×
×

والدین نتیجه‌گرا و نگران کودکان را از موسیقی دلزده می‌کنند

  • کد نوشته: 196078
  • 16 مهر 1397
  • ۰
  • سودابه سالم، از چهره‌های شناخته شده موسیقی کودک می‌گوید تجربه ما در ایران نشان داده است که پدر، مادرها خیلی عجولند و دوست دارند بچه‌شان زود ساز بزند اما به خدا به زور نمی‌شود کسی را وادار به ساز زدن کرد، با ترس نمی‌شود کسی را نوازنده کرد. باید با عشق به سراغ موسیقی رفت تا بتوان سختی‌های تمرین را تحمل کرد.

    والدین نتیجه‌گرا و نگران کودکان را از موسیقی دلزده می‌کنند
  • سودابه سالم، از چهره‌های شناخته شده موسیقی کودک می‌گوید تجربه ما در ایران نشان داده است که پدر، مادرها خیلی عجولند و دوست دارند بچه‌شان زود ساز بزند اما به خدا به زور نمی‌شود کسی را وادار به ساز زدن کرد، با ترس نمی‌شود کسی را نوازنده کرد. باید با عشق به سراغ موسیقی رفت تا بتوان سختی‌های تمرین را تحمل کرد.

    به گزارش خبرنگار ایلنا، با کنار هم قرار گرفتن ترکیب کودکِ ایرانی و واژه موسیقی، یکی از نام‌هایی که به خاطر می‌رسد؛ سودابه سالم است از سرشناس‌ترین چهره‌های موسیقی کودک در ایران. شنیدن خبر برگزاری کنسرت توسط گروه کودکان ایران زمین که سالم سرپرستی‌اش را برعهده دارد بعد از محرم و صفر و حضور در هفته ملی کودک (از ۱۴ تا ۲۰ مهر ۹۷) بهانه‌ای شد برای تماس با او و حضور در دفتر آموزشگاه موسیقی ودا در شهرک اکباتان.

    نهم مهر ۹۷ بود که یکی از خبرگزاری‌‍‌ها در گفت‌وگو با شما خبر داد که هم ‌اکنون در حال تدارک و برنامه‌ریزی برای برگزاری کنسرتی هستید که در آن حدود ۸۰ نفر از کودکان چهار ساله تا نوجوانان ۱۲ ساله به صحنه می‌روند و گروه مربیان نیز با شما همکاری می‌کنند و قرار است بعد از ایام محرم و صفر در تهران به اجرای برنامه بپردازید.

    چه جالب! چه طور خودم خبر ندارم؟! با کدام گروه؟!

    گروه کودکان ایران زمین.

    نه چنین چیزی نیست و تنها برنامه پیش رویمان رونمایی از سی‌دی «بازی‌های آوازی ۵» است.

    پس گروه کودکان ایران زمین برای هفته ملی کودک در سال ۹۷ (از ۱۴ تا ۲۰ مهر) هم برنامه‌ای ندارد؟

    ببینید با توجه به مصادف بودن ایام محرم و صفر با هفته ملی کودک، برنامه‌های ما بهم خورده است. یعنی چیزی حدود شش تا هشت سال طول می‌کشد تا محرم و صفر از هفته ملی کودک رد شود و به سمت ابتدای سال برود. وزارت ارشاد می‌گوید مشکلی نیست و شما اگر برنامه‌ای دارید، برگزار کنید ولی در عمل مجوز نمی‌دهند. در نتیجه ما یا باید برنامه‌مان را به قبل از شهریور موکول کنیم، که به عنوان مثال وقتی امسال محرم از ۲۰ شهریور شروع شد، یعنی به قبل از این تاریخ، یا به بعد از پایان صفر (۱۷ آبان). پس ما در هفته ملی کودک که مصادف است با محرم و صفر کنسرت یا برنامه دیگری نداریم.

    5O3A6409

     برای بعد از محرم و صفر چطور؟ گروه کودکان ایران زمین برنامه‌ای دارد؟

    بعد از محرم و صفر هم تا ما به دنبال مجوز برویم و کارهای مربوط به آن را انجام دهیم می‌رسیم به دهه فجر و جشنواره‌های آن و عملا دیگر نمی‌شود.

