«مجید راهدوست» از اساتید موسیقی در ساز ویولن است و پس از ۶۰ سال فعالیت موسیقیایی از اینکه امروز بعد مادی آموزش در این حوزه بر جنبه هنری آن برتری یافته، ابراز تاسف میکند.
مجید راهدوست فرزند اسدالله خان راهدوست، حکیم و سرهنگ دوره رضاخان، به سال ۱۳۱۸ شمسی در محله قدیمی و تاریخی «گوموش قیه» (دمشقیه) تبریز در کوچه (دربند) «تلمبار»، جنب حمام محل به دنیا آمد؛ پدرش نظامی و مسوول مخزن دارویی ارتش در تبریز بود و به دلیل ارتباط با مستشاران آمریکایی اطلاعات دارویی و پزشکی خوبی داشت و محل مراجعه مردم شهر بود.
استاد راهدوست که اکنون دهه هشتادم عمرش را سپری می کند، بسیار قبراق و سینه ستبر است و با روحیه بالا و شادش در ارتباطات روزمره اش سرشار از انرژی است؛ او که بعد از پایان تحصیلات مهندسی در آلمان در دهه ۱۳۴۰ شمسی در تهران ماندگار شده است، پنج سالی است که به دیار آباء و اجدادی اش بازگشته است.
این استاد ویولن در گفت و گو با ایرنا به ذکر خاطراتی از حیات هشتاد ساله اش در ابعاد اجتماعی و هنری پرداخت و ضمن بیان گوشه های ناگفته ای از وضعیت تبریز قدیم به تشریح بخشی از فعالیت های موسیقیایی اش نیز پرداخت که در زیر ارایه می شود؛
موسیو یدیقاریانس نخستین استادم در تبریز بود
استاد راهدوست می گوید: در سال های کودکی من محله «گوموش قیه» تبریز یک قبرستان و یک تیمارستان برای نگهداری بیماران روانی داشت. در آن زمان حدود ۱۰۰ متر از دالان «میرزا رضا» نیز – تا دهه ۱۳۳۰ شمسی – سرپوشیده بود؛ در آن سال ها، اوایل دهه ۱۳۲۰ شمسی، محله «تپه لی باغ» هنوز مسکونی نشده بود و تاکستان هایش برقرار بودند و چون تاک عموما در تپه بهتر به عمل می آید، به همین دلیل نام آن محل را «تپه لی باغ» می گفتند.
وی اضافه می کند: در آن سال ها زمستان ها بسیار سخت و پربرف بود و به همین دلیل نیز ما برای رفتن به مدرسه «خیابانی» در خیابان امام فعای، بالاتر از خیابان شهید جدیری (حلمه سازانده سابق)، از برادران بزرگ مان کمک می گرفتیم، زیرا گرگ می آمد و والدین می ترسیدند که بچه مدرسه ای هایشان را بخورد. بالاتر از مدرسه خیابانی و «تپه لی باغ» نیز هیچ ساختمانی وجود نداشت و تنها «کلانتر کوچه» برقرار بود. در آن سال ها وقتی زمستان ها به مدرسه می رفتیم، زوزه گرگ ها را در بیابان های اطراف می شنیدیم.
وی ادامه می دهد: مطب پدرم در آن سال ها، ساختمانی با پله های باریک در سمت چپ ورودی میدان قطب، روبروی حمام سرهنگ، از سمت خیابان امام امروزی بود که همچنان پابرجاست. مطب پدرم در طبقه دوم در یک طرف ساختمان بود و در سمت دیگر نیز یک فال بین بود که عوام برای حل مشکلات شان به او مراجعه می کردند؛ حق ویزیت پدرم در آن سال ها ۱۵ ریال بود و به هر بیمار چهار بسته گرد و یک آمپول تجویز و تزریق می کرد. چون پیرامون «تپه لی باغ» در آن سال ها روستاهای پته وا، شاهقلی و … بود، بیماران را با الاغ و قاطر پیش پدرم به منزل مان می آوردند.
