویی است که فلسفه خوانده و درگیر فلسفه و جریان نواندیش معاصر بوده است. آقای مهرجویی در آن مقطع که فیلم را می‌ساخت قطعا تصور نمی‌کرد که نسل‌های بعد نیز تا این حد با اثر ارتباط برقرار کنند. من دهه شصتی هستم و زمانی که فیلم «هامون» اکران شد حدود هشت، نه سال سن داشتم. اما این اثر را بعدها که بزرگتر شدم بارها دیدم. نه تنها من بلکه باقی هم نسلان و افرادی که دغدغه هنر و فلسفه و ادبیات داشتند می‌‌نشستند و فیلم «هامون» را بارها و بارها می‌دیدند و من نیز از این موضوع مستثنی نبودم. می‌توان گفت دیالوگ‌های فیلم و شخصیت‌هایش به تکیه‌کلام‌های روزمره‌مان تبدیل شده بود.

    شاید چون این کاراکتر مابه‌ازای بیرونی داشت و نمونه آن در جامعه بسیار یافت می‌شد.

    دقیقا. موضوع جالب این بود که در آن برهه از زمان همه می‌خواستند شبیه حمید هامون باشند، با همان پیچیدگی‌ها و سادگی‌ها و منگی‌هایی که خاص شخصیت اوست. به نظرم کلید ارتباط همه نسل‌ها با این فیلم و شخصیت هامون، نوعی سرگشتگی است. به نظرم فیلم «هامون» خود قصه‌ای است و بخش دیگر اثر، شخصیت حمید هامون است. شاید به عنوان افرادی که اصطلاحا هامون‌باز هستیم و این شخصیت را دوست داریم و با او زندگی کرده‌ایم، قصه فیلم را تکراری بدانیم که بارها و بارها به آن پرداخته شده است. آنچه که ما می‌بینیم خود حمید هامون و دغدغه‌های اوست. زمانی که او ساکش را جمع می‌کند تا چند روزی را نزد پیر و مراد خودش علی عابدینی سپری کند،‌ می‌بینیم کتاب‌هایی را با خود می‌برد که آثار محبوب ما در آن مقطع بوده‌اند.

    به نظر کتاب‌بازهای ایرانی نویسنده‌ای چون جروم دیوید سلینجر را با کتاب «فرنی و زویی» در فیلم «هامون» شناختند. حتی کتاب «ابراهیم در آتش» نوشته احمد شاملو پس از اکران «هامون» به فروش بالا دست پیدا کرد.

    بله همینطور است. به هرحال آن مقطع دوره کثرت نبود که مانند امروز همه چیز به وفور در دسترس مردم باشد. در آن دهه کتاب و موسیقی کم بود و اگر طالب موضوع و مسئله‌ای بودید، باید به دنبالش می‌رفتید تا آن را بیابید. بله فیلم «هامون» کتاب‌هایی را به جامعه معرفی کرد. مثلا یادم هست کتاب «بیماری به سوی مرگ» نوشته سورن کی یرکه گور را پس از دیدن فیلم «هامون» شناختم و به خاطر فیلم «هامون» بود که عاشق سورن کی یرکه گور شدم و رفتم و راجع به او خواندم. «به راستی صلت کدام قصیده‌ای ای غزل» بیتی از کتاب «ابراهیم در آتش» احمد شاملو بود از توسط هامون خوانده شد و مورد توجه قرار گرفت. به هرحال فیلم «هامون» بسیار تاثیرگذار است و حلاوت و شیرینی‌اش سال‌ها با من بوده و هنوز هم چنین است.

    پس موسیقی «غمگین می‌خواند» ادای دینی به فیلم سینمایی «هامون» است؟

    کاری که آقای مهرجویی و آقای منصوری فیلمبردار اثر و زنده‌یاد شکیبایی و باقی بازیگران و عوامل انجام داده‌اند بسیار ارزشمند است. اما من می‌خواستم به کاراکتر هامون ادای دین کنم. همانطور که گفتم شخصیت حمید هامون جدا از جریان فیلم است.

    از تاثیر نوازنده بر کیفیت آثاری چون «غمگین می‌خواند» و حضور علی جعفری‌پویان بگویید.

    به‌جا و لازم می دانم که از علی جعفری پویان تنها نوازنده اثر بابت حضور بسیار تأثیرگذارش تشکر کنم، آهنگسازانی که برای نوازندگان سولیست کار می‌نویسند می‌دانند که نوازنده در این گونه کارها تا چه حد اهمیت دارد. ردپای آقای جعفری پویان در این اثر بسیار مشهود است و من خیلی از او ممنونم که مانند باقی کارها، بسیار بسیار صبور و مهربان و حرفه‌ای در کنار ما بود. به نظرم بخش عمده‌ای از این پروژه مدیون و مرهون زحمات ایشان است.