    اصولا برای کودک چیز خاصی درنظر گرفته نشده است؛ امکاناتی یا تسهیلاتی که شما بتوانید یک کار کودک انجام دهید و این نه فقط در مورد تهران که در مورد همه ایران صادق است و انتظار ما این است که کمک کنند و در مراکز استان‌های مختلف همیاری کنند تا بشود این هفته را با موسیقی، پرفورمنس، اجرا و نمایش جشن گرفت. ما چنین چیزی نداریم. البته مثلا در جشنواره نمایش عروسکی که دوسالانه هم هست، کارناوالی راه می‌اندازند و برنامه‌ای دارند ولی در حوزه موسیقی چنین چیزی برای کودکان پیش‌بینی نشده است.

    نکته‌ای که ما در مورد شیوه کاری شما؛ «بازی‌های آوازی» می‌دانیم این است که بنای آموزش به کودکان را نه الگوهای غربی که استفاده از عناصر موسیقی بومی می‌دانید و شیوه کارتان برخلاف تصور جاافتاده در میان طیف وسیعی از خانواده‌های ایرانی است که گام اول آموزش موسیقی به کودک را شیوه کارل اُرف، نواختن بلز و فلوت ریکوردر می‌دانند. می‌خواهیم از چیز متفاوتی بدانیم که شما به آن فکر می‌کنید.

    شیوه‌ای که من مولفش هستم؛ بازی‌های آوازی، براساس تجارب مادر ایرانی و فرهنگ شفاهی کودک ایران طراحی شده است و در عین حال مدرن و امروزی هم هست و با ظرفیت‌های کودک یعنی توانایی‌های جسمی و ذهنی او مطابقت دارد. اینکه در کشور ما جلوی همه آدم‌هایی که می‌خواهند موسیقی یاد بگیرند؛ چه سه ساله باشند، چه چهار ساله، چه ۵۰ ساله و چه ۸۰ ساله، نت می‌گذارند، درست نیست. این درست نبودن نه فقط از دیدِ من، که از نظر بسیاری از اساتید و مربیان نیز هست.

    آموزش موسیقی به کودک بخشی از روند تعلیم و تربیت است و قصدمان فقط ماهر کردن او در موسیقی نیست، مثل سوادآموزی، ریاضیات، تاریخ، جغرافیا و… وقتی موسیقی در دبستان‌ها به شکل رسمی آموزش داده نمی‌شود _البته که به شکل غیررسمی هست و چون غیررسمی است، خب، هر کسی هر تجربه‌ای دلش می‌خواهد، خوب یا بد، انجام می‌دهد و با این وجود به نظر من بودنش بهتر از نبودنش است- نمی‌توانیم نگاه درستی به این ماجرا داشته باشیم و نمی‌توانیم این مفهوم را جا بیندازیم که وقتی در دبستان جغرافیا می‌خوانیم نمی‌خواهیم جغرافیادان شویم، بلکه می‌خواهیم دانشی عمومی در مورد جعرافیای کشورمان و جهان داشته باشیم و وقتی هم موسیقی کار می‌کنیم، الزاما به قصد موزیسین شدن نیست.

    پس به چه قصدی است؟! موسیقی هنری است که درش جنبه‌های مختلفی هست؛ هم علمی و هم خلاقانه و به این دلیل به رشد کودکان کمک بسیاری می‌کند. به مغز کمک بسیاری می‌کند. تمام تحقیقاتی که در این سه دهه روی لایه‌های مختلف مغز انجام شده نشان داده است که موسیقی در حیطه‌های مختلف رشد موثر است؛ رشد شناختی، رشد اجتماعی، رشد هیجانی، رشد حرکتی، رشد کلامی، زبانی و… پس موسیقی مانند واسطه‌ای است که به کودک کمک می‌کند تا توانایی‌هایش را رشد دهد و بتواند مهارت‌های زندگی را بیاموزد. موسیقی روی هوش‌های هشت‌گانه گاردنر موثر است، سوای اینکه خودش هم یک هوش است.