استاد موسیقی تشریح می کند: در آن سال ها مدرسه های «کاوه» و «آزرم» در محله ما وجود داشتند که ابتدایی را آنجا خواندیم و از ششم ابتدایی به مدرسه خیابانی رفتیم و دوره متوسطه دوم را نیز در هنرستان صنعتی تبریز (وحدت امروزی) نام نویسی کردم. در اوایل دهه ۱۳۳۴ شمسی که من به هنرستان صنعتی رفتم، همه معلمان آلمانی بودند. در آن سال ها پنج رشته تحصیلی از قبیل مکانیک، درودگری (نجاری)، ریخته گری و برق در هنرستان وجود داشت و من مکانیک خواندم. در آن سال ها شاگردان ممتاز هر رشته را آلمانی ها بورسیه می کردند و برای تحصیل به آلمان می بردند که این مساله شامل حال من نیز شد؛ در سال ۱۳۳۸ با بورسیه به آلمان رفتم و پس از اتمام مقطع کارشناسی (مهندسی) به ایران بازگشتم و در تهران در وزارت نیرو استخدام شدم و رییس برق شمیرانات و ورامین و کرج شدم.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه وارد عالم موسیقی شدید، گفت: پدرم در بچگی ما به هر هشت خواهر و برادر تاکید داشت که حتما” تا گرفتن دیپلم باید یک زبان خارجی و یک ساز را یاد بگیریم. من در گروه موزیک هنرستان صنعتی ، «ترومپت» می نواختم. معلم موسیقی مان در آن سال ها مرحوم سروربخش، استوار ارتش، بود. چون خوب می نواختم، مرا رهبر گروه موزیک مدارس کردند که در روزهای خاصی مثل ۴ آبان و ۲۱ آذر در باغشمال و در رژه مدارس، سرود اجرا می کردیم.
وی یادآوری می کند: پس از هنرستان صنعتی برای تکمیل موسیقی به هنرستان موسیقی تبریز می رفتم و در آنجا بود که مرحوم موسیو زاوان یدیقاریانس، هنرمند ارمنی، به من گفت که ترومپت ننوازم زیرا برای سلامتی مضر است و از من خواست ویولن بنوازم و برایم استادی کرد. در آن زمان در تبریز تنها یک مغازه فروش ابزار آلات موسیقی، متعلق به مرحوم استاد حسن عذاری، در سر سه راه فردوسی، زیر مصلای کنونی وجود داشت. من آموزش موسیقی کلاسیک را با استاد یدیقاریانس آغاز کردم و او برای ادامه کار مرا در تهران به استاد طماسبیان، معرفی کرد.
استاد راهدوست تاکید می کند: دسته ویولن که به اصطلاح فنی آن را «گریف» می نامند، مانند سازهای ایرانی پرده بندی ندارد که شاگرد و نوآموز با حرکت انگشتانش پرده ها را تمییز دهد. به همین دلیل نیز هنرمند ویولن نواز باید استعداد ذاتی و گوش موسیقیایی قوی داشته باشد. در تبیین این نکته باید اشاره کنم در سال هایی که ما به هنرستان موسیقی تبریز، به ریاست آقای عزیز شعبانی، برای یادگیری ویولن رفتیم، از ۳۲ نفر در پایان سال، چهار پنج نفر باقی ماندند که از جمله آنها خاچیک بابایان، فرزند آشوت بابایان، بود که رتبه سوم جهانی در موسیقی کلاسیک با ویولن را دارد و اکنون در تهران است. بهمن مه آبادی از دیگر نفرات بود که بسیار هنرمند توانمندی است و در اروپا کنسرت های کوارتت می دهد. اکبر فاسونکی از دیگر همشاگردی های ما در هنرستان موسیقی تبریز به معاونت علیمحمد رشیدی، شخصیتی فرهیخته، هنرمند و تحیلکرده، بود که بسیار قوی شد. آقای مهربد از دیگر هنرجویان زبردست آن هنرستان بود که در نواختن فلوت سرآمد شد. رسول امجدی نیز از دیگر هنرجویان بود که پیانو و کلارینت می نواخت و بسیار توانمند بود. پدر او آقای امجدی نخستین استودیوی موسیقی در تبریز برای تکثیر موسیقی آذربایجانی به نام «استودیو بابک» در نزدیکی هتل جهان نما تاسیس کرد. محمود فخیمی از دیگر ویلونیست های مطرح تبریز بود که مدتی نیز رییس هنرستان موسیقی تهران شد
وی می گوید: در سال هایی که ما موسیقی یاد می گرفتیم، فضا برای فعالیت های موسیقیایی در تبریز بسته بود. یادم نمی رود که ویولن مرا در داخل کیسه می گذاشتند و با فایتون از «تپه لی باغ» به خانه موسیو زاون یدیقاریانس در میدان انگج می رفتیم و پس از پایان کلاس نیز با ویولن در کیسه و فایتون به منزل بر می گشتم تا کسی مرا ساز به دست نبیند و هیچ کس نفهمد ساز می نوازم.