    درباره تدوین نماهنگ نیز توضیح دهید. از کار نوید توحیدی رضایت دارید؟

    اگر نوع تدوین ما را در نماهنگ «غمگین می‌خواند» ببینید به ارزش کار نوید توحیدی که کیفیت کارش را بارها در سینما دیده‌ایم، پی خواهید برد. نوید پس از پذیرفتن همکاری، خودش نیز درگیر کار شد و با آن ارتباط برقرار کرد. از او خیلی ممنونم زیرا اصلا فکر نمی‌کردم زمانی که ایده به ذهنم رسید به چنین نتیجه‌ای برسیم. زمانی که پای میز تدوین رفتم و باهم ویدئو را دیدیم، تصور کردم که سکانس‌ها و پلان‌ها بر اساس موسیقی برای کلیپ ساخته‌ شده‌اند. اثر خوش ریتم از آب درآمده و به نظرم نماهنگ نیز گویای این است که به نوعی از جریان فیلم جدا شده‌ایم و بیشتر همراه سرگشتگی‌های هامون هستیم. همانطور که گفتم نماهنگ «غمگین می‌خواند» نه به فیلم «هامون»، نه به داریوش مهرجویی و نه به زنده‌یاد خسرو شکیبایی، بلکه به شخصیت حمید هامون تقدیم شده است. فیلیپ گلس قطعه‌ای ساخته که توسط پیانو نواخته می‌شود و مهرجویی در فیلم سینمایی «درخت گلابی» از آن استفاده کرده است. فیلیپ گلس و همفکران او سبک و فرمی را در موسیقی پایه‌گذاری کردند که موسیقی بر اساس یکسری فواصل مینیمال و بسیار محدود شکل می‌گیرد و آن ایده در امتداد یک اثر مدام تکرار می‌شود

    درباره اتمسفر اثر و نوع سازبندی‌ها و مدیریت آنها توضیح دهید.

    اگر توجه کنید موسیقی اثر نوعی چرخه تکرار دارد. اگر ساختار موسیقایی قطعه را مدنظر قرار دهیم و از این منظر وارد موضوع شویم، برای درک راحت‌تر مخاطبان غیر موزیسین، به زبان ساده‌تر باید بگویم، فرمی در موسیقی هست که از نیمه دوم قرن بیستم توسط تعدادی از آهنگسازان معروف و مطرح شکل گرفته و فیلیپ گلس یکی از افرادی است که به آن پرداخته است. آقای فیلیپ گلس قطعه‌ای ساخته که توسط پیانو نواخته می‌شود و آقای مهرجویی در فیلم سینمایی «درخت گلابی» از آن استفاده کرده است. فیلیپ گلس و هم‌فکران ایشان سبک و فرمی را در موسیقی پایه‌گذاری کردند که طی آن موسیقی بر اساس یکسری فواصل مینیمال و بسیار محدود شکل می‌گیرد و آن ایده در امتداد یک اثر مدام تکرار می‌شود.

    مانند موتیف در درام یا موسیقی و هنرهای دیگر؟

    اما موتیف دراماتیک‌تر و تغزلی‌تر است. مثلا موتیف‌هایی آهنگسازان دوران رمانتیک، ملودیک است و اگر آثار هنرمندانی چون شوبرت، بتهوون یا شوپن را بشنوید، متوجه این موضوع خواهید شد. اما اینجا انگار شما هاله‌ای از یک فضا را برداشت می‌کنید و در اینباره توضیحات زیادی به شما ارائه نمی‌شود؛ یعنی یک امبینت برای شما ایجاد می‌شود. طی این فرم که در خلال تکرار موتیف ایجاد شده، شما لایه‌های مختلفی را به اثر می‌افزایید یا از تعداد آنها می‌کاهید. که البته آن لایه‌ها نیز باز در عین سادگی ایجاد شده‌اند.