    ولی نکته این است که در کشور ما همه هر کاری دوست دارند می‌کنند، هر تجربه‌ای می‌کنند که گاهی اوقات، به شکل تصادفی و شانسی خوب می‌شود و گاهی اوقات صدمات جبران‌ناپذیری به بار می‌آورد.

    پس بحث ما این نیست که منِ نوعی با آن شیوه رایج و جاافتاده و با گذاشتن نت جلوی کودکان موافقم یا نه، بحث این است که چه چیز علمی است و درست و چه بهره‌ای نصیب ما می‌کند. پدر، مادرها می‌خواهند بچه‌شان از سه سالگی، چهار سالگی چهار مضراب صبا بزند! یا سونات شوبرت! خب، این نشدنی است و آن‌ها باید بدانند که اگر خودشان بخواهند در این سن شروع به آموزش موسیقی کنند سال‌ها طول می‌کشد تا بتوانند قطعاتی ساده بزنند!

    بچه‌ها برای اینکه در موسیقی و در نوازندگی ماهر شوند به پیش‌نیازهایی احتیاج دارند. به چه پیش‌نیازهایی؟! پیش‌نیاز کودکان کلاس‌هایی است که در کشور ما به اسم اُرف شناخته می‌شود. ولی هیچ ربطی به اُرفی که در جهان می‌شناسند ندارد. چون اُرف مکتبی است، تکنیکی است که در آن نه نُت یاد می‌دهند، نه بچه‌ها بلز دست‌شان می‌گیرند و با خود به خانه می‌برند و نه در خانه تمرین می‌کنند. بلکه یک آموزش غیرمستقیم است که کودک از طریق آن مفاهیم موسیقی را تجربه می‌کند.

    شیوه کاری من، بازی‌های آوازی نیز به همین صورت و مشابه شیوه اُرف است اما نه مشابه آن تصوری که در ایران از این شیوه هست.

    در کارگاه موسیقی بازی‌های آوازی نیز بچه‌ها بیشتر تجربه می‌کنند. چرا؟! برای این که تجربه برای بچه‌ای که هنوز وارد دبستان نشده است مهم‌تر از تئوری است. یعنی به بچه سه ساله، اول تئوری یاد نمی‌دهند و بعد بگویند بیا برویم این تئوری‌ها را تجربه کن! بچه اول تندی و کندی و زیری و بمی را تجربه می‌کند و بعد که آرام آرام قدرت شنوایی‌اش رشد کرد، گوش موسیقی پیدا کرد و به صداها حساس شد و ریتم را درک کرد می‌توان تجربیات دیگری را با سازهای کوبه‌ای برایش رقم زد.

    برای من بسیار مهم است که پدرها و مادرهایمان آگاه شوند که چه کلاسی با چه نگرش آموزشی برای کودک‌شان مفید است. وگرنه وقت و هزینه‌ای را که می‌‍‌کنند، از دست داده‌اند. صرف گذاشتن کودک در کلاس موسیقی خوب است ولی مهم است که والدین در مورد این مسائل نیز آگاهی داشته باشند. خوشبختانه امروز اشتیاق فراوانی در والدین هست که کودکانشان را به کلاس‌های موسیقی بفرستند و این یک بخش ماجراست. بخش دیگر ماجرا این است که بچه‌ها باید موسیقی خوب گوش کنند. اما از کجا گوش کنند؟! از صداوسیما؟! به نظر من موسیقی خوبی ندارد. کیفیت صداها، کیفیت آهنگسازی و کیفیت هیچ چیز دیگرش خوب نیست. یعنی نقشی در پخش و ارائه موسیقی هنری ندارد و هیچ مسئولیتی قبول نمی‌کند. بیست و چهار ساعته از موسیقی استفاده می‌کند ولی هیچ نگاه کارشناسانه‌ای درش دیده نمی‌شود که مثلا این ساعت موسیقی کلاسیک گوش کنید و راجع به آن صحبت شود. راجع به تاریخش، آهنگسازی‌اش و… آیا بهانه‌هایی مثل هفته ملی کودک می‌تواند فرصتی باشد که کودکان موسیقی خوب بشنوند؟ حال یا توسط بزرگسالان یا توسط همسالان خودشان؟ آن هم بسیار مشکل است و گرفتن مجوزهای پیچیده و سخت و هزینه‌های بالا به کاری دشوارتر از برگزاری کنسرت بزرگسالان تبدیلش می‌کند.

    می‌توانم بگویم که با همه این گرفتاری‌ها و مشکلات، جالب است که مشتاقان یادگیری موسیقی خیلی زیادند. چون پدر، مادرها تاثیر خوب موسیقی را روی کودک‌شان دیده‌اند. ما به سختی می‌توانیم در جامعه پاسخی برای نیازهای موسیقایی‌مان پیدا کنیم و موسیقیدانان باید بدانند که چه مسئولیت خطیری بر عهده دارند و باید بتوانند به بهترین نحو، پاسخگوی این نیاز در آموزشگاه‌هایشان باشند. البته که می‌توانم بگویم امروز در دور افتاده‌ترین نقاط ایران به آموزش موسیقی به خصوص برای کودکان اهمیت می‌دهند و این خیلی عجیب و خیلی جالب است و شاید در هیچ جای دنیا اینقدر به موسیقی کودک اهمیت داده نشود و برای آن هزینه و وقت صرف نکنند.

    به بچه‌هایی اشاره کردید که در آموزشگاه‌ها از آن‌ها خواسته می‌شود بلز دست‌شان بگیرند، با خود به خانه ببرند و در خانه تمرین کنند و هر کدام ما در اطراف‌مان، خواهرزاده‌ای یا برادرزاده‌ای بلز به دست دیده‌ایم که مدتی با شور و اشتیاق به آموزشگاه رفته و آمده است اما رفته رفته دلزده شده و احساس کرده است تحت فشار پدر و مادر است که به این کلاس‌ها می‌رود و همه چیز را رها کرده است. در شیوه بازی‌های آوازی چه می‌کنید که کودک احساس نکند به واسطه میل پدر و مادرش است که باید موسیقی بیاموزد؟

    البته که خیلی از بچه‌ها از طرف پدرها و مادرهایشان تحت فشارند. چون خیلی از والدین نتیجه‌گرا هستند و نگرانند. والدین نتیجه‌گرا و نگران، والدینی که مرتب استرس دارند این فشار را به کودکانشان منتقل می‌کنند و این باعث می‌شود که کودک از اینکه به نتیجه مدنظر پدر و مادرش نرسد، مضطرب شود.

    در شیوه بازی‌های آوازی نکته‌ای که اهمیت بسیار دارد احساس امنیت کردن در کلاس است و احساس شاد بودن، یعنی فعالیت‌ها به گونه‌ای است که مودِ بچه را عوض و او را شاد کند. البته که فعالیت‌ها همه موسیقایی هستند اما تلاش می‌کنند به شیوه غیرمستقیم مفاهیم موسیقی را آموزش دهند. چون آموزش غیرمستقیم است، کودکان بیشتر راغب به یادگیری ‌می‌شوند و تحت فشار مستقیم نیستند و به این فکر نمی‌کنند که الان قرار است از ما چه چیزی بخواهند؟!

    5O3A6386

    ما آرام آرام وارد تجربیات جدی می‌شویم تا کودکان ملودی‌هایی کوچک را یاد بگیرند. در این مرحله از عناصر، از ریتم‌ها و از ملودی‌هایی استفاده می‌کنیم که در فرهنگ گذشته کودک ایرانی بوده است. یعنی در ژن فرهنگی کودک ایرانی هست، چیزهایی مثل «بازی آسیاب»، «عمو زنجیرباف»، «دختره اینجا نشسته» و… که در ژن فرهنگی کودک ایرانی هست، حتی اگر در آمریکا به دنیا آمده باشد و کسی این بازی را با او انجام نداده باشد به محض اینکه شما این بازی را با او می‌کنید، او لذت می‌برد و برای خیلی‌ها تعجب‌برانگیز است. به عقیده من چون پدرها و مادرها و پدرانِ پدرها و مادرانِ مادرهای آن‌ها این بازی را تجربه کرده‌اند و از آن لذت برده‌اند، آن‌ها نیز لذت می‌برند.

    این بازی‌ها، بازی‌هایی هدف‌دار هستند و دارند اجتماعی شدن را یاد می‌دهند، قانونمند شدن را یاد می‌دهند، صلح و دوستی را یاد می‌دهند، ارتباط را یاد می‌دهند، مشارکت و همکاری را یاد می‌دهند، سوای اینکه موزیک درشان هست و ریتم. درست شد؟! پس یک مدرسه هستند؛ یک مدرسه مدرن. شما اگر مدرسه‌های هزاره سوم را ببینید، متوجه می‌شوید که فضایی است که بچه‌ها در آن مرتب در حال تجربه کردن هستند و همه این‌ها باعث می‌شود کودک لذت ببرد. شما اگر چشم‌هایتان را روی هم بگذارید و دوران مدرسه را به خاطر بیاورید، درسِ کلاس‌ها و معلم‌هایی را که از آن‌ها نترسیده‌اید، هنوز در خاطر دارید ولی همه درس‌هایی که تحت فشار یاد گرفته‌اید و زیر سایه ترس از نتیجه و نمره، از خاطرتان رفته است.

    کلاس‌های ما در حوزه موسیقی کودک نیز باید با خاطره‌ای خوش همراه باشد و کودکان فیدبک آن را با اشتیاقشان برای آمدن به کلاس نشان دهند. می‌پذیرم که مسئله مهم برای بسیاری از پدرها و مادرها این است که فرزندشان چه تعداد آهنگ یاد گرفته است و متوجه نیستند که آن دوره پیش‌نیاز باید از سر گذرانده شود و مفاهیم موسیقی مثل تندی، کندی، زیری، بمی، پا کوبیدن با ریتم، ضرب زدن و… باید انجام شود، یعنی کودک اول باید بیت (Beat) یا ضرب را تجربه کند تا بعدا ریتم را بزند. اول باید فاصله‌هایی کوچک را در موسیقی تجربه کند تا بعدا بتواند یک ملودی یاد بگیرد.

    در شیوه کاری شما آموزش دیدن کودک از چه سنی شروع می‌شود؟

    ما از سه سالگی، با کلاس‌های مادر و کودک شروع می‌کنیم. چون نقش مادر در آموزش دیدن کودک بسیار مهم است. این کلاس‌ها در تمام دنیا هست و روی ارتباط بین مادر و کودک کار می‌کند. در این کلاس‌ها مادران یاد می‌گیرند که چگونه به کودکانشان کمک کنند که با کمک موسیقی اجتماعی شوند و فقط کنار مادرشان نباشند و بتوانند با کودکان دیگر ارتباط برقرار کنند. این کلاس‌ها به کودکان کمک می‌کند که وابستگی‌شان به مادرانشان کمتر و استقلالشان بیشتر شود و به صورت غیرمستقیم تجربیات موسیقی مثل نگه داشتن بیت یا ضرب را هم به آن‌ها می‌آموزد و این که آهنگ‌هایی را همراه با مادرشان بخوانند.

    بعد از آن، به مدت یک سال، همان بازی و موسیقی را از سر می‌گذرانند که توضیح دادم و بعد به کتاب «بخوان با من ۱ و ۲» می‌رسند و بعد از آن به کتاب «طبلک».

    که هر دو تالیف خودتان است.

    بله و بعد برای یک سال با سازهای کوبه‌ای ایرانی آشنا می‌شوند مثل دمام و اینجاست که به صورت غیرمستقیم سمبل‌های ریتم را یاد می‌گیرند و بعد برایشان کنسرتی می‌گذاریم که با سازهای ایرانی، جهانی و سازهای بند نظام آشنا شوند. بعد به مرحله انتخاب ساز می‌رسند.

    در چه سنی؟   

    به نظر من از هشت سال به بالا باشد خیلی بهتر است. من پیشنهاد می‌کنم ابتدا یک ساز کوبه ایرانی مثل دف که آسان‌تر است یا تنبک که پیچیده‌تر است بزنند تا مفهوم تمرین کردن را یاد بگیرند. این سازها چون ریتمیک هستند، کودک را زود به نتیجه می‌رسانند و او لذت می‌برد از اینکه در مدرسه‌اش می‌زند یا در خانه‌اش و همه تاییدش می‌کنند و تشویق می‌شود. به نظرم خوب است که از ۹ سالگی یا ۱۰ سالگی سازش را انتخاب کند.

    تجربه ما در ایران نشان داده است که پدر، مادرها خیلی عجولند و دوست دارند بچه‌شان زود ساز بزند اما برای اینکه کودک این ساز را زود کنار نگذارد باید صبوری یاد بگیرد، باید درک کند، باید موسیقی برایش معنا داشته باشد و دوست داشته باشد. به خدا به زور نمی‌شود کسی را وادار به ساز زدن کرد، با ترس نمی‌شود کسی را نوازنده کرد. باید با عشق به سراغ موسیقی رفت تا بتوان سختی‌های تمرین را تحمل کرد. در نتیجه پدر و مادر باید بسیار آگاه باشند که چگونه کودک را تشویق کنند؛ نه زیاد، نه کم، بلکه به اندازه و حمایتش کنند و صبور باشند و خسته نشوند.

    در مرحله انتخاب ساز هم توصیه‌ای دارید؟   

    من همیشه به پدر، مادرها می‌گویم اجازه دهید بچه‌ها، انتخاب کردن را یاد بگیرند. وقتی بچه انتخاب می‌کند، چیزهای دیگری هم در کنارش می‌آموزد. وقتی شما برای او انتخاب می‌کنید، ممکن است او همیشه این را به شما بگوید که تو برایم انتخاب کردی و من این را دوست نداشتم! من به پدر، مادرها می‌گویم اجازه دهید با میل او و با انتخاب او پیش برویم ولی در کنارش مسئولیت‌پذیری را هم به بیاموزید و به او بگویید مسئولیت ادامه دادن با خودت است، چون تو انتخاب کردی و ما انتخاب نکردیم. پس شما به این روش، پذیرفتن مسئولیت انتخاب را به او یاد داده‌اید که در زندگی آینده‌اش بسیار به درد او خواهد خورد.

    جوانان بسیاری این نکته را در کودکی نیاموخته‌اند و به همین دلیل مسئولیت ادامه دادن زندگی‌شان را برعهده نمی‌گیرند و به راحتی و با اولین مشکل وامی‌دهند و شکست می‌خورند.

    مسئله دیگر این است که وقتی پدر و مادر به کودک انتخاب کردن را یاد می‌دهد و پذیرفتن مسئولیت انتخاب را، برای ما مهم است که هر دو طرف، هم کودک و هم پدر و مادر احساس برنده شدن کنند، یک بازی برنده- برنده. اگر آن بچه سازی را که شما برایش انتخاب کرده‌اید، رها کند و موفق نشود، فقط این نیست که بگوییم موسیقی یاد نگرفته است بلکه شکست را یاد گرفته است و تا آخر عمرش می‌گوید من نتوانستم آن ساز را که شما برایم انتخاب کردید بزنم و این، تا وقتی که زنده است در ذهنش می‌ماند. پس خیلی مهم است که ما آرام آرام جلو برویم و به کودک فشار نیاوریم و فراموش نکنیم که قرار نیست همه نوازندگانی درجه یک بشوند! ما ممکن است سازی را یاد بگیریم که برای دل خودمان بزنیم یا برای جمع خانوادگی خودمان. تعداد نوازندگان حرفه‌ای کم است، ولی همه می‌توانند در حدی که دلنواز باشد ساز بزنند، مانند ۱۰۰ ساله پیش که همه سواد خواندن و نوشتن نداشتند و محدود به عده کمی بود ولی الان همه سواد خواندن و نوشتن دارند و این نیست که بگوییم همه آن‌ها که سواد خواندن و نوشتن دارند به عنوان مثال باید نویسنده شوند یا شاعر! موسیقی هم همین است. همین که شما نواختن یک ساز را بلد باشید و بتوانید ترس‌ها و اضطراب‌هایتان را از طریق آن مدیریت و خودتان را به واسطه‌اش بیان کنید، در زندگی‌تان بسیار مفید و موثر است. پس به انتخاب کودکان احترام بگذارید. بگذارید کودک‌تان کامیاب شود، حتی اگر نوازنده‌ای درجه یک نشود.