چگونه با استاد همایون خرم آشنا شدم
استاد راهدوست می گوید: به هنگام ادامه فعالیت موسیقیایی با استاد طهماسبیان در تهران، در وزارت نیرو با زنده یاد استاد همایون خرم آشنا شدم که او نیز چون من مهندس وزارت نیرو بود و برای بیش از ۲ هزار موسیقی آهنگ سازی کرده است. او نمونه انسانیت و پاکی اخلاق بود. مرحوم خرم به من گفت تو که ایرانی هستی، بیا موسیقی ایرانی بنواز و او که از چهارده سالگی شاگرد استاد صبا بود، ردیف های وی را به من یاد داد. بعد از تعلیم موسیقی در نزد استاد خرم، من مجوز تدریس موسیقی از وزارت فرهنگ وقت گرفتم.
وی اضافه می کند: در اواخر دهه ۱۳۴۰ و دهه ۱۳۵۰ شمسی،حسین ملک که استاد سنتور در رادیو ایران بود، به همراه برادرش اسدالله ملک، در دروازه دولت تهران، آموزشگاه موسیقی و در کرج باغی داشتند که ما با دوستان به آنجا می رفتیم. دوستی من با هنرمندان آن سال ها از قبیل استاد بنان، قاسم جبلی، همایون خرم، یاحقی، بدیعی ها، از مهمانی های آن باغ آغاز شد.
وی ادامه می دهد: پس از آن در کنسرت های مختلف در تالارهای وحدت و رودکی تهران حضور یافتم و در جلد چهارم کتاب «مردان موسیقی نوین ایران» نیز بیوگرافی من آمده است. در تهران همراه با سیاوش زندگانی و مجتبی میرزاده در آموزشگاه موسیقی «آفاق» نیز تدریس می کردیم؛ البته آن دو نفر موسیقی ایرانی تعلیم می کردند و من موسیقی کلاسیک درس می دادم، زیرا ویولن یک ساز اروپایی است و اگر کسی بخواهد با آن آهنگ های وطنی بنوازد، ضرورت دارد ابتدا موسیقی کلاسیک را یاد بگیرد تا آرشه کشی و پنجه هایش قوی شود. اصول موسیقی کلاسیک در ویولن به عنوان یک ساز اروپایی درست تر اجرا می شود.
نقل خاطره از استاد صبا
موسیقدان تبریزی می گوید: من استاد صبا را ندیدم، اما استاد همایون خرم برایم تعریف می کرد که وقتی ما برای درس خدمت استاد صبا می رفتیم، آقای قنبری مهر که آن زمان نجار بود و اکنون قیمت هر یک از ویولن هایش به ۵۰ میلیون تومان می رسد، پیش استاد صبا می آید و به او می گوید که می خواهم ویولن بسازم. استاد صبا به او پاسخ می دهد که برو نجاری را ادامه بده، چون اگر بخواهی ویولن درست کنی، گرسنه می مانی، زیرا در این کشور کسی به هنر بهایی نمی دهد. اما آقای قنبری مهر به دلیل ذوق و شوقش به ساخت ویلون، کارش را دامه می دهد و به بهترین ویلون ساز ایران تبدیل می شود که خوشبختانه اکنون نیز به رغم کسالت در قید حیات هستند.