    این اتفاقات و کشف و شهودها در قطعه «غمگین می‌خواند» چگونه ایجاد شد و به تکامل رسید؟

    در ابتدای قطعه ساز آلتو یا ویلولا را می‌شنوید و از دفعات سوم و چهارم که موتیف تکرار می‌شود، ویلون نیز افزوده می‌شود. ویلون نیز نت‌های بسیار ساده‌ای را می‌نوازد و بر همین اساس می‌توان گفت هیچ پیچیده‌گی در موسیقی مذکور وجود ندارد. در قطعه «غمگین می‌خواند» موسیقی نمی‌خواهد خود را به رخ بکشد یا توجه شنونده و مخاطب را به خود جلب کند. اصطلاحا فضایی در موسیقی «مین استریم» وجود دارد که به آن چیلاوت موزیک می‌گویند. قطعه «غمگین می‌خواند» نوعی چیلاوت است که شما را به خلسه می‌برد. به نظرم این خلسه در قطعه «غمگین می‌خواند» تا حد بسیاری از جنس سرگشتی بود و همین موضوع باعث شد از همان روز اول حمید هامون را ببینم. موسیقی در ابتدا به شکل ورژن پیانویی ساخته شد و پس از آنکه اثر را برای ارکستر تنظیم کردم و آن را بارها و بارها شنیدم احساس کردم روح حمید هامون در موسیقی وجود دارد. تورج منصوری گفت: زمانی که مشغول تولید فیلم بودیم آقای چشم‌آذر آمد و تمی از یوهان سباستین باخ را انتخاب کرد و آن را روی فیلم گذاشت و اتفاقا خیلی بر اثر نشست. آقای منصوری در ادامه گفت،‌ اما موسیقی که تو نوشته‌ای انگار متعلق به فیلم «هامون» است و باورم نمی‌شود تو آن را ساخته باشی

    برای بالا بردن کیفیت کارتان با عوامل ساخت فیلم «هامون» تعامل نداشتید؟

    قرار بود نسخه‌ای را از آقای تورج منصوری فیلم‌بردار اثر تحویل بگیرم و نزدشان رفتم و با ایشان هم صحبت شدم. ایشان از دوستان صمیمی آقای ناصر چشم‌آذر آهنگساز فیلم بوده‌اند. وقتی موسیقی را برای ایشان گذاشتم، گفتند زمانی که مشغول تولید فیلم بودیم آقای چشم‌آذر آمد و تمی از یوهان سباستین باخ را انتخاب کرد و آن را روی فیلم گذاشت و اتفاقا خیلی بر اثر نشست. آقای منصوری در ادامه گفت،‌ اما موسیقی که تو نوشته‌ای انگار متعلق به فیلم «هامون» است و باور نمی‌شود تو آن را ساخته باشی. به هرحال آقای تورج منصوری جدا از آنکه یکی از اعضای تولید بوده، یکی از فیلمبرداران قدیمی و کاربلد و با اعتبار سینماست و نظر ایشان به من انگیزه بسیاری داد و باعث خوشحالی‌ام شد. در ادامه نسخه‌ای با کیفیت از فیلم را به من دادند و من نیز آن را به آقای توحیدی دادم و ایشان نیز زحمت تدوین نماهنگ را کشیدند.

    طی ماه‌های اخیر در زمینه سینما چه فعالیت‌هایی داشته‌اید.

    اخیرا با پروژه‌ای همکاری کرده‌ام و آن اثر قرار بود نوروز امسال اکران شود که بحران کرونا مانع این اتفاق شد. این اثر پروداکشن بسیار سنگینی دارد و تولید آن سال‌ها زمان برده «لاله» نام دارد و اسدالله نیک‌نژاد کارگردانی آن را به عهده داشته است. خیلی خوشحالم که موسیقی این اثر را من ساخته‌ام. طی همکاری با عوامل پروژه «لاله» نزدیک به سه ماه بی‌وقفه و بدون لحظه‌ای استراحت زمان صرف کردم. این اثر که به لحاظ تولید و کیفیت دست کمی از آثار هالیوودی ندارد، مملو از موسیقی است، آن هم موسیقی که کاربردی است و در قصه نقش دارد. یادم هست آقای نیک‌نژاد به من گفت فیلم سینمایی «لاله» دو قهرمان دارد. یک موسیقی و دوم صدا. امیداورم این اثر در زمان مناسب اکران شود و دیده شود.

    در حال حاضر چه می‌کنید؟

    پروژه‌ای را به تازگی تمام کرده‌ام. این اثر که کارگردانی آن به عهده آقای مسعود تکاور بوده هنوز نام ثابتی ندارد. این فیلم در حوزه دفاع مقدس ساخته شده اما به این واقعه نگاهی دیگر دارد و به ۳۵ روز ابتدایی جنگ ایران و عراق می‌پردازد و به نظرم اثری خوش ساخت است.

    منبع: ایلنا
    https://musiceiranian.ir/?p=401172
       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *