فقیهه سلطانی نوشت: سرد است…
و آذر ماه ، مرا به یاد کرسی مادربزرگ میاندازد که حالا هزار سال،
زیر گلدانهای پیرمردی تنها در انتهای کوچه ی باریک و بی گذر ، فرسوده!
و لحاف دست دوزش …
سهم مشهورترین مجنون شهر شده که، هر عصر بته جقه هایش را آب میدهد و آنرا بر سر میکشد تا فراموش نکند
که سرمای بی نوایان را، هیچ لحافی گرم نخواهد کرد …!! امسال، پاییز ادای زمستان را درمیاورد و من .. و من یادم بماند، که دیگر هیچ بهاری را باور نکنم …! فقیهه آذر ٩٨
دیدگاهتان را بنویسید