استاد راهدوست اضافه می کند: روزی آقای قنبری مهر پیش استاد صبا می آید و می گوید که سه هزار جلد از کتاب های ردیف اول تان به فروش رفته است. استاد صبا قاه قاه می خندد، باور نمی کند و به مزاح می گوید انگار عقلت را از دست داده ای. تو می خواهی بگویی که سه هزار نفر شاگرد برای یادگیری ویولن خواهند آمد. بعد از آن، روند ثبت نام برای یادگیری ویلون شتاب می گیرد و از جمله ثبت نام کنندگان استاد فرامز پایور بوده است و به دنبال او اساتیدی چون صفوت، محمد موسوی نیز به نواختن ویولن روی می آورند. البته از سال دوم اغلبی از هنرجویان ویولن الک می شوند و دانه درشت ها که امروز هر یک از اساتید بنام و ستاره های درخشان موسیقی این مرز و بوم هستند، باقی می مانند.
وی یادآوری می کند: من با استاد همایون خرم در کنسرت ها یا برنامه هایش ویولن دوم می نواختم. من نوشته از استاد خرم دارم مبنی بر اینکه می توانم هم تدریس و هم کلاس دایر کنم.
جنبه مادی آموزش موسیقی بر جنبه هنری آن غلبه یافته است
استاد راهدوست می گوید: ۵ سال است که به تبریز بازگشته ایم. در اینجا مدتی در آموزشگاه «ارک» تدریس کردم و سپس چون خسته شدم، کناره گیری کردم. متاسفانه مراتب استاد – شاگردی به سنت مالوف در حوزه موسیقی سیر نزولی دارد و امروز کسی که ۲ سال در مکتب و محضر یکی از استاید موسیقی درس گرفته، با بلند کردن موهایش و سیگاری به دماغ، دچار توهم «استاد، استاد» گفتن دیگران می شود.
وی اضافه می کند: نهادهای مسوول باید نظارت بیشتری در امر آموزش موسیقی داشته باشند. طرف در ولیعصر تبریز، مغازه فروش ابزار آلات موسیقی دارد و همانجا یک پرده کشیده و تدریس نیز می کند. اینها همه نشانه نابسامانی است. استاد اگر واقعا استاد باشد، هنرجویانش هر جای دنیا بروند، گرامی داشته می شوند. به عنوان نمونه در سال های اخیر دو کودک را از یک خانواده برای آموزش ویولن پیشم آوردند که پس از ۱۰ جلسه متوجه شدم که دختر بزرگ ۱۲ ساله، استعداد پیانو و هشت ساله به نام «آرنا» استعداد ویولن دارد و من سه سال به او درس ویلون دادم. آرنا به تازگی برای ادامه تحصیل موسیقی به سنت پترزبورگ رفته و پس از دادن آزمون با استقبال و احترام مدرسان آنجا مواجه شده است.
موسیقدان تبریزی یادآوری می کند: من همیشه به اساتید ویولن توصیه می کنم که یک کتاب را درس دهند، ولی به درستی تدریس کنند. در تبیین ظرایف آموزش موسیقی ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که تنها طرز گرفتن درست ویولن در دست حداقل ۶ ماه زمان می برد تا هنرجو بتواند پوزیسیون درست بگیرد. متاسفانه آموزش موسیقی امروز جنبه مادی صرف پیدا کرده و تنها معدودی از آموزشگاه ها به دنبال تدریس اصولی موسیبقی به فراگیران و هنرجویان هستند.
وی تاکید می کند: از این نکته نیز نباید اغماض کرد که یادگیری علمی موسیقی از ابتلا به بیماری هایی مانند آلزایمر جلوگیری می کند. در انسان های معمولی در ۸۰ تا ۹۰ درصد درصد موارد نیمکره راست مغز کار می کند، اما در موسیقی علمی هر دو نیمکره مغز درگیر هستند و به همین دلیل نیز زوال عقلی کمتر اتفاق می افتد.
دیدگاهتان را بنویسید