    نکته دیگر این است که کودک سازها را دیده است که بتواند انتخاب کند؟! این سازها را کجا دیده است؟!

    پدرها و مادرها هم همین را می‌گویند، می‌گویند اینکه سازها را ندیده است و اکثرشان می‌گویند می‌خواهیم فرزندمان پیانو بزند یا گیتار. چرا؟! چون تلویزیون ما، سازهای ملی را به کودکان نشان نداده است و این میراث فرهنگی را نادیده گرفته است. ولی پیانو و گیتار را در تمام کانال‌های ماهواره‌ای، در تمام فیلم‌ها و در تمام کلیپ‌ها دیده است و اگر این روند ادامه پیدا کند، ۲۰ ساله دیگر سازهای خودمان از بین می‌روند.

    به اضافه اینکه اگر ما می‌خواهیم آن قدر هزینه کنیم و یک پیانوی گران‌قیمت بخریم، نصف همان هزینه را صرف حمایت از سازسازِِ ایرانی کنیم. باور کنید اگر شما امروز به عنوان یک خانم در هر جای دنیا کمانچه بنوازید بسیار بیشتر از زمانی دیده می‌شوید که پیانو بزنید. چون آن‌ها خودشان پیانونوازهایی بهتر از شما دارند و کمانچه‌نوازی شماست که برایشان جذاب است، نه پیانونوازی‌تان.

    در ابتدای صحبت‌تان به آموزش غیررسمی موسیقی در بعضی مدارس اشاره کردید اشاره کردید و اینکه چون آموزش غیررسمی است پس هر کسی هر تجربه‌ای دلش می‌خواهد، خوب یا بد، انجام می‌دهد. فقدان آموزش رسمی موسیقی در سیستم آموزش و پرورش را چطور می‌بینید.

    آموزش و پرورش ما فقدان‌های بسیار زیادی دارد. آموزش و پرورش ما از نگاهی که در هزاره سوم به تربیت انسان می‌شود و به مهارت‌هایی که انسان برای زندگی کردن در جامعه به آن‌ها نیاز دارد، بسیار عقب است.

    به آموزش غیررسمی اشاره شد و باید بگویم ما شترسواری، دولا دولا هر کاری می‌کنیم و این تکنیکی است که ما با استفاده از آن کارمان را پیش می‌بریم.

    سوال آخر اینکه در حال انتقال این سنت بازی‌های آوازی به مربیان دیگر هم هستید؟

    آرزو می‌کردم که می‌توانستم این را تبدیل به دوره‌ای کنم که دانشگاهی باشد، آرزو داشتم یک دوره فوق‌برنامه برای همه مربیان کودک، مربیان پیش دبستانی یا کسانی که با کودکان استثنایی کار می‌کنند باشد اما هنوز به این آرزو نرسیده‌ام. ولی در آموزشگاه خودم جلساتی را برای تربیت مربی می‌گذارم که از همه نقاط ایران در آن حضور پیدا می‌کنند و هنوز خیلی کارها مانده که باید انجام شود ولی دست تنها نمی‌شود.

    و آثاری که در دست انتشار دارید.

    دی‌وی‌دی «بازی‌های آوازی» که پارسال اجرا شد به بازار می‌آید و همین طور «بخوان با من ۳» و «طبلک ۲».

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *